وطن از دیدگاه آغای کرزی
مسعود حداد مسعود حداد

وطن یعــنی متاع پر فــروشی

که دارد او چه بازارخروشی

وطن یعنی ملت را پوست کردن

وپوستش را فدای دوست کردن

وطن یعنی به هر کنج انفجاری

نه با توپ وتفنگ، با انتحاری

وطن یعنی همان طلاب اکـــرام

اگرچـه در سیاست اندکی خــام

دل طالب به فرمان شاد کــردن

برادر را زحـــبس آزاد کــردن

وطن یعنی حضرت همه کاره

کـــند گاهی به نفعـــم استخاره

وطن یعنی سرود مرگ خواندن

حریفان را به جای خود نشاندن

وطن یعنی ز روی خــشم گفتن

به خـواست ملتیپشــم گـفتن

وطن یعـــنی گروپـــی  آفـــریدن

گهی بزکش،گهی سگبازخــریدن

 

وطـن یعـنی تخـم نفـاق کاشـتن

مـداری ها همـچو لایـق داشـتن

وطـن یعنی خـُرم از ارگ شــاهی

دهــد راپور به دشمن گاه گاهــی

وطن یعنی سفر کردن به ایران

گرفــتن پول زآخوند ها فراوان

وطن یعنی با «اوباما» نشستن

قــرارداد فروش خـــاک بســـتن

وطـــن یعـــنی گــروه ما فـــیایی

بمن چه که توخواهی یا نخواهی

«»«»«»«»

وطن از دیدگاه مردم

وطن یعنی بری از ظـــلم بـودن

زچشم، اشک یتیمـان را زدودن

وطــن یعـــنی لب خـــندان مادر

فتادن از سرش آن مشکی چادر

وطن یعنی پدر با چهره ای شاد

کند فرزند خــود عروس وداماد

وطن یعنی حفاظت از مال وجان

به مردم دادن یک لقمه ای نان

وطن یعنی سرود فهم ســرودن

لباس جـهل را از تن گشـــودن

وطن یعنی من وتوهاما شــدن

نه مــزدوربراجــانب، آغا شدن

وطـن یعنی چــو بابا استواری

به هـررنج و مشــقت پایداری

وطن یعنی زپامیر بر جــهیدن

به تیربندان ترکســتان رسیدن

به پهــنای ســـلیمان آرمـیــدن

به جسم هندو روحش را دمیدن

وطن یعنی در آن باغ وبهاران

ویا در دشـــت های لاله زاران

همه افغان به وجد آید خروشی

دیگر ناید صدای فیربه گوشی

سرودعشق میخوانی همی خوان

فغانـت دور باد ای افغــان سـتان

29 جنوری 2013

 


January 31st, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان