خریداری بپول کلدار
از قلم:  ماریا دارو از قلم: ماریا دارو

خوانندگان گرامی:

 گل کوکوجان درروزهایکه از بیکاری خسته میشود، تلویزیون به تلویزنون  افغانی کله کشک میکند، تا اگرتلویزیون های جهانی که بزبان بوبویش نشرمیکنه، کم غم دلش رابچیند. اما گل کوکو بیچاره رایج شدن پول کلدار  در وطن آغایش نمیدانست.

 یکروز ده  تلویزیون ملی از رایج پول کلدارشنید، شاخ کشید. با خود گفت آه خدایا این غم بزرگ را باکی درمیان بگذارم. مجبور برای شا کوکو که یک خانم فاضل است، زنگ زد.

 شاکوکو که شب گذشته دریک محفل خوشی رفته بود، ازرقصک وقرصک شب گذشته، درچرت همان نمایش لباس زنان و مردا بسرمیبرد، پرده های گوشش ازغیب وسخن چینی افراد آن محفل در پرش بود، با زنگ  تیلفون گل کوکو چرتش پرسید. ازجایش لم لم کرده، برخاست وگوشی را گفت، ....هلو ... هلو....

گل کوکو: های خاک درسرم شد، خانه کدام امریکایی را زندگ زدم ...همین چشمانم ضعیف شده  ....گوشی راازترس سرجایش گذاشت. بعد ازچند دقیقه عنیک هایش را درسر بینی گذاشت، نمره شاکوکو را دایرکرد.

  شاکوکو: هلو...هلو..های خاک ده سرت که زنگ میزنی وگپ نمی زنی...مه خو ازهمی یک هلوگفتن، زیادتر زبان بوبو تانه یاد ندارم...

گل کوکو: های شاکوکو جان سلام واعلیکم ...

شاه کوکو: گل کوکو توهستی، پیشتریک امریکای زنگ زد، ازصدایم شکر ترسید وگوشی راماند.

گل کوکو: صدقه ات شوم، ها شا کوکوجان دلم غم باده شده ...گفتم چند دقیقه کتی تو درد دل کنم.

شاکوکو: بگو بازه چه گپ اس. مثله گل آغاز چیزی گفته...

گل کوکو: نی بلا به فرق گل آغاز، او..خوده مستر فلوارجورکنده ...هیچ ده  خانه سرش تا نمیشه...تا که ده پاکستان بودیم ..هروزمیگفت که درامریکا برسم، ده انوجه کاروبار نیست،  دولت امریکا پیسه مفت میته، کنج مسجد اجاره میکنم. دل ازدنیا کنده بود، دیوانه کنج مسجد بود. حالی کتی روزمیری ساعتش تیراست. کتی همو روزمیری گلپ ده گلپ میره. مه بیچاره ره ده جونی کپ وکوپ ساخت ....

شاکوکو: بان که یکدفه نیش گژدم وار روز میری قلبشه چلوصاف جورکنه بازقمیت گل کوکو ره میدانه.....خی چه گپ شده. بگونی..چرا غمباده .....

گل کوکو: بخدا ده هرتلویزیون کله کشک کردم. افغانها یکدیگرخوده دشنام داده میرفتند.....خودم پیش خود خجالت کشیدم ...همی همسایه دست راست ما ایرانی اس. همسایه که ده مقابل پارک خانه ما زندگی داره تاجیکی اس....زبان بوبی ما مثل زبان بوبوی شان است.

شاکوکو: البته که همی فارسی  سه خوارهرها بودند....اینه، ما خوده بد میگیم، همیشه هرکس بد گویی میکنیم...مگرخو دگه از ای گپا که تیرشویم. توحالی گپ دلته بگو. چرا دلت غم باده شد.

گل کوکو: ها بلایته بگیرم... ده تلویزیون های امریکایی افغانها دشنام زیاد شد، به تلویزیون ملی سرزدم،  پایمه ده خانه ملت وازکرد.....قصه ده خانه ملت بود...

شاکوکو:  خو...چه قصه بود، بگو نی.

گل کوکو:  قصه نرخ ونوا بود...نرخ کلدار بود، یک وکیل صاحب در خانه ملت گفت که درسرتاسرافغانستان پیسه ما نرخ دو توت هم نداره...تمام خوارکه، پوشاکه، جرنگتنه و ساجق هرچیز ده پیسه پاکستانی ...خرید و فروش میشه. اما زنها ..می فامی  زنا ده پیسه افغانی خرید وفروش میشه.

شاکوکو: خو ..خوب اس نی همین ما زنها پول افغانی خوده دوست داریم...نمی خواهم که ارزش پول ما پایان ییاید.....

گل کوکو: شاکوکو جان غم باده دلم همین اس، که زناها چراکتی پول گلدار خرید وفروش نمیشه...

شاکوکو: مثله که توهم عقلته ازدست دادی...اگرتو میخواهی که ده یکروز تمام چیزه دراوکشورجورکنی بی عقلی میکنی. ریس  جمور ها  در  هشت چه خوب کار ها کد ...

گل کوکو: چه کار کد...

شاکوکو: دعای سرریس جمهورما را بکنیم که کمی انصاف پیدا کرده...ده سابقها همین ریس ما که ده سالهای پیش کتی رفیقایش آمد....زن هیچ قمیت نداشت. تنها سینه زن قمیت داشت، که ده کانینرها پرُکدن وبه نمایش جهان گذاشتند. باز بیادرهای لنگی سیاه که آمد ....کمی قمیت زنا بلند رفت. میفامی اقلاٌ قمیت یک مرمی را پیدا کرد.... بازریس صاحبه خدا خیر بده ....همو نرخنامه ره ازدست شان گرفت ...قمیت ...زن به تبادله یک سگ بلند شد. حالی که خارجی ها درملک ما زیاد شده، قمیت زنها ارتقا کده... به نرخ کلدار....نی ...بلاه ده سر کلدار و کلدار پرستها ...به افغانی خریده میشود.

گل کوکو: شاکوکو جان خدا خیرت بته دلم ازغم باد کده بود، کمی آرام شدم ...خاک ده سرمه یک اندازه یاد فراموشی دارم. همی قصه از یادم رفته بود.

شاکوکو: اگه تو یاد فراموشی پیدا کدی، تاریخ  یاد فراموشی پیدا نکده. تاریخ دل کلان داره....درکنجک دلش همه چیزه نگاه میکند. خیرباشه  پشت این روزا یک  روز روشن میآیه. راستی  باش که برت بگویم که از ای کده ارزان تر خاد شد...اینه همی آفتاب پایان آمده....خون زن ستزان در زیرجلد شان درجوش اس...

 حالی چیزی گفته نمیتانیم .....چرا که در پایان آمدن آفتاب زن ستزاهم   اشپلاقی شدن... .یکدفه آفتاب دگمام پایان بیایه ...در دوزخ روی زمین که روغن شان او شد، ازاشپلاق ماندن،  باز او روزماست...روزکه مهاتاب برآیه قمیت ماره میفامن. ولله اگریک پول سیاه هم کسی زن ستزا ره بخره. میفامی ... او روز روززنها است ...

پایان.


January 4th, 2010


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان