پائیز 1389
• پس از سال ها با دل ناامیدم
• سر پیچ فردا
• به باران رسیدم
• و بادی که همسایهی کوچه ها بود
• مرا با خود آورد
• پریشان و لرزانتر از برگ بیدم
• و در رعد و برق غریبی که برخاست
• در آن شهر مأنوس
• هزاران نشان عزیز تو دیدم
• تو بودی و یا سایه ات زیر باران
• که دستی زدی شانهی غربتم را
• و گفتی که
• «من سال ها یاد یاران»
• نوای دل انگیز باران شنیدم
• و لیکن از آن غمگساران
• در این شهر یاران کسی را ندیدم
• کسی را ندیدم
پایان
سرچشمه: تارنمای دینگ دانگ
سرچشمه: تارنمای دینگ دانگ