مختصر سوانح و چند سروده
دولت محمدجوشن دولت محمدجوشن

دولت محمد "جوشن"فرزند غلام محمد خان شاعر ونویسندۀ مقالات تحقیقی راجع به فرهنگ سرزمین پامیربدخشان و مولف رسالۀ پیران کوهستان" و" نعره توحید" میباشد اوکه دربخش موسیقی کلاسیک پامیر بدخشان نیز دسترسی آگاهانۀ دارد در پانزدهم قوس سال 1335 در قریۀ زیچ غاران ولسوالی اشکاشم ولایت فرهنگی وباستانی بدخشان چشم  به جهان گشوده است تحصیلاتش تا دورۀ فراغت از فاکولته علوم اجتماعی تادرجۀ لیسانس در شهر کابل بوده است که درسال 1366 هـ آنرا بپایان رسانیده است ؛ دوباره ازدواج کرده که از شجرۀ آن 8 اولاد دارد تازمان مرحوم داکتر نجیب الله در ادارۀ انکشاف دهات ،بعداً درمعارف و مدتی هم افسر قوای مسلح بوده است .

    دولت محمد "جوشن " بنا به گفته خودش از یکسو زاده دامان کوهستان لعل بدخشان است.

کوه نشین ملک غارانیم ما          وارث لعل بدخشانیم ما

و از سوی دیگر در خانوادۀ دهقان متوسط ولی مملو از معرفت ورنج و آلام پرورش یافته است ، زنده گی دولت محمد جوشن پر از شیب وفراز در دوران انقلابات سیاسی وتحولات نا متوازون منطقه ، تااین زمان گذشته است .

   درسن پنج سالگی تا شش سالگی قرآن کریم و کتب دیوان حافظ ، بیدل وغیره را در نزد ملا" سید یوسف " یغدروچی آموخته وبه مکاتب دولتی در ولسوالی شغنان که آنزمان ابتدایۀ بود رفته است ،بعد از اکمال دورۀ ابتدایه در لیسه ابن سینا در شهر کابل درس خوانده است . هرورق زندگینامه او دفتر یست از ایستاده گی فرزند یک اقلیت محکوم ومحروم که درمکتب انسان دوستانه فرهنگ تابناک ناصرخسرو بلخی پیرجوانمردان و اسماعیلیان بافرهنگ بدخشان زمین پرورش یافته و از طریق آن با جهان بینی عادلانۀ فرهنگ  عصروزمان آشنا گردیده و درمجمع روشنفکران وطندوست و عدالت خواهان مردمی شرکت جسته است .

    ما از سرگذشت عجیب وغریب "جوشن" اکنون حکایت نمیکنیم ؛ زیرا خودش تصمیم دارد تا آنرا برای فرزندان آگاه و جوانمردان با رسالت آیندۀ وطن ستمکش وجفا بردوش خویش بنویسد .تنها مختصراً همین قدریاد آور می شویم که او بعد از بلوغ فکری اش با شناخت عمیق از تاریخ و زنده گی جامعۀ افغانستان و آگاهی تاریخی ، سیاسی وفرهنگی از تمدن بشری و جهان بینی نوین انسانی وخود شناسی ملی همیشه چه درسنگر ستمدیده گان وطنش و چه درایفای نقش خود در جامعۀ ما از محلات گرفته تا مرکز فریاد اناالحق ستمدیده گان وطنش بوده وبا همصدایی با همه عدالتخواهان وتحول طلبان کشورش درزیر پرچم استقلال ، حاکمیت ملی ، وحدت ملی ، عدالت اجتماعی ، اقتصادی وغیره عرصه های حیات زیست ملی شرکت نموده واز آن دفاع کرده است یکجا با دیگر عدالت خواهان بخاطر تامین حقوق اقلیت ها  همیشه خواهان یک ادارۀ سالم ملی با شرکت همه اقوام چه  اکثریت و چه اقلیت و پیروان مذاهب مختلف خلاصه همه ساکنان این سرزمین کهن سال و پرافتخار برمبنای شایسته سالاری در بطن مردم سالاری هماهنگ با فرهنگ و سنت های با ارزش ملی و جاویدان وطنش بوده ،میباشد  وخواهد بود و درین راه چه با شعر وقلم وچه با مبارزات منطقی مدنی وعلمی  در مجالس و جرگه های ملی ، درصحبت های محافل گوناگون دید گاه های عدالتخواهانۀ خود را بیان کرده است .

    از جمله درشعر : دولت محمد جوشن کوشش کرده است تا همیشه مطلب رابابیان عام فهم ،قالب بندی نماید زیرا او به این عقیده است که در شرایط کنونی با تناسب آگاهی عامه شاعر باید رسالت خود را انجام دهد ؛ زیرا دانشمند شدن آسان ترمیباشد از معلم شدن در جهت بیداری و آگاهی مردمیکه درمیان آن زنده گی میکنیم ، مردم برای شاعر آینۀ حقیقت زندگیست ،  شاعر از مردم میاموزد و دوباره آن آموزش را برای آنها بیان میکند پس باید به زبان عام فهم و اندازۀ درک آنها طوری سخن بگوید تا در بیداری و آگاهی شعوری آنهائیکه به سخن  اوگوش فرا میدهند نقش مثبت ایفا نماید .و این طرز سخن گفتن در جامعۀعقب مانده چون کشور ما رسالت خود را بخوبی انجام میدهد . این بدان معنی نیست که قله های ظرافت شعر ، صور خیال ، زیبایی کلام ، استعارات مقبول ، نازک خیالی های شاعرانه ، اوج پیام شعر ، تشریح ریالستیک و یا رومانتیک شعر که با روح وروان آدمی سروکار دارد .همه در به اصطلاح ساده گی قربانی گردد ؛ بلکه در غزلیات زیبای خواجه شمس الدین محمد شیرزای که خود پیر طریقت ، حقیقت و معرفت میباشد  و یا اشعار خداوندگار بلخ( مولانا جلاالدین محمد بلخی ) ویا (شیخ عطار ولی) و قصاید پیر جوانمردان حکیم ناصر خسرو بلخی و یا فردوسی بزرگ و غیره بزرگان ادبیات دری شما، وقتیکه مطالعه میکنید ویا بخوانش میگیرید  هم بیان عام فهم را می بینید وهم بلندی و ظرافت قله های تسخیر گر روح آدمی شعر را که دلها را با بیان خویش به طپش عاشقانه انداخته و برای آگاهیی شعور مردم جاویدانه نقش خود را ایفامی نمایند .مثلاًاز حافظ :

           درین رواق زبرجد نوشته اند به زر               به جزنکوئی اهل کرم نخواهد ماند                                            عام فهم ولی چه زیبا ؛ ویا به گفته مولانا :                                                                                                                 نه شبم نه شب پرستم که حدیث خواب گویم            چوغلام آفتابم همه آفتاب گویم                                                  ؛همچنان است که عوام هم معنای آنرا درک می نمایند ولی صورخیال درآن به نقطۀ اوج هنرمندی خود رسیده است . ویا به گفته حجت خراسان :

               آزرده کردگژدم غربت جگر مرا                  گوئی زبون نیافت به گیتی دگر مرا                                             وغیره که درهمه بازبان عام فهم تمام ظرافت های شعر تجلی خود را یافته وباز گو میشوند.

   همچنان در کتابهای گلستان وبوستان سعدی ویا دیوان غزلیات عبدالرحمن جامی ،صائب اصفهانی حتی دربساغزلیات از میرزا عبدالقادر بیدل که گاهی گفتارش از سطح درک عوام فراتر میرود ولی آن پیچیده گی ها ازنگاه بیان شمارا متوجه به آن میسازد که گوینده گان بزرگ و یا بعبارۀ دیگر فلیسوفان عالم ادبیات ما کوشش کرده اند تا با بیان عام فهم مطلب را بیان نموده و وظیفۀ تعلیم ویا معلمی خود را در جهت بیداری جامعه و جهان بشری به وجه احسن انجام دهند . وروی همین دلیل است که آنها در سینه های ملت ها جاویدانه زنده گی نموده شاعران زمانه ها گردیده اند ومکتب های هنرمندانۀ فلسفی ، علمی ، فرهنگی وعاشقانۀ آنها در برهه های گوناگون عصر ها به مثابه آموزگار و سازندۀ مدنیت و عرصه های دیگر حیات زیست انسانی باعث پیروزی وافتخار گردیده است .

    لذا بااین عقیده دولت محمد "جوشن" نیز درگفتارهایش بگونۀ شعر، زبان بیان عام فهم را برگزیده است و اشعارش را هر فرد عام میتواند با تمام ابعادش معنی نموده وازآن برداشت های فکری داشته باشد.

غزل،مثنوی، مخمس، مسدس ،رباعی ، چاربیتی،قصیده وغیره قالب های شعری حتی شعر سپید را هم می سراید وهرکس علاقۀ شنیدن شانرا دارد ؛ چنانچه درغزل عدۀ از هنرمندان درمحافل و مجالس اشعار اورا با آلات گوناگون موسیقی محلی گرفته تا شهری ترنم نموده باعث لذت بردن شنودگان هنرخویش میگردد .

     دولت محمد"جوشن " گاهی برای اصلاح امور اجتماعی غزلیات طنزی را نیز سروده است ولی این غزلیات طنزی با عموم جامعه و رسومات دلگیر کننده سروکاردارند که باعث مشکلات اخلاقی و اجتماعی و یا بی عدالتی در جامعه میگردند یعنی اشعار طنزی او برای اصلاح امور فردی سروکارندارد بلکه باعموم جامعه سروکاردارند ، اشعار طنزی او گاهی انسان را می خنداند و گاهی در معنی میگریاند . ازجمله مثلاً داستان (رفک پیش)ویا " زن دانا وزن نادان" وغیره ولی ازینگونه اشعار کم سروده است که انگشت شمارند .

    غزلیات واشعار دیگر دولت محمد جوشن عموما ً درتصو ف وعرفان انقلابی و مضامین اجتماعی ، فرهنگی و سیاسی درمطابقت با جوهر فرهنگ کهن سال و درخشان وطنش سروده شده است . اوبا اسلوب و خوی درویشانه؛ ولی سرشار از غرور ملی به تضادها وبی عدالتی ها وزندگی درجامعه      جفا کشیده اش توجه دارد و بیت ها را با پیام آگاهانه راجع به هرمطلبی که میخواهد بیان کند قطارمیکند . تا به خواننده معلومات و آگاهی دهد .

مثلاً

                        دستی که لطف و خیر ندارد شکسته به

                       گلشن که گل به بار نیارد نرستــــــه به

                       مغزیکه نیست لحظۀ در فکر میهنـــش

                       دیوانه وار چرخ به حالش گـــریست به

                       چشمیکه زشت وبد نشاسد ز راز نیــک

                       چون کوربهتراست به کنجی نشسته به

واگر اشعار وغزلیات عاشقانه و صوفیانه خود را در قالب های گوناگون میسراید ، بازهم به تربیۀ معنوی و اندیشه های عشق پاک انسانی درخوی و خصلت انسان  و وطنش جوهر بیان را استوار میسازد در معرکه های هراس او مردانه سخن حق را بیان کرده و با تلاش عاشقانه وپیگیر به فرهنگ و مردمش کار میکند .

            مثلاً:

                  مدغم شدۀ بلای عــــــــــــشقم               جوئید زلابلای عشـــــــقم

                  از رقص وسماع من چه پرسد              خوانندۀ خوشنوای عشــقم

                 درمحفل من همیشه شادیســـت              غم کشته شود بپای عشـقم

                 من معنی خویشــــــــــتن بدانم               انسانم وهم بقای عشـــــقم

                 خواهم به جهان ســـــــتم نباشد               این است بشر ندای عشقم      

                  جزمهر و وفا دیگر نداده است              چیزی دیگرم خدای عشقم

                                      "جوشن " تو به سرو سیمبر گوی

                                      پابند رۀ وفای عشــــــــــــــــــــقم

    اشعار وغزلیات دولت محمد"جوشن" در دو کتاب بنام های" گلدسته خاطرات "و" ندای پامیر" بشکل قلمی نزدش جمع آوری شده اند که تا اکنون به نسبت مشکلات اقتصادی ، اجتماعی ، فرهنگی بخصوس اوضاع سیاسی که آزاد اندیشان اقلیت های قومی مذهبی نمی توانستند آنچه را که باید به نشربرسانند نشر نمایند ، به چاپ نرسیده است جز اینکه مقداری کمی از اشعار شاعر مطابق اوضاع زمانه در روزنامه ها ، انترنیت ویا محافل قرائت گردیده ویا به چاپ رسیده است . مانند شهپر سیمرغ درخاوران ، ناصرخسرو درخاوران ، پامیر درروزنامه بدخشان وغیره که زیاد ند.

    همچنان دربخش موسیقی آهنگ هائی را با اشعار سروده شدۀ خویش که درجوانی تاسن چهل سالگی  خود میخوانده چون درنواختن رباب وطنی یا محلی دسترسی خوبی داشته لذا آهنگ های ساختۀ محلی اوبعضی مشهور اند که بعد ها توسط هنرمندان دیگر درتلویزون ها و رادیوها ترنم شده اند . از جمله سبزک لب جوی ، لعل یمن ، در باغ گل می چینم ،یارم ایلاق می رود ،کجک ابرو ، شالته پرتاو یا دسمالته ، کج تاقی ره بین ،گل سیبم ای ، گل سرخ بوته دار و چندین های دیگر که بطور مثال ذکرگردید.

    دولت محمد "جوشن" مقالات زیادی راکه درنوع خود تحقیقات تاریخی ، فرهنگی اند از طریق انترنیت و روزنامه ها در دفاع از حقوق مردم و فرهنگ وطنش به نشر سپرده که از جمله چند تای آنرا نام می بریم :

1-  حمله برا آثار تاریخی وفرهنگی پامیر بدخشان منتشره در روزنامه"انیس" درماه حوت سال 1382 هـ .

2- سیمای ناصرخسرو در راگ های مداح خوانی – درجریدۀ "گل افشان" شهر خاروغ بدخشان تاجکستان .

3- نقش سیمای مولانا در فرهنگ فلکلوریک پامیر بدخشان – قرائت در محفل سال مولانا ومنتشره در سایت" خاوران".

4- وحشت در ساحل اکسوس .

5- وضع ادارات محلی در ولسوالی های پامیر بدخشان سایط" خاوران ".

6- غصب زمین های زراعتی ولسوالی های اشکاشم و واخان از طرف زورمندان در" خاوران".

7- اشکاشم درآئینۀ تاریخ " خاوران"

8- بدخشان در آئینۀ تاریخ " ماضی وحال" وغیره .

    همچنان او به صفت نماینده ویا وکیل منتخب ولسوالی های واخان ، اشکاشم ، زیباک  درسال 1382 ماه جدی در جرگه قانون اساسی شرکت و برای رسمیت زبانهای پامیری امضای اکثروکلای اشتراک کننده درتصویب قانون اساسی کشور را بدست آورد و زبانهای پامیری درقانون اساسی و سرود ملی ثبت رسمی گردید. همچنان درپهلوی اهل تشیع برای رسمیت کردن فقه جعفری درقانون اساسی تلاش و با سخن رانی هایش استقبال گردید .

     روی این ملحوظ درجرگه ملی بعد که از طرف دولت افغانستان چون جرگه امن منطقوی و جرگه صلح و غیره مجالس دایر گردید به نماینده گی از مردم اسماعیلیه و پامیری زبانها شرکت ورزیده درهمۀ آن ها در دفاع از حقوق  اقلیت های قومی مذهبی در زیر لوای وحدت ملی ، مشارکت در اداره استقلال و حاکمیت ملی ،تمامیت ارضی وعدالت اجتماعی سخن رانی مصاحبه ها وتلاش کرده است . در انتخابات پارالمانی سال 1384 هــ با وجودیکه آرای پیروزی مردم  راکسب نموده بود در اثر دست بازی ها و تقلبات وغصب حقوق اقلیت های قومی مذهبی از طرف زورمندان ، منفعت طلبان ، متعصبان و بخصوص رشوت خواری اعضای کمیسون نام نهاد و انتخابات دربدخشان و ملحوظات سیاسی دیگر که برای اکثر آگاهان و حقیقت جویان وعدالت خواهان مبرهن است ، از اشتراک در پارلمان باز ماند ؛زیرا مخالفان اقلیت های قومی مذهبی با سبوتاژو دسایس و بااستفاده از یکتعداد خود فروشان در میان اقلیت های قومی مذهبی محلات میخواستند بخصوص اسماعیلیان بدخشان را چنان در تنگناهای غیر آگاهانه قرار دهند تا نماینده و وکیل شایسته که به منافع ملی وحدت همه اقوام ، تقرب اسلامی میان همه مذاهب و ادیان در کشور و مشارکت ملی در اداره برمبنای لیاقت گرایی خلاصه ادارۀ سالم ملی معتقد و دانشمند باشد  را به شورای ملی نگذارند و اگر کسی هم بیاید باید  با تقلب و رسوایی به شورا برود تا شخصی آقابلی باشد و یا کاملاً بی وکیل باشند ؛ زیرا موقعیت جیولوژیکی پامیر بدخشان در مسیر راه ابریشم از یکسو با دشت های بائر و معتقد بودن مردم آن به مذهب اسماعیلی وملیت آریایی پامیری یعنی واخانی،اشکاشمی ، شغنانی ، منجانی ، زیباکی از سوی دیگر برمنافع آزمندانۀ تجاری و مافیایی آنها مشکل بود که همه را دراین ورق بازگو کرده نمیتوانیم پس باید با افراد شایستۀ این اقلیت ها چنین برخوردی صورت دهند تا صدای شان شنیده نشود . همه درمانده و زبون درچنگ آزمندان و دهن جوال گیران محلی آنها باشند همۀ این دردها و آلام در اشعار و نوشتار های دولت محمد "جوشن " به شکل منطقی آن تلالو و با رسایی تشریح شده اند . این بود شمۀ از احوالات و سوانح مختصر دولت محمد " جوشن" شاعر ونویسنده آزاد اندیش ، درویش خوی و دریادل پامیر بدخشان که گفته شد در خاتمه نمونه های از اشعارش را ثبت این اوراق می نماییم تا مصداق باشد از معرفی ما از سیمای مردی که در کورۀ زمان پخته و درمکتب تابناک فرهنگ ناصر خسرو و دیگر عارفان عزیز پرورش یافته است .

                             نعره توحید درسینۀ تاریخ             دولت محمد "جوشن" 1370هــ ماه اسد

          من نعرۀ توحیدم درخرقه و کسوت ها         

 سرنیزۀ خورشیدم درسینۀ ظلمــــــت ها

          درقافلۀ دوران بی باک ترین عاشق          

 چون جوشش اسرارم ازمکتب حکمت ها

         گرلاله صفت داغم داده ستم گردون         

 درصبرچوفولادم در باخوی منـــــاعت ها

         درسرچوکلاه نبود کی کج کلهی دانم       

   با عشق وصفا گیرم تاج ازسرنخوت هــا

         اندیشۀ ولایم برجوروجفا دشمـــــــن        

   "منصور"سردارم در راه عدالت هـــــــا

         بکشوده خداچشمم بانور حقیقت هــا          

  بینم فلک وهستی تا عـــــــالم کثرت ها

         گربرسر"آمونم "گه بردل یمگانم             

  درسینۀ تاریخم اورنگ حکایت ها

         لب تشنه "حسین" آمد با زندگی جاوید       

 من پیرواوهستم در بزم هدایت ها

         بامنطق معقولم بشکسته بسا "نمرود"       

چون فخرنیاکانم با رسم شجاعت هـــــــــــــا

جنگم همه جاصلح است صلحم صفت جنگی

سرنامه ایمانم درعالم وحدت هـــــــــــــــــــا

بی کین وریا خواهم انسانیـــــــــت عـــــــالم

پویندۀ وبیدارم درملک و طریقت هــــــــــــا

بازآی ونگر مستم در ساغر"عطـــــــــــاران"

از"مولوی اوجامم "وزکوثر رحمت هــــــــــا

بازآی ومرابنـــــــــگر با دفتر "فردوســـــــی"

آینۀ جم برکف آگه زرسالت هــــــــــــــــــــــا

وین نغمه چه ومیداند وآنکوکه نشــــــد نی زن

وین پرده چه میداند جوینده حســــــــــــرت ها

وین راز چه میداند هر نفس سیه پنـــــــــــــــدار

وین شعله چه میداند هردیوسیاســــــــــــــت ها

بگذار تو"ناصر"رادرکعـــــــــــــــــبۀ جان ودل

بگذار تعصب را درگفتن تهمـــــــــــــــــــت ها

بگذار تو"مولینا" درخلوت شمـــــــــــــس الدین

بگذار سیه قلبان درچنگ حســــــــــــــــادت ها

بگذار توسینارا در حجرۀ "بوالخـــــــــــــیرش"

بگذار تو بی جانان درگوشۀ غفلـــــــــــــت ها

درعصرکنون دارم آگاهی عصـــــــــــــــرم را

پیوند جهان خواهم با چشم بصـــــــــــــیرت ها

فرهنگ همه دنیا برخدمت انســــــــــــــــــــانی

خواهم که شود باهم انوار محبــــــــــــــــت ها

پرکارترقی ها مجـــــــــــــــــــــموع تمدن ها

گردد به بشر خادم سرمایۀ ملــــــــــــــــت ها

"جوشن" سرفریادت برسنــــــــــــــگ اثردارد

امانکند تاثیر برگوش قساوت هـــــــــــــــــــــا

 

              نوای خانه بردوشان                 ازدولت محمد "جوشن"    1384هــ

                                                                                       ماه میزان انتخابات پارالمانی

زصد ها پیچ وخم بگذشته پای کوره پیمـــــایم

دیگرزآتش نمی نالد وجود آهن آســــــــــــــایم

مرادرخلوت غم ها چراغ عشق انسان بـــــــس

بنورش بنگرم فردا علمــــــــــــبردار فردایـــم

اناالحق برده میدان را اگر "منصور"برداراست

هراس اهریمن تاکی که شب تاریک تنهــــــایم

زرعد کربلا آخر"حسین " تا جدار آمـــــــــــــد

به دفتر باد سردفتر که تاریخ است انشـــــــــایم

بیا درمظهر عشقم شکوه از رنج دهقان بیــــــن

ز کلک بیوه زن داغ برین اخلاص گویــــــــایم

نوای خانه بردوشان کنون بردهر می پیچـــــــد

قفس بشکن کی میخواهد عدالت ملـــک وماوایم

فروغ لالۀ صحراه که داغ آشنــــــــــــــــــا دارد

بدشت سینه ام خواند وطن داران بینــــــــــــــایم

یتیم آروز بردل به ما درحلقه برگوش اســـــــت

وطن را مادرم گویم سعادت خواه  دلهــــــــــایم

مرا دراوج طوفانها شناور ناخـــــــــــــــدا باید

که من پرودۀ کوهم به آغوش است دریایـــــــم

چنار سبز ایمانم چو آب از پیر یمـــــــگان دید

بشد سیراب و زان گشته بکل بینـــایی جویایــم

بیا درمکتب سوم خط آرمان گرا آمــــــــــــــوز

"صباحی" نغمۀ دارم ستیز آریانایــــــــــــــــــم

سیه پندار میخواهد که شب راه هنـــــــــــرگیرد

هنرپویاست میداند سحرپنــــــــــــــــــدار والایم

به جامش زهرحسرت ها ستمگرکینــــــــۀ دارد

صفای قلب تقدیمش اگر دانســــــــــــــته رویایم

زهر بادی نمی جنبم چنار ریشه در آبــــــــــــــم

سرود منطق وعقلم مثـــــــــــال کوه برجـــــــایم

توکل باخدا"جوشن" زپامیر بدخشـــــــــــــان دل

بنور عشق میگوید که بشکن حلقــــــــــه از پایم

رباعی

عالم ورق فسانۀ "سوداب " اسـت

بخت سیۀ "سیاوش " شاداب است

                                       دیدست بسی جهان ز "تهمینه "و"زال"

                                       لب بسته فروبه ماتم "سهراب" اســـت

                               ...............

هرچند خراب و شهره نامیم هـــــــنوز

رسوا به جهان "چوتشت و بامیم"هنوز

 

                                            در"ترچ" حوادث زمان سوخته ایم

                                            مابیخبران فتیرخامیم هنـــــــــــــوز

                                       ...................

"پامیر" وطنـم پیراهن از گل کرده

آرایش خود برای بلبل کــــــــــرده

                                        خوابیده به چشمه سارکوهش "نخچیر"

                                        درگردن خود حمیل سنبــــــــــل کرده

                                       

 

 

 

 

 

اثر دولت محمد 1390هــ این قصیده به مناسبت روزجهانی

                                                      صلح درمشاجره که درفیض آباد مرکز ولایت بدخشان

                                                       به خاطربزرگداشت این روز برگزار گردید قرائت –

                                                        گردیده است

جوشن    صلح                 بتاریخ 2/7/ 1390

 

صلح دانی چیست دنیای سعادت داشــــتن

                                             روح آزاد ازغریو وجنگ و وحشت داشتن

چشمۀ خورشید را درسینه ها جا دادن است

                                                درجهان آرزو فرزانه ملـــــــــــت داشتن

چون تن واحد نمودن ملتی از اتــــــــحاد

                                              کشور فارغ زجهل وفقرو ذلــــــــت داشتن

مرد وزن را خندۀ آبستن باغ امیــــــــــــد

                                              روشنش فردا به عشق کار و الفت داشــتن

جغد شب درکنج غم از شب شکن گردد زبون

                                         صبح پرنور است و عار از شام ظلمت داشـتن

نسل نو دارد شتابان میل فتـــــــح قله ها

                                             قله اش صلح و ترقی ، کام جنت داشـــــتن

صلح دانی چیست؟ گردد کشوری پاک ازفـــساد

                                        وز"فسای" شانۀ ضحاک نفـــــــــــــــرت داشتن

بستن دست جفا و ظلم و چنگ قاتل است

                                               گونه گون اقوام راباهم به اخوت داشــتن

طفل راعاشق نمودن بردیارو مکتبــــــش

                                                تا بداند فرض دنیایی رسالت داشــــــــتن

وان رسالت را که ایمان واست و فرهنگ وشرف

                                      بشکند درمردمان خار کدورت داشــــــــــــــــــتن

سینۀ چون شیر اما از غرور و افتــخار

                                           برده میراث نیاکان در شجاعت داشــــــــــتن

جلوۀ تاریخ مشرق آریانایی کهـــــــــــن

                                              از"یما" تااین زمان ایثار و همت داشـــتن

صلح دانی چیست ؟ مردم را حقوق انتخاب

                                          دادن و برسرنوشت خویش قدرت داشتـــــــن

سایۀ شمشیر نبود بربیان فــــــــرمان روا

                                             تابود روشن جمال "طور" حکمت داشتن

ملتی گر خودشناس و آگه و هشیار شد

                                            خوب داند انتخا ب و رسم دولت داشــــتن

قاید شایسته را برخویش رهبر میکنـــــد

                                             صلح را چون پاسدار کارو خدمت داشتن

برنظام چون شود شایسته میلــــــــــت امیر

                                           مملکت گیرد بکف دیهیم و عظمت داشـتن

صلح راچون رحمت ایزد بخواهد درزمین

                                            حشمت وملت بداند در عدالت داشـــــــــتن

صلح دانی چیست؟ بیزاری زاشقاق و نفاق

                                            ملک را آسوده از شیطان کلفت داشــــــتن

صلح دانی چیست ؟استقلال و وحدت را کمال

                                            دشمنانرا دست بستن کاخ وحدت داشـــــتن

صلح دانی چیست ؟ آبادی وتحکیم وثبات

                                            برحقوق همدیگر اعزاز وحرمت داشـــــتن

صلح دانی چیست؟ عبرت ها گرفتن از فنا

                                              درمیان شهرو ده ترک خصومت داشــــتن

صلح دانی چیست ؟ میگویم پیام زنده گی

                                               چون "هوا" برجملۀ عالم ضرورت داشتن

صلح دانی چیست ؟خواب راحت پیرو جوان

                                                مکتب عشق و محبت را سلامت داشـــــتن

صلح دانی چیست ؟ آخر شادمــــــانه مادری

                                                  درمیان مهد کودک را فراغت داشـــــــتن

صلح دانی چیست ؟ آخر خلقها روی جهان

                                                همچو زنجیری بهم پیوند فطرت داشـــــــــتن

صلح دانی چیست ؟ آخر متصل فرهنــگها

                                                   زان به سود مشرق و مغرب حمایت داشتن

صلح دانی چیست ؟ یعنی برتمدن نردبان

                                               آدمی را درزمین دور از خشونت داشــــــــــتن

صلح دانی چیست فرمان خداوند ورسول

                                              آیتش محکم به فرقان پس اطاعت داشـــــــــــتن

ای عبادتگر خدا را صلح اگر ناری بجای

                                               بر بردادر کش کجا زیبد عبادت داشــــــــــــتن

جمله ادیان جهان اندرز نیـــــــکی گفته اند

                                                  چون بنای دین و ایمان است محبت داشــتن

رحم کن برحال زار مردم مظلوم خویـــــش

                                                  تابکی برمقصد بیگانه رغبت داشـــــــــــتن

سالها از جنگ برده دشمنی جان تو ســـــــــود

                                                کشورت خواهد ازان غرق جنایت داشــــــــتن

گرترا ایمان بود درس ستم کاری مـــــــــگوی

                                                 نیست برمومن چنین داغ قساوت دشـــــــــــتن

لالۀ پر داغ باشد سینۀ "افغانســــــــــــــــــتان"

                                                   کم نما افسانۀ ننگ و حقارت داشتـــــــــــــن

                       صلح دانی چیست ؟ "جوشن " سرخ رو کردن دیار

                       وین مزار آزاده از دام اسارت داشــــــــــــــــــــتن


October 26th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان