انتظار
ناهيد بشردوست ناهيد بشردوست

هى، ياد ترا شام وسحر ميکنم ايدوست
پيراهن زرينه به بر ميکنم ايدوست
آئينه به دستان و  به خلوتگه شوقم
در ديده خود سرمه تر ميکنم ايدوست
 ابروى خودم ميکشم چون قوس حلالى
چادر به خيال تو بسر ميکنم ايدوست
بيچاره دلم تاب نيارد به جدايى
با ديده رهت زير و زبر ميکنم ايدوست
گه خانه همسايه و گه کُردک گندم
از ذوق خيال تو نظر ميکنم ايدوست
از ترس که مردم نه ببيند رخ ماهم
ديوارک بام تخت سپر ميکنم ايدوست
گر مادر من آيد و پرسد که کجايم
صد رنگ بهانه بدو سر ميکنم ايدوست
چون آمدى با قامت موزون و رسايت
اسپند بر رفع نظر ميکنم ايدوست


August 30th, 2009


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان