« قمار دیگر »
نیلاب موج سلام نیلاب موج سلام

داکتر اسدالله حبیب شعر « قمار دیگر » را در سالهایی سرود که پس از قدرت نمایی تنظیمهای به اصطلاح جهادی، مصیبت بدتری به سر و روی افغانستان ما باریدن گرفت. « طلبه » هایی زیر نام طالبان که به سرزمین زیبای ما هجوم آورده بودند، قدرت را به دست گرفتند.

توجه شما را حین خواندن و شنیدن « قمار دیگر » به مصراعهایی که در آنها اصطلاحات و کنایات، حواله به دوران  ِ « طالبان » سمبول وار به کار  رفته اند، جلب میدارم، چون «  دستار زدن »، « دار داران»، « رنگ را از چپن باغچه بالا رفتن »، خویشتن را پیش از مردم شدن « در صف مردم » جا زدن و دیگر نمونه های ناب.

و اما، چرا اکنون « قمار دیگر » را اجرا کرده ام؟ من بر ابیات ویژه در این شعر مکثهای کوتاه میکنم.

ـ در این روز ها سخن از انتخابات ریاست جمهوری و پارلمانی سال 2009 در افغانستان بلند است. به تعبیر من در مصراع « بر کدامین سر نشناخته دستار زدند » هوشداری برای دوباره نه بستن « دستار » بر « سر نشناخته » است. مراد از آوردن «  دستار » روشن است. اما، من در وابسته گی با به قدرت رسیدن جناب آقای کرزی نیز همین نظر را دارم. « دستار » که در این جا سمبولی بیش نیست، میتوانست « کلاه قره قل » باشد. آقای کرزی نیز یک « سر نشناخته » بود که به کرسی قدرت نشانده شد. جدا از این موضوع که سر های « شناخته » ی مجاهدین ِ نام نهاد نیز به قدر کافی  " درفشانی " کرده اند.

ـ در بیت ِ

« پس هر پرده اگر چند نهان رازی هست

خطری نیست اگر غیرت سربازی هست »

 اگر نه لغزم، صنعت توریه یا ایهام، یکی از صناعات لفظی علم بدیع، به کار رفته است: « سرباز »  به معنای مجرد یعنی کسی که از باختن سر باکی نه دارد و از گذشتن از جان؛ « سرباز » به معنای مشخص یعنی کسی که از نیمۀ آخر دهۀ هفتاد تا اوایل دهۀ نود ترسایی در برابر امپریالیزم امریکا و در حقیقت نیم جهان میجنگیده است؛ امپریالیزم ِ که تنظیمهای هفت و هشت گانه را تا گلو در ثروت غرق ساخت تا  از گلوی پیشرفت و ترقی در سرزمین من بگیرد؛ امپریالیزم ِ که بار بار در کنار واپسگرا ترین قدرتها ایستاد تا آتش جنگ همیشه فروزان نگهداشته شود؛ امپریالیزم ِ که در اوج تبلیغ ِ تمدن، طالبان را به صفت بنیادگرا ترین گروه به وجود آورد و پرورش داد.

سخن در این بیت از زیر ورقیهاست. از اوراق که خط شفاف بر آنها نه رفته است؛ از بازیهای پشت پرده. برای فاش  ساختن چنین بازیهایی از خود گذری به کار است و تا زمانی جای تشویش نیست که از خود گذری را سراغ داشته باشیم.

ـ در مقطع که چنین

« نشود بینم تان بار دگر باخته اید

زانکه چون دوش نسنجیده پر انداخته اید »

آمده است، ندایی فریاد میشود. شاعر از جناحها، احزاب و سازمانها در کل میطلبد تا با سنجش برخورد کنند. زیرا که پر های فراوان انداخته شده اند و یکی خواهد برد. پس برای مغلوب نه شدن بایستی با سنجش برخورد کرد و از اشتباهات گذشته آموخت. آن گاهی که به راه تازه میرویم، اگر میلغزیم، میاموزیم؛ لغزش ما تازه میباشد. و اما اگر اشتباهات گذشته تکرار شوند، آن گاه لغرش ما نه تنها مساوی با باختن خواهد بود، بلکه نابخشودنی.

البته این برداشتهای من از مصراعهایی از شعر است. در کنار این گفته ها، به پندار من « قمار دیگر » یک شعر کلاسیک سیاسی است و نمونه های هر دوره را میتوان در آن یافت.

 

 

قمار دیگر

باز در کوچۀ ما شرفۀ پای دگريست

در سر شحنه و شب باز هوای دگريست

يا قمار دگری آنسوی ديوار زدند

برکدامين سر نشناخته دستار زدند

دارداران يک و يکباره کجاها رفتند

رنگ را از چپن باغچه بالا رفتند

باز دنبوره کسی گفت که سر خواهد شد

قفس از قافيۀ بودنه پر خواهد شد

پس هر پرده اگر چند نهان رازی هست

خطری نيست اگر غيرت سربازی هست

باز در کوچۀ ما شرفۀ  پای دگريست

بانگ بشکستن در نيست ، صدای دگريست

دار داران يک و يکباره کجا گم شده اند ؟

نی که مردم نشده همصف مردم شده اند ؟!

ای که بخت سيه امروز چو مزدور شما ست !

ترس بازيگر شب از ورق سور شماست

نشود بينم تان بار دگر باخته ايد

زان که چون دوش نسنجيده پر انداخته ايد


January 18th, 2009


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان