رجنی پران کمار رجنی پران کمار

دیشب بیاد روی تو دریا گریستم

آری بخدا در دل شبها گریستم

حاصل نشد مرا وصال تو چاره چیست

تنها نشستم و هر دم تنها گریستم

آمد خزان عمر و ریخت برگهای زرد

به عهد ناپایدار تو ای بی وفا گریستم

آن نامه ها که پیوند هستی بود مرا

چو خواندمش سراپا گریستم

در عشق نیاسود دمی دلم

با چشم اشکبار به هرجا گریستم

آن چشم جادویی به لرزه فگند مرا

چو بید خشک ز سردی سرما گریستم

کی دانست طاقت غم این دل ناتوان

خلوت گزیدم و به یغما گریستم

 


August 14th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان