نه اندیشه مادرزاد وجود دارد و نه اندیشیدن مادرزادی
اندیشیدن را باید مثل هرعلم، در روندی دشوار فراگرفت
ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!
اندیشیدن را باید مثل هرعلم، در روندی دشوار فراگرفت
ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!
«دیگر دوران شبیخون اقلیتی آگاه در رأس توده های نادان برای تحقق انقلاب به پایان رسیده است.
آنجا که سخن از تغییر کامل سازمان اجتماعی است، حضور آگاهانه توده ها ناگزیر و الزامی است.
آنها باید دریابند که هدف از چه قرار است و برای چه باید با تمام وجود وارد میدان شوند.»
انگلس
تحلیل باب دوم بوستان
در احسان
آنجا که سخن از تغییر کامل سازمان اجتماعی است، حضور آگاهانه توده ها ناگزیر و الزامی است.
آنها باید دریابند که هدف از چه قرار است و برای چه باید با تمام وجود وارد میدان شوند.»
انگلس
تحلیل باب دوم بوستان
در احسان
حکایت
1
بخش اول
1
بخش اول
• اگر هوشمندی، به معنی گرای
• که معنی بماند، نه صورت به جای
• که را دانش و جود و تقوا نبود
• به صورت درش، هیچ معنا نبود
• کسی خسبد آسوده در زیر گل
• که خسبند از او مردم، آسوده دل
• غم خویش در زندگی خور، که خویش
• به مرده نپردازد از حرص خویش
• نخواهی که باشی پراکنده دل
• پراکندگان را ز خاطر مهل
• پریشان کن امروز گنجینه، چست
• که فردا کلیدش نه در دست تو ست
• تو با خود ببر توشه خویشتن
• که شفقت نیاید ز فرزند و زن
• کسی گوی دولت ز دنیا برد
• که با خود نصیبی به عقبی برد
• به غمحوارگی چون سر انگشت من
• نخارد کس اندر جهان، پشت من
• مکن، بر کف دست نه هر چه هست
• که فردا به دندان بری پشت دست
• به پوشیدن ستر درویش کوش
• که ستر خدایت بود پرده پوش
• مگردان غریب از درت بی نصیب
• مبادا که گردی، به درها غریب
• بزرگی رساند به محتاج، خیر
• که ترسد که محتاج گردد به غیر
• به حال دل خستگان در نگر
• که روزی تو دلخسته باشی مگر
• درون فروماندگان شاد کن
• ز روز فروماندگی یاد کن
• نه خواهنده ای بر در دیگران؟
• به شکرانه، خواهنده از در مران!
*****
حکم اول
• اگر هوشمندی، به معنی گرای• که معنی بماند، نه صورت به جای
• مفاهیمی که شیخ شیراز در این بیت بکار می برد، عبارتند از «صورت»، «معنی» و «ماندگاری»
• تفکر مفهومی انگار با شیر مادر در ضمیرحاصلخیز سعدی جاری شده است.
• هفتصد سال پیش از این کمتر کسی درمقیاس جهانی، این چنین به تفکر مفهومی مسلط بوده است.
• حافظ نیز حدود یکصد سال بعد، هر از گاهی مفاهیمی همانند به کار می برد، که احتمالا از سعدی فرا گرفته و ما به جای خود مورد بررسی قرار خواهیم داد.
• حتی امروز در ایران کمتر حکیمی و یا اندیشمندی می شناسیم که این چنین به کوچه پس کوچه های تفکر مفهومی و دیالک تیک آشنا باشد.
• شیخ شیراز در بیان مسائل زنده زندگی، مفاهیم فلسفی و دیالک تیکی را به آسانی آب خوردن به خدمت می گیرد و آدمی را به یاد برتولت برشت می اندازد.
• تسلط بی بدیل سعدی به اسلوب دیالک تیک آدمی را به حیرت و ستایش وامی دارد.
• دیالک تیکی که از آن، حتی کانت و شیللر، قرنها بعد از مرگ سعدی، با تمام نبوغ بی تردیدشان بی خبر بوده اند.
• دیالک تیکی که حدود دویست سال پیش هگل به صورتی پا در هوا هدیه بشریت کرد و توسط مارکس و انگلس بر دو پای خود نهاده شد و بر شالوده ای ماتریالیستی سر بر افلاک افراشت.
• حتی عطر شورانگیز اندیشه های مارکس و انگلس در بوستان و گلستان سعدی به مشام می رسد و این دستاورد کوچکی نیست، که نتوان بدان افتخار کرد.
• سعدی در این حکم، دیالک تیک فرم و محتوا را به شکل دیالک تیک صورت و معنی بسط و توسعه می دهد.
• همین دیالک تیک، در فلسفه علمی، تحت عنوان دیالک تیک فرم و محتوا (دیالک تیک صورت و مضمون، دیالک تیک ساختار و فونکسیون) جا و مقام خاصی دارد.
• سعدی همین دیالک تیک را به طرق مختلف بسط و تعمیم می دهد و به صور گوناگون برای اثبات نظرات خویش مورد استفاده قرار می دهد، که ما در کتاب مستقلی تحت عنوان «سعدی ئیسم» مورد بحث گسترده قرار خواهیم داد.
• سعدی در دیالک تیک صورت و معنی، یعنی در وحدت تضادمند صورت و معنی، یعنی در با هم بودن و ضد هم بودن همزمان صورت و معنی نقش تعیین کننده و اصلی را از آن معنی می داند:
• «که معنی بماند، نه صورت به جای!»
• به نظر سعدی و بدرستی (برخلاف نظر ارسطو) نقش تعیین کننده از آن معنی است و نه فرم و صورت و قالب.
• اشکال اصلی نظر سعدی در این مورد، این است که او برای معنی در غیاب صورت وجود مستقل قائل می شود.
• این شیوه برخورد از لحاظ فلسفی به معنی پاره کردن پیوند تنگاتنگ دیالک تیکی میان فرم و محتوا ست و لذا متافیزیکی و نادرست است :
• فرم و محتوا نمی توانند بدون یکدیگر باشند.
• حتی آشفته ترین ملغمه باید فرمی داشته باشد.
• نه فرم محض بی محتوا می تواند وجود داشته باشد و نه محتوای صرف بی فرم.
• البته قصد سعدی عمده کردن نقش محتوا (معنی) است.
• مارکس و انگلس هم چه بسا همین کار را کرده اند و به علت قلت وقت به فهم خواننده واگذار کرده اند که بعد دشمنان بشریت آن را مورد سوء استفاده قرار داده اند.
• سعدی در احکام دیگری نیز به همین طریق برخورد می کند:
• صورت زیبای ظاهر هیچ نیست
• تا توانی سیرت زیبا بیار!
• سعدی در این بیت نیز دیالک تیک فرم و محتوا را به شکل دیالک تیک صورت و سیرت بسط و تعمیم می دهد، ولی بعد، دیالک تیک صورت و سیرت را به شکل دیالک تیک هیچ و همه چیز مثله و مخدوش می کند و عملا دیالک تیک یاد شده را تار و مار می سازد.
• چون دیالک تیک باید حتما از دو قطب مؤثر در یکدیگر تشکیل یابد و هیچ نمی تواند در چیز دیگر تأثیر بگذارد و از چیز دیگر تأثیر بپذیرد.
حکم دوم
• که را دانش و جود و تقوا نبود• به صورت درش، هیچ معنا نبود
• مفاهیمی که شیخ شیراز در این بیت بکار می برد، عبارتند از «دانش و جود و تقوا»، «صورت» و «معنا»
• او برای اثبات نظر خویش، دیالک تیک فرم و محتوا را این بار به شکل دیالک تیک انسان و دانش و جود و تقوا بسط و تعمیم می دهد.
• سعدی علاوه بر این، اکنون مفاهیم انتزاعی (مجرد) صورت و معنی را در قالب مشخص می ریزد.
• او میان مجرد و مشخص پیوند دیالک تیکی برقرار می سازد تا از عام به منفرد (خاص) بگذرد.
• او با عمل منطقی انتزاع از مقایسه دانش، جود و تقوی و عمده کردن وجه مشترک آنها به مفهوم «معنی» می رسد:
• به عبارت دیگر سعدی کلیه تفاوت های موجود میان دانش و جود و تقوی را دور می اندازد و جنبه های مشترک آنها را عمده می کند و در مفهوم «معنی» می ریزد.
• این عمل منطقی را انتزاع می نامند.
• به نظر سعدی کسی که دانش و جود و تقوا ندارد، ظاهرا آدم است، فقط صورت و فرم آدمی را با خود دارد، نه معنا، محتوا و ماهیت او را.
• همانطور که می توان از مفهوم انتزاعی «درخت» به مفاهیم مشخص چنار و سپیدار و سیب و صنوبر رسید، سعدی نیز به همانسان از مفهوم انتزاعی «معنی» به مفاهیم مشخص دانش و جود و تقوا می رسد.
• منظور از تفکر مفهومی همین است:
• از پله های مفاهیم بالا رفتن و به شناخت چیزها، پدیده ها و سیستم ها (انسانها) نایل آمدن.
• هگل مفاهیم را پلکان های شعور می نامید.
•
ادامه دارد