شعر از :محمدیونس عثمانی شعر از :محمدیونس عثمانی

 
 
گیاه فرشتۀ خداوند گار
ملکۀ زیبای زمین
و گل انسان
هزار شکران به او که زکیمیای بهشت
وجود ترا سرشت
تورا آفرید
و به زمین دوستداشتنی خود فرستاد
و هزار سپاس به آن خردمند
که"گ"را زگوهرو "ل"را زلاجورد گرفت
 
از آن دونگینه دختران
زیبا ترین گوشواره ریخت
آنرا به بنا گوش تو آویخت
و نام ترا "گل"نهاد
مگر
کس ندانست چه جوشد در رگ خون تو گل
همه عالم شد گرفتار افسون توگل
تو
به یک نگاه،لاجورد و گوهری
به نگاه دیگر،زان هردو برتری
زیباتری
رمز اعجاز تو شاید که در بوی تو است
بوی تو در قطی رنگ ،جادوی تو است
مرغ دل در قفس بوی تو آزاد میشود
روح نا شاد در دام  رنگ تو شاد میشود
در اجتماع سیاره های کیهان
زمین خوشبخت ترین است
که خانۀ آن باتو رنگین است
عطر آگین است
و زندگی در آن خانه نمکین است
وقتیکه در بهار
زمین سالگرد ترا بر گذار میکند
و خانۀ آن با تو چراغان میشود
حتی ،آسمان ز حسادت در خود می پیچد
میگرید
و دریا دریا اشک میریزد
زیراکه،گل ستاره های آن
رنگ و بوی ترا ندارد
 
 
و مطرب باد
درآن بزم شهنشاه زمین
در زیر  نوای ارغنون باران
مدح ترا می سراید:
نقاب رنگ پوشیده است رخ  راز تو گل
آشکارا نیست از صد یک انداز تو گل.
 

September 14th, 2010


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان