آدم های چند چهره
محمد یعقوب هادی محمد یعقوب هادی

تا به پای عزم رهنمون گشت تن وجان

برنگردد هیچ دم چون مردمان از قول شان

فکر نا پخته ، پخته از آن گردد که چون

بدل عهد وفا و به سر فکر رسا گیرد مکان

راه ورسم عزم و رزم نیک ، محکم می تند

توان در جان خلوص در دل صفا اندر گمان

قصه ها در شام تار از اژ د ه های ده سر

جُبن وترس آرد چوگویند آتشش اندر زبان

هم چواژدر چهره های چند نام ترسناک بود

زخم کاری می زند بر چند تن از یک "کمان"

عاقبت روزی رسد که حق فرمان دهد

راز ها رسوا شود عشوه ها گردد عیان

عقرب ومار هر دو جنس زهری اند

آن یک ازدُم نیش زند ، دیگر از دهان

"خوی و بوی" آدمی چون فتنه شود

نیش زند با پای و دست و هم زبان

رگ ، رگش اززهر کینه در عتاب

نه ،خودی در امن بماند نی، بیگانگان

آدمی را اصل جوهر آب روست

آب او چون رفت شود خالی میان

ز برج قامتش دُهلی شود ساز

که با هر دستی شود "دنگ دنگان"

کانادا


July 20th, 2008


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان