شام اندوه
عبدالخالق تنها بینوا عبدالخالق تنها بینوا

به مناسبت وفات دوست دیرین و فرهنگی فرهیخته: (مرحوم استاد مسعود "نوابی")

____________________________________________________

رفتنی نا بهنگام و بسیار زود، به گفتۀ حافظ: خوش درخشید ولی دولت مستعمل بود.

چنان اندوۀ رفتن او در دل ها آتش انداخت که همچون شمع سوختیم و ذوب گشتیم.

در سفر و در دیار هجرت بود و دایم منتظر صحبت هایش می بودم، دریغا که رفت و ندیدم چهره اش و درد در جانم خانه کرد و به زبان شعر در خامه جاری شد:

 

کجا رفتی ز پیش دیده گانم

رفیق و همدم و هم قهرمانم

 

کجا هستی کز احوالت جز نیست

سفر کردی که آنرا آمدن نیست

 

به صحبت های شیرین جان نواختی

که دایم می نمودی دلنوازی

 

به بویت زنده بودم لحظه ها من

غمین و مضطر و هم بینوا من

 

شنیدم باز میگردی بهاران

به صحبت ها تازه سازی جان یاران

 

به ذهنم خنده ها و قصه هایت

دلم در آرزو و در هوایت

 

نهال قامت سبزت کجا شد

ز سینه مرغک جانت رها شد

 

سفر رفتی و دیدارت ندیدم

گلی از باغ دیدارت نچیدم

 

به چندین سال بودم انتظارت

ز اشک و گریه بودم بیقرارت

 

کجا رفتی مرا ماندی به اندوه

غمی دارم غمی بسیار چون کوه

 

انیس و همنوایم بود "مسعود"

به شعر و قصه هایم جای او بود

 

شنیدم که ازین دنیا برفتی

به محنت جان بیمارم بخستی

 

به فرهنگ و ادب دل بسته بودی

ز تحریر و قلم کی خسته بودی

 

تلاش و هم تکاپو پیشۀ تو

همی کار و تلاش اندیشۀ تو

 

شگفتی همچو گل عمر تو کم بود

نصیب دوستانت رنج و غم بود

 

بدروازۀ نکویی هیچ دیگر

ز احوالم نپرسی هیچ دیگر

 

چگونه من کنم عادت بدوری

بذهن و خاطراتم در حضوری

 

به دلداری و دلجویی مجرّب

به مجلس ها و محفل ها مؤدب

 

غم و اندوه خود را با که گویم

دوای درد خود از که بجویم

 

شب دیجور ما تاریک تر شد

حلاوت های ما زیر و زبر شد

 

به قربانت شوم ز رنج و نیستی

به بویت زنده ام رفتی و نیستی

 

به ملک دیگری ماؤا گرفتی

ز مجلس های یاران پا گرفتی

 

خدای مهربان یار تو باشد

که جنت هم سزاوار تو باشد

 

توکل با خدا کردی همیشه

ز توحید داشت افکار تو ریشه

 

الهی جان پاک و روشنم ده

ز صبر و بردباری جوشنم ده

 

 

به فامیلت تسلیت بگویم

روی فرزند هایت را ببوسم

 

ترا در روی فرزندت ببینم

شام جان ز بویت تازه دارم

 

بروح تو هزاران مغفرت باد

که باشد جمله یاران را زتو یاد

 

درود و صد درود بروح پاکت

سر سودا زده قربان خاکت

 

وداع آخرین من همین است

که جای هر یکی زیر زمین است

 

خاطره:

به تمام اعضای فامیل شاد روان (استاد مسعود "نوابی") تسلیت عرض کرده و بهشت هفتمین جایگاۀ او باشد.

بنده بحیث یک دوست دیرین (مرحوم استاد مسعود "نوابی") حق او در گردنم فراوان است. او دایم احوال را پرسان می کرد و انسان دلسوز و متواضع بود.

مرگ او یک ضایعۀ است بدوستان و فرهنگیان و بلاخره برای افغانستان، جای او در کنار دوستانش خالی است.

به فرزندانش هر یک آقای (هاکان مسعود "نوابی")، (جمشید "نوابی") و خانمش، برادران و خواهران و متعلقین از خداوند متعال (ج) صبر جمیل خواهان هستم و امید وارم همه دست بدست هم داده با دعا و درود روح شانرا شاد بداریم.

یاد زنده یاد (استاد مسعود "نوابی") گرامی و خاطراتش جاویدان باد!

 

 

از طرف داکتر عبدالخالق "تنها" بینوا

حصۀ اول پروژه، خیرخانه مینه

15- 10 – 1388

 


December 15th, 2010


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان