مادر بيچاره ام
مسعود حنیف زراب مسعود حنیف زراب

  

چشمان گريان ترا مادر چه سان خندان كنم

قلب پر از درد ترا با چى دوا درمان كنم

بوسم كف پاى ترا ، بعد از خدا رب گويمت

با اين همه كم گفته ام تا زحمتت جبران كنم

در آسمان بخت خود ماه درخشان خوانمت

خورشيد اقبال منى ، شب با سحر يكسان كنم

با تو بخندد اين جهان ، بيتو بگريد آسمان

نور خدا گويم ترا تا عالمى حيران كنم

گردون اگر بارى ترا از من جدا سازد ، بدان

هفت آسمان آتش زنم ، قلب زمين بريان كنم

هر چند كردم من گنه اما تو بخشيدى مرا

از لطف و احسان تو من آرامش وجدان كنم

شبها نه خفتى تا سحر ، خاموش كردى گريه ام

بگذار تا خاك رهت را سرمه ی چشمان كنم

صد بوسه بستاند " زراب " از ديده ی نمناك تو

خشكيده لبهاى ترا باشد كه تا خندان كنم


June 15th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان