گلابت میتوان نامید
فروغ از لندن فروغ از لندن

              

چوفرزندِ خراسانم

گهی ازصلح میگویم،گهی ازجنگ میخوانم
زِدردو رَنج خاکِ خود،مُدام آهنگ میخوانم
چوبلبل درهوای گل ،قناری گونه ازغُربت
بسانِ عندلیب آن مُرغکی دل تنگ میخوانم
زِکُنج این قفس تا زنده ام، فریاد خواهم کرد
زِصیادو زِدام و جال و از نیرنگ میخوانم
بسنگِ جهل هریک شیشهٔ ناموس بشکستند
زِ نامردان و دامن های پُرازسنگ میخوانم
زبحرِاشک وخون وماتم وغم از دیارِخود
به تذویرورِیاوجامه ای هررَنگ میخوانم
طنینِ صوت و آوازم بگوشد میرسد یانه؟
خدا داند که از فرسنگها فرسنگ میخوانم
فروغ خاکِ  افغان و چو فرزندِ خراسانم
غُرورِ رُستم وسُحرابم و از ننگ میخوانم
             26/7/2013
     
               
چوگل زیباستی جانم،گلابت میتوان نامید
اُمیدو آرزوی شیخ و شابت میتوان نامید
تو چون استورهٔ در کهکشانِ زندگانی ام
میانِ آسمانِ دل، شهابت میتوان نامید
تو اِلهامِ غزلها و سرودوشعرو آهنگی
ترا پیکِ دلم با آب و تابت میتوان نامید
زبَس قادر بَدیدار رُخِ ماهت نمی گردم
میانِ خوبرویان با حجابت میتوان نامید
بچشمانِ تو رمزِ ساغرو پیمانه می بینم
بجامِ نامُرادی ام، شرابت میتوان نامید
تودرهرموجِ از اعماق قلبم میشوی پیدا
بَخود آینه دار همچو حُبابت میتوان نامید
بشامِ تیره بختی های من نورِ درخشانی
فروغِ شامِ تاری،ماهتابت میتوان نامید
              22/7/2013
    
 باتقدیم احترام







July 28th, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان