بشارت
نورالدین«همسنگر» نورالدین«همسنگر»


 
کسی از دور میاید
کسی ازسرزمین جلوه های نورمیاید 
کسی که هر قدم،درنفس باماست میاید 
کسی که اشنابا غصه های ماست میاید
کسی میاید وپایان شب را مژده میارد
به زندان غم دلها
گل ازشادی ورنگ رهایی را او میکا رد 
بهر جا گلپیام مهربانی را ،اومی بارد
من او را خواب می بینم ،
او میاید،
گدازسینهءغمدیدهء مارا او میداند 
او،واقف از همه رنج وملال روزگار ماست
سیه روزی ودور بی پناهی را ،
پناه ماست،
او عشق ما، سجود ما
او یار غمگسار ماست،
تموزلحظه های ناقراری را کنار ماست
من اوراخواب می بینم
سحرگاهان شگفته درافقهای نگاه او 
هزاران دیده ودل جا یگاه او
اومیاید
حضور مقدمش هرجا 
شب تردید ویاس وبینوایی را
صفای نور می پاشد
او پیوند ؤهر رشته ءاز هم جدایی را
حصاروهم دلها را ،او میریزد
وزنگار دورنگی وتعصب را
زلوح سینه های ما او می چیند
پیام عشق میگوید
سرودمهر مخواند
او میاید
کویر تشنه وخشک سرابی را
چوابر تیره می بارد
بهاران میکند دشت وبیابان را
پر پرواز مارا او،بهر پهنا
نوای تازه می بخشد
توان تازه میارد،
من او را خواب می بینم
او میاید،
پی هر لحظهء شام سیاهی را
چو مهتابی او می تابد
ره گمکرده مارا او میابد
او میاید
بشارت مید هد صبح دلاویز بهاران را
او هستی را زطرح دیگری سامانه می بندد
گل از رنگ شادی را
به دنیای غم دلها او میکارد
چو ابر رحمتی از بال یک رویا
به بذر ارزوی ما او میبارد
او میاید،
او ازاعماق اوج صدق یک ایمان
ویک باور 
سخن بی پرده می گوید
پی اسایش دلها او می پوید
وپایان شب تنهایی وغم را
بما او هدیه میدارد
طنین خنده مهرش
در هرخانه می پیچد
دل غمناک مارا شاد می سازد
اومارا دست بیداد زمان ازاد می سازد.
هالندـ۲۰۱۰


 


February 21st, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان