بوریایِ فقر
فروغ از لندن فروغ از لندن


طبع آزادِ مرا درسرهوایِ دیگراست
بلبلِ ذوقِ مرا شورونوایِ دیگراست
درسرِ پیری دلِ دیوانه ام عاشق شده
خواستارِ آشنا و دلرُبایِ دیگر است
انتخاب اش آنگلی ازگلستان کاوسالها
رونقِ باغ و دیاری آشنایِ دیگراست
ساحلِ دریایِ عشقم را نمی بینم بچشم
بحرِ بیپایانِ دردم را دوایِ دیگراست
غرقِ دریایِ تفکرمیشوم هرلحظه ای
موجهای خاطرم را انتهایِ دیگراست
کشتی فکرم روانِ بحرِ طوفانزا شود
هرقدم درزندگانی ماجرایِ دیگراست
لالهٔ صحرایِ دامانِ دلم را داغ هاست
داغ دلرا ازجفا رنگِ حِنایِ دیگراست
جام من خالی زِدُردِ میکشانِ فاقه کش
ساغرِمن پُرزمینایِ صفایِ دیگراست
درمیانِ بَدخوروبَد مَست کی یابی مرا
درسرِمن نشهٔ خُمخانه های دیگراست
سربپای هرمناعت پیشه بگذارم مگر
بوریایِ فقرِ ما را هم غِنای دیگراست
گر فروغِ خامه ام روشنگرِ مردم بوَد
روشنیی دل زِنورِ پُربهایِ دیگراست
          19/8/2013
  باتقدیم احترام

August 20th, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان