پیدایش سرود سراومد زمستون
دکتر بیژن باران  دکتر بیژن باران

 

 

 

هنر حیات می بخشد به آنچه که تاریخ کُشته است. - کارلوس فوئنتس 1920-2012 نویسنده مکزیکی.

اگر تاریخ را حاکمیت صاحبان رسانه ها داشته؛ آنگاه هنرمندان منقد و مبارزان برای تغییر وضع موجود، حافظان وضع موجود را خنثی می کنند. پس هنر و ادبیات خفایا را ضبط کرده؛ بیانگر پویش تاریخی جامعه اند. ادبیات حقیقت جامعه را عیان می کند حقیقتی که رسانه ها توان فاش آنرا ندارند. انسانیت، شعر چاپشده است از زبان مردگان. مردگان دروغ نمی گویند.

 

آلبوم شراره های آفتاب شامل 7 سرود و ترانه می باشد: سراومد زمستون، رود، خون ارغوانها، گل مینا، باد و توفان، پرنیان شفق، ایران من. این آلبوم بصورت نوار کاست در بهمن 57 در ایران و رادیوی انقلاب نشر شد. پیدایش این آلبوم سرود در این جستار ارایه می شود. اثبات می شودکه این آلبوم/ مجموعه را سلطانپور در زندان قصر در 1356 سروده است.

http://19bahman.net/audio/Taraneh_Soroud-haye_Enghelabi.htm

 

این آلبوم شعر در زندان قصر در 1356 ساخته شده؛ زیرا در کتب شاعران تا 1356 بیرون از زندان چاپ  نشده تا محافل فدایی آنرا جزیی از ادبیات خود کنند. این آلبوم در محافل فدایی زندان قزل قلعه/ قصر/ کمیته/ اوین اجرا می شد. این 7 شعر از نظر سبک، قرابت عوامل، نمادها مطابق سبک ادبی حماسی سلطانپور اند. سماکار در ص 70 می نویسد: سعید سلطانپور شعر سراومد زمستون را بازسازی کرده؛ آن را برای اجرا در اختیار داوود گذاشته است. سعید سراینده برخی از دیگر ترانه های کارگاه صدا بود. با ایقان می توان نتیجه گرفت: شاعر سراومد زمستون، گل مینا، رود، خون ارغوانها، باد و توفان، پرنیان شفق، ایران من- یک شاعر است. آن شاعر سعید سلطانپور است.

 

در این بخش 4موضوع در باره یافتن نام مولف از روی آثار بینام، اطلاعات حاشیه ای، سبک هنری/ ادبی واشکافی می شوند: 1- قرابت. همزمانی، هم-مکانی، همفکری در آفرینش یک اثر هنری مشترک افراد و گروه بطور کلی خلاصه می شوند. 2- تعهد. صفات عام یک سراینده بنا به معیارهای شعر متعهد برشمرده می شوند. 3- معیار. سبک ادبی با شاکله های شعری عبارات مشترک، استعارات و نمادها چند شعر با آثار یک شاعر-هنرمند اجتماعی محک زده می شود. 4- شرایط. اوضاع سیاسی-اجتماعی محیط آفرینش هنری تجزیه و تحلیل می شود.

 

1- قرابت. برای پیدایش این آلبوم- باید خواننده، شاعر، آهنگساز، مجریان در یک جا، یک زمان همکاری کرده باشند. این گروه شامل سلطانپور شاعر، داوود خواننده و موزیسین، فداییان در زندان قصر در 1356 دور هم جمع بودند. هنرمندان فدایی با صداقت این آلبوم را برای بازسازی زیر نظر سلطانپور شاعر انقلابی مجرب تهیه کردند.

 

برای این همکاری نیازی به مجاورت دایمی افراد نیست؛ زیرا زندانیان در حرکت نقل و انتقال از بندی به بند دیگر یا زندانی به زندان دیگر در یک شهر، یا زندانی در یک اقلیم به زندانی در اقلیم دیگر بودند. این انتقال فرهنگ گروهی زندانیان از بندی به بند دیگر، انفرادی به عمومی، شهری به شهر دیگر، چند زندان در یک شهر را سماکار در قزل قلعه در 1356 در کتاب ش ترسیم کرده که شامل زندانهای اوین، قصر، کمیته در تهران و عادل آباد شیراز می شد. در بازه زمانی 53-56 بود که ع.م. از برکردن اشعار سلطانپور را در زندان قصر انجام داد.

