سوخت میهن کس نگفت کار منست
نوشته نذیر ظفر نوشته نذیر ظفر

 

 

 

 

 

 

ارزش نداد نوشته نذیر ظفر 13/17/12

هیچکـــس ما را درین منت سرا ارزش نداد

یار هـــــم مـــا را بقدری نقش پا ارزش نداد

ذکر حــــمــد و قل هو الله را نمودم در نماز

خالـــــــق پـــاک ام مرا وقت دعا ارزش نداد

جامـــــه ای ژو لیده سوی یار خود کردم نظر

رو گرفت از ما و ما را چـون گدا ارزش نداد

هر کجا کردم صدایــــش او تجاهل پیشه کرد

ناله ام نشنید و بر صوت و صدا ارزش نداد

بد گــــــــــمانی های دلدارم بما از حد گذشت

بی وفایی پیــــــشه کرد و بر وفا ارزش نداد

پیش مســـــتی رفتم و کردم شکایت های دل

انقدر او غــــرق بود حرف مرا ارزش نداد

گله از بیگــــــانه کی باشد دگر در فکر من

عــــوض بیگانه مارا آشــــــــنا ارزش نداد

 

 

 

 

 

 

 

 

 

   

سوخت میهن کس نگفت کار منست

کس نگفت این جـرم کردار منست

قتل ها شد کـــــس نگفت من قاتل ام

کس نگفت ایـــــن ظلم رفتار منست

چور شد مال و متــــاع هـــــــموطن

کس نگفت مال وطـــــــــندار منست

مکتب و دفـــــــتر به آتش در گرفت

کس نگفت از ملـــــــت خوار منست

خصم بر دزدی به میــهن سر کشید

کس نگفت ایــن دزد همکار منست

زن به زیر دره و سنــــــگسار مرد

کس نگفت این خـــواهر زار منست

بر گدایی مرد و زن در جــاده خفت

کس نگفت این شرم رخسار منست

دزدی معــــــــــــــدن بشام تیره شد

کس نگفت ایـــن ثروت انبار منست

هر که آمد هر چه کرد هر چه ربود

کس نگفت این ضـــــد افکار منست








December 23rd, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان