فکر ات باشه که فدا جان خبر نشه !!!!!
ازقلم فضل الرحیم رحیم ازقلم فضل الرحیم رحیم

طنز

 

معلم مضمون کیمیا به مجرد که داخل صنف شد بدون مقد مه از همه شاگردان صنف ما خواست که  هریک  در مورد یک ماده کیمیاوی در برابر همصنفان ما آمده و صحبت کنیم . با شنیدن سخنان معلم کیمیا ، یک خاموشی عجیب و غریب در فضای صنف بوجود آمد . در این حال معلم صدا زد که کی حاضر است که اول شروع کند خدا شاهد است که از سنگ صدا میآمد ولی از ما بیچاره ها نی ، باز معلم اینبار جدی تر صدا کرد که کدام یک از شما حاضر هستید که بیآید و در مورد یک ماده کیمیاوی صحبت کنید در غیر آن ، با شنیدن کلمه در غیر آن کل صنف در تب هراس و ترس پیچیدن گرفت  بخاطریکه برخورد زشت از او را اگر در قالب  کیمیا تعریف  کنیم :  برخورد معلم کیمیا ما عبارت از  یک ماده کیمیاوی است که هیچ وقت از بین نمی رود بلکه از یک حالت به حالت  بدتر دیگر تغیر میکند " با احساس ، درک ، شناخت و فهم مفیدی که از این  کیمیا دان کیمیاوی داشتیم خوب میفهمیدیم که اگر کسی حاضر نشود کل صنف مستحق اسید پاشی رکیک ترین دشنام های که از زیرناف بوجود آمده میکردند و یا اینکه با سوته ای میتان بر سر ما میکوبد تا هر آنچه اکسیژن تصادفی اگر در بدن داشته باشیم به یک بارگی خارج گردد . در جریان همین گیر و دار کیمیاوی و فزیکی در ذهن هریک ما ، ناگاه صدای چون روشنی فارسفورس گوشهای ما را روشن ساخت ببخشید چشمان و گوشهای مارا . این صدا، صدای شیر دل بود که گوئی از کلوخ آتش پرید ، بخاطریکه شیردل ، در بین تنبلان صنف ما او ل نمره و به حساب درس خواندن سال فهم بود به همین دلیل بین میز و چوکی صنف ما و شیردل خان تفاوت مکانی و زمانی کم و بیش به نظر میرسید . خلاصه که شیردل با بالا کردن دستش گفت معلم صاحب مه حاضر هستم که در مورد گاز که فکر میکنم یک ماده کیمیاوی است گپ بزنم . با شنیدن صدای شیر دل خان نقطه غلیان حرارت عصبی معلم کیمیا فروکش کرد و ما نیز با کشیدن آهی پر از کاربن ترس و هراس ، اکسیژن راحتی را با احتیاط تنفس کردیم . شیر دل در برابر صنف آمد و به نطق خود را چنین آغاز نمود :

من میخوام ماده کیمیاوی را به شما به صورت مختصر تعریف کنم که بسیار قویست این ماده قوی گاز نام دارد . (گاز عبارت از برطرفی وزیر خارجه ایران در حین سفرکاریش ، گاز یعنی خرابی مناسبات دوستانه حامد و محمود و ) در همین لحظه معلم کیمیا سر شیردل صدا زد  شیردل این تعریف کدام گاز است . شیر دل گفت معلم صاحب ما خو همو یک گاز میشناسیم که گاز ترکمنستان است . معلم گفت برو به جایت بنشین اگر فدا جان کاردار سفارت ایران در کابل از این تعریف ، خدا ناخواسته خبردار شد چون ماده کیمیاوی از حالت آزادگی به حالت زندانی  مبدل میسازید میفهمی که او پول اجرای این عملیه کیمیاوی را قلباً پرداخته است . ما در حالیکه شیردل ما را از شر غضب معلم نجات داده بود باشیندن حرفهای معلم ناخود آگاه احساساتی شدیم و خوب چک ، چک کردیم  وتا که توانستیم چک ، چک کردیم .

16.01.2011

 


January 16th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان