بهار
محمد اسحاق '' ثنا '' محمد اسحاق '' ثنا ''

ونکوور، کانادا

 

بهار آمد وطن از دوريت ديوانه خواهم شد

نسيم آرد ز بوى تو ز خود بيگانه خواهم شد

به بوى عنبر افشانى بسى وابسته ا م دل را

يقين دانم به زلف دلبرى زولانه خواهم شد

اگر دارد چنان مستى نواى بلبلان در باغ

اگر آيم به سوى گل به هم ، هم لانه خواهم شد

چو ناف آهوى چين نگهت گل پر فشان گردد

''  بده ساقى مى باقى '' از آن مستانه خواهم شد

به اين سر گشته گى يارب ز افراد ستمگستر

جها ن بى سر و پا را سر و سامانه خواهم شد

فراتر  از گليم  خود نبايد پا نهى   زاهد !

ز مکر تو اسير سبحهٴ صد دانه خواهم شد

صداى آبشار و چهچهٴ مرغان به گوش آيد

بهارا از فيوض مقدمت مستانه خواهم شد

به آه و گريه  خواهانم ز جانان  دُر دندانش

'' ثنا '' از جان خريدار چنين دُردانه خواهم شد


March 25th, 2009


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان