جنگ و گریز
• ـ چو خرس قطبی ـ
• زمهریر سوزان
• کوچه ها دالان ها
• مثل سردابه ی واکرده دهان
• در خیابان عبوس
• سیل یأجوج و مأجوج روان
• می شتابم که به این جنگ بپیوندم باز
• کسل از خواب سراپا کابوس
• آسمان از نفس سربی خیل ماشین
• رنگ رو باخته است
• مردمان ریخته دور اتوبوس
• همچو گرگان، به سر لاشه ی یک قربانی
• ترس تأخیر از آن مضطربان
• جنگجو ساخته است!
• آه از این رابطه ی نان و ستیز
• و از این جنگ و گریز!
• اتوبوس ها رفتند
• - لاک پشتان هیولا هیکل –
• با شکم های پر از استرس و حرص و ملال
• می کشد راه نگاه من و مأیوسی چند
• تا کند تاکسی مغرور نزول اجلال
• در فضای خفقان تاکسی
• رادیو مارش نظامی می زد
• پیش چشمم رژه می رفت صف دکان ها
• تا به بازار، به جائی که خدا را هر روز
• بی که آبی بدهند
• از پی چند پشیز ناچیز
• بر گلو تیغ نهند
• خسته از جنگ سحر
• شب کلنجار رود، ذهن ملولم با خویش
• پی تجدید قوائی دیگر
• آه از این رابطه ی نان و ستیز
• و از این جنگ و گریز
• از پی چند پشیز ناچیز!
پایان