 

ع. م. با عنوان زندانیان خسته این خاک در September 2, 2010 at 7:11am می نویسد: من در سال ۱۳۵۳ در زندان کمیته مشترک و سپس مفصلتر در زندان قصر در بند یک، هفت، هشت و بعد هم فکر میکنم در بند چهار قدیم- سعادت آن را یافتم که با سعید سلطانپور از نزدیک آشنا شوم. قبلا از طریق شعرها و بخصوص کارهای تئاتریش او را می شناختم. روزهائی که من تحت شکنجه بودم؛ او و دوست روشنفکر و مترجم دیگری خیلی به من رسیدند. من هرگز محبتهای آنها را فراموش نمیکنم. بغلم میکردند؛ به دستشویی می بردند. سعید ملاقات داشت؛ شورتی را که برایش آورده بودند به من داد. همه جایم را شپش گرفته بود. هیچوقت یادم نمی رود که در سلول کمیته در حالیکه خیلی هایمان زیر بازجوئی بودیم برایمان نمایشهای ساده ترتیب میداد؛ خودش کارگردانی میکرد. من نمی توانستم روی پاهایم بایستم و فقط خزیده خود را می کشیدم. گفتم پس من چه نقشی بازی کنم؟ گفت تو بشو لاک پشت. با یکی دو راهنمائی کوچک یاد داد که چطور بخزم؛ سرم را یواش به این طرف و آن طرف خم کنم که کلی باعث خنده همه شد. در زندان قصر شعرهای ننوشته و چاپ نشده اش را برایم میخواند و میگفت من میدانم مرا میکشند. تو شعرهایم را از بر کن، بعدا بیرون منتشر کن، به شوخی میگفتم من که نمیتوانم اینهمه شعر را از بر کنم چیه/ چرا که ممکن است تو را بکشند!! او میگفت فلان فلان شده؛ من میگم میخوان بکشنم؛ تو حاضر نیستی شعرهامو از بر کنی. با هم قدم میزدیم. من با تمام وجودم به شعرهایش گوش می کردم و می بلعیدمشان. تا دلت بخواهد شجاع و نترس بود.

 

از روی قراین زیر باید گفت: شعر سراومد زمستون با همکاری سعید در زندان سروده شده؛ سلطانپور آنرا بازسازی کرد. این ظن را می توان با همزمانی، هم-مکانی، همکاری افراد در یک محفل در زندان قصر در 1356 مستند کرد. بهترین منبع کتاب سماکار، ص 368-371 می باشد. با مقایسه اشعار از کشتارگاه و آلبوم سرودها می توان گفت که آلبوم فوق کار سعید سلطانپور است.

 

سعید در 1353-1356 عمدتا در زندان قصر، اوین، کمیته بود؛ داوود و سماکار در زندان قزل قلعه و قصر بودند. هر 2 سعید را دیده بودند؛ رابطان بین زندانها مراودات را بهم می رساندند. مجموعه از کشتارگاه را سعید در این دوره در زندان قصر سرود. این کتاب بطور شفاهی یا دستنویس به بیرون رسید. روند ادبیات شفاهی باین قرار است: سراینده می گوید؛ گفته بخاطر شنونده با استعداد کلامی و حافظه قوی سپرده می شود.

 

در این روند، ویرایش شعر بوسیله شاعر ممکن نیست؛ زیرا پروسه تحریر، تکثیر، نشر خارج از کنترل اوست. در فاصله چند دهه/ سده نوشتار گفتار تبدیل به کتاب می شود. نمونه های تبدیل گفتار به کتاب: گاتهای زرتشت با نسخه کتبی در هند از قرن 8م، آیات انجیل عیسی بوسیله حواریون نسخه کتبی از قرن 5م، نیز وحی هم از گفتار-شنیدار سپس کتابت آن پس از 30 سال. این آلبوم شعر زندان در محافل فدایی نشر زیرزمینی شد؛ کنفدراسیون دانشجویان آنرا در خارج تکثیر کرد.

 

در بازه زمانی 53-56 سماکار، سلطانپور، داوود، ع.م.، خاکسار، رضا علامه زاده، رحمانی نژاد، درویشیان با دیگر فداییان در قزل قلعه، قصر، کمیته، اوین بودند. اکنون گویا قزل قلعه بازار تره بار شده است. آنها در زندان قصر "داستان ها و نوشته ها" یشان را با هم مراوده می کردند. پس همزمانی، هم-مکانی، همفکری در آفرینش یک اثر هنری مشترک افراد وجود داشت. با تعیین رابطه بین فرد، زمان، مکان، موضوع سازمان- پازل پیدایش سراومد زمستون حل می شود. فردها: داوود اردلان/ شراره، سعید سلطانپور، عباس سماکار می باشند.

 

2- تعهد. اطلاعات حاشیه را می توان از خاطرات، نامه ها، سایتها، کتب مربوط به فداییان یافت. در مقطع انقلاب تا بهار آزادی یعنی بهمن 57 تا خرداد 60، ادبیات و هنر زیرزمینی در رژیم ساقط، بدون سانسور در رسانه های دولتی هم پخش شدند. یکی از ترانه سرایان رادیویی که ایشان از ترانه ها و سرودهای سازمانهای انقلابی منجمله فداییان خبر ندارد در مصاحبه ای چند مسئله مطرح کرد. چند نمونه سرود/ ترانه اعتراضی: مرا ببوس، 16آذر، جمعه فرهاد. در رژیم سابق آزادی بیان برای ترانه ساز نبود؛ لذا این شاعر با ترس روی یک قطعه موسیقی جدید، شعر مشهور از خون جوانان وطن لاله دمیده عارف را برای پخش در تلویزیون سوار کرد.

 

این ترانه سرای مشهور در مصاحبه منتشره خود از آلبوم شراره های آفتاب در مقطع انقلاب 57 چیزی ذکر نکرده. در مفصل/ پاراگراف زیر این ترانه سرا "در بحبوحه انقلاب" به "تنظیم گر"، بخاطر ترس و دسترسی به ارکستر، تبدیل  می شود. معلوم نیست اجرای "موزیکی" روی نوار بود یا از روی ورق نت برای نوازندگان ارکستر. سپس ایشان در نقش منقد می گوید که موزیک آورده شده "اقتباس از یک کار مشهور غربی" بود. آیا "کار مشهور غربی" ساری سیرون یار/ یار مهربان کوه ارمنی بود؟ در این مصاحبه عدم دقت بیان، معنای آنرا بسیار رقیق می کند.

 

محمدعلی شیرازی، ترانه سرای دهه 40 تا 70ش در مصاحبه ای گفت: اولين كسي كه در بحبوحه انقلاب بعد از واقعه 17 شهريور {1357} آمد در ترانه حرفي بزند كه حالت اعتراضي داشته باشد من بودم. بدين صورت كه آمدم با آقايي به نام داوود اردلان كه موزيكي آورده بود كاري را شروع كرديم. بعدها فهميدم موزيك آن آقا اقتباسي از يك كار مشهور فرنگي بود كه من شعري رويش گذاشتم با زمينه اعتراض. در موقع اجرا راستش ترسيدم. بعدا تصميم گرفتم روي اين آهنگ، شعر "از خون جوانان وطن لاله دميده" اثر عارف قزوینی را بگذارم. چون آن موقع در شركت تبليغاتی كار مي كردم وقت استوديو داشتم. چون آنجا كارهاي تبليغاتي تصويبی نمي ساخت در همان وقتي كه گرفته بودم آهنگ را ضبط كرديم؛ به صورت پراكنده تكثير شد؛ به دست مردم افتاد؛ تنها كاري بود كه شب 22 بهمن از تلويزيون پخش شد. آن زمان احساس كردم موقعيت فراهم شده؛ مي توانم حرفهايي را كه مي خواستم در ترانه ها بزنم كه متاسفانه نشد. از 13 و 14 كاري كه ساختم تنها 2 كار اجرا و پخش شد. http://www.iranold.net/Lyrics/Mohamad%20Ali%20Shirazi/Mohamad%20Ali%20Shirazi.ht  

 

پیدایش. پیدایش سراومد زمستون را سماکار، مقیم هلند، در ص 368-370 کتاب من یک شورشی هستم و مهرداد باران آهنگساز آلبوم این سرود در واشنگتن در توضیحات سکایپی بشرح زیر بیان کردند:

 

اواخر خرداد 1353 زندان عمومی قزل قلعه، سماکار صدای آواز داوود را می شنود. داوود اردلان/ شراره ها، نام مستعار، از سال 51 در رابطه با هواداران سچفخا زندانی بود. پس از آزادی همه زندانیان سیاسی تا بهمن 1357، داوود هم آزاد شد. او ترانه ها و سرودهای زندان را ازبرکرده بود. کمی پیش از انقلاب او به اروپا رفته؛ با گروه "هنر و ادبیات بالنده،" هنرمندان حول حوش نشریه ایرانشهر و کنفدراسیون دانشجویان هوادار سچفخا، در لندن همکاری کرد.

 

این گروه 7 ترانه زندان را بنام آلبوم شراره های آفتاب در رثای سیاهکل از حافظه داوود به کاغذ تحریر و تکثیر کرد. باو گفته شد که سازمان دانشجویان هوادار سچفخا در واشنگتن از توان بالای موسیقی، کر، ارکستر، استودیوی صدابرداری، دستگاه تکثیر نوار کاست برخوردار است.

 

شراره، نام مستعار، یک مهندس شیمی دانشگاه صنعتی آریامهر/ شریف متولد تهران بود. در 1351 زندان شد؛ در 1356 با دیگر زندانیان سیاسی آزاد شد. از زندان بیشاز 6 سال او می توان گفت که جرم او رابطه نزدیک با چریکهای فدایی بود. در کتاب سماکار نام کسی که در زندان قزل قلعه ملودی ارمنی ساری سیرون یار/ یار مهربان کوه را زمزمه می کرد نیآمده. نام بازسازنده سرود سراومد زمستون بزبان محاوره تهرانی سلطانپور ذکر شده که آنرا برای اجرا در اختیار داوود گذاشت. سماکار- من یک شورشی هستم، ص 370.

 

گویا عباس سماکار در هلند و کاموس کیوان در سوئد مصاحبه ای با داوود در آینده انجام خواهند داد. سماکار در 2011 وعده داد که با داوود در مورد پیدایش سراومد زمستون کلیپی تهیه کند؛ نیز در ژوییه 2011 کاموس کیوان، انجمن فرهنگ، استهکلم، سوئد قول مصاحبه با داوود را داد. شاید با این 2 مصاحبه آتی برخی از ناروشنیها در باره پیدایش 7 سرود آلبوم شراره های آفتاب یعنی- شان نزول، نام شاعر، نام آهنگساز، تاریخ اجرای اول، روند ساختن سرود در زندان، خروج آن از زندان، نشر زیرزمینی- آشکار شوند.

 

در کامنتی در منبع زیر، آمده: رفیقی که  سراومد زمستون را سروده در سوئد زندگی می کند. من امیدوارم بتوانم با یک مصاحبه از ایشان تمام ابهامات در مورد این ترانه سرود زیبا و خاطره انگیز را روشن نمایم. گذشت 1 سال نشان میدهد که این وعده بعید بوده. محمدرضا شالگونی، زندانی سیاسی آزاد شده 1356 نوشت: «سراومد زمستون» سروده یک شاعر جان باخته و تیرباران شده بود. «سراومد زمستون» شعری بود از سعید سلطانپور. Shalgoni http://www.youtube.com/watch?v=EBZeSfkI3YU

 KamoosAgha http://www.yahoo.musicvideos.com/watch/ZFNQnOXMXUs.html  

 

شاعر. در این آلبوم سراومد زمستون تنها شعر بزبان گفتاری تهرانی است؛ بقیه 6 سرود بزبان فارسی معیار/ رسانه ای/ ادبی اند. داوود متولد تهران سراینده اولیه سر اومد زمستون بوده؛ سلطانپور آنرا بازسازی کرد. طبیعی است که سرایش شعر به لهجه محلی، مربوط به زادگاه و کودکی شاعر، بوده؛ ولی سرایش شعر بزبان رسمی، آموخته در مدرسه، می باشد. در 3 کتاب شعر سعید، شعری به گویش محلی/ تهرانی وجود ندارد.

 

شاعر سراومد زمستون با گویش تهرانی باید کودکی خود را تهران گذرانده؛ به موسیقی مانند گل گلاب 1276- 1363 سراینده سرود ای ایران آشنایی داشته باشد. این سرود به زبان محاوره تهرانی بوده؛ ولی اشتراک نماد، سبک، عبارتبندی با 6 شعر دیگر آلبوم دارد. اگر شاعر کودکی خود را در تهران گذرانده باشد؛ آنگاه می توان گفت که با "بازسازی" بلسان سماکار در ص 370 کتابش، سعید سراومد زمستون را سروده.

 

شاعری که زبان مادریش لهجه تهرانی نیست، غیرفدایی مثلا توده ای سازشکار یا مذهبی نازسازگار با فرهنگ غیرشیعی ارمنی نمی تواند سازنده شعر و ترانه باشد. او باید به موسیقی آشنایی داشته باشد؛ موسیقی ارمنی برایش قرابت داشته باشد. حزب توده تا 1356 شعار سرنگونی نمیداد. در حالیکه از 1349 شعار مرکزی سازمان سرنگونی دیکتاتوری بود که به کنفدراسیون دانشجویان هم سرایت کرد.

 

شاعر نوجوان، شعر خود را گاهی به شاعر مجرب برای نظرخواهی و بازسازی میدهد. این گونه بازسازی را برخی شاعران/ دبیران بخش شعر مجلات هفتگی/ ماهانه انجام می دهند. این روند در سازمانهای سیاسی برای انطباق شعر با مواضع سازمان دقیقتر است. از شاملو نمونه های چندی در روانخوانی بازسازی شعر جوانان در تاریخ ادبیات فارسی وجود دارد؛ او حتی ترجمه کتب قطور را بازسازی برای روانخوانی کرده؛ از جمله دن آرام شولوخوف.

 

مراوده داوود و سعید این نتیجه را داد که او 6 سرود دیگر یعنی رود، خون ارغوانها، گل مینا، باد و توفان، پرنیان شفق، ایران من هم را بسراید. زندانیان فدایی روی این آلبوم کار گروهی کرده اند. از اینرو یک نام مصنف برای آن بخاطر اخلاق و اصالت فدایی داده نشده. این مناعت عنصری از فرهنگ فدایی بود که در دهه 50 در جنبش چریکی غالب بود. اکثر آثار زیرزمینی و فولکلوریک هنری بدون نام مولف اند.

 

سرود سراومد زمستون در زندان قزل قلعه/ قصر/ اوین در 1356 در محفل فداییان آفریده شده؛ به لهجه گفتاری تهرانی است. برای آفرینش آن 2 شاعر ذکر شده: اولی منطقا باید بچه تهران بوده؛ این هوادار/ عضو فدایی زندانی سیاسی بوده؛ جرم سنگین سیاسی 3 سال بیشتر از سعید داشته؛ به ادبیات فدایی آشنا بوده؛ در بحثهای آنها شرکت داشته؛ عاطفه قوی به انقلاب داشته؛ استعداد ادبی و موسیقی داشته باشد.

 

شاعر دوم باید پختگی ادبی دارا بوده؛ روحیه سرسخت داشته؛ نمی تواند جوانی نوشاعر و تجربه گر باشد. بخاطر نمادهای فدایی تفنگ و گندم و گوزن این 2 شاعر باید سمپاتیزان یا عضو سازمان فدایی باشند؛ دیگر این که نشر آن را سازمان انجام داد.

 

روشن است که استعداد شعری، احساس همدردی با شعار فداییان مبنی بر سرنگونی رژیم و پیروزی انقلاب، قرابت با گروه فدایی در زندان – برخی از ضروریات/ پیشفرضها برای آفرینش آلبوم شراره های آفتاب اند. یک شعر انقلابی در حیات شاعر غیرانقلابی منطقی نمی تواند باشد.

 

با برهان خلف ترانه انقلابی سراومد زمستون نمی تواند ادعای یک شاعر غیرانقلابی تکپران باشد؛ یعنی فقط یک شعر با محتوای نمادهای قهر فدایی در مجموعه اشعار غرغرو و نق نقو غیرمسلحانه شاعری سازشکار در 1356 باشد که به داخل زندان قصر و مذاق فداییان رخنه کرده است. این شعر باید همخوانی با طیف آثار منتشر شده شاعر مدعای این شعر داشته باشد. در مقایسه شعر با آثار سعید، این همخوانی سبک و محتوای قهر انقلابی مشهود است.

 

3- معیار/ سبک. واشکافی آرایه های ادبی این آلبوم همگن با شعر سلطانپور اند. در شعر سراومد زمستون جاپای سعید با ردیف این واژه ها دیده می شود: تفنگ، گل، گندم، جنگل، ستاره، لاله زار، شعله، شور، ثنویت زمستان/ بهار، بیدار، آهو. ضد انقلاب/ انقلاب در نماد آریایی زمستان/ بهار آمده. پانورامای کوه، جنگل، گل، آفتاب، نور، چشمه، آهو، تفنگ، گندم- تمام ایماژهای محیط چریکهای سیاهکل اند.

 

شگرد جانشینی شب برای شاه در عبارت "شب شد گریزون" را سلطانپور قبلا ابداع کرده؛ مکرر بکار برده بود. آهو بخاطر جناس صوتی جانشین گوزن شده. میهن جزنی به مهرداد گفت: در خانه اش، سلطانپور نقاشی گوزن جزنی را تحسین می کرد. گوزن نماد چریک در ادبیات فدایی بود. این نمادها/  جانشین ها اثر انگشت یا سبک ادبی سلطانپور اند. این تاثیر می تواند غیرمستقیم با آشنایی با اشعار سعید باشد می تواند مستقیم با بازسازی سعید در ترانه باشد. جمله "شب گریزد" در سرود خون ارغوانها هم موجود است.

 

سلطانپور شعر خود را با فاعل شاه می نوشت. سپس برای نشر و اجازه از ساواک شب را جانشین شاه در شعر می کرد. خواننده این بصیرت را داشت که بهنگام خوانش شعر واژه شاه را بجای شب بنشاند. جانشینی شب همراه با چند صفت برای تاکید بر سلطه تام خودکامه گی، اجرایی، غیرقانونی، ترسآور در زیر می آید. این صفات، شاکله های بصری شکنجه گر مامور در زندانها و آمر مطلقه راس هرم قدرت سیاسی در کاخ را در بر می گیرند. نمونه زیر از شعر در بند پهلوی، کتاب از کشتارگاه، با ردیف 4 زندان اوین، حصار، قزل قلعه، کمیته آمده است.

 

و شب، شب مهیب، شب خونخوار

جلادوار، بال غصب بسته با کمر

آرنج بسته با گره آستین خون

خون جای چشم ریخته در چشمخانه ها

در قلعه ی اوین

درقلعه ی حصار

در نقب خوفناک قزل قلعه

در قلعه ی کمیته ی کشتار

 

دکتر کدکنی شعر دهه 50 را "شعر سیاهکل" می خواند. سعید سلطانپور یکی از رکنهای اصلی فرهنگ فدایی دهه 50ش در شعر، نقد، تئاتر، مقاومت، سخنرانی، شخصیت است. او از 47 تا 60 با آثار و اعمال خود به غنای فرهنگ فدایی افزود. در این آلبوم- نمادها، تصاویر/ ایماژها، عبارات شعر از ادبیات غنی فدایی نشات گرفته اند. این 7 سرود نه تنها عبارتبندی مشترک در بین خود داشته بلکه با عبارتبندی اشعار سلطانپور در دهه 50ش هم اشتراک دارند. لذا این 7 سرود نوشته سلطانپور اند.

 

سراومد زمستون یک ضمیر سوم شخص مفرد "ش" سطر 22- 25 دارد که برای شعر 4حرف سعید در کتاب از کشتارگاه، ص 62، یعنی چریک/ مردم، است. بخاطر سانسور ساواک سبک ادبی تمثیلی، نمادگرا می باشد. در شعر 4حرف، سعید "4حرف" را جانشین کلمه چریک می کند؛ یا شب را جانشین شاه می کند. طلعیه خورشید، شکفتن بهار عوامل تغییر در طبیعت نمادهایی برای تغییر وضع موجود جامعه اند. در محتوا، این شعر با نوید عدالت، عشق، صمیمیت بطور بصری شعار پیروزی انقلاب را می دهد.

 

ترانه سراومد زمستون در وزن عمدتا 6-هجایی است. این شعر با جناس صوتی محرم، تمثیلهای بصری، لحن مقاوم، امید به انقلاب ظفرنمون بسیار دلچسب است. نمادهای شعر مبین نمادهای فدایی بوده؛ کاربرد آن تنها در توان ذهنی شاعر سمپاتیزان/ عضو فدایی با آَشنایی به ادبیات فدایی مانند نبرد خلق، سرودها، بحثهای درونی، کتب تحلیلی جزنی و احمدزاده، آثار گلسرخی و پویان می باشد.

 

یکی دیگر از 7 سرود این آلبوم، تم گل مینا سروده سلطانپور، همگن معنایی با سراومد زمستون می باشد. این بیانگر مشغله ذهنی سلطانپور در بهار 56ش، قرابت زمانی آفرینش آنها، اتمسفر حلقه رفقای زندانی می باشد. برخی عبارات برابر بین سرود گل مینا با شماره سطر سراومد زمستون بقرار زیرند: گل خورشید = گل سرخ خورشید، سطر 3، خنده بر لب = لبش خنده نور، سطر 22، کوه بلند = کوه ها لاله زاران، تو کوه ها دارن، توی کوهستون، سطرهای 5-7-9، زمستان گذرد = سراومد زمستون، سطر 1 یا عنوان سرود، پیک بهار = شکفته بهارون، سطر 2، لاله ها نیز نهادند به دل = لاله ها بیدارن، سطر 6، غرق ستاره = یه جنگل ستاره، سطر 15، ستاره گل گل/ خوشه ی اختر سرخ = گل گل گل آفتابو، سطر 7.

 

توازی عبارتی بین سراومد زمستون و شعرهای 53-56 سعید در زندان را هم می توان شاهد آورد. این توازی نشان میدهد که در همان بازه زمانی عبارات مشترک بین سراومد زمستون، 6 سرود دیگر آلبوم شراره های آفتاب، اشعار دیگر سلطانپور در کتاب از کشتارگاه وجود دارند. روشن است که لحن تهییجی سرود با لحن ادبیانه شعر تفاوت دارد. برخی از این عبارات با نام شعر بقرار زیرند: ای دست انقلاب/ مشت درشت فردا/ گلمشت آفتاب- باکشورم. گل گل شکفته در کنار راه/ از جنگل نوسور- شانه به شانه. در سوگ لاله های سوخته می بارند- با کشورم. آمیزگان آتشزنه و گلبرگ/ قدمی بسوی نان و فردا- 4حرف.

 

در 2 شعر با کشورم و 4حرف مترادفات زیر بکار رفته: آتشزنه = تفنگ، گلبرگ = گل، نان = گندم. شب خودکامه که در بزم گزندش. شب جانشین شاه برای عبور از ممیزی می باشد. این 6 سرود بکلام فارسی رسانه ای/ رسمی- عبارتبندی، سبک ادبی، نمادهای سعید را دارند. می توان از روی القائات، اشارات، تداعیات بین نام ارمنی ساری/ کوهستان، زمستان کوههای مستور از درخت سیاهکل، اخبار شور انقلابی مردم در سراسر کشور- نطفه آغازین کلامی سیاهکل را با نتهای اصلی ملودی رصد کرد. 

 

4- شرایط. واشکافی این ترانه بخوبی نشان می دهد که محتوای فکری آن در همزمانی با مرحله تاریخی یک جامعه انقلابی است که باعث محبوبیت سریع آن شد. تعیین "مرحله تاریخی" نیاز به تشریح پویش جامعه در دهه 40 و 50ش دارد. پیآمدهای انقلاب سفید بهمن 41 تا حزب فراگیر رستاخیز 1355 با 5.4 میلیون عضو روی کاغذ- جامعه را از نظر سیاسی به جنبش تنباکو 1889 برد.

 

عامل خارجی جنگ سرد غرب بضد شوروی در قلع و قمع نیروهای ملی و چپ و تشویق دینکاران بنیانگرا از پاکستان و افغانستان تا فلسطین و اسراییل در خاورمیانه بود. این عامل باعث جریحه دار شدن ناسیونالیزم لایه مرفه شهری شد که زیر سیطره بورژوازی کمپرادور/ وابسته احساس حقارت می کرد. بزرگترین معامله تاریخ کسینجر-طوفانیان بمبلغ 11 بیلیون/ میلیارد دلار و 92 هزار مستشار با حق کاپیتولاسیون/ مصونیت قضایی برای ژاندارمی خلیج فارس تضاد در طبقات حاکمه را حاد کرده بود. سفارت آمریکا در تهران با رییس سابق سیا، ریچارد هلمز، بعنوان سفیر در واقع لانه جاسوسی/ شنود خاورمیانه بود.

 

فساد بانکهای استقراضی، فروپاشی کشاورزی، نبود مراکز کارآموزی برای رعیتها و خوش نشینان- خیل رعیتهای خرافی را به حاشیه شهرهای بزرگ کشاند. در بازه زمانی تظاهرات دی 39 تا انقلاب سفید بهمن 41، پس از دومینوی چند نخست وزیر، دولت دکتر امینی در آوردن اصلاحات پیشنهادی دولت کندی را باید بخاطر آورد. این خیل خرافی میلیونی سیل تخریب و رجعت به گذشته های دور در جامعه بودند.

 

قیام 15 خرداد 42 مبین عامل ذهنی مذهب با نبود عامل عینی در جامعه بطرز خونینی سرکوب شد. ولی در بازه زمانی بهمن 41 تا بهمن 57 عامل عینی سیل خرافی رعیتهای حاشیه شهرها قوام یافته؛ با همان عامل ذهنی خرداد 42 تلفیق شده؛ منجر به انقلاب غیرقابل پیشگیری جمهوری 57 شد. انقلاب مانند زلزله، سیل، سونامی مهار ناپذیر است. نه ارتش 800 هزار نفری شاهنشاهی/ 5م در جهان نه دستگاه عریض و طویل سیا – نتوانستند نه پیش بینی کنند نه پیشگیری و مهار. این عدم کنترل را انقلابات سده 20م شوروی، چین، ویتنام، کوبا، ایران مکرر اثبات کرده اند. عدم انطباق عامل عینی و ذهنی در انقلاب 1905 با انطباق این 2 در انقلاب 1917 منجر به پیروزی شد. و این انقلابات در جهت تکوین تاریخ و در خدمت و بهبود طبقات و اقشار بیرون از حاکمیتهای وقت بودند.

 

عباس میلانی در کتاب شاه آماری در مورد افزایش تشکیلات مساجد می آورد که هزاران مسجد بهزینه دولت ساخته شدند. آمار تکایا، حسینه ها، مساجد، نشریات دینی، دهه های 40 تا 60 با سرکوب خونین نیروهای مترقی سکولار همراه بود. او می نویسد شاه به افزایش شدید شمار مسجد ها کمک کرد؛ با روحانیان هم آشتی نمود. دعوت از آیت الله حسین قمی به ایران به ابتکار شاه بوسیله زین العابدین رهنما بود .

 

او ادامه می دهد: در برخورد با اپوزسیون، بیشترین فشار شاه متوجه گروه های غیرمذهبی بود. تنها مذهبیون توانستند کادر سازی کنند، تشکیلات درست کنند، مدرسه داشته باشند، هیات داشته باشند. ابتدا خشونت سیاسی علیه نیروهای جبهه ملی و سوسیال دموکراتها به رهبری خلیل ملکی بود؛ به آنها اجازه فعالیت نداد. سپس نوبت قلع و قمع چریکها در دهه 50ش رسید. وقتی کار رژیم سابق به بحران رسید هیچ نیرویی نبود که بتواند کمک اش کند. خیلی شگفت آور است که شاه تا لحظه مرگ هم، براین خطا اصرار داشت. حال آنکه هیچ گروهی به اندازه مذهبیون علیه اش کار نکرده بودند. آدمی مثل میشل فوکو هم فریب خورد. http://news.gooya.com/politics/archives/2011/05/122306.php ف عظیمی

 

نقد رهبر به سرمایه داری و تجدد واپسگرا یعنی برای رجعت به دوران قبل از تجدد بود. این نقد با تغییر وضع موجود روشنفکران ملی و چپ آینده نگر قیاس مع الفارق بود. البته رهبر با تقیه هدف غایی قبضه قدرت سیاسی و توجه روزانه به تعادل قدرت متغیر، در گفتار از دموکراسی دم می زد. اپوزیسیون در شور انقلابی غوطه می خورد؛ نمونه اسقف ماکاریوس در قبرس و عدم دروغگویی مصدق را در ذهن داشت.

 

شاه با نداشتن "پلان بی" یعنی بدیلی برای سقوط دیکتاتوری فردی و مریضی خود با 72 چمدان اوراق بهادار و جواهر و خانواه 62 نفری فرار را بر قرار ترجیح می داد؛ در ذهن خود می گفت گور پدر میهن تاریخی. همان که پدرش در شهریور 20ش در برابر انگلیس فرار را بر قرار ترجیح داد. هر 2شان با یک مشت مدال و نشان بسینه و رجزخوانی نظامیگری می توانستند از شجاعت کوچک جنگلی و چریکها بیآموزند؛ از استقامت هو چی مین ویتنام در برابر ژاپن، فرانسه، آمریکا بیآموزند.

 

هر 2 بهنگام فرار نزدیک مرگ بودند؛ ولی شجاعت نداشتند. نمونه حفیظ الله امین افغانستان در برابر طالبان، صدام عراق در برابر آمریکا، قذافی لیبی در برابر ناتو در راه بودند. در بحران 56-57 ادامه دیکتاتوری فردی ممکن نبود؛ بدیلی هم برای تداوم سلطنت وجود نداشت.

http://www.washingtonprism.org/printarticle.cfm?id=1038

 

برعکس نظر هر دیکتاتور، دیکتاتوری ابدی و شکت ناپذیر نیست. بگواه بتاریخ، پس از 20-30 سال هر دیکتاتور با نظام امنیتی اش سقوط می کند. دهها نمونه در سده 20م برای سرنگونی دیکتاتور دیده می شود: باتیستای کوبا، کره جنوبی، ویتنام جنوبی، تایوان، سوهارتو اندونزی، مارکوس فیلیپین، هیلاسلاسی حبشه، موبوتو کنگو، امین یوگاندا، چندین کشور آمریکای جنوبی.

 

با روی کار آمدن کارتر از حزب دمکرات و حقوق بشر، افت قیمت نفت در بازار جهانی بخاطر حفاریهای نفت شمال اسکاتلند- تضاد حاکمیت دیکتاتوری عود کرد. دیکتاتور فردی مادام العمری به ته خط رسید. لذا شعار سرنگونی سلطنت فداییان شعار کل انقلاب شد. سرود سراومد زمستون تلاقی یک ترانه با یک لحظه تاریخی یک کشور - دلیل اصلی محبوبیت آن بود که نوید پیروزی را همراه داشت. شعر آن تصویرگر فرار زمسون اختناق و آمدن بهار آزادی بود.

منابع. http://www.kar-online.com/wp/17787 میراث فرهنگی سیاهکل- بیژن باران

‏2012‏/06‏/06


June 7th, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان