سیاه پوش
مسعود حداد مسعود حداد

 

سیاه پوشیده بود آنروز مادر

تنش پیچیده بود در زیر چادر

تن پر خون فرزندش زمین بود

یگانه حاصل عمرش همین بود

نگاهش را بروی پیکر انداخت

ناله اش عرش خدارابرانداخت

گفت خدایا گرچنین است کارتو

انتحار است رونق بازار تو

آفریدی جنت خود بهر مرگ

می فروشی برغریبان زهرمرگ

 نیســتم من مشتری ات بعــدازین

جـنت خود را بجــویم از زمیـن

رفت مادرزهوش آن جمله راگفت

در کنار پیکــر فــرزند بخـُـفــت

22 اگست

 

 


August 22nd, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان