صورت گر
مسعود حداد مسعود حداد

 

من ساقی میخانه ام،در گرد شمع پروانه ام

روزوشبم باساغر است،از خویشتن بیگانه ام

در وصلت جانان خود،آتش زنم ایمان خود

یا بگذرم از جان خود،زاهد نخوان دیوانه ام

من زنده ام با نام او ،شب بگذرم در بام او

مستی کنم در دام او،گویی که من مستانه ام

در ذهـن من تصویر او،زلفان چون شبگیر او

تجسـیم گـردد موبه مو، صورت گرجانانه ام

روزی گذشتم ازدرش ،بر قصد دید پیکـرش

یاگوشه ئی از چادرش،دیــدار بــود بهـانه ام

دلداده گان را دلبراست،گل اندام وخوش پیکراست

گوئی که یک افــسونگراست،من سوژۀ افسانه ام

 حداد شکست پیمانه را،اعمار کرد کاشانه را

از بن بریخت غم خانه را،ویرانگر غم خانه ام

 28 جون2012

 

 


June 28th, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان