احسان به سگ
برگردان: ا. م. شیری برگردان: ا. م. شیری

        اثر سید عظیم شیروانی («)

یکی حاجی به ایل شاهسون بود،

که یار مستمندان وطـن بود،

فراوان گوسفند و اشتر و اسب،

خلاصه، ثروتی داشت و نکو کسب.

یکی سگ داشت که نامش بود بوزلار،

رمه را پاسبان و اسب را یار.

زبخت بر قضا یک روز بوزلار،

بمرد و شاهسون گردید عزادار.

چوغسلش داد، کفن پوشاند برسگ،

به عزت بهر دفـنـش کرد آهنگ.

گزید اندر مزارستان مزاری،

که  بوزلارش در آن یابد قراری.

یکی هفته بداد احسان او را،

به هر جمعی شمرد فقدان او را

به مـلائی چو دادند این خبر را،

به آه و سوز دل بگـفـت: وای دینا!

خدا شاهد که این کاری خراب است!

خلاف شرع اسلام و کتاب است!

ز دین برگشته است این مرد عامی،

نمانده از حرمت و اسلام نامی.

سگ و کفن و دفن در قبرستان کجاا

این که توهین است بر قرآن ما!

همین دم آورید آن اسب رهوار

روم تا نزد ایل و اقوامش کنم خوار

چو مهتر اسب را آورد، همانگاه

نشست بر پشت زین و روی در راه

چو دیدند در نیمه ره آن حیله گر را،

رسانیدند به  حاجی این خبر را

 

هان! که فلان مـلا با قیل و قال آید.

گفت: نه جانم! او به دیگر خیال آید!

برگزیند از رمه گوسفندی پنجاه،

بچرانید امروز همه را در سر راه

 

ز بهر چاره آن درد ملا

به پیشوازش برفت و تا دید او را

بگفتا: تو ای نایب امام زمان!

پدر و مادرم  هم تو را قربان.

آه! که مُرد بوزلار و شکست کمرم،

کاش خراب می شد این دنیا به سرم.

چه بوزلار! که سگی چابک و هشیار،

به پنجه چون پلنگ و شیر کـردار.

گرگ درنده از او چنان می ترسید،

که با شنیدن بانگش نالان می دوید.

نگهبان گله و پاسبان رمه بود،

روز و شب همو شبان رمه بود.

پاسدار خانه و ثروت و مالم بود،

باعث افتخار و جلالم بود.

حق بسیاری داشت به گردن من.

گـفته بود: بدوزید از حریر کفن من،

هر چه گفته بود، کرده ام عمل.

یک وصیت هم به شما کرده بود ازل

که تقدیم حضور کنم گوسفندی پنجاه،

بنگرید بر آنها، می چرند در سر راه.

 

همچو نام گوسفند شنید آن مـلا،

گفت: احسنت بر او، بنام خدا!

سگ نگو، او نیز یکی همچون ما،

صد زنده ای مثل ما فدای او بادا!

رحمت ایزدی را قرین باد او!

سگ اصحاب کهف را همنشین باد او!

 

و سپس یاسینی در سر مزارش خواند.

هفته ای هم آنجا، در عزایش ماند.

______________________________________________

(«)- سید عظیم شیروانی، یکی از چهره های برجستۀ ادبیات سدۀ نوزدهم و یکی از پیروان سبک ادبی محمّد فضولی در ادبیات آذربایجان بشمار می رود.

سید عظیم شیروانی در روز ٩  ماه ژوئیۀ سال ۱٨٣۵، در یک خانوادۀ روحانی در شهر شماخی آذربایجان دیده به دهر گشود. پدرش محمّد، یکی از شخصیتهای سرشناس شهر بود. سید عظیم در سنین کودکی، پدرش را از دست داد و پس از آن در نزد پدر بزرگ مادریش، ملا حسین بزرگ شد. پدر بزرگ او روحانی روستای یاقساق داغستان بود. سید عظیم در اثر زحمات زیاد پدر بزرگش زبانهای فارسی و عربی را یاد گرفت. او، تقریبا پس از ده سال زندگی در داغستان، به شماخی بازگشت و در این شهر به تحصیل در مکتب مشغول شد. در سال ۱٨۵٦، بقصد ادامۀ تحصیلات عالی روحانی به عراق رفت. ابتدا در نجف و بغداد، بعد هم به مکتب عالی روحانی شهر شام در سوریه وارد شد و در پایان تحصیل، به شماخی برگشت. اما، هیچگاه به کار روحانیت نپرداخت. او در سال ۱٨٦٩، مدرسۀ نظام جدید را در شماخی تأسیس کرد و تا پایان عمر در این مدرسه به تدریس مشغول شد. در این مدرسه، زبانهای آذربایجانی و فارسی، تاریخ، جغرافیا، حساب و درسهای دیگر تا مقطع ابتدائی تدریس می شد.

میرزا علی اکبر صابر، سلطان مجید غنی زاده و برخی دیگر از نویسندگان آذربایجان، تحصیل کردۀ مدرسۀ سید عظیم شیروانی بودند.

سید عظیم با تشکیل مجلس شعر «بیت الصفا» در منزل نزدیکترین دوستش محمّد صفا در شماخی، مدتی طولانی این مجلس را رهبری می کرد. این مجلس با مجالس شعر شهرهای دیگر آذربایجان رابطه تنگاتنگی برقرار کرده بود.

ارثیۀ بدیعی سید عظیم شیروانی بسیار غنی و همه سویه است. او، دو جلد کلیات به زبانهای آذربایجانی و فارسی از خود بیادگار گذاشته است. کلیات آذربایجانی او شامل سه بخش می باشد. بخش اول: قصیده، هجو، مکتوبات منظوم، ترجیع بند و ترکیب بند، مخمّس، تخمیس، مسدّس، مستضاد و غیره بوده، بخش دوّم: غزل، رباعی، قطعه، بیت و فردها و بخش سوّم آثار او را حکایات منظوم تشکیل می دهد.

کلیات حجیم سید عظیم شیروانی به زبان فارسی را میرزا حبیب گردآوری کرده است. این کلیات عبارت از چهار بخش می باشد: بخش اوّل؛ قصاید، بخش دوّم؛ غزلهای مربوط به عزاداری دینی، بخش سوّم؛ غزلهای عاشقانه و بخش چهارم، شامل ترجیع بند، ترکیب بند، مخمّس، مسدّس، مثنوی و رباعیات می باشد.

تاریخ آغاز فعالیت خلاقانۀ سید عظیم شیروانی معلوم نیست. ترجمه های او از منابع شرقی، تجنیسها و نظیره هائی که بر اشعار سعدی، حافظ و فضولی نوشته است، موجود است. اکثریت آثار شاعر را اشعاری تشکیل می دهند که بر اساس سبک غزلهای غنائی نوشته شده است. شاعر، بیش از هزار بیت غزل به زبانهای فارسی و آذربایجانی سروده است. غزلیات اوا را می توان به پنج قسم تقسیم کرد: اوّل؛ غزلهای عاشقانه، دوّم؛ غزلهائی در وصف می، سوّم؛ غزلهائی در ردّ خرافات دینی و روحانیت، چهارم؛ غزلیات که در شأن دوستان نزدیک و معاصران خود سروده است و پنجم؛ غزلهائی با مضمون دینی و فلسفی.

غزلیات عاشقانۀ شاعر نسبت به دیگر اشعارش بسیار بیشتر است. سید عظیم با این غزلهایش به محمد فضولی می پیوندد و خود را بعنوان ادامه دهندۀ ماهر راه او می نمایاند.

شیروانی با اشعار دارای مضمون دینی و عرفانی خود، واقعیت زیبائی، عشق و محبت را ترنم می کند.

مرحلۀ دوّم خلاقیت شاعر، با اشعار طنز انتقادی و روشنگرانۀ  او آغاز می شود که، از این زمان به بعد، واقع گرائی در صناعت او برتری می یابد. در گذار او به عرصۀ خلاقیت شعر واقع گرایانۀ، روزنامه های «اکینچی»(برزگر) و «کشکول» نقش مهمی ایفاء کردند. بخصوص، تحت تأثیر «اکینچی»، شاعر به یک سری مسائل ضروری علاقمند گردید.

روزنامۀ «اکینچی»، اولین روزنامه آذربایجان بمدیریت حسن بیک زردابی، یک کرسی خطابه برای این شاعر روشنگر بود. او خلق را به بیداری از خواب غفلت و جهالت فرامی خواند.

حکایات منظوم، در مجموعۀ صناعت شاعر جایگاه خاصی را احراز می کنند. سید عظیم بیش از یکصد حکایت کوتاه و بلند نوشته است که بخشی از آنها را از کلاسیکهای آذربایجان و فارس ترجمه و اقتباس کرده است. شیروانی روی داستانها و روایات منابع مختلف دو باره کار کرده و آنها را با مسائل زندگی معاصر انطباق داده است. این داستانهای منظوم که در رابطه با مسائل مملکت و رعیت، خلق و معیشت تحریر شده است، مضمون تربیتی داشته، به سبک مثنوی و دارای قافیۀ زوج می باشند.

سید عظیم یکی از بزرگترین ظنزپردازانی بود که راه قاسم بیک ذاکر و میرزا فتحعلی آخوندوف را تداوم بخشید.

نوشته های طنز او در سالهای ٨۰- ۷۰، سبک طنزپردازی را به سطح عالی ارتقاء داد. موهومات دینی، روحانیت مرتجع، بیکها و خوانین، حاکمان و قاضیان طفیلی، در یک کلام، پس مانده های جامعه، هدف اصلی اشعار طنز سید عظیم بودند.

سید عظیم با طنزهای «کؤپه یه احسان»(احسان به سگ)، «قارئنقولو آباد»(شکمو آباد)، «ده لی شیطان»(شیطونه می گه) و طنزهای دیگر،شخصیت روحانیون دو رو  را که حرف و عمل شان بر هم منطبق نیست، هدف انتقادهای خود قرار داده است. با طنز «خان و دهقان»، از یک سو سلطۀ مناسبات فئودالی مردسالارانه بر جامعه و عوامگری دهقانان را که در شرایط سخت استثمار زندگی می کردند، از دیگر سوی، نگاه حقارت آمیز و از بالا به پائین اشرافیت محلی به دهقان را به زیر آتش انتقادهای خود گرفته است.

خلاقیت سید عظیم شیروانی در تاریخ ادبیات قرن نوزدهم آذربایجان جایگاه افتخارآمیزی احراز می کند. آثار وی را هر چند جاهلان زمان او درک نمی کردند، اما، آنها در نزد روشنفکران و آگاهان زمان، از احترام و ارزش والائی برخوردار بودند.

سید عظیم بعنوان معلمی روشنفکر، همیشه مورد نفرت افراد و دستجات جاهل بود. خبرچینها گزارشهای زیادی برعلیه او نوشته و به والی قفقاز می فرستادند. خوشبختانه، در روز ٢٢ ماه مه سال ۱٨٨۷، مأموریت رسیدگی به این گزارشها به یک شخصیت بزرگ منش، حسین افندی غایب اوف محول شد. او، بعد از تحقیق و بررسیهای مقتضی، به تفلیس بازگشت و گزارشی دایر بر اعطای مدال به سید عظیم تنظیم نمود. بدنبال آن، بمنظور اگاهی عموم، فرمان امپراطور تزار مندرج در «پراویتلستوننی وستنیک»(خبرنامه دولتی)، در شماره ۱۵ ژانویه سال ۱٨٨٨ روزنامۀ «قفقاز» مجددا درج گردید. در متن فرمان چنین آمده بود: «بفرمان حکومت تزار، سید عظیم  شیروانی بخاطر مساعی خود، بدریافت مدال نقره مفتخر می گردد». سید عظیم در تاریخ۱۰ماه مه سال ۱٨٨٨مدال را اخذ کرد. این خبر، حسادت روحانیون مرتجع را تشدید نمود و آنها،۱۰ روز بعد، روشنفکر زمان را در حین خروج از مسجد با یک ازدحام ساختگی، در زیر دست و پا کشتند. بدین ترتیب، در ٢۰ ماه مه سال ۱٨٨٨ به زندگی پربار سید عظیم پایان داده شد.

برگرفته و تلخیص از: کتاب «چهره های جاودانه ادبیات آذربایجان»، ترجمۀ  همین قلم


February 9th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان