قصه های آقای کوینر
برتولت برشت
• آقای کاف، پس از مطالعه محتواکاوانه کتابی در باره تاریخ فلسفه، نسبت به کوشش فلاسفه در زمینه غیرقابل شناسائی بودن اصولی چیزها ابراز انزجار نمود.
• او گفت:
• «وقتی که سوفیست ها از همه چیزدانی دم می زدند، بی آنکه چیزی را مطالعه و بررسی کرده باشند، سوفیست شهیری به نام سقراط پا به صحنه نهاد و با گستاخی خودخواهانه ای اعلام کرد:
• «من می دانم که نمی دانم.»
• ایکاش مجالش می دادند که جمله خود را به پایان رساند و بگوید:
• «من هم به مطالعه و بررسی چیزی نپرداخته ام.»
• (برای دانستن چیزی باید به مطالعه و بررسی آن پرداخت.)
• او ظاهرا جمله خود را ناتمام رها کرده است.
• شاید هم هلهله و هورای خروشان شنوندگان جمله ناقص او و تداوم دوهزارساله این هلهله و هورا مابقی جمله او را بسان سیلی بلعیده است.»
• مراجعه کنید به اصل قابل شناسائی بودن جهان
پایان