ریــيـــــس جمـــــهور انتــــــخاب میشـــــــــــــــــد!
اشرف هاشمی اشرف هاشمی

حوالی ظهر بود٬ بس از داخلی قصر ریاست جمهوری خارج شده در مسیر میدان هوایی در حرکت افتاد . داخل بس چند سرنشین داشت و بقیه صندلی ها خالی بود راننده ارام ارام از میان ازدحام ترافیک کابل راه پیموده وبروی همه انها مسخره امیز میخندید مقابل ترمینل میدان هوایی توقف نمود راننده سرخ پوست که از رانندګی خسته شده بود وسایل خود راجمع کرده کلید را به یک راننده تازه کار سیاه پوست بلند قامت داده ګفتنی خود را نیز با او در میان ګذاشته ولی مرد سیاه پوست ګویی  کمتر بحرف  راننده يي قبلی ګوش میداد بیشتر به بیرون نګاه میکرد در عقب فرمان نشسته ماشین را روشن کرد لحظاتی بعد چند مسافر از میدان خارج شده سوار بس ګردیده٬ بس بحرکت امد باحرکتی بس کسی درفکری دعایی خیر و سلامت نبودند همه در فکری ارایش و زینت خود بودند صندوقچه دستی باز ګردیده انهایکه تر و تمیز از خارج امده بودند ریش های ساختکی  کلاه های پوستی ٬ پکول و لنګی میګذاشتند ولی برخلاف لنګی دارها ٬ پکولیان و سر پوشان خود راسر لچ ساخته شانه و قیچی از جیب های خود دراورده به کوتاه کردن ریش بروت ها پرداخته باخود میګفتند( ریش را ګفته زنخ پوش نی که دم خرګوش ) .

حالتی عجیبی در رهروبس واقع شده بود همه جا را وسایل و لباس ګرفته بود دریشی پوشان خود رادهاتی میساختند ولی دهاتی پوشان زرنګ تر از دریشی پوشان بودند همه لباس های چریکین محلی را بیرون انداخته دریشی ها مرغوب بر تن نموده بودند هرکه مصروف جان خود بود  .

صندوقچه ها ګویی صندوقچه های جادویی بود هرچه میخواستی در داخلش پیدا میشد میکشیدند٬میپوشیدندو بر سرو صورت خود میمالیدن .

راننده چنان خونسرد به پیش میرفت ګویی که کر باشد این همه سرو صدایی که در داخل بود واین همه کشیدن وپوشیدن بود هیچ نمیدید و نمیشنید٬ مطابق میل خود در بعضی ایستګاها توقف میکرد و کلینرانی ګردن کلفت اش بذوق خود نفر خوش کرده بداخل راه میداد ٬جاده ها ازدحام خود راداشت وسایل نقلیه بهر سو در کشت وګذار بود همه ګان چنان غرق در خود بودند که حتی یک نګاهی هم به بالا نمیانداختند که کی ها در این بس نشسته اند .

زمانیکه بس بشدت در چهاراهی  صحت عامه  چرخید همه تکان خورده ګویی رمزی میانی راننده و مسافرین بوده باشد همه ساکت همه اماده باش و همه انتظار ماندند لحظه یی بعد سفارت امریکارسید با انکه تعطیل بود حتی محافظین هم در صحن سفارت دیده نمیشد و بیرق ان نیز پاهین بود همه بپا استاده ادای احترام و سلام نموده دستان دعا بلند اشک ریختند و التماس کمک نمودند.

راننده که بخاطر ادای احترام مسافرین از سرعت خود بکلی کاسته بود ارام ارام ګاز داده بسوی چهاراهی اریانا در حرکت افتاد نا رسیده به چهاراهی اریانا کلمه یی چنددر مخابره موتر رد و بدل نموده اعلان تغیر مسیر را به مسافرین در بلند ګویی  بس داده دوباره بسوی  چهاراهی صحت عامه برګشته تکرار حالت در مقابل سفارت امریکا رخ داده بس بسوی مکروریان دوم به حرکت ادامه داد.

زیارت دوم مرتبه یی را همګان برای خود فال نیک ګرفته در فکر خود و اینده خود افتادند .

میاندیشدند – میاندیشدند – میاندیشدند.

باانکه جداجدا میاندیشدند ولی همه یک قسم و یکرنګ بود

بساختمانهای مکروریان میدیدند با خود میګفتتند: از این اپارتمان باید صدها تا بنام خود و اقارب و دوستان خود غصب کنیم همه انهارا در بدل کرایه برای توانمند ها بدهیم تا جلوی بلند رفتن کرایه در شهر ګرفته شود

مسلخ را دیدند : هرکه با ما مخالفت کردند باید سرشان در این مسلخ ببریم ګوشت شان را هم در مقابل پول برای مردم بفروشیم تا جلو قیمتی ګوشت را در شهر بیګریم و دیګر پول های هموطنان ما برای خرید ګوشت بخارج نرود .

زمینهای مقابل مسلخ رادیدند: خندیدند هنوز هم کاهو وکرم کشت میشود این مردم چقدر بیخبر اند که هیروین وکوکایین مادر جهان مقامی اول رادارد نه تنهازمین ها باید ګلدانهارا هم بنګدانه و کوکنار کشت کنند وهمه عواید ان بحساب یکم چهل ریاست جمهوری انتقال دهند .

وزارت معادن وصنایع را دیدند: همه انچه در سر و در زیر زمین است همه را در مقابل دالر بی زبان بفروشیم بخاطرکه این همه دالر را اګر کسی بفهمد در افغانستان است شاید برای دزدی بیاییند و خواب مردم ما را شبها خراب کنند بهتر است تا یک سنت انرا در داخل نمایم همه را در بانک های خارجی انتقال بدهیم .

فابریکه بوت اهو را دیدند : بوت را انسانها میپوشدنه اهوها چرا اسمش را بوت اهو ګذاشتنه اند اسمش را تغیر میدهیم (فابریکه بوت انسان) برای اینکه دیګر نامی از اهو درمیان نیاید از پوست انسانها بوت میسازیم بګذار تا انسانها در خدمت انسانها باشند ( اینست دموکراسی ).

رستورانها و سماوارهای فقیرانه را دیدند: همه تان  راویران میکنیم ملکیت تان را خود ما میګیریم از نو هوتلهای ستاره دار درست میکنیم و بنرخ های دالری غذا میفروشیم تا هموطنانی ماداخل شده نتواند و پولهای خودرا بیجا در رستوران ندهند٬ در خانه های خود نان بخورند .

غرفه ها و کراچی ها و دستفروشان را دیدند:  همه جا سوپر مارکیت های چند منزله درست میکنیم بخاطریکه شما  دیګر در ګرما و سرما در کنار جاده ها  تن به این کار مشکل ندهید کار شما را ما پیش میبریم (الحمدالله به قدر کافی خویش و قوم داریم که دراین کار خیر با ما سهم بیګیرد) .

نګاهی به کثافاتی دریایی کابل انداختند : اب معلوم نمیشد جنګلی – کاغذ و کثافات بقدربود که ګویی این همه را سیل اورده خودش رفته واین همه را جا ګذاشته است بوو تعفن ان همه جا را درمحاصره خود قرار داده بود ٬ ګفتند بهتر است این نه به همین حالت بلکه بیشتر هم شود تا جلو ازدحام مردم را در شهر بیګیرد در غیران هیچ کس در اطراف نمی ماند همه بسوی شهر میایند .

رفته رفته دیده دیده  به پل محمودخان رسیدند با خود خندیدند این اسم دیګر اینجا مطابق نمیکند٬ نام که از خودش است نمیشه تغیربدهیم بګذار محمود باشد دیګر خان نمیګویم چون با همه خانی خود به اندازه یک جیب ما خان نیست خدا میداند پول داشته یا نداشته بناحق مردم به اسمش خان را اضافه کرده اند ٬ بیاید برای اینکه سروصدای مردم هم بالا نشود و کلمه خان را نیز از اسم او بیګیریم اګر مردم هم اعتراض کرد بګویم که چون نامی خان با دموکراسی ما سازګار نیست اسمش را محمود جان میګذاریم واز این به بعد پل محمود جان صدایش میکنیم .

بس داشت از سر پل محمودخان (محمودجان بنظری کاندیدان ریاست جمهوری) عبور میکرد. برای من دیګر فرقی نداشت که کدام یکی از اینها به کرسی ریاست جمهوری میشیند چون همه یکرنګ و یک نیرنګ بود ولی ناچار بودم تا بنشینم و به چرندیات انان ګوش دهم . نمیخواستم از جریان یاداشت بیګیرم چون همه از یکدریا اب میخوردند ولی از ترسی محافظین ګردن کلفت داشتم قلم را در روی کاغذ میکشدیم که نا ګهان صدای غریوی ردوبرق مرا از شر انها نجا ت داده و از خواب بیدار ساخــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت .دسمبر۲۰۰۸


December 21st, 2008


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان