تذکر به آقای بشير مؤمن
نورمحمد خرمي نورمحمد خرمي

آقای بشير مؤمن در سايت "ژواک" و "سپرغی" اتهام نامه يي را عليه آقای نجم الدين کاويانی منتشر ساخته و او را بر اساس نبشته اش پيرامون نوروز متهم ساخته است .

اگر از اتهامات و اراجيف، تخريب و دروغ گويی های نوشته بگذريم که ارزش بحث ندارند با قی می ماند دو سه نکته که آنرا به دست بررسی می گيريم.

او می نويسد: "از ميان دو سه مقاله اش در باب «زبان فارسی دری» و «حوزه تمدنی» و «نوروز» جالب اند ...  از نام نوروز می خواهد تابو بسازد و ديگران را به سجده وادارد... کاويانی حتی در مقاله «نوروز» خود نيز هدف سياسی (پشتون ستيزی) را دنبال می کند..." کاويانی در مقاله نوروز می نويسد که: « درعقب نوروز ستیزی وفرهنگ براندازی طالبان  ومتحدین تروریست آن چه نیت وغرض سیاسی وفرهنگی خوابیده است؟... چرا شماری از دولت مردان سعی کرده اند که آئین نوروزی را کم رنگ سازند وحتی به جای کار برد واژه تاریخی وجا افتاده نوروز کلمات « میله دهقان » و« میله نهال شانی » وغیره بکار ببرند».

آقای بشير مؤمن اتهام می بندد که اين مقاله ها اخوانيت و پشتون ستيزی را دنبال می کند، اينست جان مطلب.

اولاً اينکه آقای کاويانی مقاله در باره "حوزه تمدنی" نه نوشته است يا من نديدم، اگر آقای بشير مؤمن در اين زمينه سند دارند، ارايه کنند تا مقاله مزبور را بررسی کنيم. تنها مقاله که در اين حوزه من برخوردم نوشته ی از آقای سيد حميدالله روغ زير عنوان "دربارهء تمدن وحوزهء تمدني" است که در آدرس زيرين متن کامل آنرا خوانده می توانيد:  www.afghanasamai.com/asaausgabe3/Rogh%20tamadun.htm

در اين مقاله آقای حميد روغ تاکيد دارد که: " درين ترديدى نيست كه درحوزهء مازبان پارسي نقش و نشرخاصى داشته است و در دربارهاى متعدد و مختلف ساماني، غزنوي، سلجوقي، ايلخاني ، گورگاني  و عثماني زبان اداره بوده است. درين هم ترديدى نيست كه هرگاه مابه سوى تاسيس يك حوزهء تمدني جلو برويم،ازمسا يلى كه بايد حل شود يكى نيز اين مسا له خواهد بود كه كداميك از زبانهاى اين حوزه، زبان حوزهء تمدني ما شود؟ و در اين ميان زبان پارسي نيز ميتواند يك كانديد و حتى يك كانديد مناسب، با شد.

بحث در”حوزهء تمد ني ما” ، نه يك بحث ”پان ايرانيستي” است، نه يك بحث “پان تركيستي” است، نه يك بحث درانديشهء “افغانستان بزرگ “ و يا ”افغانستان مقتدر” است و نه يك بحث “پان اسلاميستي” است ....همزمان بحث درحوزهء تمدني ما، بحث درتعد د “هويت هاى قومي“ نيزنيست ؛ 

سخن از مردمان متمكن دريك حوزهء تمدني است كه بدون ترديد سرنوشت هاى سياسي متفاوتى را، خاصتا درچند قرن اخير، پيموده اند و بحث ازحوزهء تمدني به معناى بحث درحذف اين تفاوتها نيز نيست؛ يعنى ما بايد نشان داده بتوانيم كه يك همگرايى تمدني چرا و چگونه به منافع و مصلحتهاى عاجل همه واحد هاى  سياسي اين حوزه پاسخ ميگويد وچرا اين همگرايى امكانات اصولا جديدى راميگشايد كه ازعهدهء هيچكدام از واحدهاى اين حوزه به تنهايى برامده نيست و چرا اگر چنين نكنيم ، سرنوشتى به جز تكرار آنچه تاكنون بوده ايم ،نصيب همهء ما نخواهد بود و چرا اگرما چنين نكنيم جايى فعال درتاريخ سدهء ۲۱ نخواهيم دا شت  و كماكان “مواد خام “ خواهيم ماند كه ديگران تاريخ خودرا با آن بپزند"

            اما در مورد زبان فارسی دری:

آقای کاويانی در تابستان  2004در ماهنمامه "پديده"، منتشره لندن مقاله زير عنوان: " خـراسـان کهن و فرارود (ماوراءالنهر) مهد پيدايش و پـرورش زبان دری است" نوشته اند که بعدا در سايت آريائی و سايت های ديگر منتشر شده است. من آن مقاله را بار ديگر با دقت مطالعه کردم و در آن چيزی از اخوانيت و پشتون ستيزی نيافتم. خوانندگان محترم می توانـند متن کامل مقاله را در پايان اين نوشته و يا در آدرس زيرين مطالعه کنند تا معلوم شود که آقای بشير مؤمن در دروغ گوئی و جعل بافی تا چه حد مؤمن است و انگيزه چنين دشنامنامه ها چيست؟:

www.ariayemusic.com/dari1/pdf/kaweyani.pdf

در اين نوشته به روشنی نشان داده می شود که زادگاه و تجلی گاه زبان فارسی دری سرزمين های خراسان کهن و فرا رود است. در مقاله از جمله آمده است که:

"در باره مهـد پيــدايـش زبـان دری نـظريـه‌هــا و ديــدگـاه‌هــای مخـتـلف ارايـه شــده اسـت.

شـماری از زبان‌ شـنـاسـان بـويژه ايـران‌شـنـاسـان در باره خاسـتگاه زبان دری براين باوراند که پـارسی دری صـورت تحـول يافـتـه پهـلوی سـاسـانی يعـنی زبــان مـردم فـارس اسـت کـه بـا هـجـوم لشــکـر عــرب بــه خـراسـان و فرارود پخش شـده اسـت.

گــروهـی از زبـان‌شـنـاسـان و تاريخ‌ نـگـاران بر عـقيـده ديگراند کــه دری ادامـه پهــلوی اشکـانی اسـت و اشکــانـيان خـود اهــل خـراسـان بــودنــد و پــارسی دری شکل تحـول يافــته اين زبــان است.

بـه عـقـيده‌ی عـده‌ای از دانشـمـندان زبـان فارسی ( شکل عربی شـده پارسی) از شـاخه زبا ن‌هـای هـند و اروپايی اسـت که در دوره سـاسـانيان به موازات زبان پهلوی در خـراسـان و فرارود وجود داشـته اسـت و در ترکيب آن گــويش‌هـای زبـان‌هــای خـاوری ايــــران تاثـير برازنـده داشـتـه اسـت.

پـروفسور مجـاوراحـمد زيـار اسـتاد پيشيـن دانشـگــاه کابـل برايـن نـظر اسـت کـه: "افغـانسـتان [خـراسـان کهن] مهـد پـــيدايش دری يا فارسی نـــه، بــلکه مهــد پرورش فارسی دری اسـت ... افغانـستان و هـــم مـــاوراءالنـهر (سـمرقـند، بخـارا و تاجيکسـتان) از زمــره سـرزمـين‌هــای دومی فارسی بوده و بنابرآن به دو مهـد پرورش و رشـد و انکشاف اين زبان مبـدل گرديده‌اند. ... و کم وبيش با مهـد اولی آن در پارس (ايران امروز) پـيـوند‌های ادبی- فرهـنگی مشـترکی را داشـته اند. بنابر اين امر مسـلم اسـت که پشـتو با همه ويـژگی‌هـای تاريخی، جغـرافـيای و ... در رقابت ملی با فارسی دری عـقب مانده اسـت." ۷  / تکيه روی کلمات از م. ا. زيار اسـت./

بــه بـاور نگــارنده، "نـظريــه" اينـکه زبــان پارسی دری از گـروه زبان‌هــای ايران باخـتری (فارس يا ايــران کنونی) بوده و بعداً در خـاور ايران (خـراسـان يا افغانسـتان کـنونی) پـخـش شـده يعـنی ادامـه پهـلـوی سـاسـانی می‌بـاشـد، با منابـع و ماخذ‌های باسـتانی و تحـقـيقـات معـاصر در تناقـض اسـت. خـراسـان و فـرارود نه تنها مـهــد پـرورش زبان پـارسی دری  بـلکه مـهـد پيــدايــش آن نـيز اسـت کـه در زيـر بـــه بــررسـی آن می‌پـردازيــم."

       در پايان مقاله چنين نتيجه گيری می شود:

بـراسـاس آنـچـه نقـل کـرديـم می‌تـوان نتيـجــه ‌گـيری کرد کـه:

● زبـان دری ريشــه و پيشـينـه‌ی بيـش از دوهــزار سـال دارد، خـاسـتگـاه و تجـلی گاه آن سـرزميـن‌هـای خـراسـان کـهـن (اافغانسـتان کنونی) و فـرارود بـوده اسـت. زبـان پـارسی دری زبان مـردم خـراسـان و فـرارود پـيش از اسـلام بـوده اســت، در حـاليکه زبان مـردم اصـفهـان و فـارس پهـلوی بـوده اسـت. آفـريـنش نخسـتين آثار به زبان پارسی دری در کرانه‌های افـق شـهـرهای چـون بـلخ، بادغــيس، هـرات، سـيسـتـان، ســمـرقـند و بـخـارا، پـرتـو فـشـانی داشـتـه اسـت و نخـسـتين سـخـن سـرايـان زبان دری از هميـن منطقـه برخاسـته انـد. وقـتی که زبان دری در قـرن نهـم ودهـم ميـلادی در خـراسـان و ماوراءالنهـر زبان گسـترده‌ی بود و بـدان شعـر و نثـر می نوشــتـند در غـرب خـراسـان (ايران امروز) يک پارچه نظـم و نثـر دری وجـود نداشــت. زبان دری در قـرن دهـم ميـلادی بعـداً بطرف غـرب خـراسـان انـتشــار و گسـتـرش يافـت و در مناطـقی چـون فارس و عـراق عـجـم  به تدريـج رواج پيـدا کــرد.

تـا کنـون کوچـک‌تـرين اثـری از زبـان و ادب دری در غـرب خـراسـان به دسـت نيآمـده است کـه قـدامت آن قبـل از سـده هـفت ميـلادی باشـد، حـتی تـا قـرن دهــم مـيلادی کــسی درتـبريــز زبان دری نمی دانسـت. از ايـن رو منشـا زبان دری را "پهـلوی سـاسـانی" دانستـن، اشـتبــاه اســت.

● تا کـنون هـيچ سـند تاريـخی و زبـانی در دسـت نيســت که رواج پارسـی باسـتـان (دوره هـخـامنـشی) را در فــرارود و خـراسـان کهـن ثابت کـند. هــرگـاه پارسی باسـتان در اين جـا ها رايـج می بـود، حتـماً ســندی و يــا کـتـيبه‌ی به ايـن زبان نـيز تا کـنون بدسـت آمـده بـود.

● منشـا زبان دری پهـلوی سـاسـانی نيسـت. اين زبان در نواخی خاوری ايران در کـناره های دريای آمو، در شـهـرهای بخارا و بـلخ، ســمرقـند و بغـلان از زبان‌هـای باخـتری اغـلبـا ًاز تـيرهء زبان های تخـاری منشـا گـرفـته اســت و ريشـه‌های آن به زبـان‌های اوسـتـائی مــی رســـد. زبان دری از نگاه زبان‌شناسی به خانواده بزرگ زبـان‌هـای هنـد و اروپايی تعـلـق دارد.

● مـراد از زبان پارسـی، دری اسـت و از زبان دری، پارسی و يا پارسی دری اسـت که زبان مـردم خـراسـان و فرارود بوده اسـت و نـه اينکه بـر پايـه تسـمـيه ظاهری از نام "فارس" گرفتـه شــده باشــد.

● تاريـخ هـزار سـاله زبان فارسی دری بعـد از  فـروپـاشـی دولت سـامـانيان بيـانگر اين حـقـيقـت اسـت که در امر رشـد و تقـويت، شکـوفائی و گسـترش آن، نويسـندگـان، شـعـرا، فـرهـنگيـان و ... که زبان مادری شـان فارسی دری نبـود، نقـش با اهـميت و در خـور توجـه داشـتـند.

● زبـان و ادبيـات پارسی دری ثـمـره تـلاش جـمـعی و هـمآهـنـگ هـمـه‌ی اقـوام و تبـارهـای گـوناگـون حـوزه تمـدنی ما اسـت و ايـن ارثـيه در واپسـيـن تحـليل به هـمـه تعـلق دارد. زبان فارسـی دری (زبان فـراقـومی) به عـنوان زبان هـمگانی، مشـترک ومعـاشـرت بين مليـت‌ها و تبارهای حـوزه تمـدنی ما به يکی از عـوامل مهـم وفـاق هـمگـاانی  و همدلی تبـديل شـده اســت.

● زبان فارسی  به عـنوان يک زبان مشـترک ادبی و اداری، معـاشـرتی و بازرگانی و بــويـژه فـراقـومی در امـر پيـونـد دادن اقـوام و جـغـرافـيای پـراکنـده  در حـوزه تمـدنی ما پيـوسـتـه نقـش تاريـخی پــر اهـمـيتی  و حـسـاسی داشـتـه اســت. از هـميـن جـاسـت، هـر قـومی که قـدرت سـيـاسی را در منطـقه به دسـت گـرفـتـه اسـت، نتـوانسـته زبـان قـومی خـود را بـه ‌حـيث زبان مشـترک تثبيٌـت کنـد. زبان پارسی دری از ميان هـمه اين پيچ و خـم‌هـا، اين هـمه تهاجـمات ضد زبانی و اين مـوج‌هـا و تـوفـان‌هـای سـهـمگين گذشـت، توانايی، ظرفـيت و سـرزنـدگی خـويـش را به عـنوان زبـان هـمـگـانی نـگـه داشــت و آثـار خـلاقــه و مانـدگـاری به ايـن زبـان چـاپ شـده اسـت. از همين‌جاست که مردمان ما در آيـنه‌ی قلمـرو زبان دری، خود را در گـذرگـاه تـاريـخ می‌بيـنند. از اين رو تاريخ ادب و زبان فارسی دری را تاريخ ادبيات ايران،افغانستان و يا تاجيکستان، و يا ... خواندن به نظر نگارنده اشتباه است.

*       *        *

از منـظر ارزش‌های انسـانی بين زبـان‌ها تـفـاوت نيسـت، اگـر تفـاوتی هـسـت، مربـوط بـه مسـايل فـنی و اسـتعــدادهـای ذاتـی و تـوانائی‌هـای فـطـری هـر زبان می‌گـردد. امـا فــراگرفتـن زبـان، در پی نياز اسـت. در چشــم انداز، زبانی اقـبال، زبان عـلمی و مشـترک را می‌يـابد، که به نيازهای سـياسی ـ اقـتصادی، اجـتماعی ـ فرهـنگی  پاسـخ دهـد و در دنيای رايانه، ماهواره و انفجار اطلاعات اسـتـواری و توانايی انتقـال عـلوم معـاصر را داشـتـه باشـد، در جهـان متحــول ما بـا تحـولات هـمـراه شـود، مفـاهـيم و پديده های جـديد را به پـذيـرد. بياد داشته باشيم پس‌ماندگی زبانی در واپسين تحليل عقب‌مـاندگی فرهنـگی و محـدوديت‌های زبانی‌ مـا محدوديت‌های دانش ما را در پی دارد. زبان به‌عـنوان ظـرف خلاقـيت و جوهر انـديشه آدمی و وسيله تفکر و آفرينش، نفـش مهمی در تحولات زنـدگی اجتماعی بازی می‌کند.

در هــر صـورت شـهـرونــدان ميهـن ما، هم بـه منظـور برپايی "دولـت – ملت" و هم پيشبرد روند موفقانه نـظـام سـازی و ســازمـاندهـی جـامعـه مـدرن بــه گزينش يـک زبـان ســراسـری و مشـترک که هـم انتـقال عـلوم و تکـنالـوژی جـــديــد و هـــم رابـطــه و تـفــاهـــم هـمـه شـهـرونـدان را تـامـين کــند، نـياز دارند.  بــه بـاور نگـارنده، زبـان دری (فـارسـی) در کشــور چـند قـومی افغانسـتان و حـوزه تمـدنی در حال گســترش ما هم اســتعـداد پاسـخ به نياز عـلمی و اجتماعی را دارد و هم تـوانايی ایجـاد رابطه و تفـاهم را بيـن هـمه ملـيت‌هـا، قوم‌ها و تـبارهای کـشـور. در ايــن ميـان  فـرامـوش نکنيـم که " زبان پارسی در اين منـطـقه، زبانی بوده که متعـلق به يک گروه نبـوده اسـت... اين زبان از يک قـوم خـاص نيسـت." ۴۵ و "... فارسی دری از بـد و تولـد بگـونه‌ی خــود جـوش و بدون تحـميل و زور به زبان مشـترک اهـالی اين سـرزمين مبـدل گشـت و هـمـه اقـوام در توسـعـه و تکامل آن سـهـيـم هـسـتـند." ۴۶

زبــان دری بـرای اينکـه در دنيای متحـول مـا با تحـولات هـمراه شـود، بـايـد از هـمـه امکانات و داده‌هــای جغـرافـيای فـرهـنگی (قــلـمرو زبــان) بـــدون تعـصــب اســتفاده کـــند. بـــه بــاورِ بسـياری از صاحـب نظـران، بـرای اســتفاده از جـميع امکانات ميهـن فـرهـنگی در جـهـت تحول، نوسـازی و رشــد سـريـع زبـان و هــمچـنين يکســان سـازی واژه‌هـا، گسـترش زبان معـياری قابـل پـذيرش بـرای هـمـه فـارسی زبـانـان از جـمـله در ايـران، افغـانسـتان و تـاجـيکسـتان، ...  به گـفـتمـان و تلاش جـــدی، کــارهـای جـمعی، پـژوهــش‌ها و جـشـنواره‌هــــــای مشــترک و تـــاسـيس فـرهـنگسـتان غـيرسـياسی و  مسـتـقـل، غـير ايديـولوژيک و مشــترک زبان و ادب فارسی  نياز اســت. در اين مـيانه نقـش رســانه‌های گروهی، فـيلم، ترانه، موزيک، برگـزاری جـشـنواره هـای فـرهـنگی، کـنسـرت‌ها، شـب شـعـر و داسـتان، کنـفرانس‌ها و سـيمنارهای مشـترک، انتـشـار شــعــر، داســتان و طـنز نـويســندگـان ايـران، افـغـانسـتان و تاجــيکسـتان در انتـشـارات يک ديگـر، در نـزديکی و هـمـدلـی، درک و تفاهم متـقـابل هـمـه پــارسی گـويـان از هر تيره و تبار اظـهـرمـن الشـــمس اســت.

هـمين حـالا زبان فارسی دری، سـاحـه وسـيعی را می پـوشـاند،  بـيش از صـد ميـليون انسـان بدان سـخـن می‌گـويد. نزديک به سـه ميـليـون فارسی زبان در بيـرون از منطقه زندگی می‌کنـند. در اوضـاع و احـوال کـنونی زبان فارسی در زمينه انتقال عـلوم در حوزه تمدنی ما نقـش با اهـميتی را ايفا می‌کـند، ده‌هـا هـزاره عــنوان کـتاب و ترجـمه، هـزارها نشـريه و سـايت در شبکه جهانی رايانه، ده‌هـا کانـال تـلويزيـونی و امواج راديوئی، صـدهـا حلـقه فـيلم، ... در سـراسـر جـهان به ايـن زبان نشـر و پخــش می‌گـردد. حضور کرسی‌هـای زبان و ادب فارسی در اکـثر دانشـگاه‌های دنـيا نه تنهــــا جايگـاه‌ی بلـند آن را نشــــان می‌دهـد بلکـــه چشــم‌اندازی از داد و ستد فرهنـــگی را بيـــن زبان و فرهنگ فارسی و جهان نويد می‌دهد. در دهه‌ای اخير با گسترش کمپيوتر و اينترنت و نرم‌افزار‌های فراخور زبان فارسی،  قلمرو زبان فارسی و کار‌های پژوهشی در اين عرصه تـوسعه بيشتر يافته است و داد وستد‌های زبانی و فـــرهنگی توليد‌گـنندگــان زبــــان و آفرينـــيش‌هـــای فرهنــگی و هنــری بيرون از مجمــوعه دستگـاه رسمی سياست قرار گرفته است. بايد از اين هــمه امکـانـات قلمرو زبان استفاده کرد.

زبان فارسی، زبان خوش‌آوا، خوش‌اهنگ و آهنگين است و واژه‌ سازی درآن ساده می‌باشد." در زبان فارسی از لحاظ دستوری دستگاه صرفی پيچيده گذشته از ميان رفته است و جز زبان‌های شده است که تفاوتی ميان مذکر و مونث نمی‌گذارد" ۴۷

در فـرجـام : با بـاور به اين اصـل کـه هـمـه زبان‌هـا با هـم برابرند و از ديدگـاه‌ای ارزش‌های انسـانی هـيچ زبانی بر زبانی برتری ندارد و بدون ترديـد زبان برای هر انسان عزيز و گرانبهاست، اميـد بر اينسـت کـه در آتيـه روزگـار و سـرنـوشـت زبــــان‌هـای مــــا و مـردمـان ما کـه بـه آن سـخـن می‌گـوينـد بهـتر از امـروز باشـد.

پايان    

 هـلـنـد، اکتــبر 2004"

 در مورد مقاله "نوروز" که موجب ناراحتی و عصبيت آقای بشير مؤمن شده است، بايد گفت که اين نوشته يک سال قبل در سايت آريائی و سايت های ديگر منتشر شده است. خواننده محترم می تواند متن کامل آنرا در آدرس زيرين بخواند:

http://www.ariayemusic.com/dari2/nawroz/kawyani.html

آقای بشير مؤمن مدعی است که:  آقای کاويانی از نام نوروز میخواهد تا

در اين گفتمان نبايد هيچ چيزی را تابو دانست. اما مهم اين است که محتوای آن متاثر از مولفه های مدنی همراه با لحن آرام، دوستانه، شفاف و سازنده و دور از افترابستن ها باشد. طرح جسورانه و شفاف مسايل در اين گفتمان ملی، جامعه را در امر کاهش بحران اعتماد، پی ريزی نظام مردم سالار و جامعه مدنی ياری ميرساند. در يک سخن زمان آن فرا رسيده است که همه نيروهای ملی، دموکرات و تحول طلب کشور با پذيرش زبان گفتگو، پلوريسم سياسی، تسامح و تساهل و شکيبائی با شفافيت و صراحت لهجه در باره مسايل کشور با هم به ديالوک بپردازند و مشترکاً راه و چاره بيانديشند. مسلماً در اين ميان همگان قاعده بازی و اخلاق بحث را رعايت کنند و اين اصل را بپذيرند که هيچکس و هيچ گروهی حقيقت را در انحصار خود ندارد.

پايان

 

مقاله " خـراسـان کهن و فرارود (ماوراءالنهر) مهد پيدايش و پـرورش زبان دری است" را در زير بخوانيد:

برگرفته شده: www.ariayemusic.com/dari1/pdf/kaweyani.pdf

 

خـراسـان کهن و فرارود (ماوراءالنهر) ۱

مهد پيدايش و پـرورش زبان دری است


 

خـراسـان کـــهــن وفــرارود بـراســاس کـاوش‌هــا، پـژوهـش‌هـــا و بـازيــافـــت‌هـای بـــاسـتــان‌‌شـنـاســان، ســرزميــنی اســت بـی‌‌نهـايت باسـتانی کـه از ديـرگـاه در آن انسـان بــودوبـاش داشـتـه اسـت. ايـن مـرزوبـوم، مهــد پـيدايـش يـکی از درخـشـان‌‌تـرين و کهـن‌‌تـريـن تمـدن‌هـای جهـان بـوده، باشــندگـان آن دارای تمـدن و فـرهـنگ چـنـديـن هـزار سـالـه می‌باشـند و گنجـينه‌هـای فکـری و مـعـنـوی آن در مـراحـل مخـتـلف به زبان‌هـا و گويـش‌هـای گـونـاگــون نگـارش يافـتــه اسـت.

پـژوهــش‌های شماری زيادی از دانشمـندان بـيانگر اين امــر اسـت کـه سرزمـين‌هـای خـراسـان بـاســـتـان و مـاوراءالنهــر زادگـاه، تجــلی‌گـاه و پـرورشـگـاه زبان دری (پارسی) بــوده اسـت. زبان پــارسی دری از نگــاه زبان‌شنـاسـی به خانواده بزرگ زبان‌هـای هنـدو و اروپـايـی بخش هنـد و آريايی تعلق دارد.  زبان پارسی دری ريشـه قـديمی دارد و از کهـن‌تـرين زبان‌هـای آريايی است و در خـراسـان و فـرارود پـيش از يورش اعـراب به آن سـخـن می گفـتنـد. به قول تاريخ بخارای نرشـخی "مـردم بخارا [...] نماز فارسی خواندندی و عــربــی نـتوانسـتندی آمـوخــتن." ۲  زبـان پارسی دری از ديـر زمـان زبـان مشـترک و سـراسـری حـوزه تـمـدنی مـا بــوده اسـت.

ابوسـعـيد عــبدالـحی بـن محـمود گـرديزی، در تاريـخ " زين الاخـبار" که بيـش از يک هـزار سـال قـبل تاليف کرده، چنيـن مینويسـد: " بهرام گور به هـر زبان سـخـن گفــتی، به وقـت چـوگـان زدن، پهـلوی گـفـتی و اندر حـربـگـاه، تـرکی گـفـتی و اندر مجـلـس، با عامه دری گــفـتی... " ۳

امــا زبــان دری نــخـستين بــار بـــه ســخــن پـروفسـورعـلی اکــبرشهـــرستانی در زمـان بـهمـن بـــن اسپنــديار پـديد آمـده است. مولف هـفت قـلـزم و فرهنـگ انتـدراج، غـياث اللـغات و برهان قـاطــع، هــمه هـمسان اين روايت را آورده اند که:

" در زمان بهمـن پسر اسپـنديار، چون مردم از اطراف عالم به درگاه او می‌آمدند و زبان همديگر را نمی‌فهمـيده انــد، بهمن امــر کــرد کــه دانشمـندان زبــان فارسی فصيـح وضع کردند و آن را دری نام نهادند." ۴

مرکــز فرمان روايی بـهمن شهر بلـخ يا بخـدی زيبا شهــر بـوده است که با پـرچـم‌هـای بلـند زينت يافـته بود و آتـشکــده بزرگ نوبهـار نيز در هـمان شهـر بـود.

مــحــمد حــيدر ژوبــل اسـتـاد پيـشين دانشکــده ادبيات دانشگــاه کـابل تاکــيد می ‌کـند کـه:

" زبـان دری ... تـاريخ چـيز کـم دو هزارسال [دارد]، در دوره‌هــای قـبل از اسلام وجـــود داشـته و در افــغانسـتان [خـراسـان کهـن] بوجـود آمـده ... نخـسـت زبان مردم خـراسـان بوده و بعـداً انتـشار آن به غرب [ايران امروز] صـورت گرفـته ..." ۵

در اين نوشتـه هرجا سخن از خـراسـان مـیرود مـراد خـراسـان بزرگ و باسـتـان اسـت که بلخ، هرات، نيشاپـور و مـرو از زمـره اسـتـان‌هـای بـزرگ آن بـود کــه مشـتمــل خاک‌هــای افـغانستان کـنونی، بخــش‌های خـاوری ايـران امـروز، صحـرای ترکـمن تـا کنــارهای رود جـيحون را در بــر می‌گــرفت.

مسٌـلـم اسـت کـه زبـان دری در دوره پــيش از اسلام  در ماوراءالنهـر و خـراسـان رايـج بــوده و يـک شـبــه بدون ريشـــه و پيشـينـه در دوره صفــاريـان و سـامـانيــان بوجــود نيآمده اسـت. اين زبان پيشـيـنه‌ی چند قـرنی داشـته اسـت و گر نه امکان نداشـت که در مدتی کوتاه سـراسـر خـراسـان را فرا گـيرد و به عـنوان زبان عـلمی و ادبی که در آن شـعر سـروده و نـثر نگاشـته می‌‌شـد، عرض وجود کـند. البـته بـدون ترديد همـان گـونه که پـروفسـور ژوپـل مطـرح می‌کند: " ... تا قرن چـهارم هجـری زبان دری منحـصر به خـراسـان و ماوراءالـنهـر بود ... و در ايران معمـول نـبود، حتی يک شـعر و رسـاله هم در اين زبان مقـارن ايــن زمانــه‌هــا در ايــران ديــده نشـده اسـت..." ۶

در باره مهـد پيــدايـش زبـان دری نـظريـه‌هــا و ديــدگـاه‌هــای مخـتـلف ارايـه شــده اسـت.

شـماری از زبان‌ شـنـاسـان بـويژه ايـران‌شـنـاسـان در باره خاسـتگاه زبان دری براين باوراند که پـارسی دری صـورت تحـول يافـتـه پهـلوی سـاسـانی يعـنی زبــان مـردم فـارس اسـت کـه بـا هـجـوم لشــکـر عــرب بــه خـراسـان و فرارود پخش شـده اسـت.

گــروهـی از زبـان‌شـنـاسـان و تاريخ‌ نـگـاران بر عـقيـده ديگراند کــه دری ادامـه پهــلوی اشکـانی اسـت و اشکــانـيان خـود اهــل خـراسـان بــودنــد و پــارسی دری شکل تحـول يافــته اين زبــان است.

بـه عـقـيده‌ی عـده‌ای از دانشـمـندان زبـان فارسی ( شکل عربی شـده پارسی) از شـاخه زبا ن‌هـای هـند و اروپايی اسـت که در دوره سـاسـانيان به موازات زبان پهلوی در خـراسـان و فرارود وجود داشـته اسـت و در ترکيب آن گــويش‌هـای زبـان‌هــای خـاوری ايــــران تاثـير برازنـده داشـتـه اسـت.

پـروفسور مجـاوراحـمد زيـار اسـتاد پيشيـن دانشـگــاه کابـل برايـن نـظر اسـت کـه: "افغـانسـتان [خـراسـان کهن] مهـد پـــيدايش دری يا فارسی نـــه، بــلکه مهــد پرورش فارسی دری اسـت ... افغانـستان و هـــم مـــاوراءالنـهر (سـمرقـند، بخـارا و تاجيکسـتان) از زمــره سـرزمـين‌هــای دومی فارسی بوده و بنابرآن به دو مهـد پرورش و رشـد و انکشاف اين زبان مبـدل گرديده‌اند. ... و کم وبيش با مهـد اولی آن در پارس (ايران امروز) پـيـوند‌های ادبی- فرهـنگی مشـترکی را داشـته اند. بنابر اين امر مسـلم اسـت که پشـتو با همه ويـژگی‌هـای تاريخی، جغـرافـيای و ... در رقابت ملی با فارسی دری عـقب مانده اسـت." ۷  / تکيه روی کلمات از م. ا. زيار اسـت./

بــه بـاور نگــارنده، "نـظريــه" اينـکه زبــان پارسی دری از گـروه زبان‌هــای ايران باخـتری (فارس يا ايــران کنونی) بوده و بعداً در خـاور ايران (خـراسـان يا افغانسـتان کـنونی) پـخـش شـده يعـنی ادامـه پهـلـوی سـاسـانی می‌بـاشـد، با منابـع و ماخذ‌های باسـتانی و تحـقـيقـات معـاصر در تناقـض اسـت. خـراسـان و فـرارود نه تنها مـهــد پـرورش زبان پـارسی دری  بـلکه مـهـد پيــدايــش آن نـيز اسـت کـه در زيـر بـــه بــررسـی آن می‌پـردازيــم.

می‌خواهم در همين‌جـا تاکيــد کنم که  نگـارنـده در ايـن بــررسـی، اگـاهـانـه بـــه کــاوش‌ها، پژوهـــش‌هــا و نظـريه‌هـای زبـان‌شنـاسـان  و تاريخ‌نگاران با نام و نشان ايران اسـتناد می‌کند.

زبــان پــارســی دری بــه گـــواهـی شـــواهــد و سـنـگ‌نـبشــه‌هــا، سـرچـشمه‌هــا و مـاخــذهــای بــاسـتانـی و پــژوهـــش‌هـای معــاصــر در سـرزمـين خـراسـان قـديـم و فـرارود زاده شـده اسـت و به سـخـن معـروف شـمس رازی در درالمحـجم " زبان دری لغت اهل بلخ و بخارا " گفـته شـده اسـت. ابن مقــفع که خود اهـل فارس اسـت، تنها زبان مردم خـراسـان و بويژه بلخ را دری می‌دانـد و مقدسی که خود به شهرهای خـراسـان و ماوراءالنهر سـفر کرده اسـت، زبان بلخ را بهـترين زبان می‌دانـد. به نظر دکتر رازق رويين " زبان دری از لحـاظ خـاسـتگاه واژاگـانی مربـوط به خانـواده زبان اوسـتائی بلـخی می ‌باشد..." ۸  زبان دری بعـد از قرن پنجـم هجری به سـوی باخـتر (ايــران امروز) گــسترش يافـــته اسـت.  کتيبه آتشکـده کرکوی در ولايت نيم روز (اسـتانی در غرب افغانسـتان و هم مرز با اسـتان زابل ايران) را شـايد بـتوان قديـمی‌ترين اثر به اين زبان شـمرد.

عـبدالـحی حبيبی که يکی از مـفـاخـر زبان و ادب پشـتو است، پژوهـش‌هــای دامنــه داری  در زمينه مــهـد پـيدايـش زبان دری انجام داده است. او بـعـد از کشـفيـات بـاسـتان‌ شـنـاسی؛ از قــبـيل کتـــيبه‌هـای ســرخ کــوتـل، جـغـتو، تــوچـی وغـيره بر نتيجـه‌گـيری‌های خـود که در زير جسـتارهای آن را می‌خوانـيد، پافشــاری دارد.

حـبيـبی می‌نـويســد کــه:

" کشف کتـيبه‌هـای بـغـلان کـه بـا رسـم‌الخـط يونانی ( از نوع خمـيده کوشـانی) و با زبان تخاری يا دری قـديم نوشـته شده، کاملاً پرده از روی حـقايـق برداشـت. حـدسـيات و تخمين‌های دانشـمندان را که فارسی دری را از منشـاء پهلوی ساسانی و گـاهی مولود مختـلـط پهـلوی و عـربی و غيره می‌دانسـتند، باطـل نمود" ۹

عبدالحـی حبيبی مـی‌افــزايـد که:

" ايــن نـظر جــديـد عـلمی کـه زبان دری افغانسـتان از پهـلوی نزاييـده، اکنـون يک سـند قـوی و واضحی را پيدا کرده، که آن عبارت از کشف سـنگ‌نبـشـته مکـشـوفه بغـلان را به زبان دری و رسـم‌الخـط يونانـی می‌بيــنيم، اعتـراف می‌کنـيم، که زبان دری کـنونی از پهـلوی منـشعـب نشـده، بلکه در مدت يکهـزار و هـشـتصد سـال تا دو هـزار سـال پيـش از اين در تخـارسـتان تاريخی زبان تکـلم و تحـرير و ادب دربار بوده ... کشـف اين سـنگ‌‌ ‌نبشـته گرانبهـا، تحـولی را در عـلم زبان‌شـناسی و تاريخ ادبيات افغانسـتان بوجود می‌‌آورد و عـقايد کهنه را متزلزل می‌گـرداند."  و "... زبان دری بشکلی که در اين نوشـته ثـبت شـده در حـدود قرن اول و دوم ميـلادی يعنی دو هزار سـال قبـل وجـود داشـت." ۱۰

عبدالحی حبـيبی در شـرح هفت کتـيبه قديم می‌نويسـد که: " کـتيبه سـرخ کوتـل بغـلان که در حـدود ۱۶۰ ميـلادی به زبان تخاری (دری قديم) نوشـته شـده اسـت، نشـان می‌‌دهـد که  زبان دری قبـل از ورود اعراب به اين سـرزمـين رايج بوده اسـت و جروبحث مورخـين و باسـتان‌‌شنـاسان که عمـدتاً در حاشـيـه غربـی و جـنوب غـربی قـلمـرو زبان فارسـی متمرکز اسـت، نتيـجه‌ی نـداد. زيرا در حـدود مـذکـور زبـان پهـلوی رايـج بـوده اسـت." ۱۱

سـنـگ‌نـوشـته بغـلان در سـال ۱۳۳۰ خورشـيدی (۱۹۵۱ م) از يک معـبد دوره کوشـانی از سـرخ کوتـل بغـلان (در ۲۰۰ کيلومتری شـمال کابل) کشـف گرديد و قدامت بيش از يک‌هـزار و هـشـتصد سـال از امروز دارد. ايـن سنـگ ‌‌نـوشـته به زبان دری و رسـم‌الخـط يـونـانـی نوشـته شـده اسـت. کشـف و مطالعـه آن بر نظريه اينکه خـراسـان و فرارود مهـد پيـدايش زبان دری اسـت که پيش از اسـلام رواج داشـته، مهر تايـيد گـذاشـت.

پـروفسـورعبـدالاحـمـد جــاويــد کـه پـژوهـش‌های گسـترده‌ای درمورد زبان و ادب فارسی دارد، می‌نويـسـد:

"... وجود زبان دری پيـش از اسـلام ثابت اسـت. از قرن اول و دوم به جز چند شـعر هجائی آثار ديگـری به ما نرسـيده، اما در قرن سـوم اسـت گويـندگانی در بلـخ، بخـارا، هـرات و سـيسـتان پديد آمـدند و بنـيان ادب دری را گـذاشـتند. چنانچـه در همـين آوان يک بيـت شـعـر، يک رسـاله و يا يک کتاب در سـراسـر ايران امروز به زبان دری بوجـود نـيآمـده اسـت و اصـولاً هم نـبايـد باشـد." ۱۲

دکتر پــرويــز نـاتـل خانـــلـری يـکی از چـهـره‌های شـناخـته‌شـَده ادبـی ايران تاکـيد می‌کند: " منـطـقه رواج و رونق فارسی دری ابــتدا در شـرق و شـمال شـرق ايران بود ..."  و شـاعـران آن دوران " ... غالباً به يکی از شهرهای بخـارا، سـمـرقـند، هرات، بـلخ، ...  و آبادی‌های ديگر خـراسـان منسـوب هـســتند." ۱۳

بـه نـظـر بسـياری از پـژوهـشـگـران و خـاور‌شـنـاسـان، زبان پـارسی دری از سـرزميـن‌های خـراسـان و فرارود برخاسـته و در همين حوزه پرورده شـده و اغلب شهـرهای آن از جمـله بخارا و بلـخ، سـمرقـند و غـزنه، هـرات و نيـشـاپور از ديرگـاهــی مرکز عـلم و ادب بــوده اند. بـديـن ترتـيب زبـان دری زبـــان "بيگـانـــه" و "وارداتــی" نبـوده در هـمين سـرزمين زاده و پرورده شــده اســت.

مـيرغلام محـمد غبار مورخ شـهـير افغانسـتان بر اين عقـيده اسـت که: " زبان دری اصلاً در مناطـق دو طرف رود جـيحـون"۱۴  يعـنی سـرزمين‌هـای ماورءالنهـر و خـراسـان قـديم قـبل از اسـلام بـوجـود آمـده اسـت و به قـول نويـسنـده کـتاب "سـرنوشـت فارسی تاجـيکی فرارود در قرن ۲۰"، مـحـمدجـان شکوری "... فارسی دری در خـراسـان از جـمــــله در ماوراءالنـــهـر بيـش از اسـلاميت رواج داشـت و بـه درجـه زبـان شـعـر رسـيـده بود ..." ۱۵ 

در برپايی و تحول زبان دری زبان‌های بومی اين خـطـه بويـژه زبان سـغـدی کـه روزگاری زبان ارتـباطی "راه ابـريشـم" و زبان عـلمی آسـيای مـيانه بـوده و به گفته‌ی دکتـر احسـان يارشـاطر، مديــر دانشـنامــه‌ ايرانيکــا (Encyclopaedia Iranica) " زبان بـين‌الـمللی آسـيای مرکزی به شـمار می‌رفـت و تا چيـن نـفـوذ داشــت"۱۶  نـقـشی مــؤثـر و قــوی داشــته اســت.

سـعـيد نـفيـسی اسـتاد پيشـيـن دانشـگـاه تـهران می‌‌نــويســد: "... به دلايـل بسـيار بـر مـن مسـلٌم اسـت کـــه سـرزمين اصلی زبان دری، خـراسـان و ماوراءالـنهر بـوده ... و بـعـداً زبان دری در نـواحـی ايـران کـه قـلـمرو اصلی آن نـبوده انتشـار يافـت، ..." ۱۷

ملک‌الشـعـرا بهار می‌‌نـويسـد: " زبان فارسی دری اصلاً  لهجه اهـالی ماوراءالنهـر، سـمرقـند و بخـارا اسـت که در ايـن جای‌هـا تاجـيکان زنـدگـی می ‌کـنند." ۱۸

دکـتر جـلال متـينی مـديـر مسـؤول مـجـله " ايـرانشـناسی" می ‌نويسـد: " زادگاه زبان و ادب فـارسي در قـرن سـوم و چهـارم هـجری، خـراسـان و ماوراءالنـهر (فرارود) اسـت."، و نـيـز "... زبان فـارسی، زبان مردم خـراسـان و ماوراءالنهر در قـرن سـوم و چهارم هـجری در طی هـشـت تا نه قـرن به سـراسـر ايران و سـرزمـين‌هـاي غـيرايراني، آناطـولی [اناتولی]، شــبه قاره هــند، و بالکان و چـيـن، راه  يافـت" ۱۹

حـکيم ناصـر خسـرو قـباديانی بلخی در نيمـه اول قـرن پنجـم هجـری از بلـخ بسـوی ديار مغـرب مسـافرت کرد، به تـبريز رسـيد و با قـطران تـبريزی شـاعر معـروف آشـنا شـد کـــه زبان فارسی نمـی‌‌‌‌دانسـت. در تـبريـــز زبان پـهـلوی سـاسـانی رايج بـود. حکـيم  در سـفرنامه خود در زمـينه می‌نـويسـد:

"...  و در تبريز قطران نام شـاعری ديدم، شـعـری نيک ميگـفت اما زبان فـارسی نيکو نمـيدانسـتت پيـش مـن آمد ديوان منجيک و ديوان دقـيقی بياورد و پيش من بخـواند و هر معـنی که او را مشکل بود از من پرسـيد، به او بگـفتم و شـرح آن بـنوشـت و اشـعار خود بر من خوانـد ..." ۲۰

قـطران تـبريزی در ترکيب‌‌بندی بر دانسـتن زباَن دری فخر می‌کــند و می‌سـرايد: تازيان بعـد از اسـتيلا بر سـرزمـين‌های مفـتوحه با خود دين اسـلام و زبان عـربی را به اين کشـورهـا آوردنــد و در بـرابـر فرهـنگ‌هـا و زبان‌های بومی مردم تعـصب و ســتـيز نشـان دادنـد و در پی از بيـن بردن آنهـا و جـاگـزينی زبـان و ادب عـربی برآمـده‌انـد. به قول ميرغـلام محـمد غـبار " تـاثـير اين دو سـلاح [دين و زبان] آن قـدر قوی بود که مثلاً کشـور قـديمی مـصر را به يک کشـور و ملت عربی تبديـل کرد." ۲۵ اعراب " هـرکـسی را کــه بــه زبــان عـربــی گـفـتگـو نمی‌کـرد « عـجـمی » يعـنی گنـگ خـوانـدنـد و گـفـتار او را لايـق مـطالعه و تـحـقـيق نـدانسـتند." ۲۶  بــه روايتی بعـد از يـورش تـازيـان به خـراسـان نزديـک به دو صـد سـال "سکوت سـياهی" در اين مرزوبــوم مسـتولی بـود.

ميرمحـمد صديـق فرهـنگ تاريخ‌نگار افغانستان می‌‌نويسـد:

" در هـنگـام گشـوده شـدن خـراسـان به دسـت مسـلمـانان [اعراب] بخـش بزرگ سـاکـنين اين سـرزمـين را مردمانی تشکـيل می دادند که از شـاخه هـند و اروپايی آرين بودند و بعداً به نام تاجـيک شـهـرت يافـته اند." ۲۷

برغـــم اينـکه تـازيــان بعــــد از "فـتــح" خـراسـان در بــرابــر زبان دری با تعـصب قـومی و سـتيز مـذهـبی برخــورد کـردند، الـفبای عـربی را جاگـزين آن نمودنـد، دبـيره (خـط) عـربی را به عنـوان خـط رسمی تـحمـيل کردند و سـعی نمودند که زبان دری را به حاشـيه برانند، اما فرهـنـگ و زبان دری در بسـتر زمان پايـداری کرد.  خـراسـانيان در اين راســتا "... به تاريخ خود شـان برگشـتند و در پايگاه زبــان شـان ايسـتـــادنــد، درسـت در همـــان دو چـيزی که با مسـلـــمانان ديگـــر متـفاوت بودند." ۲۸

در شـرايـطی که زبان عـربی زبان ديـن و دولت‌هــا بود، همين که زبان فارسی به عنوان بخـشی از فرهـنگ جامعه در برابر هجـوم و تجاوز زبان عربی ايسـتاد و باقی ماند دال بر توانايی و کارايی زبان پارسی دری دارد و بس. پايداری وايسـتادگی زبان دری در برابر زبان و ادب عرب همچـنين سـبب نجات زبان‌هـای ديگر از جمله زبان پشـتو، پلوچی، ...  نيز گرديــد.

خـراسـان خـط عربی را "... به خوشی قـبول نکرد، چـون در مـدت نزديک به هـزار سـال آثار زيادی به خـط پهـلوی، پارتی، سـغدی و خــوارزمی انـشـاء شـده بود." ۲۹ ولی بعـد از آنکه خط عربی را قـبول کردند، در آن تغـيـيرات و اصلاحات بوجود آوردند و موافـق به زبان شـان سـاخـتند. از جمله خـراسـانيان برای بيان زبان مادری خـويش بــه الـفـبای عـربی حرف‌های جديدی " چ، پ، گ، ژ" را افـزودنـــد. بـرغـم همه فـراز و نشــيب‌ها، بـس دل‌انگـيز اسـت که زبان پارسی دری بـه عـنـوان زبان بومی خـراسـان باقی مانــد.

با ظهور طاهـر پوشـنجی ( ۸۲۱-۸۷۲م)، يـعـقـوب ليـث صفـاری ( ۸۷۲ -۹۱۰ م) و سـامانـيان (۹۱۰ – ۹۹۹ م) رسـتاخيز بزرگی در ترويج و به کار بردن زبان دری بـه جای عربی آغاز شـد و به تدريج قوام گرفـت و اين دوره ترويــج زبان و ادب فارسی دری اسـت.

زبان فـارسی دری در دوره سـامـانيـان کـه تاجيک‌تـبار بـودنـد، هـرچـه بـيـشـتر بـه مثـابه‌ی زبان اسـتاندارد (معياری) و رسـمی قوام گرفت و در مدت کـوتاه از محـدوده يک زبان قـومی به فـراقـومی گذار نمود، به نماد و زبان مشـترک و عمومی برای تمام مردم منطقه که از هر تيـره و تبار بودند، تبديل شـد. امرای سـامانی که به قـول شـنبلی نعمانی " به زيوار فضل و کمال آراسـته بـودنـد" ۳۰ زبان و فـرهـنگ ملی را عامل نـيرومنـد پـايداری در بـرابـر مهـاجـمان می‌دانسـتند. همچنيـن "اوضاع سـياسی در ابتـدای عـصر [قرن] دهـم ميـلادی بـرای انکشـاف زبان گوارنـده پارسی دری شـرايط بسـيار خوب و مسـاعـدی فراهـم آورد." ۳۱  در اين دوره  نه تنها ادبيات بديع رونق يافـت، بلکه آثار فـروان عـلمی و فـلسـفی، تاريخی و ديـنی  بـه زبان دری نـوشـتـه و يـا تـرجـمه شـد.  نثر پارسی دری اين دوره از آثار گرانبـها بهـره مند اسـت و شـعـرشـناسـان آن را يکی از بهـترين دوره‌هــای ادبی می‌دانـنــد.

داريـوش آشـوری در کـتاب "بـازانـديـشی زبان فارسی " در باره عهـد سـامانيان می‌نويسـد که:

" خـدمت بـزرگی کـه امـيران سـامــانی بـه قـوم ايـرانی کـردند زنـده داشـتن زبـان فـارسی در نگارش بود؛ و با اين کار ما با آنکه اسـلام آورديم، عرب نشـديم. باری اين قـدر اسـت که زبان فارسی مانـد و ما فارسی زبان مانـديـم." ۳۲

براسـاس نوشـته دکتر محــمد معـين، مولف فرهنگ معـيـن "از آغاز قـرن سـوم هجری شـعـر فارسی که زبان دل و ترجمان احسـاسـات اسـت، ظاهـر شـد و رو بـه تکامل گـذاشـت." ۳۳ و به سخـن دکتر ذبـيح الله صفا "تا اواخر قـرن چهـارم شـعـر فـارسی منحـصر بـه گـويـندگان خـراسـان و مـاوراءالـنهر بود." ۳۴ و به قــول ميرغـلام محـمدغبـار " آثاری در نظـم و نثـر در اين زمان [دوره سـامانيان] به ميان آمد، ... شعـرايی چــون شـهـيد بـلخی، رودکی بخارائی، دقـيقی بلـخی و رابعـه بلخی و ده ها نفـر ديگر ظهـور نمود، ..." ۳۵ 

اسـتاد ابـوعــبدالله رودکی سـمـرقـنــدی، بزرگـترين شـاعـر عهـد سـامانـيــان که به پـدر شـعـر دری ملـقـب گرديـده و صدهـزار بيـت شـعـر از او به يادگـار مانــده اسـت، به فـرمـان نصـر بن احـمد سـامانی کـليله و دمـنه را به شـعـر دری درآورد. رودکی چــه زيـبا سـروده است:

شـاد زی بـا سـياه چشـمــان شـــــــاد             کــه جهان نيست جز فســـــانه و بـاد

زآمده تنــــــگ دل نبايد بـــــــــــــــود             وز گذشتـــــه نکرد بايــــــــــــــــد ياد

من و آن جعـــــــد موی غاليـــه بـوی            من و آن مـــــــــاه روی حور نـــــژاد

نيک بخت آن کسی که داد و بخـــورد                        شوربخت آن که او نه خورد و نه داد

بــاد و ابــر است اين جهان افســوس                        بـاده پـيـش آر هــرچــــــــه بـــادابــاد

طـوريـکه در بـالا تـذکـر داديـم زبان فارسـی دری در دوره سـامـانی‌ها کـه تاجيـک‌‌‌تبار بودند هرچـه بيشـتر به مـثابـه‌ی زبان معـياری و رسمی قوام گـرفـت و وسـيله نيرومـند در تقـويـت تفـاهـم و تحکـيم همـدلی هرچــه بيشـتر خـراسـانـيان گـرديد و کتـاب مهم جغـرافـيا "حـدودالـعـالم من المشـرق الی الـمغـرب" و هــــم چـنان تاريـخ بلعـمی کــه نمونه کامـل اسـت از نـثــر آن روز، تالـيف شـد. آثار زيادی ازعـربی به زبان فـارسی ترجمـه گـرديد، از جمـله تفـسـير طـبری و" تاريـخ الرسـل والـملوک جـرير" طـبری به زبان فارسی ترجـمه شــد. زبان فارسی به زبان دوم در دنيای اسـلام مـبدل شـد و در امر غـنا و گـسـترش فـرهـنگ اسـلامی تاثـير با اهـميتی داشـت. در اين دوره زبان فارسی دری  تحول شگفت می‌يـابـد و دستگاه آوايی زبان بسيار ساده می‌شود. بدين ترتـيب در اين دوره مـلت تاجـيک در زمين زبان پارسی دری و در آب و هـوای " اسـلام" رشـد کرد و سـر کشـيد. يک ملت کهـن اما نوخاسـته و سـرزنــده.

" خـلاف طاهـــريان (۸۷۲ – ۸۲۱) سـامانيـان به خـوبی درک می‌کـردند که بـدون احياء و رسـتاخـيز سـنن ديرين مدنی و فرهـنگی تامين وتحکيم اسـتقلال شـان ممـکن نيسـت." ۳۶

زبـان و ادب فارســــی در عهـد غـزنويان (۳۸۹ – ۵۸۳ ق) که ترک‌‌تـبار و فـارسی زبان بـودند، راه کمال پيـمود و به شـبه قاره هـنـد نيز راه يافـت. در دوره‌ای که حسـنک وزير سـلطان محـمود بود، هـمـه دفاتـر را به زبان فـارسی برگـردانـدند. دربـار غـزنـويان مرکـز مهـم زبـان و ادب فـارسی بـود.

ابوالـقاسم فـردوسی مـحـور ادبـيات ايـن دوره اسـت. او با سـرودن شـاهـنامـه نه تنـها کـاخ بلـند زبان پارسی را بلکه حماسـهء آريـانـا را چنان پی‌افگـنــد که بـنيان آن هرگـز از بـاد و باران و گــذشـت روزگـاران سـسـتی و خلل نيافــت.

پــی افـکــندم از نــظـم کـاخـی بـلـند               کــه از بــاد و بــاران نيـابـد گــزنـــــد

نـمــيرم از ايـن بـس کـه مـن زنـده‌ام             کـــه تـخــم ســخــن را پــراگـنــــده‌‌ام

بســی رنــج بــردم بـديـن سـال سـی              عــجــم زنــده کـردم بــديـن پـارســی

" عجـم در منطـقه ما ... وطنی دارد فـرهـنگی که سـاخـتار آن در درازنای تاريـخ بيـشـتر و نـيز عـميـق ‌تـر با زبان فارسی دری تجـسـم يافـته اسـت" ۳۷

زبــان و ادب فـارسی در دوره حکـمرانی شـاهـان غــوري کـه به گــفـتـه‌ی پـروفسـور عبــدالاحــمـد جـاويــد تـاجـيک‌تـبار و دری‌ زبــان بــودنـد، در هــند رونـق بيشـتری يافـت و در امــر هـمبسـتگی مـلی و فـرهـنگی هـــند نـقـش بـا اهـميتی را بـازی کرد.  ۳۸

در دوره حـاکـميت لــودی‌هـای پـشــتون‌‌تـبار، زبـان فـارسی در هـنــد رواج يافـت و عـملاً به زبـان رسـمی، اداری و آمـوزش تبــديل گـرديد و تالـيف فـرهـنـگ‌هـای فارسی به فارسی آغاز شــد.

نـقـش پادشـاهانی گـورکانـي (۹۳۱ –۱۲۷۵ق) در امــر رشـد زبـان فارسی در هـنــد، برجـسـته اسـت و عهـد بابـر، دوره طـلائی زبان فارسی در هـند به شـمار مـی‌رود. بابـر با آنکـه خـاطرات خـود را بــه زبان تـرکی جـغـتايی نوشـت، اشـعـار فـارسی صـوفـيانه می‌سـرود. در هـمـيـن دوره زبان فارسی براسـاس فـرمانی (۹۹۰ ق) به عـنوان زبان رسـمی و اداری هـند اعـلام گـرديد و بـرخی کـتاب‌های سـانسـکريت بــه فـارسی ترجــمه شــد. ۳۹

بيـاد داشـته بـاشيــم " ... در هـمان زمان کـه پــادشـاهـان صفـوی بــه زبـان تـرکی صحــبت می‌کــردنـد سـلاطـين و امـرای مسـلـمان هـنــد بـه زبان فـارسی به عـنوان زبان رســمی در بـار خود تکـلم وفرامـيـن و اسـنـاد خـود را با ايـن زبان صادر می‌کـردنـد..."۴۰

حافظ چـه زيبا سـروده اســت:

شـکر شـکـن شـونـد هـمه طوطيان هـنـد         زيــن قــند پارسی که به بنگالـه می رود

انگليـس‌هـا  در سـال ۱۸۳۶م زبــان انگلـيسی، درسـال ۱۸۴۴م  زبـان اردو را بجــای زبان پـارسی رسـميت بخشـيـدند و زبان پارسی را که تا اين سـال‌هـا يگانه زبان تـفاهـم و ارتـباط، زبـان آمـوزش و اداره در هـنـد بود، به حـاشـيه رانده‌انــد.

ترکان سـلجوقی زبان فـارسی را در آناتولی (آسـيای صغـير يا تـرکــيه امروز) گسـتـرش دادند. زبـان ادبی و ديـوانی دربـار خـلفـای عـثمانی‌ها سـال‌ها زبان فارسی بود. شـاهان صفوی و قاجار که ترک‌تبـار بودند، هـمه مکـاتبات شــان را بـه زبـان فـارسی انجـام مـی‌دادنـد. همچنـين می‌ توان در همـين راسـتا در باره سـهـم آذربايجـانی‌ها، کـردها، بلوچ‌هـا، وغـيره سـخن گفـت.

دکـترجـلال مـتينی بـرايـن عـقــيده اسـت کـه: " غـزنـويان و سـلجـوقـيان و بعـد خوارزمشـاهـيان و مغـولان و ديگر تيـره‌هــای تاتار... زبان فارسی را در دربار و تشـکيلات اداری خود به عـنوان زبان رسـمی و اداری به کار می‌بـردند. ايـن رسـم در دوره های بعـد هم چنان ادامه يافـت. ۴۱

سـخـن کـوتاه اينـکه در طی هـزار سـال، زبان مردم خـراسـان و ماوراءالنهـر به عـنوان زبان علم و ادب، زبان رسـمی و اداری حـوزه گسـترده‌ی را فرا می‌‌گــرفـت. از جــمله در خـراسـان زمين، زبان فارسی نه تنهـا زبان گـفتگو بلکه زبان رسـمی بود، همه امور ديوانی کشـور اعم از فرمان‌هـا، نامه‌هـا، قراردادها، ... به هميـن زبان بود.

محـمود طـرزی برخـاسـته از عـشـيره محمدزايی پشـتون‌هـا و يکی از پيشـگامان ادبيات نوين افغانسـتان بحث بـلندی  درباره زبان و قوميـت در چنـدين شـمارهء جريـدهء "سـراج‌الاخـبار" دارد، از جمله می‌‌نويســد کـه:

" يکی از زبانهـای بسـيار مهمهء عـالم اسـلامی، زبان شـيرين فارسی ميباشـد،... زبان فارسی، بعـد از انـقراص يافـتن حکومت عرب در هـمه سـلطنـتهای طوايـف الملوکی که از اقوام مخـتلـفه در هـرطرف آسـيا تشکـيل يافـت، زبان رسـمی حاکم گرديد ... سـامانيان، غـزنويان، غــوريان، ايـن زبـان را خـيـلی تـرقی داده انـــد... " ۴۲ / تکيه روی کلمات از ن. ک./

*       *        *

اهـل پـژوهـش و نظر از جمله دانشـمنـدان نـامـدار ايران در عـرصه زبان و ادبيـات فارسی، هـمچـون ملک‌الشـعـرا بهار، سـعـيد نفـيسی، بديـع الزمان فروزانفـر، پرويز ناتـل خـانلری، ذبيح الله صفـا، شـاهـرخ مسـکوب، احـمدعـلی رجـائی، جـلال متـينی، داريـوش آشـوری، محـمود افـشـار يـزدی و ...  که در ايـران دوسـتی و دلبسـتگی شـان به زبان و ادب فارسی  شـک و ترديـدی نيسـت، براين عـقـيده اند  که زبان دری (پارسی) نخسـت در خـراسـان و ماوراءالنهر بوجود آمده و بعـد بـه سـوی غرب خـراسـان يعـنی ايران امروز راه باز نمـوده اسـت و به نظر آنها اين امر امروزه پـديـده‌ای پـذيـرفـتـه شــده اسـت.

زبان دری خيلی کهـن بوده و دو هـزار سـال پـيش هم يک زبان برجـسـته و برازنده بوده اسـت و مسـلماً اگر چـنين پيشـيـنه‌ی و توانـايی نمی‌داشـت، چگونـه می‌تـوانسـت به مرحله بلاغـت و فـصاحت در دوران سـامانی‌هـا برسـد و آثار بسـيار با ارزشی مانتند ديـوان رودکی، شـاهـنامه فردوسی و ديگر آفرينـش‌های هـنری خـلق کـنـد. "زبان فـارسی دری با همان فـصاحـت و بلاغـتی که دارد در اواخر قرن پنجـم هجـری به درجه کـمال رسـيده است و دانشـمنـدان بزرگی همـچون ابن سـينا و ابوريحـان بيـرونی آثار علمی خـويــش را در رشـتـه فـلسـفـه و نجـوم بـديـن زبان نوشــته‌انــد." ۴۳

زبان فارسی دری به مرور زمان نه تنـها به رايج‌تـرين و هـمگانی‌تـرين زبان اين خـطه تبديل گرديد، بلـکه حلقه تفاهـم و وصل بـين اقـوام و قـبايل مخـتلف گـرديـد و بنابـر توانايی‌هـای کـه داشـته و هـم محـتملاً از جهـتی که به محـل و طايفـه‌ی منسـوب نبوده اسـت، در اندک زمانی زبان رسـمی و درباری، علمی و بازرگـانی در سـاحه وسـيع گرديد.  به عبارت ديگر زبان پارسی در زمان کـوتاه، زبان مشـترک و عمومی برای تمام سـلاله های آسـيای ميانه (از هر تيره و تباری بودند) و هم‌چـنان از اقـصای هنـد تا روم گـرديد و اسـناد و نامه‌هـای رسـمی و دولتی از اسـتانـبول تا دکـن به اين زبان صورت می‌گرفـت. در واقـعيت زبان پارسی نـقـش زبان بيـن‌المللی را برای تـمام اين نواحی داشــت.

زبان فارسی دری در درازنای تاريـخ هـزار سـاله، بعـد از سـامانيان برغـم دشـواری‌‌هـای جـانسـوز زنده و ماندگار ماند و به زبان فرامليتی در حـوزه تمـدنی مـا تبديل گرديد وهـمه اقوام و تبار زبان فارسی را به عنوان زبان رسـمی و دولـتی، زبان مشـترک و تفـاهـم کــشـور پذيـرفـتــه بودنــد.

" اين زبان [فارسی]، يادگاری اسـت جـاويدان از پيـوسـتگی و خـويشـاونـدی ايـن مـردم در گـــذار روزگار تا بـه امروز. اينکـه مردم بدخشـان، در آنسـوی آمو دريا، قادرند با سـاحل نشـينان خـليج فارس به زبان يگانـه گپ بزنـند، قصه و افـسـانه نيسـت، بلکه نشـانه بقـا و جان سـخـتی اين زبان اسـت. بايد به يگانگی و دوام اين حوزه تمـدنی باور داشــت." ۴۴

بـراسـاس آنـچـه نقـل کـرديـم می‌تـوان نتيـجــه ‌گـيری کرد کـه:

● زبـان دری ريشــه و پيشـينـه‌ی بيـش از دوهــزار سـال دارد، خـاسـتگـاه و تجـلی گاه آن سـرزميـن‌هـای خـراسـان کـهـن (اافغانسـتان کنونی) و فـرارو

قوم‌ها و تـبارهای کـشـور. در ايــن ميـان  فـرامـوش نکنيـم که " زبان پارسی در اين منـطـقه، زبانی بوده که متعـلق به يک گروه نبـوده اسـت... اين زبان از يک قـوم خـاص نيسـت." ۴۵ و "... فارسی دری از بـد و تولـد بگـونه‌ی خــود جـوش و بدون تحـميل و زور به زبان مشـترک اهـالی اين سـرزمين مبـدل گشـت و هـمـه اقـوام در توسـعـه و تکامل آن سـهـيـم هـسـتـند." ۴۶

زبــان دری بـرای اينکـه در دنيای متحـول مـا با تحـولات هـمراه شـود، بـايـد از هـمـه امکانات و داده‌هــای جغـرافـيای فـرهـنگی (قــلـمرو زبــان) بـــدون تعـصــب اســتفاده کـــند. بـــه بــاورِ بسـياری از صاحـب نظـران، بـرای اســتفاده از جـميع امکانات ميهـن فـرهـنگی در جـهـت تحول، نوسـازی و رشــد سـريـع زبـان و هــمچـنين يکســان سـازی واژه‌هـا، گسـترش زبان معـياری قابـل پـذيرش بـرای هـمـه فـارسی زبـانـان از جـمـله در ايـران، افغـانسـتان و تـاجـيکسـتان، ...  به گـفـتمـان و تلاش جـــدی، کــارهـای جـمعی، پـژوهــش‌ها و جـشـنواره‌هــــــای مشــترک و تـــاسـيس فـرهـنگسـتان غـيرسـياسی و  مسـتـقـل، غـير ايديـولوژيک و مشــترک زبان و ادب فارسی  نياز اســت. در اين مـيانه نقـش رســانه‌های گروهی، فـيلم، ترانه، موزيک، برگـزاری جـشـنواره هـای فـرهـنگی، کـنسـرت‌ها، شـب شـعـر و داسـتان، کنـفرانس‌ها و سـيمنارهای مشـترک، انتـشـار شــعــر، داســتان و طـنز نـويســندگـان ايـران، افـغـانسـتان و تاجــيکسـتان در انتـشـارات يک ديگـر، در نـزديکی و هـمـدلـی، درک و تفاهم متـقـابل هـمـه پــارسی گـويـان از هر تيره و تبار اظـهـرمـن الشـــمس اســت.

هـمين حـالا زبان فارسی دری، سـاحـه وسـيعی را می پـوشـاند،  بـيش از صـد ميـليون انسـان بدان سـخـن می‌گـويد. نزديک به سـه ميـليـون فارسی زبان در بيـرون از منطقه زندگی می‌کنـند. در اوضـاع و احـوال کـنونی زبان فارسی در زمينه انتقال عـلوم در حوزه تمدنی ما نقـش با اهـميتی را ايفا می‌کـند، ده‌هـا هـزاره عــنوان کـتاب و ترجـمه، هـزارها نشـريه و سـايت در شبکه جهانی رايانه، ده‌هـا کانـال تـلويزيـونی و امواج راديوئی، صـدهـا حلـقه فـيلم، ... در سـراسـر جـهان به ايـن زبان نشـر و پخــش می‌گـردد. حضور کرسی‌هـای زبان و ادب فارسی در اکـثر دانشـگاه‌های دنـيا نه تنهــــا جايگـاه‌ی بلـند آن را نشــــان می‌دهـد بلکـــه چشــم‌اندازی از داد و ستد فرهنـــگی را بيـــن زبان و فرهنگ فارسی و جهان نويد می‌دهد. در دهه‌ای اخير با گسترش کمپيوتر و اينترنت و نرم‌افزار‌های فراخور زبان فارسی،  قلمرو زبان فارسی و کار‌های پژوهشی در اين عرصه تـوسعه بيشتر يافته است و داد وستد‌های زبانی و فـــرهنگی توليد‌گـنندگــان زبــــان و آفرينـــيش‌هـــای فرهنــگی و هنــری بيرون از مجمــوعه دستگـاه رسمی سياست قرار گرفته است. بايد از اين هــمه امکـانـات قلمرو زبان استفاده کرد.

زبان فارسی، زبان خوش‌آوا، خوش‌اهنگ و آهنگين است و واژه‌ سازی درآن ساده می‌باشد." در زبان فارسی از لحاظ دستوری دستگاه صرفی پيچيده گذشته از ميان رفته است و جز زبان‌های شده است که تفاوتی ميان مذکر و مونث نمی‌گذارد" ۴۷

در فـرجـام : با بـاور به اين اصـل کـه هـمـه زبان‌هـا با هـم برابرند و از ديدگـاه‌ای ارزش‌های انسـانی هـيچ زبانی بر زبانی برتری ندارد و بدون ترديـد زبان برای هر انسان عزيز و گرانبهاست، اميـد بر اينسـت کـه در آتيـه روزگـار و سـرنـوشـت زبــــان‌هـای مــــا و مـردمـان ما کـه بـه آن سـخـن می‌گـوينـد بهـتر از امـروز باشـد.

پايان 

ن. کـاویانی

   

 هـلـنـد، اکتــبر 2004

 

پاينـويسـهـا:

۱.  ماوراءالنهر نامی اسـت کــه عرب ها بعد از اسـتيلا بر اين مناطق به جــای " فرارود" به آن دادنـد و امروز جز منطقه اسـت کــه بـه نام آسـيای ميانه ياد می‌شـود.

۲.  محمد جعـفـر نـرشـخی، تاريخ  بخارا، تهران، ۱۳۵۱ خ، ص ۵۶

۳. ابوسـعـيد عبدالحی بن ضحاک گرديزی، زين‌الاخبار، چاپ ۱۳۳۳خ، با مقدمه سـعـيد نفـيسی اسـتاد دانشـگاه تهران، ص ۱۱؛  نسـخه عبدالحی حبيبی، بنياد فرهـنگ ايران، ص ۱۹۶ / بهرام گور از ۴۲۰ تا ۴۳۸ م پادشـاه بود./

۴.  شـهـرسـتانی، پـروفسـور شـاه علی اکـبر، پيدايـش و تحـول زبان فارسی دری، دهـلی جـديد، بنياد فرهـنگ و تمدن افغانسـتان، ۱۹۹۹، ص۳ و ۴

۵.  ژوبل، پروفسـورمحمد حـيدر" تاريخ ادبيات افغـانسـتان"، چاپ اول ۱۳۳۶ کابل؛ چاب دوم ۱۳۷۹، پشاور، ص ۲۲

۶. هـمانجا،  ص ۲۴

۷.  زيار، پروفسور مجاور احمد، ماهـنامه " پديده " شـماره سـوم و چهارم، لنــدن، نوامبر ۲۰۰۳

۸.  روييـن، دکتر رازق، افغانسـتان گهـواره زبان فارسی دری، شـماره دوم و سـوم مجله خاک، ۱۳۸۱، چاپ بلغاريه

۹.  حبيبی، عـبدالحی، تاريخ افغانسـتان بعـد از اسـلام، چاپ دوم، کابل، ۱۳۵۷ خ، ص ۷۳۸

۱۰. همانجا،۷۳۹

۱۱.  نگاه کند: مجله فرهـنگ آريانا، شـماره دوم و سـوم،۱۳۷۷ خ، شـرح هـفـت کتيبه قـديم، عبدالحی حبيبی، ص ۵۸

۱۲. جاويد، پروفسور عبدالاحمد، افغانسـتان مهد پيدايش زبان دری اسـت، مجله آريانا برون مرزی، شـماره ۴، ۱۳۷۸، سـويدن، ص ۸

۱۳. خانلری، دکتر پـرويزناتـل، زبان شـناسی و زبان فارسی، چاپ سـوم، توس، ۱۳۷۳خ، ص ۷۳

۱۴. غـبار، ميرغلام محمد، افغانسـتان در مسـير تاريخ، کابل، ۱۳۴۹ خ، جلد اول، ص ۹۵

۱۵. شـکوری، اکادميسن محمد جان، خـراسـان اسـت اينجا، شهردوشـنبه، دفـتر نشـر نياکان، ۱۹۶۶، ص ۱۴۲ و هم چنان ماهـنامه "جنبش"، نشـريه جنبش ملی تاجيکسـتان، شـماره ۵، اکتوبر ۱۹۹۷

۱۶. پـروفسـور يار شـاطر، لغـت نامه، علی اکبر دهخـدا، تهران، چاپخانه دولتی، ۱۳۳۷خ، ص ۴۵

۱۷. نفـيسی، دکترسـعـيد، اسـتاد دانشـگاه تهران، فرهـنگ‌های فارسی، ص ۶۹

۱۸. بهار، ملک الشـعـرا، تاجيکان در مسـيـر تاريخ، گردآورنده ميرزا شکـور زاده، انتشـارات بين المللی الهدی، ۱۳۷۲خ، ص ۴۵

۱۹. متينی، دکتر جلال مدير مجله ايران شـناسی، شـماره ۲ سال ۲۰۰۲ م ؛ www.iranshenasi.net

۲۰. سـفـرنامه حکـيم ناصر خسـرو، به کوشـش دکتر نادر وزين پـور، چاپ پنجم، ۱۳۶۲، تهران ص ۶۹

۲۱.  افـشـار يزدی، دکتر محمود، افغان نامه، تهـران، ۱۳۶۱، جلد سـوم، ص ۵۱ و ۵۲

۲۲.  شهـرسـتانی، پـروفسـور شـاه عـلی اکـبر، پـيدايش و تحـول زبان فارسی دری، دهـلی جـديد، بنـياد فرهـنگ و تمدن افغانسـتان، ۱۹۹۹، ص۱

۲۳. بهار، ملک الشـعـرا، سـبک شـناسی، چاپ پنجم، ج ۱ ، تهران، ص ۲۶

۲۴  .صفا، دکتر ذبيح الله، گنج سـخن، انتشـارات ابن سـينا، تهران، ۱۳۲۹ مقدمه ص ۲۸

۲۵. غبار، مير غلام محمد، افغانسـتان در مسـيـر تاريخ، کابل، ۱۳۴۶ خ، جلد اول، ص ۹۵ و ۹۶

۲۶.  همانجا، ص ۸۳ 

۲۷.  فرهـنگ، مير محمد صديق، افغانسـتان در پنچ قـرن اخير، ويرجينا، ۱۳۶۷، ج ۱، ص ۱۴

۲۸. مسـکوب، شـاهرخ، مليت و زبان، پاريس، انتشـارات خاوران، ۱۳۶۸ ، ص  ۲۴ 

۲۹.  کريم، دکتر اردشـير، زبان و خط، کاهـنامه " مردم گياه "، شـهـر دوشـنبه، شـماره ۱ سـال ۱۳۷۲

۳۰.  نعـمانی، علامه شـبلی، شـعـرالعجم، جلد اول، چاپ سـوم، تهران، ۱۳۶۸خ، ص  ۲۴

۳۱.   جمشـيد، دکتر پـروانه، مجله فرهـنگ آريانا، شـماره دوم و سـوم، ۱۳۷۷خ، ص ۲۶

۳۲.  آشـوری، داريوش، باز انـديشی زبان فارسی، تهران، چاپ سـعـيدی ۱۳۷۵خ، ص۱۵

۳۳. معـين، دکتر محمد، لغـت نامه دهخدا، تهران، چاپخانه دولتی ايران،۱۳۲۷  مقدمه

۳۴. صفا، دکتر ذبيح الله، کنج سـخن، انتشـارات ابن سـينا، تهران، ۱۳۲۹مقدمه ص ۲۸

۳۵.  غـبار، مير غلام محمد، افغانسـتان در مسـيـر تاريخ، کابل، ۱۳۴۶، جلد اول، ص  ۹۹

۳۶. جمشـيد، دکتر پـروانه، مجله فرهـنگ آريانا، شـماره دوم و سـوم، ۱۳۷۷ خ، ص ۲۶

۳۷.  مايل هـروی، نجيب، بگـذار تا از اين شـب دشـوار بگـذريم، تهـران، ۱۳۷۳، ص ۵۲

۳۸. جاويد، پـروفسـورعـبـدالاحـمد، نقـش زبان دری درهمبـسـتگی مـلی و فرهـنگی هـنـد، ماهـنـامه " فردا "، شـماره هـشـتم، سـويد و هـمچنين ماهـنامه " صرير" شـماره بيسـت و دوم، نوامبر ۱۹۹۷، هـلـند

در مـورد تاريـخ و قـوميت باشـندگـان غـور نگـاه کنـيد: به دايرة الـمعارف بريـتانيا زير عنـوان غــور و هـمچنــين بـه فصل "غوريان"  در کـتاب "افغـانسـتان دردائرة المعـارف تاجک" کـه حواشی و تعليقـات آن توسـط زنده ياد پـرفـستور دکتر جـلال‌الــدين صديـقی، مـورخ با نام  و نشـان کشـور و اسـتاد پيشـين دانشـگاه کابل نــوشـته شـده اسـت. بــرخــی آثار دکتر صديقی از جـمـله کتاب "افغـانسـتان دردائرة المعـارف تاجـک"  در سـايت زير که به ابتکــار و هـمت دوسـتان و هـواخـواهـان شـان و دلبسـتـگان تـاريخ  و فرهـنگ خـراسـان ترتيـب شـده، انتشـار يافـتـه اســـت: http://www.khorasan.de/afghanistan/qhurids/qhurids.htm 

شـوربختانه بايد اذعان کرد که در کشـور ما به مسـاله کارهای پـژوهـشی، دانشـگاهی و علمی  در حوزه قوم شـناسی توجه لازم صورت نگرفته اسـت و امـيد بـرآن اسـت کـه روزی ايـن امـر با برخورد عـلمی و کارشـناسـانه به هـمت روشـنفکران و قـلم بدسـتان کشـور تحقق بيابـد

۳۹. متينی، دکتر جلال مدير مجله ايران شـناسی، شـماره ۲ سـال ۲۰۰۲ م ؛ www.iranshenasi.net

۴۱. کتاب ماه تاريخ و جغـرافـيا شـماره ۶۳، " حديقه السـلاطين " امير سـعـيد الهی

 متينی، دکتر جلال، مجله ايران شـناسی، شـماره ۲ سـال ۲۰۰۲ م؛ www.iranshenasi.net

۴۲. طرزی، محمود، "سـراج‌الاخبار"، سـال دوم شـماره ۱۰  مورخ ۱۰ دلو ۱۲۹۱خ / الـبته نظريات محمود طرزی در باره زبان و بويـژه در مورد تقسـيم بندی زبان های کشـور قابل تأمل، بحث  و کالبد شگافی جـداگانه اسـت./

۴۳.  شـهـرسـتانی، پـروفسـور شـاه عـلی اکبر، پيـدايـش و تحـول زبان فـارسی دری، دهـلی جديد،  ۱۹۹۹م، ص ۲۵  

۴۴.  يوسـفی، سـپهـر، استاد دانشگاه اتريخت، هـلند، www.let.uu.nl/~Sepehr.Joussefi

۴۵.  پهلوان، دکتر چنگـيز، پنج گفـتگو، مونسـتـر (آلمان)، ۲۰۰۲م، ص. ۷۵

۴۶.  يوسـفی، سـپهـر، استاد دانشگاه اتريخت، هـلند،  www.let.uu.nl/~Sepehr.Joussefi

            ۴۷. .آموزگار، دکتر ژاله، استاد دانشگاه تهران، مجله بخارا، شماره ۳۷، سال ۱۳۸۳، تهران

 

 

ياداشت: واژگانی قـوم، قـوميت، ملت، مليت، هـويت ملی و هـويت قـومی از آغاز قـرن بيسـتم در ادبيات سـياسی منطقه ما وارد گرديد. به قـول پـروفسـور تورج اتابکی استاد دانشگاه اتريخت هلند، اين مفاهـيم در واقعـيت امر برگردانی از معـنای اروپايی قـرن نزدهم اين واژگان بود ...  / نگاه کنيد: مجـله "گـفـتگو " دی ماه ۱۳۷۲ خورشـيدی /

به گمان نگارنده اين سـطور واژه " ملت " را به مفهـوم جديد برای  نخسـتين بار در ادبيات سـياسی کشـور ما، محمود طرزی بکار برده اسـت. / نگاه کنيد به مقاله " دين، دولت، وطن، ملت "  شـماره ۲۰-۲۴ جوزای ۱۲۹۴ شـمسی ـ  سـراج‌الاخبار/  بقول مير محمد صديق فرهنگ،  محمود طرزی تربيه يافته کشور عثمانی و از هواخوهان ترکان جوان و بخصوص حزب اتحاد و ترقی ترکيه بود و از طريق زبان ترکی به آثار نويسندگان غرب آشنايی پيدا کرده بود. او در ۱۹۱۱ جريده "سراج‌الاخبار" را انتشار داد که مضمون اصلی ان پيروی از ترکان جوان و ناسيوناليسم آميخته با پان اسلاميزم و مبارزه با استعمار بود. / نگاه کنيد به: فرهنگ، مير محمد صديق، افغانستان در پنج قرن اخير، ويرجينا، ۱۹۹۸، ص ۳۰۹ و ۳۱۰ /

اما به کار گيری اين واژه ها و پديده

رسم و آيـين نـوروزی استواری و پايداری چندين هزار سـاله داشته و تبلوری است از پيوستگی فـرهـنگـی و جلوه‌ای است از ميراث مـشترک مردمان ما در گستره‌ حـوزه تـمدنـی مـا که فرهنگ‌هــای بی‌شـمـاری را در درون خـود جذب کرده است و تاليف‌هــايی تحسين‌بـرانگيز در زمينه‌هــای دينی، سياسی، اجـتمـاعـی و فرهنگی ارايه داده است.

از آنجا که در سرزمـين‌هــای گـسترده حـوزه نـوروزی بـه سبب شرايط طبيعی و اقليمی، فـصل‌هــای سـال جـلوه‌هــا و مشخصه‌هــای روشن و متمـايزی دارند، تغيير فصل و بـه ويژه بيداری طـبـيعت و آغاز بـهــار، همه جا بـا آداب و رسومی همراه است. ايـن همرايی و همـاهنگی طـبـيعت بـا سنت‌هــا و آيـين‌هــای اجـتمـاعـی يکی از رمـزها و رازهــای پايـداری و استواری نـوروز در گــذر پر پيچ و خم تـاريـخ است. 

                      آيـين نـوروزی از روستا تا شهـر، از قـلمرو سياسی تا حـوزه گسترده فـرهـنگـی دارای کارکرد نيرومند وحدت‌آفرينی است. بـاورهــا و رفتارهــای نـوروزی در اجزا و در كليت خـود، در گوشه و كنار سرزمـين‌هــای پهـناور حـوزه نـوروز سرشار از عـناصر مهرآفرينانه، آشتی‌جـويانه و اميدگـرايانه می‌بـاشد. نـوروز در کليت خـود درفش امــيد، همـبستـگی و زدودن کـدروت‌هــاست که در سرآغاز هرسـال خـورشـيدی، بر بلـندای راوبط ديرين سـال در سرزمـين‌هــای گسترده‌ حـوزه تـمدنـی نـوروز برافـراشته می‌شود. بـاورهــای نـوروز بـا فرهنگ‌هــای اقوام گـونه‌گـون منطقه هم‌سويی و هم‌پايی دارد.

                      شـمـاری از صاحب‌نظران برايـنند که آيـين زيبـا و کـهن نـوروز در برگـيرينده‌ای اجـزای سازنده همراه با ترکيب‌های پيـچـيده‌ای از مفاهيم و معانی اند که در يک پيوستگی با هم تنيده و بـافته شـده‌اند که هر يک ازآنها نقش و ارزش، کنش اجـتمـاعـی و فردی، پيوستگی گذشته و آينده را بـازتاب می‌دهد.

                      اصل و بن آيـين نـوروزی بر محور زنده کردن و زنده نگهداشتن نيکی‌هــا، نيايش و ستايش زيبـايی و آرزوی دور داشـتن زشتــی‌هــا و پليدی‌هــا بنا شـده است. درونمـايه نيکی که زيبـايی را نيز در خـود نهـفته دارد در وجـود آيـين نـوروزی زمينه بروز و پرورش هـنر و پيوند انسـان و طـبـيعت را فراهم می‌سازد. از همـين‌جاست که آيـين نـوروزی، جشن آفرينش انسـان و بـازآفرينی طـبـيعت و جشن سترک شگفتگی و نـوزايی بــوده و هنـوز هم است.

در نـوروز هرکس می‌خـواهد تا آنجـا که در توان دارد، نيکی‌هــا را در بـهترين و زيبـا‌ترين قالب‌هــای هنری و بـا بـهترين آرزوهــا بنمـاياند. از ايـن رو موسيقی و آواز، شعر و سرود، داستان و طنز، نگـارگری و هنرهــای دستی همه از آيـين نـوروزی متاثرند و نـوروز نيز از آنهــا تاثير پذيرفته است. بـه گواهی تـاريـخ هنر در همه دوره هــا تا زمـان مـا بـا نـوروز ‌يـار و هـم‌سفر بــوده است.

از ديرگاهی مردم در آخرين چهــارشنبـه شب سـال آتـش می‌افروزنـد و از روی آن می‌پرند. باشندگان مـرزوبــوم ما از زمـان‌هــای کـهن آتـش را که پديدآورنده نـور و گرمی و زدايـنده تاريکی و سردی است، گـرامی می‌داشتند، خـرابـه‌هــای آتـشکـده نـو‌بـهــار بـلـخ گواه ايـن مدعاست. يکی از زيبـا‌ترين رسم‌هــای کـهن زردشتی‌هــا همـانا برافروختن آتـش پيش از دميدن آفتاب در روز اورمزد مـاه فروردين است. در آن روزگاران برق و نـورهــای مصنـوعی نبود، برافـروختن آتـش تقابل ميان تاريکی شب و نـور آفتاب جهــان‌تاب را بـازتاب می‌داد.  شيوه آتـش‌افروزی که امروز بـه نام چهــارشنبـه سوری ياد مـی‌شـود، نمـادی از همـين پندار تـاريـخی است.

آيـين نـوروزی نقشی پويا و نيرومند در انسجام و وفاق خانـواده دارد. همه در نـوروز سعی می‌کـنند در هر جايی که باشند، بـه خانه و کاشانه خـود برگردند تا در ساعت تحويل سـال در جـمع خانـواده و در کنار سفره نـوروزی بـاشند. رعايت فرهنگ و اداب نـوروزی، فرستادن نامه و کارت شادبـاش با اشعار و متون زيبا، عيادت از بيمـاران، ديد و بـازديد از دوستان و نزديکان همراه با آرزوی سلامتی و سال پربار برای تک تک آنها، برپا داشتن محافل شادی و آواز‌خوانی، همه و همه در تحکيم صفا و دوستی، مهر و محبت ميان انسـان‌هــا نقش بـارز دارد.

در شب و روز تدارك مقدمـات بـرگـزاری نـوروز، بـازارهــای نـوروزی گرم و پرتپش است و كار پيشه‌وران و بـازاريان پر رونق. بـرگـزاری مراسم نـوروزی گردش چرخ اقتصاد و پويايی آنــرا نيز در پی دارد. بسياری از آنچه که بـه مناسبت و يا برای نـوروز ساخته مـی‌شـود، کارهــای دستی بـا بـار هنری است که دريغـا ايـن ويـژگـی نـوروز در سـال‌هــای واپسين زير سايه توليدات وارداتی و کلان کم‌رنگ شـده است.

در روزهــای بـهــاری مردم خانه‌هــا را ترك می‌كنند و به دامـان طـبـيعت پناه می‌برند و در كنار سبزه که نمـادی از زنـدگـی نـو است، روز را سپری می‌كنند. می‌خواهند که نـوروز را در آغوش طـبـيعت جشن بگيرند و سرآغاز سـال را بـا تجديد خاطرهــای از پيوند ديرينه انسـان و طـبـيعت گره بزنند.

پيوند انسـان بـا طـبـيعت، رمز پايداری و راز مـاندگاری نـوروز است که از آن بـه نام "فلسفه وجودی نـوروز" ياد می‌کـنند. انسـان، بـا پايان يافتن  شب‌هــای سرد و دلـگير زمستان و آمدن بـهــار زنگارهــای کـهنه را از قلب و انديشه بر می‌کند و بـا حركت نمـادين "خانه تكانی" بـا طـبـيعت همگام می‌شود و اين پيوند در شعـر و ادبيـات سرزمـين ما بازتـاب گـسترده دارد. 

مولوی، خـدوانـدگـار بـلخ چـه زيـبا سروده است:

آب زنــید راه را هـین کــه نـــگـار مــی‌رســـد         مــژده دهیــــد بـاغ را بــوی بــهـار مــی‌رســد

راه دهـــــــــید یـــار را آن مـــه ده چـهـــار را         کـــز رخ نــوربـخـش او نـور نثـــار مــی‌رســد

چـاک شـدست آسمان غلغله ایست در جهـــان        عنــبر و مشک مـی‌دمــد سنجـق یار مــی‌رسـد

رونـق بـاغ می‌رسد چـشم و چـراغ می‌رســــد          غـم بـه کنـاره مــی‌رود مــه بــه کنار مــی‌رسد

تـــیر روانـه مـی‌رود ســــوی نشـانـه مـی‌رود        ما چــه نشسته‌ایـم پـس شه ز شکـار مــی‌رسد

بــــــاغ سـلام مـی‌کنــد ســرو قیــام می‌کــــــند         ســبزه پیـاده مــی‌رود غـنچـه ســوار مـی‌رسـد

خـلوتـیان آسمـان تـا چـه شراب مــی‌خــــورند        روح خـراب و مست شــد عقـل خـمار مـی‌رسد

چون برسی به کوی ما خامشی است خوی ما        زان که ز گفت و گوی ما گرد و غبار می‌رسد  

نـوروز در حـوزه گسترده‌ای از جـملـه افغـانستان، ايـران، تـاجـيکستان، ازبکـستان، قيـرقـيزستان، قـزاقستان، ترکـمنستان، آذربـايـجان، مناطق کـردنشين تـرکيه، عـراق و سـوريه، بخـش‌هــايی از پـاکستان و هنــد بـه عـنوان جشن آغاز بـهــار بـرگـزار می شود.  هم‌چنين مهــاجران و پناهـندگان ايـن سرزمين‌هــا که از بـد حادثه کشورشان را ترک گـفته‌اند و در چهــار گوشه جهــان پناه برده‌اند، نـوروز را گـه گـاه بـا برنامه‌هــا و بـزم‌هــای مـشترک گـرامی می دارند و آن را فرصتی می‌دانـند برای هـم‌سويی و بـازيافـتن يک‌ديگر.

                      آيـين نـوروزی در پهـنه وسيع سرزمـين‌هــای ياد‌شـده سابقـه ديرينه داشته، بـا اسـطوره و افـسانه  گره خورده است و ريـشه در ژرفای روح و زنـدگـی مـردمـان ايـن خـطه دارد. الـبته آيـين نـوروزی در هر مرزوبوم بـا ويـژگـی‌هــا و بـاورهــای بومی آميخته شـده است که قطعاً رنگ و بوی ويژه‌ای بـه آن داده است و مسلمـا ايـن امر بـه غنا و زيبـايی نـوروز افزوده است.

نـوروزبـاوران، در همه سرزمـين‌هــای ياد‌شـده جشن نـوروز را در همه پيچ و خم‌هــای تـاريـخ هرگز فراموش نکـردنـد، آنــرا در ميان توفانی از حوادث پاسداری کـردنـد و شاداب‌تر بـه نسل‌هــای بعدی سپردند. نـوروز از معـدود جـشن‌هــای بـاستانی پيش از دوران اسلام است که تا امروز بـا  پوشش گسترده‌‌ای منطـقه‌ای زنده و پرمـايه بـه جا مـانده است و يکی از ويـژگی‌هــای آن تفويت همـبستـگی و يگانگی است.

اگر گسست‌ناپذيری چند هزار سـاله، نـوروز را در پـهنه وسيع بـه نقطه اشتراک گروه‌هــای قومی و يکی از عامل‌هــای همـبستـگی منطقه‌ای تبديل کرده است، در محدوده سياسی کشور مـا (افغانستان)، بـه يک عامل مهم متحد‌کننده در جهت هم‌دلی، هم‌سويی و هم‌گرايـی فرهنگی مبدل شـده است.

امـا دريغا که، آيـين و جشن نـوروزی از گـزند روزگـار در امـان نبــوده است، در گـذر پر فـراز و نشيب تـاريـخ، چندين بـار بر زمينه فرهنـگ‌ستيزی و تاريـک‌انـديـشی تـيره‌دلان و شـورچـشمـان از بـيرون و درون مـورد تاراج و هجـوم قرار گرفته، تا مرز فراموشی رفته، امـا بـه همت نـوروزبـاوران هيـچ‌گـاه از ياد نرفته و جايگاه بلند خـود را در روان و قلب بـاشندگان سرزمـين‌هــای حـوزه نـوروزی از دست نداده است.

کينه‌توزی نسبت بـه نـوروز بـه نخستين حمله عرب‌هـا بـه سرزمين مـا بر می‌گردد. عرب‌هـا در پی لشـکرگـشی بـه سرزمـين‌هــای ايران، خراسان و فرارود بـا خـود دين اسلام، فرهنگ و زبـان عربی را آوردند، در برابر فرهنگ، زبـان و سنن سرزمـين‌هــای بومی‌ تعصب و ستيز نشان دادند، در پی از بين بردن آنهــا و جايگزين ساختن فرهنگ و زبـان عربی برآمدند. در ايـن راستا آيـين نـوروزی بـه عـنوان کـهن‌ترين سنت و همگانی‌تـرين جشن در گستره سرزمـين‌هــای آريانا نيز دگرگون شد.

خـلفای عرب در ابـتدا تـلاش کـردنـد که نـوروز را در سرزمـين‌هــای اشغـالی از جـملـه در خـراسان‌زمين بـه بـوته فراموشی بسپارند و از ايـن رو آنــرا حرام پنداشتند و بـرگـزاری جشن نـوروز را منع کـردنـد. امـا بـه زودی پی بردند که چنين کاری از يکسو بنابر پايداری نـوروزبـاوران و از سوی ديگر بنابر دلايل اقتصادی ممکن نيست، بنابرين بـرگـزاری مراسم نـوروزی را تجـديد کـردنـد و در ازای مـاليات سنگـين و دريافت هـديه‌هــا و تحـفه‌هــای نـوروزی بـه صورت نـوعی خراج مضاعف برای خراسانيان اجـازه دادنـد که آيـين و مراسم نـوروزی را نگـه داشـته و آن را بـرگـزار کنند. بـرگـزاری نـوروز سبب می‌شد که امـيران و بزرگـان محلی سرزمـين‌هــای قلـمـرو خليفـه در خـاور از جـملـه خراسان بـه مناسبت نـوروز هديه‌هــای گـران‌بـهــا برای خليفه بفرستند.

بـرگـزاری آيـين نـوروزی حرام، امـا دريافت هديه‌هــا و تحفه‌هــای نـوروزی حلال، تاريخ عـجـب‌ابوالعـجبی‌های در آستين دارد.

در تداوم کيـنه‌توزی بـا آيـين نـوروزی گروه‌هــايی سعی کـردنـد که فرهنگ و فـلسفه شـاد و زنـدگـی‌آفرين نـوروز را کم‌رنگ سازند و بـه آن بيشتر رنگ فلسفه و فرهنگ عزا داری و نـوحه‌سرايی  بدهند.

طالبـان در آستانه سده بيست و يکم، بـه عـنوان نيروی نهــايت عقب‌گـرا و بـا ديد واپس‌مـانده بومی اوج کينه‌توزی و دشمنی، عصبيت و جهــالت را نسبت بـه نـوروز، ايـن کـهن‌ترين و مردمی‌ترين جشن ملی مردمان مـا بـه نمـايش گذاشتند. طالبـان بـه اعتراف خانم بی‌نظير بوتو صدراعظم (نخست‌وزير) پيشين پاکستان بـه استشاره ايالات متحده امريکا و بريتانيا و پول عربستان سعودی در قلمرو پاکستان آموزش نظامی ديدند، مسلح شدند، بـه افغانستان گسيل گرديدند، اساسا آنهــا شاگردان مدارس مذهبی پاکستان و مرده ريگ مجاهدين پيشين هستند که در ترکيب آنهــا تروريست‌هــای پاکستانی، عرب، القاعده و مـافيای مواد مخدر بسيارند.

اميرالمومنين امـارت اسلامی طالبـان بر زمينه فرهنگ‌ستيزی و واپس‌مـاندگی بومی با "فتوای" نـوروز را "شـرعـاً" تکفير کرد، آن را بـه عـنوان پديده ضد اسلامی محکوم نمود، بـه صليب کشيد، بـرگـزاری مراسم نـوروز را در سراسر افغانستان منع اعلام کرد، بـرگـزارکنندگان آيـين‌هــای نـوروزی را بـه جزا‌هــای شديد طالبی تهديد کرد و چمـاق بـه‌دستان اداره جهنمی "امر بـه معروف و نهی از منکر" طالبـان دمار از روزگار مردم درآوردند....

حاکميت‌هــا در افغانستان در دوران‌هــای مختلف در بـرگـزاری جشن نـوروز ولو تشريفاتی و کم‌رنگ سهم می‌گـرفـتند، امـا در سـال‌هــای سلـطه طالبـان که آميزه‌ای از بنياد‌گـرايی مذهبی، ديد بومی و غـريزه سيادت قبيله‌سـالاری بود، هرگونه مراسمی که بـا نـوروز بـاستانی ارتبـاط داشت، کفرآميز، غيراسلامی و غيرشرعی خوانده شد و بـرگـزاری آن ممنـوع بود.

طالبـان سـال خـورشـيدی را بـه سـال هـجری‌قـمری و نام نظام کشور را از جـمهوری بـه "امـارت اسلامی" عوض کـردنـد و تـقويـم هـجری‌قـمری را بـه عـنوان تـقويـم "رسمی" کشور اعـلام داشتند.

تـقويـم‌هــای همه ملت‌هــای جهــان برپايه تقسيم، تنظيم و فصل‌بندی زمـان بوجود آمده است. گردش مـاه (قمر) و خورشيد (شمس) دو گونه تـقويـم يکی قمری و ديگری خـورشـيدی را بـه وجود ميآورند.

تـقويـم قمری، بيشتر رنگ مذهبی داشته و در كشورهــای بدون فصل کارا است. سـال هـجری‌قـمری بيشتر در کشورهــای اسلامی – عربی از جـملـه در عربستان سعودی رايج است و آنهــا آغاز سـال قمری را جشن می‌گيرند. سـال قمری ده روز و چند ساعت کوتاه‌‌تر از سـال خـورشـيدی است.

امـا تـقويـم خـورشـيدی، تـقويـم كشاورزی، اقتصادی و سياسی است. تـقويـم خـورشـيدی در سرزمـين‌هــای گسترده‌ حـوزه بـرگـزاری نـوروز بر مبنای چهــار فصل استوار است. از ايـن رو انطبـاق جشن بـهــار بـا تـقويـم ملی مشخصه بـارز سرزمـين‌هــای گسترده‌ای حـوزه فـرهـنگـی نـوروز است که در آن نزديک به نيم ميليارد انسـان آن را جـشن می‌گيرند.

باشندگان مرزوبوم ما از قديم ترين ايام، تـمدنـی كشاورزی و گلـه‌داری داشته اند كه دو جشن مهم بـهــاری (کاشت) و پاييزی (برداشت) را بـرگـزار می‌كـردند که اولی را نـوروز و دومی را مهرگان می‌گفتند. نـوروز بـا زنـدگـی عينی مردمان ما که اکثراً کشاورز و مالدار (دام‌پـرور) اند، پيوند داشت و دارد از ايـن رو کشاورزان بـا مراسم ويــژه‌ای نـوروز را در مرزوبوم ما بـرگـزار می‌کـردنـد و می‌کـنند.

پس چرا طالبـان تـقويـم خـورشـيدی را که سـال‌هــا در کشور مـا رايج بود بـا تـقويـم هـجری‌قـمری عوض کـردنـد؟ حس عمومی ايـن است که يکی از امـاج فرهنگ‌برانداز طالبـان ايـن بود که آنهــا بـا ايـن حرکت می‌خواستند روز آغاز سـال هـجری‌قـمری را که ديگر بـا روز اول بـهــار مطابق نيست، بـرگـزار کنند و بدين ترتيب نـوروز را بـه حاشيه و ديار فراموشی برانند.

در عقب نـوروز‌ستيزی و فرهنگ براندازی طالبـان و متحدين تروريست آنهــا چه نيت و غرض سياسی و فـرهـنگـی خوابيده بود؟ چرا هر مهــاجم که بر سرزمين مـا حاکم شـده است در گام نخست در پی نابودی آيـين، فرهنگ و سنن مردم مـا برآمده است؟ چرا شـمـاری از دولـت‌مـردان سعی کرده‌اند که آيـين نـوروزی را کم‌رنگ بسازند و حتا بـه جای کاربرد واژه تـاريـخی و جا افتاده نـوروز کلمـات "ميله دهقان" و "ميله نهــال شانـی" وغيره را بـه کار ببرند؟

برغم همه کينه‌توزی‌هــا، مردم در زنده‌نگهداشتن آيـين نـوروزی در بستر زمـان پايداری کـردنـد و خراسانيان در موضع فرهنگ، سنن و آيـين‌هــای ملی خـود بـا استواری ايستادند. دلبستگی آنهــا برای پاسداری از آيـين نياکان و فرهنگ پوينده آنهــا، يکی از رازهــای پايداری و جاودانگی مردمان مـا و سرزمين مـاست.

در واپسين تحليل نـوروز، جشن سياسی بــوده است و بـه عـنوان جشن سياسی بـاقی می مـاند. نـوروز نشانه‌ای از مقاومت و پايداری شجاعانه ملت مـا و فرهنگ پربـارمـا در برابر تاراج‌گـران و غارت‌گـران روزگاران گذشته و حال است. مردمان مـا نـوروز را از ميان توفان و آتـش عبور داده و بـه عـنوان پرچم هويت ملی خـود استوار نگاهداشته‌اند. نـوروز جشن اميد و جشن مـاندگار است. نـوروز نـوآفرين پيک پيروزی نـو بر کـهنه و پيام‌آور آغاز يک زنـدگـی نـوين است.

در افغانستان، نـوروز بـه عـنوان جشن بـهــار و رستاخـيز طـبـيعت، نمـادی از فرهنگ پارينه بومی و ملی توسط پير و برنا بـا مراسم و آداب نـوروزی بـا رنگ و بوی محلی از شمـال تا جنـوب و از خاور تا بـاختر در يک سخن بوسيله همگان بـرگـزار مـی‌شـود.

در کـابل يکی دو هـفته پـيش از نـوروز "خانه تکانی" می‌کـردنـد. همه سعی می‌کـردنـد که در حد امکان لب
May 9th, 2006



  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان