عید می‌آید ولی
نورالله وثوق نورالله وثوق



            ….
            من نمی دانم چه عیدی راویِ راه شماست 
            همصدای درد ورنج وناله وآه شماست
            گوسفندی را که گرگی کرده مالامال خون 
            باخبر ازانتظار فکرِ جانکاه شماست
            های ای قربانیان مقطعِ جهل وجنون
            دسته ای چاقوی تیزی برسرِ راه شماست
            .
            باطلی پرورده ای دستِ نهان فتنه ای
            جانشینِ عزمِ جزمِ گاه وبیگاهِ شماست
            عید می آید ولی از دور می بینم که باز
            ماتمی آماده ای اندیشه ای ماه شماست
            آنکه خودرا کوهِ فریاد محبت می شمرد 
            پیش چشم اهل معنی کمتر از کاه شماست 
            دل به قربانِ شما تنهای تنها نیستید
            شاعرِ شوریده حالی یارِ دلخواه شماست


            چهار شنبه سوّم آبان/عقرب /هزار وسه صد ونود ویک خورشیدی



October 25th, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان