عشق و آزادی
رهیاب رهیاب

 

تابلو
جاجرم
مرداد ماه 1376

 
 
• به فاصله ای که میان ما ست، می اندیشم
• ـ نه چون دو سنگ ِ مستقرّ ـ
• بل
• چندانکه آغوشی باز و محبوبی پای بسته!

• به عمق ِ تابلویی فروشده ام
• در این چنبره ی «سر در جیب تفکر»
• ـ مشتاق و پای بند ـ
• که عشق و آزادی
• به معاشقه ای موّاج
• در آن مشغول اند!

• آن سان که ز این میانه تو را تنها
• از زلال چشمانت باز می شناسم

• به چهره ات که همیشه پیشاروی خیال چشمان من است،
• خیره می شوم

• این توئی ـ آیا - که به هیئت ِ آزادی درآمده ای؟
• یا آزادی است که با تو جان می گیرد
• و در وجود تو متبلور می شود؟!

• وقتی از تو بوسه می طلبم،
• به جاودانگی می اندیشم
• چندانکه جاودانه به قامت آزادی
• دل بسته ام!

• در تصویر چهره ا ت غرق می شوم
• نه چون عکس قاب گرفته ی بی جانی،
• بل، چون چهره ای در آب:
• لرزان!

• شفاف تر که می شود
• مشتاق تر می شوم .

طرح


• پس ِ پشت ِ پرده ی اشک
• دریای ِ انتظار

• تلاطم گرفته است!


ربابه

هر دو شعر زیبا و زلال و نغز و «پر مغز» اند، به قول سعدی
دست شاعر زخمتکش درد نکند.
و عمرش دراز باد، تا از چشمه امید و و ایدئالش بنی بشر هرچه بیشتر بهره مند گردند!

پایان

September 20th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان