عقیق گریه
محمد یونس  محمد یونس " عثمانی "

آشوب جان غوغا کند رهۀ جانان کجاست

در زندان پر آشوب تن  بی او جان کجاست

 

من همه روز نیز ۀ  خورشید به فرق خورده ام

آسایش    خلوت    ماه    شبستان    کجاست

 

گریه ام عقیق بیزد ،ناله ام  شرر ریزد

کشت امیدم سوزد، موسم  باران کجاست

 

دل غنچه ز مسمسۀ  رنگ بیتاب شده ست

جلوۀ  روی  نسیم   باغ  کنعان    کجاست

 

 

ز کوی پر سکوت  غم هر چند که گذر کردم

هیچگه نشد پیدا ، رقص لب خندان کجاست

 

اینجا ،همه جا ، همه را  دردی  زفراق  است

در حیرتم  که آخر ، این درد را  درمان کجاست

 

ز آسمان   دیده   گل   ستاره    بچینم

به پای او  افشانم ،لعبت خوبان کجاست

 

 

ز حسرت شب و روز سنگ لعنت  به سر زنم

چو من ز آمدن  به این خانه پشیمان کجاست

 

به من قصۀ گلشن  پر از خنده مگو

باد صبا ! خدا را ،برکۀ گریان کجاست

 

ناله گره شد به دل ،خانه قفس شد به من

راه نیستان  کو ،سوی بیا با ن کجاست


July 13th, 2010


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان