خورشید سحر
عزیزه عنایت عزیزه عنایت

بسلسلهء مشاعرهء به

استقبال ازشعر ذیل

همای آرزودراوج پروازبا ل وپر بشکست

زتیردشمنان شاهین ما را پا وسر بشکست

 

 

 

 

سحردرباغ تا دستم به گل شد شاخ تر بشکست

گرفتم دامن گل را  و بلبل بـا ل و پر بشکسـت

شگو فه با تبسم  گفت مشکــن شاخــه ء گل را

که ازاندوه گل, دل را به برمرغ سحربشکست

نگیـنی شبنم صبح بــود تــاجی بـرسر مــرســل

که خورشید سحر با یک نگه,زیر نظربشکست

صبا با مشک تر رقصان رسید ازجانب صحرا

سکوت فصل سرد وباغ وبستان وگذر بشکست

بهــاران وطن دارد هــوا وحــال جــا ن پــرور

نگـر,ازبی بهاری ها دراینجا دل به بربشکست

زراکــت هــای کــور دشمنــان ملـت و مـیهــن

هزاران نخل سبــزوآبـدات وبـام و در بشکست

نه تنها بــاغ شــد تـاراج د ست دشمن پــرکیــن

زهاوانش یکا یک خـانه های هرگـذر بشکست

بـیا ای بـاغـبان, غمخـوارشـو بـرنـو نهالانــت

که صدهـایـش ادو,با تیشه ووقت ثمر بشکست

نما ند جـاویــدان این شـام ظلمانی ای بی اختـر

شنیدی که فلک شاهـان ظالـم را کمر بشکـست

رسـد روزی که کاخ دشمنان ازهـم فـرو پاشـند

زقـدرت دردل دریا صدف طفلی گهربشکسـت

معاشر میکند خد مت به فرهنگ وطن هــرجـا

حسودش ازحسادت خامه ودیوات وسربشکست

چه سـازم باغـم هجران (عزیزه) روزوشبهارا

کــه ازیـاد وطـن, دل درتنم بــارد گـربشکست

 

25/3/2012

ها لنـد


March 26th, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان