جانم بگو
از قلم فضل الرحیم رحیم از قلم فضل الرحیم رحیم

کی چشمان ما روشن می شود از نور برق

بسکه دیده های ما مانده در انتظار او هلق

وعده ها ی امروز و فرداء وزیر اب وبرق

قصه های مفت سر بازار گشته و  سر به فلق

ای بیخبر!

برق از وحشت و هیبت یکان کس ترسیده و فرار کرد گی

دوپا داشتت و دو پای دیگر قرض وازاین ملک گریختگی

یادت رفت که سرو صورتش میده وروده هایش کشیتگی

بر سر بازار کباری به مفت ، یک دو کلدار فروختگی

جانم بگو

کی چشمان ما روشن می شود از نور برق

بسکه دیده های ما مانده در انتظار او هلق

وعده ها ی امروز و فرداء وزیر اب وبرق

قصه های مفت سر بازار گشته و  سر به فلق

او گنس

برق یک زمانی در ملک ما بسیار قدر و عزت داشتگی

با تغیرات در ماشین دولت،عفت و عزت برق هم بر باد رفتگی

حال همان برق دزدان و برق کشُان صاحبان و ازاد گشتگی

برق بیچاره از ترس حضور همین اقایان ، پا گرفته و نیامده گی

جانم بگو

کی چشمان ما روشن می شود از نور برق

بسکه دیده های ما مانده در انتظار او هلق

وعده ها ی امروز و فرداء وزیر اب وبرق

قصه های مفت سر بازار گشته و  سر به فلق

او هفته فام

گپها ی مقامات نه ز کلهء شان بلکه زمعده های شان پریده گی

جنابان در قصهء خود غرق و بما امروز وفردا وعده داده گی

کی شود برق کابل 24ساعته این را جزخدا ، کس ندانستگی

باچراغ تیلی خیشی کن که برق یک رقم قهر است و بی وفا گشتگی

 

هلق یعنی شتافتن

فلق یعنی بلا و سختی

 

14 نوامبر 2008 میلادی


November 17th, 2008


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان