فرهنگ وتهاجم فرهنگي يعني چي؟
الحاج محمد عثمان (نجيب) الحاج محمد عثمان (نجيب)

چرا؟ هجوم فرهنگي مي گوئيم و در هراس هستيم.

 

قسمت اول:

شكي نيست كه ملتها همه داراي فرهنگ معين و مربوط به خود اند.

اما تعريف در مورد فرهنگ كه بتواند بيانگر مشخص و دربر گيرنده ي همه جوانب مربوط حل سوالات مطروحه درين مورد باشد ديده نشده است.

گروهي فرهنگ را به معني داشته هاي معنوي در عرصه هاي مختلف زنده گي و موارد پذيرفته شده به عرف، سنن و اسلوب اجتماعي ملتها مي پندارند و جمعي هم فرهنگ را جزء لايتجزاي روند تكاملي زنده گي بشري مي دانند، اما حدود و مشخصاتي را ارايه نكرده اند كه تعريف فرهنگ را كدام عنوان مي تواند جهان شمول سازد.

مشخصه ي مهم ديگر اينكه تاكنون تعريف واضحي از فرهنگ را به دست نداده، نهادينه نشدن يك اتفاق كلي از بزرگان اهل ادب و سخن است كه گستره يي بزرگي از مقام رفيع عرصه ي پژوهش و تحقيق بزرگترين الهام زنده گي انسانها دارند و تعريف فرهنگ را محدود و محصور مانده اند به آنچه كه نسل به نسل و سينه به سينه انتقال كرده است.

براي بررسي مسير تاريخي فرهنگ شناسي لازم است تا بتوانيم گسترده گي روال اساسي فرهنگ را در ادوار مختلف تاريخي بيابيم. و اين براي ما ميسر نيست مگر به تنظيم يك توضيح فصيح و بليغ از استادان سخن در سرزمين ادب فارسي دري در مورد فرهنگ. سخنان من درين جا به معني خداي نخواسته تعرض بر توانمندي هاي بزرگان و استادان سخن و ادب ويا اساتيد مشهور و بلند آوازه يي ملت و جهان نيست بلكه ياد كردي است از نبود شيوه ي روان تعريف جامع براي فرهنگ

وقتي از كسي مي شنوي كه فرهنگ را مختص به زبان مي داند مي گويي شايد تعريف فرهنگ چنين باشد كه همه امور مربوط به افهام و تفهيم توسط زبان كه وسيله ي آن است همين فرهنگ است.

وقتي از كسي مي شنوي زبان جزي از فرهنگ است آنگاه مي پنداري كه فرهنگ داراي ابعاد مختلف در عرصه هاي مختلف زنده گي اجتماعي انسانهاي يك جامعه و يك سرزمين خاص است، وقتي فرهنگ را در مجلد و مجلد هاي زيادي مي يابي كه همه اش معني لغات است و تعريفي از اين يا آن واژه. و يا هم پنداري براي دستيابي به هر دو مورد آنگاه سوال مي كني كه بايد كدام يك را فرهنگ پنداري؟

(كلتور) كه جمله يي خارجي و مترادف آن در زبان دري فرهنگ است انتقال يافته از فرهنگ خارجي به فرهنگ و ادبيات ما است. حالا بايد وزارت محترم فرهنگ و جوانان رشته تحقيقاتي را به همكاري دانشگاه كابل و دانشكده يي زبان و ادبيات و بزرگان سخن و ادب انجام دهد تا بيابد كه فرهنگ را بالآخره كدام تعريفي بايد داد؟ تا انطباق كامل با همه آنچه مي خواهيم داشته باشد. اگر به تعريف ديگر تعبير و تعريف را بدهيم كه بر مبناي آن همه رخ داد هاي مشخص در زنده گي اجتماعي انسان ها قوم و مليت مشخص تجلي مي يابد و استوار است پس چرا؟ درين روز ها ما داريم فقط در استعمال كلمات و واژه ازين يا آن زبان مرتبط به فرهنگ هاي شان در اختلاف قرار داريم. اگر فرهنگ يك اصل و يك استراتيژي نهادينه ي ملي است و مي باشد پس چرا؟ همه پيروان نيستيم و اگر فرهنگ را تنها در پهناي زبان خاص سراغ مي كنيم پس چرا؟ وقتي به زبان دري دانشگاه مي گوئيم، گروهي آشفته مي شوند نا صبورانه انگشت انتقاد بلند مي كنند اما دليلي ندارند.

و يا هم  بر عكس وقتي همين محل را به زبان پشتو پوهنتون مي گوئيم باز هم چرا؟ حساسيت زا است.

لذا معلوم است كه اگر فرهنگ ابعاد وسيع در عرصه هاي مختلف اجتماعي دارد برداشت دقيق از آن وجود ندارد و يا هم خدمتي ارايه نشده است كه بر مبناي آن در استعمال كلمات و جملات نسبت به اين يا آن اصطلاح واژه يي كه توافق واحد ملي صورت گيرد مشكل حل شود. و همچنان فرهنگ و تعريف آن بازتاب با اصالتي داشته باشد در راهكار هاي پاينده گي و پايايي ملي و ميهني تا از آن و با مطالعة آن بتوانيم در يابيم كه كدام ره صواب است تا در راستاي سخن و سخن سرايي به زبان هاي پشتو و دري و يا هم زبان هاي ديگر سود بجوئيم؟ و اگر فرهنگ را فراتر از زبان نه مي پنداريم، آنگاه تناسب كثيرالمليتي كشور را چه گونه مي توانيم زير همين چتر بياوريم؟ زيرا اگر به زبان دري شفاخانه بگوئيم به پشتو روغتون و به زبان پشه يي به زبان تركمني به زبان ازبكي        تلفظات مربوط به خود شان. پس يك نفر همزماني برخورد با چنين مورد بايد كدام يك راه انتخاب كند و بطور مثال در يك لوحه چه بنويسد؟ خلاصه و به قول استاد بزرگ سخن و انديشه رهنورد زرياب وقتي زبان كامل دري هم وجود ندارد و اكثراً هنوز هم زبان سانسكريت هندي بر كشور ما مستولي است و نتوانسته ايم آن را بيابيم چرا اختلاف زايشگاه و زيژنتون را دامن بزنيم كه نمي توانيم همه كلمه ي واحد ملي بران بيابيم زيرا دفتري هم نداريم كه بر مبناي راز ملي و فرهنگ ملي ما را به صورت واحد در گنجينه يي سراغ كنيم و دفتري از آن داشته باشيم و به قول بزرگي!


 

از دفتر خيام بخوان راز جهان

درياب دران نقش و نگار دوران

و اندر محك عقل بسنج اينهمه نقش

خود ساز جدا نقش خوش از ناخوش آن

اما دفتر خاطرات ملي ما كه تعريفي با همه وسعت و پهناي آن از فرهنگ ديده نمي شود، فرهنگ گاهي و حتا هم دايماً محدود به زبان ها مي گردد، و ساير عرصه هايي حضور فرهنگ در اجتماع ما فقط زير چكمه هاي مجادله با زبان ها لگدمال ميشود. باز هم به تكرار مي گويم شايد گسترده گي تعريف فرهنگ تنها نزد بزرگان ادب فرهنگ در سرزمين ما باشد كه عام نشده است.

و اصطلاح عام ديگر كه متأسفانه هنوز منحيث يك مريضي مهلك و ساري مثل (انفلونزاي مرغي) در بين اكثريت روشنفكران ما رخنه كرده اصطلاح تهاجم فرهنگي است كه از آگاه و نا آگاه شنيده مي شود. اين سخنان اگر از زبان كسي كه سواد كامل ندارد و تعريف كامل را متأسفانه نسبت نبود تعريف مشخص فرهنگي از فرهنگ نمي داند شنيده مي شود باكي نيست. ولي اگر از زبان يك فرهنگي، ادب شناس، اديب روشنفكر و يا كسي كه در نوعي ارتباط اش با قلم و سخن است چنين لجام گسيخته و هراسان از هجوم فرهنگ فقط به خاطر نشر چند سريال از يك مملكت بيگانه سخن مي گويد او اصلاً به خود متكي نيست و باور به بالنده گي و بالنده شدن ندارد يا هم احساس مي كند شكست خورده است. او احساس واقعي مينمايد زيرا خود از تهاجم فرهنگي سخن مي گويد اما راه مقابله با آن را نمي داند. شما كه پس از دريافت تعريف دقيق فرهنگ و ارزش هاي آن خود را آگاه فرهنگ يافتيد طرق مقابله با آن هجوم فرهنگ!؟ بيگانه را بيابيد هدف من دفاع از نشر سريال هاي خارجي يا فلم هاي مربوط به آن نه بلكه مقابله با آن از طرق و اسلوب قوي نگارشي است. چرا؟ نويسنده و شاعر، چرا؟ اديب و همكار روزنامه يي ما چرا؟ نگارنده داستان ها و سريال هايي ما نميتوانند و نميخواهند يا اقدامي نمي كنند تا گروهي در عرصه هاي مختلف گرد هم بيايند و با سوژه هاي مرامي، ملي، مردمي، عرفي و ملتي آثاري بيافرينند و به ُنشر بسپارند فلم بسازند، داستان كوتاه را تمثيل كنند سريال هاي دراز مدت و به زبان هاي مروج كشور آماده كنند. اين امر خود مقابله با فرهنگ خارجي و يا جلوگيري از ورود سوژه هاي بيگانه در كشور ما خواهد بود. زيرا ما را وا ميدارد بر عليه آنها و در برخي موارد با استفاده از نقاط و نكات آموزنده ي آنها چيز هاي تازه يي را كه بكر باشند و ناب و متناسب با ارزش هاي ملي و ميهني ما بيافرينيم.

متأسفانه اكثريت كامل روشنفكران و آگاهان هنوز نمي دانند كه چه چيز ها جزء فرهنگ است و كدام افتخارات فرهنگي در كشور ما وجود دارد. ضعف حكومت هم درين موارد بيشتر بشمول حكومت آقاي كرزي بلكه همه حكومت هاي گذشته هم چنين بوده. بزرگترين مرد سخن و ادب و انسان فرهيخته يي سرزمين كشور خويش مولانا جلال الدين محمد بلخي را با خود داريم اما كشور تركيه پيشنهاد نام گذاري سال را به اسم او مي كند. (اينكه مولانا در قونيه بوده يا جايي ديگر منظور مانيست) منظور ما اين است كه مولاناي بزرگ از افغانستان و بلخ است و  همه افتخارات آن مربوط به ما است چرا؟ حكومت ما ناتوان است كه نتوانست ابتكار چنين بزرگي نصيب شود. و روان مولاناي بزرگ ما را شاد سازد و خاطر فرهنگيان و اهل سخن و ادب را كه حالا در افغانستان با نهايت جنجال و دشواري زنده گي به سر مي برند پر ملال نسازند.

ادامه دارد

 

 

 

 

 


February 26th, 2007


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان