کسی که باید زیر نامش خط درشت کشیده شود...
  فـــــواد پامــیری  فـــــواد پامــیری

هیچ نویسنده و هیچ شاعری برای طیف خوانندگان خود پیش شرط قایل نمیشود که مثلاً چه کسی شعر یا نوشته مرا بخواند. روی همین اصل، به صفت یک خواننده متهعد به خود حق میدهم در مورد آثار داکتر صبورالله سیاه سنگ اظهار نظر کنم.

در جریان مدتی که با نوشته های او آشنایی دارم، چند خصیصه خوب در کارش میبینم:

اولین و یگانه خصوصیت بزرگ داکتر سیاه سنگ "انسان_محور" بودنش است. او همیشه فرا_قومی، فرا_زبانی و فرا_ایدیولوژیک فکر میکند. این مشخصه را میتوانیم در تمامی نوشته هایش ببینیم. او از کسانی نیست که خود را در پوسته بسیار کوچک زبانی و مرزی محدود بسازد. همیشه تلاش میکند "انسان" را در محور کارهایش داشته باشد، به انسان بیندیشد و در مورد انسان ولو از هر گوشه جهان باشد، بنویسد. آشکارا میتوانم بگویم که جغرافیای محدود ندارد و نمیخواهد خود را در مرزهای جغرافیا مقید بسازد.

دوم: داکتر سیاه سنگ نویسنده بسیار جستجوگر و بی نهایت نستوه است. او عمدتاً به دنبال نشانی کردن کمبودها در جامعه ادبی میرود. اولاً میبنید که چه کمبودی در کجا به چشم میخورد، بعد بلافاصله در همان راستا به کار میپردازد. او با تلاش میخواهد پل بسته کند، پلی در میان آنچه باید باشد و آنچه که نیست یا کمبود است. مثلاً ترجمه اشعار انگلیسی، اشعار هندی و مهمتر از آنها، ترجمه اشعار پشتو، مخصوصاً ترجمه اشعار اسحاق ننگیال مرا زیادتر با او نزدیک ساخته است.

در بسیاری موارد یک نویسنده، منتقد یا محقق زبان فارسی تنها زمانی متوجه کار یک شاعر پشتو میشود که در بین آثارش کدام نمونه کلام فارسی یا حتا کدام مصراع فارسی دیده شود. در غیر آن نویسنده یا محقق کمتر به خود زحمت میدهد در این مورد کار کند، یا شاید هم بر زبان پشتو مسلط نیست، و در نتیجه قریحه و توانمندی شاعر پشتو و زیبایی شعرش را درک نمیکند یا حتا نمیداند که شاعر پشتو چه میخواهد، چه سوژه هایی دارد و دنیای شاعرانه اش چه قسم است. این کاریست که داکتر سیاه سنگ کرده و بدون شک کار خیلی بجا و نیک هم است.

سوم:  در کارهای سیاه سنگ بازبینی ساختارها، مفاهیم و اصطلاحات زبان جایگاه خاص دارد. مثلاً در زبان ما یک تعداد اصطلاحات یا مفاهیم نادرست از روزگاران قدیم جا افتاده اند. او کسی است که این نادرستیها را بسیار دقیق میبیند. مثلاً پرداختن همه جانبه به اصطلاح ترکیبی "اهل هنود" (در سایت کابل ناتهـ) و بررسی اینکه آیا چنین ترکیبی به اصطلاح "اسم با مسما" است؟ آیا استعمالش درست و معقول است؟

صبورالله سیاه سنگ در همچو موارد در نقش یک نشانزن ماهر دیگران را متوجه میسازد که اصطلاحی نسبت داده شده به هندوهای افغانستان چرا نادرست است.

او کسی نیست که سوار از پل بگذرد، بلکه خودش پل میشود. میخواهم بگویم او از پلی که دیگران ساخته، نمیگذرد. همیشه سوالی را طرح میکند و موضوعی را در معرض نظرخواهی و رایزنی  قرار میدهد تا یک کار دسته جمعی راه اندازی شود. روی همین اصل کارهایش پر بار است.

چهارم: صبورالله سیاه سنگ چه در ادبیات، چه در عرصه فرهنگ و چه در سیاست، همیشه به دنبال آفتابی ساختن حقایق است. در تازه ترین نوشته اش با عنوان " آن گلوله باران بامداد بهار" که جریان حادثه های سیاسی روز هفتم و هشتم ثور سیزده پنجاه و هفت و همچنان موضوع کشته شدن خانواده سردار محمد داوود به بحث و بررسی گرفته شده، نقطه نظرهای مختلف از شخصیت های گوناگون جمع آوری شده، اما موضعگیری شخصی خود داکتر سیاه سنگ در این نوشته قطعاً به چشم نمیخورد.

تمام کوشش و تلاش نویسنده در یک محراق متمرکز ساخته شده است: کسانی که از قضیه آگاهی دارند یا شخصیت هایی که به نحوی در جریان حوادث آن دو روز تاریخی سهم داشتند، به یک نشست پاسخگویی فراخوانده شوند تا در پایان حقیقت آشکار شود که چنان حوادثی چرا و چگونه اتفاق افتادند. شاید این کار در نظر یک تعداد از مردم، یک بحث عادی و معمولی تلقی شود، اما باید دانست که همین بحث یک کار بسیار نو است و بخشی از مهمترین برگهای تاریخ کشور ما به شمار میرود.

پنجم: سیاه سنگ بیشتر به مهندسی میماند که همیشه "طرح" دارد و روی همان طرح کار میکند، آن را به قوام و پختگی میرساند و خیلی هم موفقانه پایان میدهد. او در مسیر واقعاً کارهای خیلی موثری انجام داده است.

فکر میکنم یک تعداد کسانی که در برابرش حسادت داشتند یا دارای یک سلسله مشکلات قبلی از نگاه فکری بودند، او را به خاطر پرداخت ادبی_ سیاسی "در مرز گور و گنگا" و نوشتن از زندگی دختر عراقی بی انصافانه انتقاد کرده بودند. اینها نمیدانند که نمیتوانند در دنیای دکتر سیاه سنگ جا داشته باشند. اینها که توان فهم و درک دیدگاه صبورالله سیاه سنگ را ندارند، میخواهند او را بکشانند به آن جغرافیای محدود یک کشور، مثلاً افغانستان و یا آنقدر کوچک میشوند که میخواهند او را تا در محدوده و چارچوب یک قوم پایین بیاورند.

ششم: گذشته های من و گذشته های صبورالله سیاه سنگ پر از اختلافات فکری و سیاسی بوده اند. من مربوط سازمان و موضعگیری معینی بودم و او مربوط یک سازمان و موضعگیری دیگری بود و به این ترتیب ما در برابر همدیگر مبارزه کرده ایم. او در دوران حاکمیت ما سالهایی را در زندان هم سپری کرده است. ولی اگر به عمق قضایای کشور فکر شود، در نفس و در اصل مساله من و او هیچگونه مخالفت و خصومتی نداریم. به دلیل اینکه او هم آدم آرمانخواهی بوده و من هم آدم آرمانخواهی بودم. او هم پشرفت و بهبود و شگوفایی و خوشبختی انسان سرزمین خود را میخواست، من هم همینها را میخواستم.

حالا که دوران فروکش کردن و ته نشین شدن احساسات و هیجانها فرا رسیده، میبینیم که چگونه وجوه اشتراکات دوباره بهم میرسند. من نمیتوانم و نمیخواهم با آدمی مانند سیاه سنگ و در مجموع با هیچ انسان دیگر، تا آخر عمر دشمنی داشته باشم. امروز من با اندیشه های داکتر سیاه سنگ نه تنها کوچکترین مشکلاتی ندارم، بلکه واقعاً بعضی وقتها از خواندن آثارش به گفته ایرانیها "حال" میکنم، لذت میبرم و احسنت میگویم.

هفتم: صبورالله سیاه سنگ آدم بسیار امانتدار است و رعایت این اصل در نوشته هایش زیادتر مرا گرویده اش ساخته است. در حصه کاربرد کلمات و اصطلاحات بسیار زیاد دقیق است، در نوشته هایش از ماخذها و رویکردها بسیار منظم و واقعبینانه و دقیق یاد میکند، او هرگز کار سطحی نکرده و خلایی نگذاشته که کس دیگری بتواند از آن استفاده سوء کند.

در مجموع همه برداشتهای من خلاصه میشوند به اینکه سیاه سنگ نویسنده مبتکر و پرتلاش است، به سوژه های و پرسوناژهای قابل قبول برای همه میپردازد، در جریان جستجوههایش چیزی را پیدا میکند که دیگران به آن فکر نکرده اند، حتا در تصور شان هم نیامده است. او هر اقدامی که میکند؛ درونمایه کارش جانانه و قابل قدر است. در یک کلام، صبورالله سیاه سنگ از کسانی است که باید زیر نامش خط درشت کشیده شود. /


August 31st, 2008


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان