دُختِ آریا
محمدنعیم جوهر محمدنعیم جوهر



خداپرده کند
***


دلِ من درتب وتاب است خداپرده کند
حالِ من خیلي خراب است خداپرده کند


چارۀ دردِمن ودردِ وطن هیچ نشد
بختِ ماهردوبخواب است خداپرده کند


دل مبندبردرِشوراي که خودساخته اند
دشمنم زیرِنقاب است خداپرده کند


بادراکرده رهاششتنِ چهارزانوچه سود
همه گفت:بوي گلاب است خداپرده کند


زآتشِ سینۀبریانِ هزار هموطنم
همه جادودِ کباب است خداپرده کند


کس نداردغمِ ویراني وبربادي مُلک
همه گي خانه خراب است خداپرده کند


کودکان وطنم خانه بدوشند هنوز
خلق دررنج وعذاب است خداپرده کند


زغمِ ملتِ خود،سازِغم آموخته ام
گریه ام سازِ رباب است خداپرده کند


:قاضي شهرزدستم به فغان آمدوگفت
کُشتنم خیلي ثواب است خداپرده کند


تُخمِ للمي ندهدحاصلِ چندان امسال
دشتهاخُشک وکم آب است خداپرده کند


جوهرا)طعنه مزن فاش مگورندان را)
شیخ ها غرقِ شراب است خداپرده کند


(محمدنعیم( جوهر
08.10.2012
آلمان


دُختِ آریا

جانم ربوده ترکِ جفامیکني چرا
خاکم بسرفگنده صدامیکني چرا


درزنده گي نگاهِ توترکم نمودورفت
بعدازوفات عزمِ دُعامیکني چرا


ای حاکمِ ستمگرِدنیاي قسمتم
برمن دوباره جوروجفا میکني چرا


ای دل تمامِ داروندارِوجودِ من
قربانِ یارِبی سروپامیکني چرا


درلابلاي سینۀ تنگم دلاهمیش
شوروفغان ونازوادا میکني چرا


هرشب به آه وناله وزاري وچشمِ تر
ازمن شکایتِ به خدامیکني چرا


ای دردِبیقرارپس ازجان سپُردنم
همچون نفس مراتورها مکني چرا


باآتشین کلامِ خودای دُختِ آریا
توصیفِ یارِدشمنِ مامیکني چرا


باجوهرِ دیارِخودای بُلبُلِ وطن
امروزبازچون وچرا میکني چرا
04.10.2012

 


هوسِ بوي پیراهن کردم


تاکه ترکِ توای وطن کردم
دلِ دیوانه درکفن کردم


دایم ازرنجِ دوري میهن
جامۀدردوغم به تن کردم


سالهادرکنارِبسترِ غم
ناله چون بُلبُلِ چمن کردم


تاکه دیدم پری رُخان هرسو
یادِروي توگل بدن کردم


بسکه بیگانه پروري دیدم
رفتم وترکِ انجمن کردم


همچویعقوبِ خویش درعالم
هوسِ بوي پیراهن کردم


تاشوم آشنائ دیدارت
وصفِ روي تودرسخن کردم


من زدستِ رقیبِ خانه خراب
پیراهن پاره تایخن کردم


بازهمرنگِ جوهر ازغمِ تو
ترکِ دنیاي خویشتن کردم


October 9th, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان