دکتر ماندانا زندیان، شاعر و نویسنده، زادهی 7 فروردین 1351 در شهر اصفهان و دانشآموختهی رشتهی پزشکی در ایران اند.
آثار:
نگاه آبی
هزارتوی سکوت
در قلب من درختی است
طلوع از مغرب (جمعآوری و تنظیم ترانه های زویا زاکاریان)
آثار:
نگاه آبی
هزارتوی سکوت
در قلب من درختی است
طلوع از مغرب (جمعآوری و تنظیم ترانه های زویا زاکاریان)
به راه بادیه رفتن، به از نشستن باطل
اگر مراد نیابم، به قدر وسع بکوشم!
سعدی
• وقتی زیر آوار انقلاب و جنگ و تبعید
• به انتهای خودت می رسی
• و هر چه آب،
• از سرِ بالهای سنگیات میگذرد،
• دست هایت را برمی داری
• و زبان مادری ات را
• و گیسوانت را
• (که جرم شان تماشای آفتاب بود)
• و کودکی ات را
• (که آسمان همهی خاطره هایش
• وصله میخواست)
• همه را برمی داری
• و می روی.
• کابوس جوانیات در خواب راه می رود
• و از لبه های سکوتت
• سقوط میکند.
• خرداد می میرد
• و سینه ی تابستان
• هجده بار تیرباران می شود.
• سایه ی میانسالی ات
• در گوشه و کنار ماهور نوستالژی
• کش میآید
• و بی گذرنامه
• از مرز خبرهای روز
• رد میشود:
• - روزنامهها
• به دیوار اوین سنجاق میشوند.
• جنینهای سقط شده
• در پارک ملت علف می کِشند.
• کودکان عراقی
• در اصطکاک نفت و دموکراسی
• منفجر میشوند.
• زنان افغان
• متمدن و بیحجاب کتک میخورند،
• و اسرائیل و فلسطین
• برای خودسوزیِ «آتش بس»
• کف میزنند!
• تو پیر میشوی
• و یاد میگیری
• مثل قاصدک
• در هوای غربت پرسه زنی
• دلتنگیهایت را دَم کنی
• و با یک لبخند پلاسیده
• در تیتر اول روزنامههای صبح
• مات شوی . . .
• و همین . . .
• نه !
• نه، این سرانجام تو نیست.
• راهی به این درازی آمدهای
• که بگویی دیوار نمیخواهی
• و کوتاه هم نمیآیی.
• آسمان، اقیانوس آرام را
• پشت قدمهایت پاشیده است
• و چمدانت
• هنوز بوی دماوند میدهد.
• تو باز میگردی
• و خاطرات خانه را صیقل میدهی.
• تو باز میگردی
• و تیتر درشت روزنامههای صبح میشوی.
• تو باز میگردی
• ـ آزادی !