تبصرۀ پیرامون نوشتۀ محترم جنرال نبی « عظیمی »
زمان « هوتک » زمان « هوتک »

درمورد

« ناهمگونی های املایی و سردرگمی های فراوان درنوشتن واژه های زبان فارسی »

 

نوشتۀ محترم جنرال عظیمی واقعاً جالب میباشد . یک ، میباید تحصیلکرده گان چیزفهم رشتۀ زبان پارسی دری برای رفع ناهمگونیها و سردرگمیها درنوشتن واژه های زبان پارسی دری دست بکار شوند و راه و چاره یی در زمینه جستجو نمایند .

دو ، موصوف بسیاریها را همچو من که در نوشتۀ حاضرم نیز غلطیهای فراوان املایی و گرامری وجود خواهد داشت،متوجه این نارسایی ها ساختند . البته خدمت جنرال صاحب و خوانندۀ عزیز یادآور میشوم و اعتراف مینمایم که نویسنده نیستم از غلطیهایی که در ابرازنظر حاضرملاحظه میفرمایند ، موردعفو قراردهند .

بنده ، که سابق عضو حزب دموکراتیک خلق افغانستان بعداً حزب وطن بودم و به همین اساس سخت علاقمند خواندن مضامین چیزفهمان در سایتهای انترنیتی میباشم . اگر راست بگویم،چندانی حزبی هم نبودم و از سواد کافی هم برخوردار نبودم و نمیباشم،چون حزب دموکراتیک خلق افغانستان پیروی جهانبینی علمی(کمونیزم علمی ، فلسفه ماتریالستی دیالکتیک و تاریخی ، اقتصاد سیاسی بخصوص کپتال مارکس ، تاریخ حزب کمونست اتحادشوروی...) بود و من که به مطالعۀ خودی علاقه نداشتم ، از جهانبینی علمی هم بوی نمیبُردم . از جانب دیگر چون مکتب را الی صنف 12 به زبان پشتو خوانده ام،درآن زمان هم در مورد املای زبان پارسی دری مشکلات فراوان داشتم و فعلاً هم دارم .

با مطالعه مضمون جنرال صاحب در سایت انترنیتی پیام نهضت ، فرصت را غنیمت شمرده و رسالۀ « روشِ املای زبانِ دری » 1 ، که در دسترس داشتم ، آنرا باربار مطالعه کردم و راستی هم متوجه گردیدم ، که نه تنها من،بلکه عدۀ کثیری از افغانها در مورد املا و گرامر زبان پارسی دری مشکلات فراوان دارند . چنانچه اگر مضامین نشرشده در سایتهای انترنیتی را به خوانش بگیریم،این سردرگمیها و ناهمگونیها محسوس میباشد . به هر صورت به اصل موضوع برمیگردم اینکه ، دررابطه به مضمون جنرال صاحب عظیمی چنین ابرازنظر مینمایم :

1.ـــ ازنوشتۀ محترم جنرال عظیمی معلوم میشود که رسالۀ « روش املای زبان دری » موردتائید شان میباشد ، اما بخاطر چندگانگی بین نویسنده گان افغانی ، ایرانی ، تاجکی . . . درنگارش زبان پارسی دری ، خاطرملال دارند ، که راستی هم برای رفع این مشکل پیشنهاد موصوف قابل قدر است . ولی اگر نوشتۀ جنرال صاحب عظیمی را ورق بزنیم و با رسالۀ « روش املای زبان دری » مقایسه نماییم ، موصوف خود توصیه های رساله را درنظر نگرفته اند . بطور مثال :

درصفحه 20 رساله ، پاراگراف 15 میخوانیم :

پیشوندهای صرفی بدین گونه مشخص میشوند :

(1) پیشوند {می ــ }

هرگاه این پشوند در جلو فعلهای آغازشده به صامت قرار گیرد ، با ماده یا اصل فعل پیوسته نوشته میشود ، مانند :

( میگفت ، میروم ، میدانستم ، میخواست ، میرفت ، میدید...)

اما محترم عظیمی صاحب برخلاف توصیه رساله در مقاله خود پیشوند { می ــ } را با اصل فعل جدا نوشته اند ، ( می گذرد ، می گفت ، نمی گفت ، می زد ، می تواند ، می گیرد ، می شود می بینیم ، می نویسد ، می کنند ، می پندارند ، می نویسند ، می خوانیم.........)

در صفحه 24 رساله ، پاراگراف- 18 چنین آمده است :

18ــ پسوند جمعٍٍ {ــ ها} با واژه ها پیوسته نوشته میشود ؛ چون:

(کتابها ، چوکیها ، آسیاییها...)

اما محترم جنرال عظیمی برخلاف توصیۀ رساله در مقاله خویش پسوند جمع {ــ ها} با واژه ها را جدا نوشته اند ( ناهمگونی های ، سردرگمی های ، نسل های ، فعالیت های ، وبلاک ها ، سایت ها ، پیام نویسی های ، صورت های ، ناهنجاری های )

هم چنان موصوف برخلاف توصیۀ رساله ( پاراگراف 25 ) همان طور را ( همانطور ) نوشته اند .

در صفحه 32 رساله پاراگراف 35 چنین نوشته شده است :

35 ــ واژه ها و اصطلاحهای دخیل اروپایی به این شکل نوشته میشوند :

( فیودالیزم ، سوسیالیزم ، کمونیزم ، انترناسیونالیزم... )

اما محترم جنرال عظیمی برخلاف توصیۀ رساله ( مدرنیسم و پُست مدرنیسم ) نوشته اند .

2 ـــ جنرال صاحب عظیمی در نوشته خود واژه های بیگانه همچون ( کامپیوتر ، انترنت ، تکنالوژی/تکنولوژی ، مدرنیسم ، پُست مدرنیسم/پُست مدرنیزم ، تئوریسین ، تکنسین ، دیجیتال ، سایت ، وبلاگ... ) را مورد استفاده قرار داده است ، که اکثر این واژه ها ترجمه فارسی دارند . بطور مثال :

انترنیت ، که خلص واژۀ انترناسیونال نیت ورک است ، ترجمه فارسی آن ( شبکه جهانی ) یا شبکه بزرگ کمپیوتری جهانی ( در زبان المانی ) ، کمپیوتر ( رایانه ) ، تکنولوژی (فناوری ) ،

مدرنیزم ( نوگرایی ) ، پُست مدرنیزم ( پسا نوگرایی ) ... میباشد . علاوه براین جنرال صاحب در نوشته خود ( شبکه جهانی و انترنیت ) ، ( رایانه و کمپیوتر ) را واژه های جداگانه تصور کرده اند . همچنان موصوف یادآور شده است که ( پدیدۀ انترنیت...قابل دسترسی برای همه میباشد ) ، که فکر میکنم یک کمی اضافه روی صورت گرفته است . شاید منظور شان کسانی باشند که به انترنیت دسترسی دارند و برای همچون اشخاص کارتایپ و چاپ و نشر مجله و کتاب هم ارزان و هم آسان گردیده باشد .

جنرال صاحب استدلال محترم سرور آذرخش را در مورد اینکه ، ( واژه های که از زبان دیگر وارد زبان دومی میشوند نیز ناگزیر به پیروی و تبعیت از اصول و قواعد زبان دومی میباشند ... ) ، پذیرفته و مینویسد : ( ... مثلاً همین واژۀ پوهنتون که به عوض واژۀ دانشگاه به اساس سیاست برتری جویی قومی زمامداران وقت وارد زبان فارسی شده است ، هنگام جمع بستن دریک جملۀ فارسی مجبور شده است که قواعد زبان ما را گردن نهد و با « ها » جمع بسته شود در غیر آن بسیار مضحک و خنده آور می بود اگر مثلاً می نوشتیم:در پوهنتونونۀ افغانستان اکنون به قدر کافی کمپیوتر وجود ندارد و یا درملتونونۀ کشور دوا . ) ، من که هردو زبان ( پارسی دری و پشتو ) را زبانهای ملی و رسمی کشور خود پذیرفته ام ، با مثال جنرال صاحب هم نظر استم و راستی هم بسیار مضحک و خنده آور خواهد بود اگر بنویسیم : د افغانستان په شفاخانه ها کی...ویا د افغانستان په دواخانه ها کی...

محترم جنرال عظیمی در جای دیگر مقالۀ خود مینویسند :

( آری اگر ملاک نوشتن رسم الخط عربی است یا رسم الخطی که در قرآن مجید به کار رفته است ، پس چرا مثلاً واژۀ زکات را که به عربی زکاة و در رسم الخط قرآنی زکواة می نویسند می توانیم زکات بنویسیم...و در پهلوی چندین مثال ، واژۀ استاذ و اساتیذ را نیز آورده است که می توانیم استاد و اساتید بنویسیم . ) بدین معنی که جنرال صاحب به این نظر میباشند ،که واژۀ استاد از واژۀعربی استاذ گرفته شده است ، ولی در حقیقت چنین نیست . چون اُستاد واژۀ پهلوی است و عربها این واژه را از پارسی دری گرفته اند که معرب آن استاذ و جمعش اساتیذ میباشد در حالی که جمع استاد درزبان پارسی دری استادها ویا استادان میباشد و جمع ساختن استاد به اساتید غلط است .

3 ـــ محترم جنرال عظیمی که شخصیت نظامی میباشند ، شاید طی مشغولیت وظیفوی خود در جبهات جنگ همیشه علاقمند تعرض بوده باشند ، نه مدافعه و عقب نشینی . موصوف در میدان نویسنده گی نیز خوش دارند ، متعارض باشند . چنانچه اگر تمام نوشته های سابق جنرال صاحب را ورق بزنیم ، عدۀ زیاد نویسنده گان را مورد تعرض قرار داده اند . به گونۀ مثال :

در ( اردو و سیاست... ) محترم اکادمیسین دستگیر پنجشیری را مورد تاخت و تاز قرار داده است که پنجشیری صاحب در کتاب خود ( ظهور و زوال حزب دموکراتیک خلق افغانستان ص ـ 104 ـ 106 )

به جواب موصوف پرداخته است . خوانندۀ علاقمند میتواند موضوع را درکتاب متذکره مطالعه نماید .

در ( طامات تا به چند و خرافات تا به کی ؟ ) محترم فقیرمحمد ودان را متهم ساخته ، که در ( دشنه های سرخ ) برخی واژه ها را غلط نوشته است . منجمله یادآورشده است که چرا ( زندگی ) را         ( زنده گی ) نوشته است و فعلاً در رسالۀ (روش املای زبان دری ) نوشتن « زنده گی » توصیه شده است .

در مقالۀ حاضر خود نیز بالای محترم شاه محمود حسین نویسندۀ کتاب ( مثلث بی عیب ) تاخته و موصوف را به نداشتن سواد کافی متهم ساخته است . البته من هم درمورد محتوای کتاب ( مثلث بی عیب ) با محترم عظیمی صاحب هم نظر میباشم که در کتاب مذکور نه تنها این که حقایق تحریف و تاریخ مسخ گردیده است ، بلکه آداب و نزاکت نویسنده گی نیز مراعات نگردیده است . امادر مورد غلطیهای املایی کلمه ها ، که جنرال صاحب از آن در نوشته خود یادآوری به عمل آورده است ، شاید غلطیهای تایپی باشند و یا هم غلطیهای املایی . انسان دقیق فهمیده نمیتواند . چنانچه در نوشتۀ جنرال صاحب نیز چنین غلطیها وجود دارد ، که هرگز معنی ( نداشتن سواد کافی ) موصوف را نمیدهد . به طور مثال :

واژه های : الفاظ را ( الفاذ ) ، ضمیری را ( ضمیر ) ، صیغۀ مفرد را ( صیغۀ فرد ) ، بود را ( یود ) ، فعائل را ( فواعیل ) ، مسأله را ( مساله ) ، برگزینند را ( برگزییند ) ، ضرب المثل را ( ضرب المثال ) نوشته است .

حتی در رسالۀ ( روش املای زبان دری ) ـــ تاریخ انتشار 07.03.2006 ، که تحت نظر کمیسیونی ، که از بهترین استادان و دانشمندان پوهنتون کابل ، اکادمی علوم و اعضای مسلکی انجمن نویسنده گان افغانستان متشکل گردیده بود ، چنین غلطیهای تایپی دیده میشود . چنانچه واژهای : منسوب ــ ( منصوب ــ ص ، 13 ) ، هزارناو ــ ( هزراناو ــ ص ، 19 ) ، زنده ــ ( رنده ــ ص ، 20 ) غلط تیپ گردیده است .

4 ـــ محترم جنرال صاحب تحت ( رویکرد ها ) مینویسد :

( پست مدرنیسم تعریف مشخص ندارد . اما میتوان آنرا نوعی تفکر و روش مناسب یافت برای یک سلسله از نگرشها ، ارزشها و اعتقادات و احساسات راجع به آن چیزی که باید آنرا زیستن در سالهای پسین قرن بیستم دانست . این نگرش عمیقاً شکاکانه است و این شک و تردید منبعث از وسواس در خصوص زبان و مفهوم است که فلاسفهءپسامدرن در خصوص زبان دغدغه های خاص خودرا دارند . فردریک نیچه جد بزرگ اعتقاد پست مدرنیسم امروز محسوب می شود . )

در توضیح فوق چند مطلب درخور تعمق میباشد :

اول ، موصوف نوشته است ، که ( پُست مدرنیسم تعریف مشخص ندارد ) . به نظر من هر مقوله ، اصطلاح ، مفهوم . . . هم معنی لغوی وهم تعریف ویا تعریفها میداشته باشد ، که پسا نوگرایی ( پُست مدرنیزم ) نیز از این قاعده مستثنی بوده نمیتواند .

دوم ، جنرال صاحب خود برای پسا نوگرایی یک تعریف ارائه کرده ، اما مأخذ و منبع را نشان نداده است .

سوم ، موصوف نوشته اند که : ( فردریک نیچه جد بزرگ اعتقاد پست مدرنیسم امروز محسوب می شود ) در این هیچ تردیدِ وجود ندارد ، که فردریک نیچه راه گشای مدرنیزم ( نوگرایی ) محسوب میگردد ، اما در رابطه به پست مدرنیزم ( پسانوگرایی ) صرف نویسنده گان همچون : ژاک دریدا ، میشل فوکو ، ژان فرانسوا لیوتار ، اهاب حسن ، آرنولدتوینبی ، اروینگ هاو ، ژان بودریار ، ژیل لیپووتسکی ، هایدگر . . . ، در تحلیلهای خویش در مورد « پسانوگرایی » از نوشته های نیچه متأثیر گردیده اند .

برداشت بنده از موضوع متذکره چنین میباشد :

پُست مدرنیزم 2 ، که ترجمۀ پارسی دری آن پسانوگرایی یا پساتجدد یا مابعدتجدد میباشد ، نه این که ( کدام تعریف مشخص ندارد ) ، بلکه مفهومی است که تعریف آن بین تحصیل کرده ها ، روشنفکران ، مورخان . . . بدلیل دلالت ضمنی آن به این که دوران نوگرایی بسر رسیده است ، بسیار مشکل و بحث انگیز است . بااین حال ، اکثر این افراد برسر این مسأله که از اواخر قرن بیستم مفهوم « پسانوگرایی » یا « پُست مدرنیزم » در مقولاتی مانند : فلسفه ، هنر ، تئوری ، نقد ، ادبیات ، معماری ، تفسیر تاریخ ، فرهنگ . . . تأثیر داشته توافق نظر دارند .

پس ، پسانوگرایی ( پست مدرنیزم ) به سیر تحولات گستردۀ در نگرش انتقادی فلسفه ، معماری ، هنر ، ادبیات ، فرهنگ . . . را میگویند که از بطن نوگرایی ( مدرنیزم ) و در واکنش به آن ویا به عنوان جانشین آن پدید آمد . پسا نوگرایی مفهومی است که به دوران تاریخی بعد از نوگرایی اطلاق میشود .

پسانوگرایی در اصل در واکنش به نوگرایی و تحت تأثیر هوشیاری عمومی پس از جنگ جهانی دوم به وجود آمد و به مکتب فرهنگی ، فکری و هنری ای اشاره دارد که فاقد سلسله مراتب مرکزی یا اصول ساخت یافتۀ مشخص و دربرگیرندۀ پیچیده گی مفرط ، تناقض ، ابهام ، تنوع و عدم انسجام درونی است . این اصطلاح اولین بار برای ابراز ناخرسندی در قبال « معماری نوگرا » به کار برده شد و منجر به ایجاد نهضت « معماری پسانوگرا » گردید .

درهر صورت مفهوم یا اصطلاح پسانوگرایی در استفادۀ معمول آن در زمینه های معماری ، ادبیات ، جامعه شناسی ، فلسفه . . . از مفهوم اصلی و ریشه یی نوگرایی به معنی سرگذشت خویش اندیشی و خوداستوارسازی انسان به منزلۀ سوژۀ عقلانی خودآگاه و تاریخی درجهت تأسیس « قانون » و « آزادی » جدا نیست . به عبارت دیگر ، هرگونه کوشش برای پشت سرگذاشتن نوگرایی و یا انتقاد از آن مستلزم به کار گرفتن قواعد و اصول بنیادین اندیشه نوگرایی است . از این رو پیشوند « پسا » در کلمه پسانوگرایی ( پُست مدرنیزم ) صرفاً به معنی مرحله تاریخی جدیدی نیست که بعد از دوران نوگرایی شکل کرفته باشد ، بلکه پسانوگرایی خود شکل تکامل یافته ای از اندیشه نوگرایی است که با تأثیرپذیری از ذهنیت انتقادی و آزادی طلب نوگرایی عقاید و اصول و آرمانهای فلسفی ، علمی و زیباشناختی جهانبینی نوگرایی را مورد نقد و سنجش و ارزیابی قرار میدهد . به همین اساس زمانی که بحث ازپسانوگرایی پیش می آید ، منظور گسست تام با اندیشه نوگرایی نیست ، بلکه ادامه اندیشه نوگرایی است از طریق آشکارساختن بحرانهایش .

به قول ژان فرانسوا لیوتار « هر اثر برای مُدرن شدن میبایست نخست پسا مُدرن باشد » . بنا براین پسانوگرایی را میتوان به نوعی حقیقت نوگرایی نامید ، زیرا موجب تحقق امکانات تکامل نیافته انتقادی نوگرایی میشود . به عبارت دیگر ، پسانوگرایی بیانگر همان اندیشه انتقادی اصلی نوگرایی است ، با این تفاوت که این بار پروژه نوگرایی است که هدف اساسی انتقاد است . به این اساس پسانوگرایی نه بازگوکننده بازگشی به گذشته است و نه تعین کننده دوران جدیدی ، بلکه پرسشی است در باره نتایج سرگذشت نوگرایی .

لیوتار در کتاب « موقعیت پسا مدرن » این وضعیت جدید را به نوعی بحران جهانی تشبیه میکند که موجب تزلزل اصل و بنیاد مشروعیت شناخت در زمینه های علمی و فلسفی شده است . به گمان لیوتار موقعیت پسا مدرن موجب پیدایش وضعیت جدیدی در حوزه اندیشه مدرن شده که اساساًتقلیل دانش به علم در آن راه را بر هر گونه شناختی بسته است . لیوتار با الهام گرفتن از آثار آدورنو و هورکهایمر و به ویژه کتاب « دیالکتیک روشنگری » موقعیت پسا مدرن را حوزه فرهنگی و فلسفی نقد و سنجش اندیشه روشنگری بررسی میکند و « آشویتس » 3 را سمبول پایانی کلیه پیشرفتهای بشری در زمینه علمی ، هنری و سیاسی میداند .

ژیل لیپووتسکی جامعه شناس فرانسوی معاصر در « عصر پوچی » مینویسد : « جامعه پسا مدرن به معنی افسون زدایی و یکنواختی نو است . در چنین جامعه ای هیچ ایدئولوژی قادر به شوق آوردن توده ها نیست . »

پس جامعه پسا مدرن از دیگاه لیپووتسکی در جدایی کامل بین فضای عمومی و فضای خصوصی خلاصه میشود . این بازگشت به فضای خصوصی همراه است با افول سیاست به معنی پروژه سازماندهی جامعه و پیروزی خرد تکنولوژیک و ابزاری بر دیگر شیوه های زنده گی بشری .

و بالاخره اندیشه پسامدرن را در اصلهای زیرین که هریک به نوعی تعین کننده یک گرایش فکری و نظری است خلاصه نموده اند :

ـــ مسأله نسبی گرایی و عدم قطعیت درزمینه شناخت .

ـــ شکست ایده پیشرفت و فرجام نهایی غایت گراییهای تاریخی .

ـــ انحلال سوژه اجتماعی و خصوصی شدن بُعد سیاسی .

ـــ نقد مفهوم عالم گرایی فرهنگ مدرن و اهمیت یافتن ایده هویت فرهنگی .

ـــ بحران محیط زیست ، پیشرفت دستگاههای ارتباط جمعی و همه گیرشدن استراتیژی اقتصادی .

ـــ انحلال کامل سوژه هگلی به دنبال نقد نیچه ای ـــ فرویدی از اصل حقیقت خرد گرایی .

همان طور که میبینیم پسانوگرایی ( پُست مدرنیزم ) قبل از این که یک مُد روشنفکری در اروپا و امریکا باشد ، نتیجه جریان فکری و فلسفی است که به مدت یک قرن در صحنه اندیشه مُدرن حضور داشته است . پرسشهای که اندیشگرانی چون هایدگر ( در زمینه نقد تکنیک ) ، نیچه ( در زمینه نقد حقایق عالم گیر عصرروشنگری ) و فروید ( در زمینه انحلال سوژه دکارتی ) هر یک به نوعی از درون جریان مدرنیته علیه مدرنیته مطرح کردند ، نقطه حرکت اندیشه انتقادی پسا مدرن است . نتیجه اینکه ، به گمان متفکران پسا مُدرن ( بودریار ، لیوتار ، واتیمو . . . ) نقش روشنفکر در صحنه اجتماعی امروز غرب تغیر یافته است . اگر زمانی روشنفکرانی چون امیل زولا و ژان پل سارتر با الهام گرفتن از اندیشمندان عصر روشنگری از حقایق و به نام اصولی سخن میگفتند که مطلق و عالم گیر است ، امروزه متفکر پسامدرن به دنبال سقوط ایدئولوژیهای مهدی گرایانه مدرن و افسون زدایی ایده « پیشرفت به سوی بهشتی گمشده » خودرا بانی و یا ناجی هیچگونه رسالت تاریخی نمیداند . به قول ماری دوگلاس ، در کتابی تحت عنوان « قدرت ، عمل و اعتقاد » ، روشنفکران پسامدرن به دلیل عدم توانایی در حل مسایل امروز جهان به نوعی نسبی گرایی فرهنگی و نیهیلیسم روی می آورند . ولی این نسبی گرایی فرهنگی خود ایجاد کننده پلورالیزم فکری است که به معنی فرجام و پایان تسلط تمدن اروپایی بر جهان است . در حقیقت به گفته جیانی واتیمو با پسا مُدرن شدن جهان ، گفتگوی عمیق تری بین فرهنگهای امروز آغاز میشود که اصل حرکت خودرا در سنجش « خرد هرمنوتیک » مییابد .

 

 المان ـــ 01.05.2010

 

یادداشتها :

1 ــ در این نوشته از رسالۀ « روشِ املای زبانِ دری » پذیرفتۀ انجمن نویسنده گان افغانستان به کوشش محترم پویا فاریابی ، متن تجدید نظر شده ، تاریخ انتشار : 07.03.2006 ، استفاده شده است .

2 ــ جمله ها و مطالبی که تحت عنوان « پسانوگرایی ـــ پُست مدرنیزم » جمعبندی گردیده است ، همه از « ویکی پدیا ، دانشنامۀ آزاد » و رسالۀ « فلسفۀ امروز » گرفته شده است .

3 ــ آشویتس ، نام اردوگاه که درنوع خود از بزرگترین اردوگاه های ساخته شده توسط رژیم نازی بود ، میباشد . در سال 1979 میلادی ، سازمان یونسکو ، این اردوگاه را به عنوان « نماد بیرحمی انسانی نسبت به همنوعان خود درقرن بیستم » در فهرست میراث جهانی یونسکو قرار داد .

 


May 11th, 2010


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان