بدهکار
مژگان  ساغر شفا مژگان ساغر شفا

 

به مادر وطنم 

-----------------
خدا نخواسته باشد تو را ز دست دهم
و یا به چنگ پلنگان نیمه مست دهم
تو را ز من برهانند و پاره پاره کنند
به دست دشمن نادان خود پرست دهم
وطن تو شیمه یی جان من و جهان منی
نمی شود به غلامان می پرست دهم
تو را به مثل دل خود به سینه می بینم
به جان عشق اگر میرم و ز دست دهم
فدای پیکر زخمی و قلب بیمارت
چگونه دشمن اهریمنت شکست دهم؟
سرم نثار تو باد و فدای آزادی
خدا نخواسته باشد تو را ز دست دهم

پائیز
پائیز ِعاشقانه خرا ب است بعد از این
چشمانِ من پیاله ء آب است بعد از این
زرد و شکــسته گشته فرا سوی باغها
ناجو دچـار رنج و عذاب است بعد از این
 خــــــــیلِ پرستو مثل من آواره می شود
پرپر شدن نصیب گلاب است بعد از این
تـــــــا کاج را شکسته به تارج برده اند
قلب درخت سیب کباب است بعد از ایـــن
جنگل به وحشت آمده از گردبــــــــاد ها
از با د انتظار عتـــــــــاب بعـــــــد از این
دریـــــا مرا شبیهِ دلـــــم ترک می کنــــد
ساحل نمادِ سنگ وسراب است بعد ازاین


 

تصویرشام های پر از  دود می شوم

وقت شکست مردم مردود  می شوم

یا من صدای ناله از اطراف قلعه ی

از شهر رنجدیده بهسود می شوم 

 

2010/05/25

[م َ ] (ع ص ) ردشده . بازگردانیده شده . برگردانده . مرجوع . بازگشت داده شده  رانده .

 

 

بهسود

ناله ها فریــــــاد هایم گُم شده

معنی هر واژه سر درگُم شده

 

نیست از عشق وسرافرازی خبر

تا ریس خلـــــــــق نا مُردم شده

 

تا کــــــــجا ها خون ما را ریختند

سر بـــُــریــــدن قسمت بیگم شده 

 

کابل و بهسود را یادت مبــــــــر

وانگهی! بنگر چه اندر  قــُم شده

 

آنزمان ازخاطرتان  طرد شد ؟

میخ بر سر یا که اندر سـُم شده

 

قاضی خوش طالع شهرم را نگر

خود نظارت گر به پای خُم شده

 

در بهشت دامنـــــــت گل کاشتم

سبز شد دیدم همش گنـــُدم شده

 

2010/05/26

 

 

 

بدهکار

دیگر درون سینه خاموشم
یادش  سرود عشق  نمی ارد
روی زمین سوختهء قلبم
بذر سفید شعر نمی کارد
ای شعر ای سرود خداوندی
دیگر زتو و نامِ تو بیزارم
شبهای بیقراری و رویایی
بیهوده و عبث زچه  بیدارم
او رفته او برای ابد میرفت
دیریست چشم به ره او بودم
از بعد رفنتش تو بیا بنگر
با گریه همصدای دلِ رودم
از بعد سالهای دراز و دور
افسوس از شکستن ورسوایی
در آئینه به خویش چی میبینی
از دست رفت آن همه زیبایی

ای آسمان مبا ر به روی  من
باران قهر با همه خود خواهی
از آه من بترس بترس  هیهات
گر من نباشم هیچ نمی  پا یی

می گیرم از تو آنچه بدهکاری
از شاعر شکسته دل رنجور

خورشید را و ماه نهانت را

اینجا درون خانه سوت و کور

میاورم  به قیمت شعر خویش

می بندمش دورن سرای خود

از آفتاب  باز همی خواهم

سوز و گداز و عشق برای خود

 

جرمنی ولفسبورگ 15اکتوبر 2009


November 24th, 2010


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان