قهار عاصی با ماشیندار پی کا
داکتر خاکستر داکتر خاکستر

ازستایشگر مرد سر گردنه

سالهای شصت

تابستان سال شصت و دو، نخستین بار، قهارعاصی را دیدم یکجا با فرهاد دریا ، در چمن جنب دانشکده حقوق که  صریح و تلخ گفتار ، چیزی گفت در باب شعر و در ما تاثیر دیرپایی بر جا گذاشت .جوان بودیم و دل در گرو شعر و شاعران داده بودیم . میگفتند " عظیم " یا که همین نوذر الیاس ، تخلص " عاصی " را برایش برگزیده است که سخت به او میخواند. .همدمی او با فرهاد دریا و دوبیتی های ترانه معروف " فرشته جان " کم کمک ، اورا با د گران آشنا کرده بود که بعد ها در توازی با همدیگر  ره کوبیده نشده ای را پیمودند و به شهرت دست یابیدند وچه مایه ها که از خودبر جا نگذاشتند .

پسان ها ، بار بار او را دیدم ، گاهیکه به کمک دریا و الطاف بزرگوارانه خانم پلوشه که در کمیته مرکزی حزب منزلتی داشت و با دریا قرابتی ،توانست خدمت زیر بیرق را ،بی هیچ درد سری بگذراند و نیز باری ، یادم نمیرود  که " رازق فانی " شعر معروف همه جا دکان رنگ "را در دفتر هفته نامه پامیر ، برای من خواند که به کمک دوستی ، آنرا چند کاپی کردم و به دوستان دادم و نیز به عاصی ، که خواند و گفت :وزن آن در یک دو جا میشکند و طلبگار یک  کران است که آنرا راست کند " که راست میگفت و اما میدانستیم که از ارزش بیش بها ءآن سروده ای ماندگار هرگز نمی کاهد. برخورد او با من به علت تمایلم به " تفکر حاکم " ، هرگز از حدود تعارف بیشتر نشد و من به همین قناعت داشتم ، شاعر دوست داشتنی من ،ره و رسم دگری داشت که ما بر آن وقوف داشتیم ،او در کابل زنده گی میکرد ،زیر چتر دولت و سرباز دولت بود ، دل در جایی دگری داشت واما برای همگی ، سلامت او مطرح بود تا رفتار سیاسی او . با دوست من "محب بارش " ، با آنکه عضو حزب بود و اما همزادگاه  او ، با اعتماد بیشتری برخورد میکرد .با خودم میگفتم :جنگ است و از وطنداری گریزی نیست.

عکس غازی مرد را دیدی ؟

زیر نظارت حیدری وجودی در رستوران محقر سینمای آریوب ،حافظ را گرامی میداشتند و به گونه غیر دولتی و پس از  سالها ،و به وضوع میشد پی برد که عاصی  در سایه آزادی سیاست های " دوکتور " ، به دنبال چیزی است که بتواند با آن به" تب زرد سیاست "بپردازد که به او نمی زیبید و خود به آن تسخر  میزد..یادم نمیرود که در همان روز بازیگر سینما" ولی تلاش"  تصویری از" مسعود" را که آنروز ها حمل آن تابو انگاشته میشد  با پنهان کاری و اما با اشتیاق تمام به عاصی نمایاند و با شتاب به من و" بارش " نیز ¸ و عاصی با لبخند پیروزمندانه رو به من کرد و گفت :عکس غازی مرد را دیدی ؟ که گفتم "ها "و ازحرکتش خوشم نیامد و نمی دانم چرا ،شاید به علت رفتار تفاخر آمیزش در آن لحظه ویا شاید چهره جنگجویانه  مسعود ،انگیزه ای شد که دلگیرم کند .او به فراست دریافته بود که ،حاکم بعدی کسی نیست جز " مرد سر گردنه " . در همانروز بود که یکی دوغزل زیبایی را خواند ،  دگران نیز و اما عاصی یک سر و گردن بلند تر از دگران و با آن صدای تلخ و صریح ، در ما تاثیر ماندگار بر جاگذاشت.

 

سالهای هفتاد

در اینجا بودم ،درغربت  که شنیدم و از زبان دوست شاعرم که تازه ازکابل رخت سفر برکنده بود ، و اینکه عاصی یکسره ، دل به دولت ربانی بسته است و شیفته مسعود گشته است و با لباس ویژه  معروف به پلنگی شورای نظار ، در تلویزیون ظاهر میشود و شعر میخواند وهم اگر بشود گفت شعر سیاسی وآنهم بیشتر برای " مرد سر گردنه " و درآه و افسوس که  در میان اینهمه کشته وزخمی چراچنین میکند و نکند که در انظار مردم خوار گردد .ودر همان سال ها بود که شنیدم شهید گشته است واز چگونگی و جزییات آن بعد ها آ گاه شدم و آن دیدار های کوتاه ، از برابر دیده گانم گذشت و زنده گشت  وزبان صریح و عاصی گری و غزل خواندن هایش در ذهنم تداعی شد : محضر بی آلایش "حیدری وجودی" در کتابخانه عامه ، که میرفتم تا وزن شعر بیاموزم که هرگزآنرا دنبال نکردم ، همانجا بود که گاهگایی  با همان شتاب همیشه گی می آمد ومی نشست ،دو سه  دوبیتی و غزلهای تازه سروده شده اش را ، میخواند و با همان شتاب برمیگشت . ودرمنزل همین " پدرام "  که با زنده یاد " رحیم رفعت " آمدو از مولوی چیزی خواند و آن " رفعت "همیشه مست و الست ، مجبور مان کرد به پا خیزم زیرا که ،پای مولوی در میان بود و او  رسم به پا خاستن شیوه کرده بود و ما نمی دانستیم .چشن فراغت از دانشکده یادم آمد که با دریا آمد و غزل "چرخ پیشش سپر انداخته  " را خواند و چه کف زدن ها و تحسین و آفرین ها که در پی نداشت .ودهمزنگ یادم آمد، گاهیکه کارت دانشکده را از یاد برده بودم و با گروپ جلب و احضار در " چنه زدن "بودم که عاصی آمدو با هزار دلیل رهایم کرد و تا خانه همرهی  وسرزنش ها که جنگ است ودگرباره غفلت نکنم ،که بعد ها کردم و یک شب را در "کندک تجمع "کفاره پرداختم . 

 

سیزده حمل سال هشتاد و نه

همین دیروز بود که دوستی با هزار حرمان ، از فیلم چند ثانیه ایی یادکرد و نشانی آنرا فرستاد  که عاصی چگونه از فراز برج تلویزیون ، بروی خانه ها و یا  شاید هم بر مخالفان فرمانده مسعود ، با اسلحه نیمه ثقیل آتش میگشاید ، پس از دیدن بار بار فیلم بود که گفتم خواب میبینم و در کابوسی گرفتارم .مگر میشود "عاصی "هر چند برسم تفنن ،پشت ماشین دار روسی  "پی کا " ،بروی دشمنان آن " مرد سر گردنه "  آتش بگشاید ؟  مگرهمدمی با جنگاوران  هنرش همین است ؟

http://www.youtube.com/watch?v=NCfwYSCOWp4&feature=relatedبه اینجا کلیک کنید :

دقیقه ۱:۴۰

 • عاصی به تکرار و به گونه نمادین ،مسعود را در سروده هایش " مرد سر گردنه " نمایه میکند .

•شاعر و نویسنده نوذر الیاس در کاناداست و اگر اشتبا ه نکنم ،عاصی آموزه های نخستین را از او فراگرفت .

• رحیم رفعت مترجم و نیز مسوول کابل تایمر ،یکجا با نخست وزیر دولت ربانی  آقای غفورزی،به علت سانحه هوایی در بامیان جان سپرد.

• تب زرد سیاست وتعبیری از عاصی


April 4th, 2010


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان