سيدحسن رشاد سيدحسن رشاد

 

 

چندی پيش نبشه يي را زير همين نام از دوست ديرين و دانشمندم آقای محمدنبي عظيمي به مناسبت درگذشت زنده ياد عبدالحق واله ژورنالست و مترجم سرشناس کشورما در سايت وزين مشعل خواندم که ايشان افزون بر ابراز همدردی با خانواده آن فرهنگي فرهيخته و ضايعه بزرگي که با درگذشت او بر جامعه فرهنگي ما چيره گشته است،از نقد زنده ياد واله بر کتابهای فخيم اردو و سياست و رمان بلند سايه های هول ياددهاني نموده و از اينکه هم اکنون آن مقالات در دسترس شان قرار ندارد تا به خواننده عزيز سايت مشعل پيشکش مي نمودند،ابرازتأسف نموده بودند. اين حرف مرا واداشت تا مطلبي را که سالهای پيش پيرامون "سايه های هول" از قلم توانای زنده ياد واله در شماره 9 ميزان 1380 خورشيدی روزنامه وزين اراده چاپ پشاور به خوانش گرفته بودم، از رف کتاب های خود که گرانبها ترين داشته هايم به شمار مي رودند پيدا نموده و با علاقه تمام داشته های آن مقال را به گونه فشرده با خواننده گان گرامي مشعل در ميان بگذارم تا چه درنظر آيد.

پيش از آن که به نشر مقال بپردازم،به روح پاک آن بزرگمرد ادب اتحاف ادعيه نموده و برای دوستان و خانواده اش تسليت مي گويم .

 

(( سايه های هول

عبدالحق واله

نويسنده و مترجم

 

تحت اين عنوان ناولي در 542 صفحه اثر سترجنرال محمدنبي عظيمي که به تيراژ يک هزار جلد از طرف مرکز نشراتي فضل طور آفست چاپ شده و مانند اثر عمدهء اين افسر لايق بنام "اردو و سياست" خواننده را بسيار سرگرم ميسازد و از زوايای پنهان زنده گي در کابل ويران و بي وطني در خارج آگاه مينمايد.

من "اردو و سياست " را از دوستي به عاريت گرفته در ظرف ده شب و ده روز تمام کردم و بر مولف آن آفرينها گفتم زيرا رازهای را که از نظر ما از نظر افتاده گان پنهان بود،به وجه احسن آشکار گردانيد.

در شهرک ايبت آباد کم نيستند مجاهدين سابق و يکعده پرچمي و خلقي که مانند اين بيطرف درين گوشه پناه جسته اند.البته طوريکه توقع ميرفت،مجاهدين سابق و خلقي ها بنا بر اغراض شخصي برآن بعضي ايراداتي داشتند که قسمت اعظم آنها را مولف در اثر ديگری بنام "طامات تا به چند و خرافات تا بکي"جواب گفته.آنچه ايراد عمده تصور ميشد و در روزنامه "سهار" نيز چاپ شده بود،اين بود که عظيمي بحيث يک افسر اينقدر قدرت قلمي نداشت و مطالب را به مرحوم جمال فخری بيان کرده و نبشته ازوست.حالا که وی به جاودانگي پيوسته و اين ناول تقريباً 8 ماه قبل چاپ گرديده،ثابت ميسازد که عظيمي نه تنها نويسندهء توانايي هست بلکه دماغ او از اشعار رنگين حافظ،احمدشاملو و نادر نادرپور لبريز مي باشد و درين ناول چه بجا از انها استفاده کرده است .

وی از جواني بنام رحمت الله داستان را آغاز ميکند که از شيوه کي به کابل آمده و در ليسهء حبيبيه تحصيل ميکند و با يکعده فارغان ديگر آن ليسه به حربي پوهنتون برده ميشود.وی مثل اکثر جوانان پرچمي بوده در مظاهرات اشتراک ميکند و با دختری بنام سارا نرد عشق مي بازد ولي بنا بر اينکه در غند جاجي بعد از فراغت از حربي پوهنتون توظيف ميگردد،از او دور ميماند.

بعد از طي مراحلي رحمت را به اکادمي فرونز در مسکو مي فرستند و پس از بازگشت به وطن درمي يابد که سارا با فاميل خود به پاريس رفته.چون رحمت در جنگ جلال آباد چند زخم برميدارد،به سارا احوال مي رسد که او فوت شده و وی با کسي ديگر ازدواج مينمايد.

رحمت هم بعد از سرنگوني داکتر نجيب الله و سقوط کابل بدست مجاهدين بحيث دگروال رژيم کمونيست حيات خود را در خطر ديده و  به مسکو و از آنجا به آلمان ميرود.خانمش زينب که با محبت و ازخودگذری در قلب او جای سارا را گرفته،در اثر انفجار يک راکت کور در اپارتمانش در ميکروريون شهيد مي شود و رحمت با دختر،داماد و نواسه اش که در ديار غربت تولد ميشود،در يک کمپ پناه گزينان بسر مي برد و پس از مرور سه سال و نيم دختر،داماد و نواسه اش پذيرفته ميشوند و او بلاتکليف ميماند.

مهارت نويسنده در اين است که در يک فصل از روزگار بدبختي مردم کابل و بعد از زنده گي بيوطنان صحبت مي کند و داستان را دلچسپ تر و سرگرم کننده تر ميسازد.او با صراحت لهجه از راکت های کوری حرف ميزند که از چارآسياب کابل را ميکوفت برميدارد تو گويي در تمام صحنه ها حاضر بوده است و بحيث شاهد عيني جزئيات مهم را بيان ميکند.

بهرحال ،من درينجا از ناول عظيمي طوری حرف ميزنم که او را بحيث يک انسان مي شناسم نه صاحب منصب عاليرتبه و جنرال عالي مرتبه که سرشانه اش از ستاره پر است و در جنگهای متعددی عليه مجاهدين شرکت کرده و چند بار نزديک بود جان خود را از دست بدهد.البته در آنوقت مثل من هزاران نفر به چنان افسران به نظر اکراه ميديدند ولي بعد از فجايع مجاهدين سابق که در ميان گروه های مختلف شان دزدان و جنايتکاران جا گرفتند خلقي ها و پرچمي ها رنگ باختند و چون دورهء طالبان رسيد،مردم به کفن کشان قديم محتاج شد.عظيمي براساس ناول پر ارجش که در سال 1380 چاپ شده،نويسنده ايست پرمايه و پرمعلومات که کتابهای زيادی مطالعه کرده و چون منبع اين کتابها ايران بوده است،کلمات و اصطلاحات ايراني در ناول او به پيمانهء زيادی ديده ميشود ولي او اين زرنگي را دارد که در پهلوی لغت ايراني (فارسي)کلمهء مناسب دری را هم بنويسد که برای خوانندهء افغان و ايراني قابل فهم باشد.يگانه ايراد من در املای بعضي لغات است.بطور مثال"حتي" را "حتا" نوشته و اگر من اشتباه نکرده باشم،شکل اول آن درست است.

هنگام مطالعه انسان به اين فکر مي افتد که کمپ آواره گان در آلمان است ولي طبق افواه عظيمي مدتي در هاليند بوده و چون داستان چشم ديد خودش به نظر ميخورد موضوع مغشوش ميشود.همچنان چون فاميل عظيمي از شيوه کي است ،انسان به اين فکر مي افتد که رحمت خود اوست زيرا عظيمي هم در ليسهء حبيبيه بوده هم پوهنتون های حربي کابل و فرونز را طي کرده است.

بهرصورت اين کتاب بحيث يک ناول دلچسپ بقدر "اردو و سياست" راجع به قضايای اخير رژيم کمونيست دارای معلومات وسيع نيست ولي وی جسته جسته از راز هايي پرده برميدارد و ثابت ميسازد که دانش و بينش او برتر از آن چيزيست که مردم در باره اش گمان داشتند.

خواندن اين ناول را به همه هموطنان خاصه به جواناني که در غربت از زدوبندها،جنگها و جدل ها و درد بيوطني رنج کشيده اند يا درين باره داستانهايي شنيده اند،جداً سفارش ميکنم و به مولف تبريک گفته موفقيت او را آرزو ميبرم.))

 

 


April 21st, 2008


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان