• زمین؟
• سنگلاخ!
• خاک؟
• شرمسار از سبزه زارانی نپرورانیده!
• چشم انداز؟ • سنگلاخ!
• خاک؟
• شرمسار از سبزه زارانی نپرورانیده!
• برهوت،
• بی درختانی تا دور دست!
• پرندگان؟
• از دهشت جنایت گریخته!
• مردان؟
• مدهوش کلماتی به غایت مرده!
• دیدگان؟
• چیره!
• مملو و لبریز از آتشگه کینه ای
• به بار نشسته از درون دردهایی گم.
• زن؟
• پژمرده گلی مغلوب
• زیر خطوط آشفته ی سنگ ها
• از ضجه ی دردی درهم مچاله
• در خاموشی مرگی خون آلود
• از تیزی مسموم نگاه های من و تو
• آسوده می شود.
• در حیرتم!
• چگونه؟
• مرگی چنین فجیع و
• هیاهو و هلهله؟
• مرگی چنین کریه و
• نی نی شادی به چشم ها؟
• در حیرتم!
• چه سان؟
• قلب هایی چنان تهی
• از وسعت سپید عشق
• کز انعکاس ضجه
• در سنگلاخ درد
• دریای اشک آدمی
• طغیان نمی کند؟
• این در هم شکسته کیست
• کاین گونه تحقیر می شود
• در هم مچاله و نیم تن به خاک؟
• «چشم بگشا
• می شناسی اش! »
• او نا رسیده میوه ی تنهایی بود
• هراسان.
• آویخته از شاخه ی خشکیده ی عشقی
• در گیر برف و بورانی پیچنده.
• که در یخبندان وزش نگاه های سرد
• از هر کورسو محبتی
• در یچه ای می بافت رو به نجات.
• «چشم بگشا
• می شناسی اش! »
• او تصویری بود سرگشته
• از التهاب روحی سرگردان
• که در پی التیام دردی ژرف
• در جستجوی مرهم عشقی ساده
• در بی راهه های کام گم می شد
• و با امواج هیجانی فرو کاهنده
• در بستر کام می پژمرد.
• و تنها در عشق آرمیده
• سایه تبسمی کافی بود
• تا گلبوته ای شود
• زیر نوازش نگاهی
• در دستانی عاشق.
• و راز و نیاز پنهان ز دیده ها
• اگر چه شیرینی کام فریب را می آزرد
• اما
• او «شیرین» ی می شد
• غرق شده
• در پژواک آوای تیشه ی « فرهاد»
• اینک اما او
• عشقی است با شکوه
• در کالبدی از درد درهم فشرده
• عشقی که از برای عشق
• دیر زمانی
• آویخته از صخره ای پنهان
• در پرتگاه پچ پچ وسعت دهندگان باد
• خواب هراسناک تیزی سنگ را
• در سقوط خویش دیده بود.
• اینک اما او
• عشقی است با شکوه
• که عاشقان تمامی تاریخ
• حاسدانه در برابرش
• پریده رنگ می شوند.
• عشقی که از برای عشق
• مرگی چنین فجیع را به آغوش می کشد.
• «چشم بگشا
• می شناسی اش! »
• آیا او تنها
• دلداده ای نبود
• شایان زیست
• هم دوش یاورش
• و دیگر هیچ؟