اقدس
بیژن باران بیژن باران

با باد آمده؛ بر باد می رویم. 

تخم تکاپوی بهبود بشریم.

از خاک و آب برخاسته

بخورشید نزدیکتر شویم.

 

ترا رفته ندانیم.

تو در ما زنده ای.

ماندگاری در یاد بازماندگان.

لبخند و دست سخی تو در خاطر جمعی قبیله همیشه قرار دارد.

نامت میان ما با غرور کرور مکرر شود.

زیبایت در ذهن ما پیر نمی شود؛

گرچه خودمان با زمان همراهیم.

هوش و دانشت مشعل روشنایی؛

ورودت جمع را بزرگتر و تمدن- جوی جدید کرد

پاکی و پیمان تو با انسان پیمانه ما شد.

ای دستان سخاوت و دوستی

ای پاهای مبارک شادی

تو بین ما در سفری

هر زمان که پیش من نیستی

کنار خواهر منی.

هرزمان که او تنهاست

تو در کنار منی.

و ما از تو سخن میگوییم، بسیار

در جمع بدون منها.

پند و اندرز تو مشکل گشای ما؛ بنسل بعدی منتقل شود.

ما با تو تنها نیستیم.

تو در رفتار ژنها، پندار و خوابهای ما جریان داری.

ژن تو در نسلهای آزاد با آینده روشنی گام بر می دارد؛

لبخند تو نوید رهایی فردای ماست.

{

عروس خندان، دسته گل بهاران، سوار بر توسن باد به باغ ما خوش آمدی-

با رایحه سخاوت، مدارا، شکیبایی، فراست، لبخند،

مهمان نوازی و مهر.

در سفر به قاره ها، تجدد نجیبانه برای اقوام و اجتماع ارمغان آوردی:

نخستین اسباب بازی کودکانه، عروسک کوکی فرنگی، دخترک چتر بدست تنها با رنگهای روشن،

برای اخوان- که در طاقچه قرار گرفت؛ زیر نظر اولیاء،

عصرهای جمعه روی میز قر میداد- مارا در کنجکاوی و لذت بدیار دوار و هوار می برد.

اگرچه برای ما شما بودی همیشه،

ولی اکنون با حلول به عناصر اربعه، به تو نزدیک تریم.

بما آموختی در رفتار: نوگرایی، دانش جویی، حقوق فردی.

با پیوند فرخنده زوج کروموزم ایکس خود به ایگرگ قوم ما،

3 شفابخش درد انسانها تحویل جامعه بشریت دادی.

+

اجداد دور ما رفتگان بر بلندی گذاشته

تا جای کشت ماندگان بر زمین تنگ نشود.

در استبداد سرطان ریه به دهه 80 حیات

با رفتن بدون چمدان سفری، شجاعت سوختن در پسین بدون گزافه؛

خاکستر از صخره به هوا پراکنده شد.

در ارتفاع نخل و نارنج

بر امواج ابدی اقیانوس کبير آرام

ذرات زورق زندگی، خوبی، مهر، تجدد بادبان برافراشته-

در خوانش سرخه سر بر شاخه ی زیتون، کوبش آب بر ماسه های ساحلی، مدار دورانگیز ماکیان دریایی.

با شوق جرگه جلبگ، صف سرخس، خزانه خزه و گلسنگ، محفل مرجان دالبر خورهای* باختری فرود آمده؛

بر ماهیان، پرندگان، اورچینها سوار شده- پاکی و تجربه را

انسانیت نوین "قراردادهای اجتماعی" را

در امتداد بیکرانگی افق آب و حیات

تا کرانه های گرم خلیج فارس- اهتزاز درفش های رنگین کمانی نفت و گاز

تا آسمان فیروزه ای فلات تاریخی میهن سوغات آوردند.

تو طلوع میکنی

در لبخند گل گیلاس، خوشه خرم تاک؛

دوباره زاده می شوی

در تبسم نیلوفر تبریز و تهران،

در چهچه قناری مهر، رهایی ادغام شاخه ی پر قلبک سنجد و پرواز فاخته تا دماوند سر سپید

تا رنگهای سحرآمیز سحرفردا.

   

جمع ما پراکنده- در اینجا، این دم؛

تو در معراج تناسخ ادوار سرمدی طبیعت

محاط مایی- ای چتر حفاظ دانایی، خوبی، خاطره

ای هاله ی منور دیهیم نور و هوش بر سر نوادگان ِ درراهت.

در حرکتی - از عطر و شهد تا میوه و گل کوه و کویر

تشعشع تو با هزاران ذره در گیتی فرود آید:

"دل هر ذره که بشکافی-/ آفتابیش در میان بینی."**

061204

* خور= پیشرفتگی خاک در دریا. ** مولانا

http://bejanbaran.blogfa.com/


July 11th, 2009


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان