زیبایی شناسی شعر-1
دکتر بیژن باران  دکتر بیژن باران

 

هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی؛ مگر اینکه بتونی به مادربزرگت توضیحش بدی. آینشتاین

تمام نویسندگان با کلمه می‌‌نویسند، اما تنها شاعران هستند که کلمه را می‌بینند. آنچه شعر و نثر را از هم جدا می‌کند، همین رویت کلمه است. شاعر با احساسِ نخستینِ کلمه می‌نویسد، یعنی با کودکی‌اش. تنها کودکی شاعران بلند است. آتیلا ایلهان 1925-2005

 

زیباییشناسی/ استتیک رشته ای در فلسفه برای بررسی محرکات/ ایموسیون و ذهن در رابطه با حس زیبایی در ادبیات و هنرهاست؛ جدا از ملاحظات اخلاق، سلوک، اجتماعی، عملی، اقتصادی. استاتیک/ ایستانگری ربطی به استتیک ندارد. بیان حظ و نقد زیبایی/ زشتی هنر است. لذا برای نقد یک شعر، معیارهای زیباشناسانه بکار می روند. فکر، تخیل، عاطفه، بدعت، بیان ﺍﺯ دید ﻣﻌﻨﺎﻳﻲ ﻭﺯیبایی شناسیک دارای مصالح کلامی، ﺭﻭﺍﺑـﻂ ﻣﻨﻄﻘـﻲ، خلاقیت بدیع می باشند. فکر و تخیل با عاطفه و کلام بیان می شوند.

 

فکر یکی از فعالیتهای ذهنی مانند تخیل، شناخت، حضور، وجدان، مشعر فرد می باشد که منجر به یک ایده مشخص می شود. فکر بن استدلال، گفتار، کردار است. تخیل توان تجسم، تصویر، حس های جدید است-بدون ورودی از حواس 5گانه بینایی، شنوایی- که به کمک به حل مسایل و اجماع/ انتگراسیون تجربه و یادگیری می کند. قصه و روایت برای پرورش تخیل اند که با دقت در کلمات داستان "جهان برانگیخته" ایجاد می شود افساه پریان، داستانهای تخیلی، یا علمی-تخیلی در باره کرات سماوی – چند نمون اند. تخیل با حافظه، ادراک، خلاقیت، بیان هنری ربط دارد. تخیل با باور و واقعیت فرق دارد.

 

ﻓﻬﻢ شعر برای مخاطب با ﺗﻮﺟﻪﺑﻪ منطق ممکن می شود؛ ولی از دید هنری مخاطب از آن حظ می کند. زیبایی شناسی شعر را می توان در 12 اصل زیر ردیف کرد: سلسله مراتب، تمرکز، تباین/ تقابل، تنش/ چیرگی، توازن/ تناسب، ریتم، جریان، عمق، مقیاس، حرکت/ توسعه، وحدت، همآهنگی. هر کدام از این 12 اصل زیبایی شناسی در شعر با نمونه ای تبیین می شود. بخاطر ماهیت تلخیصی این جستار، تاویل شعر، بررسی آرایه های بلاغی داده نشده؛ صرفا سرنخهای مربوط به اصول 12گانه زیبایی فرمولوار اشاره می شوند. یک شعر می تواند چندین اصل زیباییشناسی را بکار بندد.

 

1-سلسله مراتب، هیرارشی چینش اقلام از زبر تا زیر یا از زیر تا زبر می باشد. این اقلام می توانند اشیاء، نامها، ارزشها، مقولات باشند. نمونه: کهکشان شیری، منظومه شمسی، خورشید، زمین، ماه. ریشه، تنه، شاخه، برگ، درخت. این چینش ساختار یک شعر را تعیین می کند. در این ساختار رتبه بالا، صدر، فوق، علیا و پابین، ذیل، تحت، سفلا بین اجزاء برقرار می شود.

 

شاملو در چینش اقلام صحنه در مرگ ناصری- هم سلسله مراتب هم ظاهر/ باطن را برای معنی مضاعف بکار می برد. مسیح شخصیتی آسمانی در جمع زمینیان سرکوبگر رومی و فلسطنیان بومی برای دیدگاه شاعر تعبد و فرصت می آفریند. سلسله مراتب کاربرده در این شعر زبر تا زیر از مسیح، صلیب، خط به درد، تازیانه، خون می رسد. حتی در گزینش واژه ها شاملو کلمه را با سوژه محرم می کند. تازیانه را در شان مسیح ندانسته "رشته چرمباف" می نامد:

 

با آوازي يكدست،

يكدست،

دنبالة چوبينِ بار

در قفايش

خطّي سنگين و مرتعش

بر خاك مي كشيد.

 "تاج خاري بر سرش بگذارید"

و آوازِ درازِ دنبالة بار

در هذيانِ دردش

يكدست

رشته اي آتشين

مي رشت.

 "شتاب كن ناصري، شتاب كن" 

از رحمي كه در جان خويش يافت

سبك شد

و چونان قويي مغرور

در زلاليِ خويشتن نگريست

 "تازيانه اش بزنيد"

رشتة چرمباف

فرود آمد.

و ريسمانِ بي انتهايِ سرخ

در طولِ خويش

از گرهي بزرگ

برگذشت.

 

2- تمرکز، تایید در روال توجه تام به یک شیئ یا سوژه در شعر می باشد. فروغ در شعر کوتاه دلم.. تسلسل تصویرها را برای القای معنای فشرده گذار از شب به روز با تمرکز روی مرگ بکار می برد. این موتیفها بتریتب بکار رفته اند: دل گرفته/ غم، پوست کشیده/ جنازه، تاریک/ مرگ، تصویر مرده بدون آفتاب و جیک گنجشگها، سرانجام با تصعید به آسمان:

 

دلم گرفته است

دلم گرفته است

به ایوان می روم و انگشتانم را

بر پوست کشیده ی شب می کشم

چراغ های رابطه تاریکند

چراغ های رابطه تاریکند

 

کسی مرا به آفتاب

معرفی نخواهد کرد

کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد

 

پرواز را به خاطر بسپار

پرنده مردنی ست.

 

3- تباین Contrast قیاس 2 چیز باهم برای تاکید بر تفاوت آنهاست؛ مانند نور و تاریکی. این 2 چیز ثابت نبوده؛ در تغییر، یکی بر دیگری ﺗـﺴﻠﻂ /چیرﮔﻲ می یابد. در شعر هم یکی از موتیفها بر دیگری چیره بوده؛ ابرساختار برای بقیه است. در یک شعر موتیف اصلی به اشکال گوناگون ظاهر می شود. فروغ با آمیختن عاطفه با هوش بصورت تناقض/ پارادوکس زیر می گوید:

چه مهربان بودی ای یار

ای یگانه ترین یار

وقتی دروغ می گفتی..

 

اخوان در زمستان تباین/ کنتراست ضدین و سلطه زمستان را با مثال گرمی زنده با سردی محیط در تباین بصری، عاطفی، آرمانی می آورد:

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت،

سرها در گریبان است.

کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را.

نگه جز پیش پا را دید، نتواند،

که ره تاریک و لغزان است.

وگر دست ِ محبت سوی کس یازی،

 به اکراه آورد دست از بغل بیرون؛

 که سرما سخت سوزان است.

نفس، کز گرمگاه سینه می اید برون، ابری شود تاریک

 چو دیوار ایستد در پیش چشمانت.

نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم

ز چشم دوستان دور یا نزدیک؟

 

4- تنش Tension فشار در وضع ذهنی یا عاطفی بوده؛ نیز کشیدن چیزی از 2 سوی مخالف می باشد. روشن است که یک شعر می تواند تصویر یک سر تضاد بدون تنش باشد. ولی هیجان شعر/ فیلم/ نمایش با ایجاد تنش مخاطب را مجذوب می کند. فیلمهای چند دهه گذشته با کاربرد تنش، بیننده را لبه صندلی در تعلیق می برد. نمونه: از این بهتر نمیشه 1997 با بازی جک نیکلسون در نقش وسواسی عجول محافظه گرا – او جایزه اسکار را گرفت. برای فروغ با عارضه 2قطبی افسردگی/ شور یا مانیک، تنش دورنی و بیرونی با محیط/ پدر- بخش عمده روند خلاقیت هنری او مانند هدایت بود. فروغ در باغ فتح تنش بین من و تو، ما و آنها، شهامت/ ترس را با ایماژها، مراسم، اسناد ارایه می دهد:

آن کلاغی که پرید

از فراز سر ما

و فرو رفت در اندیشهء آشفتهء ابری ولگرد

و صدایش همچون نیزهء کوتاهی پهنای افق را پیمود

خبر ما را با خود خواهد برد به شهر

 

همه میدانند

همه میدانند

که من و تو از آن روزنهء سرد عبوس

باغ را دیدیم

و از آن شاخهء بازیگر دور از دست

سیب را چیدیم

همه میترسند

همه میترسند، اما من و تو

به چراغ و آب و آینه پیوستیم

و نترسیدیم.

 

5- توازن Balance ایجاد ثبات، قرار در 2 سوی یک تضاد؛ همسنگی 2کفه ترازو است. در ﺗﻘﺎﺑـﻞ/ ﺗـﻮﺍﺯﻥ، گاهی موتیفهای یک شعر با هم تقابل داشته؛ ولی موازنه دار اند. هراکلیتوس 535- 475 ق.م. موطن او ترکیه بود که ساتراپ هخامنشیان بود. او در کتابش درباره طبیعت وحدت اضداد، حرکت در جهان، سیالیت همه چیز را تبیین می کند.

 

عناصر متضاد یک شعر تقابل برای ایجاد تنش و تضاد ایجاد می کنند. ناجورها بهم می پیوندند، از تفاوتها زیباترین همآهنگی بیرون می زند. در توازن تلویح 2 چیز متباین، متقابل اند که همدیگر را تکمیل می کنند. محور تقارن شب جفتهای رهایی/ دربند، شام/ آفتاب، یاد/ از خاطر برده، نومیدی/ امید را ردیف می کند. در شبانه زیر شاملو تقارن شب و روز را در نیمه شب بصورت بصری با توازن 2 جمله در چپ و راست یا بالا و پایین شب آورده:

 

اعترافی طولانی ست شب اعترافی طولانی است

فریادی برای رهایی ست شب فریادی برای رهایی ست

و فریادی

برای بند.

شب

اعترافی طولانی ست.

اگر نخستین شب زندان است

یا شام واپسین

ـ تا آفتاب دیگر را

در چهارراه ها فرا یاد آری

یا خود به حلقه ی دارش از خاطر ببری ـ

فریادی بی انتها ست شب فریادی بی انتهاست

فریادی از نو میدی فریادی از امید

فریادی برای رهایی ست شب فریادی برای بند

 

شب

فریادی طولانی ست.

 

ﻣﻨﺎﺑﻊ. ‏2013‏/06‏/2

http://www.vatandar.at/BejanBaran81.htm زیبایی شناسی- بیژن باران

http://www.vatandar.at/BejanBaran84.htm منطق در شعر- بیژن باران


June 2nd, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان