فصل طرب
محمد اسحاق ثنا محمد اسحاق ثنا

 

دوباره سبز وخرم شد دمن ها

شده پر جوش گل باغ و چمن ها

به خوش خوانی قناری ها سرآید

سر آمد دورهء زاغ و زغن ها

کنون در باغ روید از شقایق

گلاب و نرگس یا هم سمن ها

به صحرا از چراغ لاله ها دشت

چراغان گشته چون شمع در لکن ها

نمی گویم بهاران است برخیز

بساط افگن به باغ یا دمن ها

شگوفه لب گشاده همچوطفلان

بریز د بر دهن مادر لبن ها

بیا باهم رهء یاربگریم

بسازیم دور از خود ما و من ها

به کشور آوریم رسم عدالت

ببندیم پای رهزن در رسن ها

درین فصل طرب یارب چه گردد

ز غربت باز گردد بی وطن ها

سخن از من نگویم ای وطندار

ز خود گفتن گریزیم و زمن ها

درین فصل خجسته عهد بندیم

ز کشور دور سازیم اهریمن ها

دوباره باغ گردد سبزوخرم

بروید یاسمن ها نسترن ها

ونکوورکانادا

پنجشنبه 21 -3-2013

 

فریب

دل من به سرو سوزد که چرا ثمر ندارد

که به فصل رستنی ها ز ثمر خبر ندارد

دل ابر ناله دارد به فغان به هر سو تازد

اسف است مرا به آنکس که دو دیده تر ندارد

شده عمرهاست خواری که به کشور است جاری

مگر است گوش ها کر که یکی اثر ندارد

نرود شرار سرکش پی خرمن ستمگر

که کشد به دود یک سر ز چه او گذر ندارد

تن و شاخ هر درختی تو بیا نظاره ای کن

ز کدام یک بگویم اثر از تبر ندارد

به خدا جهان هستی ز فریب حقه بازی

که حقیقتیست گویم هنر دیگر ندارد

ز طبعیت پدیده اثری "ثنا" نبینی

ز نی که رسته در باغ به دهان شکر ندارد

محمد اسحاق "ثنا"

ونکوور کانادا

دوشنبه 25-3-2012

  


March 25th, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان