خاطر
نوشته نذیر ظفر نوشته نذیر ظفر

        لویز یانا   13/11/02

 

نه اگر  بـــهر غم عــــشق بتان زاده شدم

این قدر گـــرم چرا من به جهان زاده شدم

زادگاه ام ز کدام آتــــش پنهان میسو خت

که در آن مجمره با درد زمــان زاده شدم

از تباری کـه به آیین محبت می زیســــت

راست چون نـــخل سپیدار جوان زاده شدم

چیست تقصیر من ار آمـــــده ام با همه درد

به رسوم کـــهن و فصــــل خزان زاده شدم

خبر غــــــصه کی در گوش دل من میخواند

که پر یـــشان و غوی گر یه کنان زاده شدم

چشمی شهلای کسی در نظرم جلوه گرست

دل گـــــمان میـــکند از خاطر آن زاده شدم

بزم دوش     نوشته نذیر ظفر     13/17/02   ورجینیا –امریکا

 

دیشب لبت چو غنچهء گلها شگفته بود

با ناز دست ســــاقی و مینا شگفته بود

لبخند دلربای تو روی لــــــــــبان داغ

همسان لاله بر دل صحرا شگفته بود

دردی کشان بزم محبت ز روی شوق

با دیدن جمال تو هر جــــا شگفته بود

ما را توان آ مدن آنــــــــــجا اگر نبود

بر ما خــیال روی تو اینجا شگفته بود

هر قطره سرشک بــــمن قصه مینمود

چشــمم ز اشک داغ  تمنا   شگفته بود

 

 

 

 


February 18th, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان