نگرشی بر افکار و تأملی بر اشــعار حكيم ناصر خسرو
محمد نادر ظهیر محمد نادر ظهیر

 

((   نکوهش مکن چـرخ نیلوفـــــری را

      برون کن ز سر باد خــیره سری را

      چو تو خود کنی اخــتر خویش را بد

      مدار از فلک چــشم نیک اختری را  ))

 

زینهار آدمیزادهء که از عقل سلیم و منش حلیم مستفید نباشد , طریقی رود کز میانگاه وادی برهوت جهل به سر منزل ظلمت و تباهی منتهی گردد. زیرا آنکس به تعریف رب عارف بود که به توصیف  خویش واقف باشد . چه جهال خیره سریکه شهور و اعوام متمادیی حمال افکارپریشان و عامل اعمال ناپسند خود و خویشان بودند ، از خیر و سعادت بمقدار پشیزی نربودند و چنان به خود مغرور و از مبادی انسانیت بدورماندند - کز ایشان باقیات الصالحاتی پدیدار نیست بلکه میراث برانشان  باکمال شرمساری و ملالت متحمل آثار شوم جهالت شان خواهند بود !

گویند شخصی ممسک و بازدارندهء خیر , باب ابدیت را دق الباب نموده و از دنیا بشد , بعد از تکفین و تدفین , مجاورین و اقارب بحکم امام مسجد , ماحول مدفن وی گرد آمدی. پیــش نماز که میت مـدفــون را کمتر از بقیه شـــناختی ! بانـگ بر آورد که : وی چگونه مردی بود ؟ همگان ساکت و صامت و کسی ویرا نستودی ! جناب آخند که جماعت حاضره را مسکوت عنه بدید مات و مبهوت بماند تا آنکه مردی از میانه سکوت حاضرین را شکست و دری چنین بیفشاند :

تنها شایستگی ! که از وی بیاد داریم آنست که در طی طریق چست و چابک! و در تناول غذا ید طولا داشتی !

بلی ...... در این مقطع برگردیم به تفسیر فرازی از اشعار نکو مرد دانا و اندیشمند بینای که انوار ادب , فلسفه و حکمتش نه تنها زادگاه آن ام البلاد، بلکه دیار شامات و مصر و مداین را نیز منورساخت .{ حکیم ناصر خسرو قبادیانی بلخی آنگه که به اسفارش در دیار بعید و همجوار آغازیدن گرفت نخست در باب ملل و نحل تجارب فراوان جسته و اندرون چانتهء سفر هر آنچه آموخت بیندوخت .

قهرمان سیر و سیاحت با راه توشهء استغناء و مناعت در اوایل سدهء پنجم هجرت از انجام آن فایق بدر آمده و بانیی گردید در راه تعریف امصار و مدن .}

حکیم دانا در اشعار تذکار رفته اش به پیروی از آیهء مبارکهء (( ان الله لایغــییر مابقوم حتی یغیــیرواما بانفسهــم )) – فرزندان آدم را هشدار میدهد که تنهــا

طریق نیل به اعتلاء و مناصب حمیده و اوصاف پسندیده جد و جهدیست که آغازگرش بنی آدم و ناصرش آفریدگار عالم است . اگر به سان سنگ آسیاب بر خویش نتابی , مزدی نیابی . گردان گردون که خورشید را اسباب نیرو و مهتاب را پدیدهء نمو برای گیاه و حیوان منظور نموده و روز را تلاشی به کسب تنعم و آسایش و شبانگاهان را فرصتی باستراحت و نیایش و تـــناعم قرار داده ، تا به اقــرار عملی، خود اسباب تقرب بدرگاه آفریدگار را حاصل نمائی نه آنکه زاویهء عزلت را مشتاق و بر متکاء ذلت اتراق نموده - بخیال اینکه رازق ذوالمنان از دیار غیب روزی رسان عاطلان کج اندیش و باطلان بد کنش باشد .

 بدان و آگاه باش خدای که بر تنت سر نهاد و اندرونت نرم افزار فکر و هنر , بدین جهت که تو را وسایل و ظروفی باشند بخاطر آسایش و رفعت , نه من باب ایجاد ثقالت و استیجاب زحمت !

استاد قوی الطبع قبادیانی بلخی که گوهر عقلائی را با هفت سال سیر و سفر در دیار امن و حذر صیقل تمام بخشید , از جهان موجود تصویری دارد مبتنی بر اینکه: ( عمارت است منقوش ولی بی پایه و دکان بزرگیست اما بی سرمایه ! )   حکیم بلخ درجای دیگر، آنرا رباطی داند در وادی پر حادثه که محامل ، خستگیرا بدر نموده و شبی را بسر رسانند و حال بر مسافر است تا درین برههء حساس و گذرا کمال افاده را در باب  ترصد از کاروان و تفقد از همراهان برده باشد  والا رباط مذکور نقطهء عطفی است که بلیات متعددی برای بلعیدن راهیان محمل , انظار شان معطوف و افکار شان مصروفند تا مکاید شان به منصهء ظهور رسیده و طعمهء منظور شده  در طلسم عجوزهء هزارداماد گرفتار آید .

در اینجا فیلسوف عقیل ما به نصرت یاران همسفر شتافته و با علم ساختن رایت ارتیاض و متانت  دیوارهء پندار یأس و مذلت را فرو ریخته و در فراز راه نجات همنوعان چراغ شعرش را اینگونه فروزان کرده است :

 

     ((   دو روز عمر در دنیای فــــانی

نکو کن خلق و خوی و زندگانی

         به هر کاری ســــررشته نگهدار

عــنان یکـبارگی از دست مگذار

بهــرجای که خواهی درشـدن را

نگه کــن راه بیرون آمــــــدن را  ))

                                     

                                               بقلم : محمد نادر ظهیر از هـــرات

                   E-mail : nadirzaheer@yahoo.com

                                       nadirzaheer@gmail.com


November 2nd, 2008


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان