28 نوامبر 2010
یادداشت هایی
دربارۀ «لولیتا خوانی در تهران»
نوشتۀ آذر نفیسی
و
مابین فرهنگی ایران
دسامبر 2008
«غالبا تصور می کنند که ادبیات و فرهنگ از دیدگاه سیاسی و حتی تاریخی بی طرف هستند. ولی من چنین نظریه ای را همیشه مردود دانسته ام، و بررسی شرق شناسی نیز به من ثابت کرد که جامعه و فرهنگ ادبی تنها در پیوند با یک دیگر قابل درک هستند.»
(ادوارد سعید : شرق شناسی)
پیشگفتار
این نوشته حاوی یادداشت ها و تحلیل هایی دربارۀ «لولیتا خوانی در تهران» اثر آذر نفیسی می باشد که به پیکرۀ نقدهایی تعلق دارد که تا کنون پیرامون مباحث میان فرهنگی ایران نوشته ام. یادآوری می کنم که پیش از این چهار مقاله منتشر کرده ام که عبارتند از :
1)تأملاتی دربارۀ مفهوم سینمای ایران در عرصۀ بین المللی –مابین فرهنگی و حذف فاعل شناسنده
2)نقدی بر آثار مصوّر مرجان ساتراپی و فیلم انیمیشن (پرسپولیس) در زمینۀ میان فرهنگی ایران
3)نقدی دربارۀ «سه خدمتکار» نوشتۀ گلی ترقی ومیان فرهنگی ایران
علاوه بر این، تعدادی مقاله و کتاب نیز در همین رابطه ترجمه کرده ام که تعدادی از آنها مستقیما در ارتباط با موضوع نقد ادبی و هنری مطرح هستند و تعداد دیگری از آنها به موضوع میان فرهنگی مرتبط می باشند.
5)«اعترافات جنایتکار اقتصادی» اثر جان پرکینز (بازخوانی شده توسط من)
6)«در آستانۀ سومین جنگ جهانی، هدف: ایران. نوشتۀ شوسودوسکی
7)«رشد آزاد فردی و حقوق بشر از دیدگاه مارکس» نوشتۀ لوسین سو
8)«از ساحت تخیل تا فن نوشتار نزد فاعل ناخودآگاه» نوشتۀ کریستیان شلبورگ
9)«موسی اثر میکل آنژ» نوشتۀ زیگموند فروید
10)«شاخص های زیبایی شناسی و داوری سلیقه» نوشتۀ ایو میشو (این کتاب کاملا ترجمه نشده و در آینده در اختیار خوانندگان گاهنامۀ هنر و مبارزه قرار خواهد گرفت)
11)کاربرد سلاح های اورانیوم ضعیف شده در جنگ های معاصر
12)بررسی برنامه های رادیو بین المللی فرانسه بخش فارسی (سگ های نگهبان نوین، و مقالات دیگر تحت عنوان: برای درک روحیۀ سلطنت طلب (تأملاتی دربارۀ رفتارهای بیمارناک)
یکی از موضوعات مرکزی در تمام این تأملات تشخیص اثر هنری اصیل بوده و چنین پرسشی از دیدگاه من مستقیما با چگونگی مبارزۀ طبقاتی گره می خورد. به عبارت دیگر مبارزۀ طبقاتی در مرکز تمام این نوشته ها واقع شده و خود نوشته ها نیز گواه بر مبارزۀ من در این زمینه می باشد.
در نخستین گام، فراسوی داوری دربارۀ آثار ظاهرا هنری در فضای مابین فرهنگی ایران، می خواستم نشان دهم که چنین تولیداتی در زمینۀ فرهنگی و هنری، در شرایط حاضر، در پیوند با طرح سیاستی یگانه ای قابل بررسی می باشد که در برخی نوشته ها آن را با اصطلاح «ناتوی فرهنگی» مشخص کرده ام.
اگر چه در واقع هیچ متن یا بیانیه و یا قرارداد نوشته شده ای از جانب محافل سیاسی در جبهۀ قدرت های حاکم در جهان وجود ندارد که ما ادعای خودمان را به استناد بر آن تکیه دهیم. با این وجود، نظریۀ من بر این پایه تکیه دارد که ما می توانیم رد پای قدرت ها را در خود آثار به اصطلاح فرهنگی و هنری جستجو کنیم، و بر پایۀ چنین شاخصی است که می توانیم در مقام داور هنری، داوطلبی این نوع آثار را به عنوان هنر اصیل مردود اعلام کنیم. زیرا چنین آثاری به جای پاسخ گویی به معادلات هنری در پی پاسخ گویی به معادلات سیاسی بوده و چنین شاخصی، از دیدگاه من، نه تنها موجب مردود دانستن داوطلب هنری برای جهان هنر خواهد بود.
در نتیجه می بایستی ببینیم که تحت چه اشکالی این گونه از داوطلبان هنر به انتظارات طرح های سیاسی پاسخ می گویند.
ولی یکی از مهم ترین مسائل در تمام این نوشته ها، همواره و همیشه تشخیص اثر هنری اصیل و تفکیک آن از اثری بوده است که تنها شبیه اثر هنری به نظر می رسد. آن چه که به میان فرهنگی ایران مرتبط می باشد، تا این جا، تحقیقا هیچ یک از آثاری که توسط اروپا و آمریکا مورد پشتیبانی نهادینه قرار گرفته اند و در رسانه ها به عنوان آلترناتیو برای لائیسیته و دموکراسی و حقوق بشر در ایران در اذهان عمومی منعکس شده است، آثار هنری اصیل نبوده و نامی به جز تروریسم فکری و فرهنگی ندارد.
روش من در قرائت رمان پیشنهادی آذر نفیسی کاملا تجربی به شکل خیلی ساده عبارت است از گفتگو با رمان، و بررسی جمله به جمله و تلاقی دادن محتوای پیام با واقعیات دیگر.
در این جا فورا می خواهم در خصوص حضور چنین رمانی در رسانه های آمریکا و اروپا و به طور کلی در فضای میان فرهنگی ایران، و در خصوص تأثیرات عوام فریبانۀ دورنمای آن با تعیین ضایعاتی که مشخصا سرنوشت خلاقیت های فردی و به طور کلی رشد آزاد فردی را در بطن جامعه هدف می گیرد، به نکاتی چند بپردازم.
گویی، نویسنده، آذر نفیسی پس از گذراندن تحصیلات عالیه در دانشگاه آمریکایی، و اشتغال به حرفۀ استادی در دانشگاه علامه طباطبایی، و سپس با عبور از آن چه که او را به ترک حرفه و وطن مجبور می سازد...شهروند آمریکایی در شهر واشینگتن، استاد دانشگاه جان هاپکینز، در جهانی آزاد و سرشار از مراحم دموکراتیک غربی و آمریکایی، اثری اتوبیوگرافیک به وجود آورده و به افسانۀ نبرد نور علیه تاریکی جانی تازه بخشیده، و به طور خلاصه دولت قرون وسطایی ایران را باری دیگر با به نمایش گذاردن مسائل روزمره افشا کرده است.
در نتیجه با «لولیتا خوانی در تهران» ما همواره درفضای آشنای فرا داستانی رو به رو هستیم که بازنمایی جهان دو قطبی را به عهده گرفته است : یعنی غرب دموکراتیک، لائیک، آزاد، پیش رفته، مدرن، خرد گرا و طرفدار حقوق بشر...و از طرف دیگر جمهوری اسلامی، بن لادن، ظلمت، کامیکاز، چادر، سنگسار... و کوتاه سخن این که ما با گفتمانی سر و کار پیدا می کنیم که همانا گفتمان جرج دابل یو بوش است که علیه محور شرارت اعلان جنگ می کند.
یعنی همان شاخص هایی که جنگ علیه تروریسم را توجیه کرده است. ولی اگر صادرات مظاهر تمدن ساز در کشورهای اشغال شده توسط امپریالیسم غرب، هنوز خیلی دور از باور به نظر می رسد، از سوی دیگر، در گرد و غبار های نسل برانداز اورانیوم رقیق شده حاصل از بمباران های بشردوستانه و قانون مدار، از هم اکنون به تشکل نسل نوینی از کودکان هیولایی انجامیده است. در این مورد تردیدی وجود ندارد. خانم آذر نفیسی به انضمام تمام دارد و دستۀ طرفداران حقوق بشر در این مورد می توانند کاملا مطمئن باشند.
چنین راه حل های بشر دوستانه ای مطمئنا به مداخلات نظامی به اصطلاح بشر دوستانه برای سرنگون ساختن دیکتاتورها محدود نمی گردد، بلکه جهت سرکوب تروریسم و محور شرارت، می بایستی در زمینۀ فرهنگی و ایدئولوژیک نیز فعال می شدند : در این جا است که با ناتوی فرهنگی و توده های فاشیست اروپا و آمریکا روبرو می شویم که کاملا تحت تأثیر تبلیغات قرار گرفته و در سیر قهقرایی به سر می برند و برای انفجار بمب اتمی روی سر ملت ایران روزشماری می کنند. چنین موردی در تاریخ بی بدیل نیست، مگر نه این که ملت آلمان مسحور گفتمان هیتلر شده بود؟
به این ترتیب «لولیتا خوانی در تهران» که در اصل به زبان انگلیسی نوشته شده است، به پشتیبانی ناتوی فرهنگی به 32 زبان ترجمه شده و منتشر می گردد. من ترجمۀ فرانسۀ آن را در کلکسیون 10/18 خواندم.
تئوری و پراتیک جنگ تمدن ها سرانجام به جایی رسید که تفکر و شیوۀ بیانی و آفرینش هنری به بزهکاری تعبیر شد، زیرا جنگ تمدن ها تنها و ظاهرا به خاطر حاکمیت بخشیدن به شیوه ای خاص از زندگی انجام گرفت که مابقی دنیا باید آن را سر مشق خود قرار می دادند. تا جایی که نویسندۀ فرانسوی، شارل دولامار می گوید :
«آهنگ جهانی سازی که به مردم فرانسه، و به همین گونه به هر ملت دیگری، نزد افرادی که از کودکی انگلیسی حرف نمی زدند، به تنزل و تحقیر شخصیتی آنان انجامید. این شوک فرهنگی اگر خیلی سریع به حفاظت از زبان و میراث فرهنگی نپردازند، قویا به مخاطره افتاده و به نفی و تخریب تمام وجود آنها خواهد انجامید. آیا این ارتش و صاحب منصبان امپراتوری رم نیستند که دوباره و این بار با یونیفرم های یانکی از بین مردم و قبایل بی سواد و بی فرهنگ عبور می کنند؟»(1)
ما این موضوع را به روشنی در تمایلات ایدئولوژیک در دفاع از شیوۀ زندگی آنگلوساکسون می بینیم که در عین حال با نژاد پرستی نوین نقطۀ مفصلی ایجاد می کند، و در مجموعۀ مابین فرهنگی ایران نیز، چنان که در تحلیل رمان آذر نفیسی خواهیم دید، به شکل پر رنگی به ثبت رسیده است.
در حالی که دلایل جنگ را باید در جای دیگری جستجو کنیم، و در تحلیل نهایی، اگر شیوۀ زندگی برخی توسط کودکان لبنانی و چوپانان افغانی به خطر افتاده است تا جایی که نیروهای ویژۀ فرانسوی برای امنیت فرانسه در شورت زنان و کودکان افغانی به دنبال بمب مینیاتوری می گردند، این شیوۀ زندگی چیزی نیست به جز شیوۀ زندگی بورژوایی.
تولیدات مابین فرهنگی ایران که در عین حال می تواند به دلایل طبقاتی با تولیدات درون فرهنگی نیز مناسباتی داشته باشد، به شکل بنیادی نه تنها با هنر و فرهنگ بیگانه است، بلکه خصوصا وقتی که موضوع به مسائل اجتماعی و دموکراسی مرتبط می گردد ، آن را در پیوند تنگاتنگ با نژاد پرستی فرهنگی پیدا می کنیم.
این بود نتیجه ای از مشاهدات کلی من از «لولیتا خوانی در تهران»، در حالی که در همان روزهای سال 1995 که آذر نفیسی با شاگردانش سرگرم لولیتا خوانی در تهران بودند، پیش از آن و بعد از آن حوادثی در جهان روی می دهد که ما را بر آن می دارد تا برای باز شناسی محور شرارت، یک بار دیگر به لولیتا خوانی بپردازیم.
خطر تعابیر انحرافی نزد خوانندگان چنین کتابی و نظایر آن به گره موضع نگارانۀ ای بستگی دارد که در جریان به اصطلاح عصر روشنایی ایران در تبعید و فضای مابین فرهنگی و مناطق نفوذی آن می توانیم ببینیم. و فورا تأکید می کنم، همان طور که همواره در جاهای دیگر نوشته ام، این مابین فرهنگی، قویا و کاملا به طبقۀ بورژوازی معامله گر ایران، یعنی طبقۀ حاکم ایران تعلق دارد. و بر خلاف تمام تصورات رایج، برجسته ترین مشخصات طبقۀ حاکم ایران به عنوان طبقۀ بورژوازی معامله گر و وابسته، در تبعیدبه سر می برد.
چنین کتاب هایی و نظایرآن و دیگر فعالیت های به اصطلاح فرهنگی و هنری در خارج از کشور، این توهم را ایجاد می کند که گویی ما در اروپا و آمریکا در فضای باز و آزاد و دموکراتیکی هستیم و در سرزمینی زندگی می کنیم که خلاقیت ها امکان رشد داشته و تحول پیدا کرده و چنین محصولاتی را به وجود آورده و در نهایت آزادی و استقلال در اختیار ما گذاشته اند. و ایجاد چنین توهمی در اذهان عمومی، نخستین خیانت این قبیلۀ از ما بهتران است.
چنین کتابی این توهم پوشالی را در اذهان ما ایجاد می کند که موضوع دموکراسی و آزادی بیان و حق پیشرفت افراد و ملت ها از این پس توسط نظام سرمایه داری در مرحلۀ امپریالیسم باز شناسی شده و میوه کاملا رسیده ای است که تنها کافی خواهد بود که ما آن را با دست از روی شاخه ای بچینیم که به سوی ما متمایل شده است.
چنین کتابی و نظایر آن با تمام پشتیبانی های نهادینه، سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فنی و دیگر چه و چه...این توهم پوشالی را در اذهان ما ایجاد می کند که گویی با تعبیر نوینی از «لولیتا» ی نابوکوف از سال 1955 روبرو هستیم. در حالی که تنها با تکیه به مقدمۀ موریس کوتوریه(1) دربارۀ خود رمان لولیتا، می توانیم ببینیم که آذر نفیسی از دیدگاه زیبایی شناسی با کاری که نابوکوف انجام داده، هیچ نسبتی ندارد .
چنین آثاری که معرف ذهنیت طیف رسمی و صاحب امتیاز مابین فرهنگی ایران می باشند، از این جهت نیز می تواند برای ما حائز اهمیت باشد که تمام خصوصیات و طرح سیاسی امپریالیسم جهانی را منعکس می سازند.
عنوان کتاب
«لولیتا خوانی در تهران»
بر اساس تعاریف رایج، عنوان هر اثر هنری، عنصر اصلی در آن دسته از عناصری است که [شبهه متن] (1) نامیده اند، یعنی هر آن چه دربارۀ متن اصلی در حاشیه مطرح می گردد : عنوان، سر لوحه، یادداشت و غیره.
عنوان کتاب در اشکال سنتی از اسم و گروه اسمی تشکیل شده که با جمله متفاوت است. ولی برخی عناوین می تواند به شکل جمله نوشته شود. بی گمان قاعدۀ خاصی برای انتخاب عنوان وجود ندارد، و تماما به اختیار نویسنده است، ولی در این جا نکتۀ مهمی که مورد نظر ما می باشد، این است که عنوان هر اثری گواه بر محتوا و مفهوم تمام اثری است که نویسنده به ما پیشنهاد می کند.
در واقع «لولیتا خوانی در تهران» عنوان یکی از چهار فصل کتاب می باشد که برای عنوان مجموعه در نظر گرفته شده و نخستین فصل کتاب را تشکیل می دهد. چنان که خواهیم دید، سرلوحۀ کتاب نیز علاوه بر عنوان آن، گواه بر طرح نویسنده بوده و می تواند راهنمای خوانش ما در طول رمان باشد.
نویسنده آینه ای را به ما نشان می دهد و می گوید که شما خوانندگان می توانید واقعیت و حتی خودتان را نیز در آن ببینید – نوعی جام جهان نما – که تا حدود زیادی طرح نویسنده را آشکار می سازد. ولی از آن جایی که آینه همه چیز را معکوس نشان می دهد، گویی که چیز دیگری به غیر از خواندن لولیتای نابوکوف در تهران، اراده می کند..
بی گمان «لولیتا» به عنوان تیتر رمان اثر نابوکوف در رابطه با درک تیتر رمان آذر نفیسی برای اهل کتاب که با آن آشنایی ندارند موجب ابهام خواهد بود.
از طرف دیگر اگر فقدان آگاهی به رمان نابوکوف، و به طور مشخص تر اگر فقدان آگاهی به ارزش زیبایی شناختی عینی «لولیتا» از دیدگاه تاریخ ادبیات هیچ مانعی برای خواندن «لولیتا خوانی در تهران» به وجود نمی آورد، بر عکس دوّمی درک اوّلی را مخدوش می سازد.
می توانیم بگوییم از آن جایی که آذر نفیسی خیلی دوست دارد از اصطلاح «گزینش ممتازان از میان توده ها» استفاده کند، با انتخاب چنین عنوانی برای رمانش، باز هم به همین نوع گزینش دست می زند.
به عبارت دیگر مخاطبان رمان او به طریق اولی آن دسته از خوانندگانی هستند که لولیتا را خوانده باشند، و با «گئزبی بزرگ» و «دیزی میلر» و «غرور و پیش داوری» و خیلی از رمان های دیگر که دائما در طول رمانش به آنها مراجعه می کند، آشنا باشند. با این وجود رمان آذر نفیسی به شکلی است که، دست کم برای خواندن خود رمان تولید اشکال نمی کند، و اگر رابطۀ ارگانیکی بین «لولیتا خوانی در تهران» و چنین رمان هایی وجود دارد صرفا از دیدگاه ایدئولوژیک است.
پا نوشت:
1) Paratexte
سرلوحه
L’épigraphe
سرحوله به نقل قول کوتاهی از نویسنده ای اتلاق می گردد که در آغاز رمان یا هر متن دیگری، قید می شود تا حال و هوای نوشته را تداعی کند. می توانیم بگوییم که در سرلوحه است که نویسنده طرح و یا روی کرد خاص خود را آشکار می سازد. سر لوحه را نیز باید جزء عناصر میان متنی اراده کنیم.
در «لولیتا خوانی در تهران» دو متن در سرلوحه می بینیم، در سرلوحۀ فصل اوّل، از سزلاو میلوس(1) نقل قولی آورده شده، و احتمالا به گفتمان یکی از شخصیت های داستانی به نام «آنالنا» (2)مربوط می شود، زیرا بررسی های من تا این جا نشان داده است که این نام به هیچ یک از عناوین رمان های نویسندۀ نام برده تطبیق نمی کند.
سزلاو میلوس نویسندۀ لهستانی تابعیت آمریکایی دارد، که در سال 1980 جایزۀ نوبل را به خود اختصاص داد. و دومین سرلوحه در آغاز آخرین بخش از فصل سوّم قرار داده شده که نقل قولی است از متن «هانری جیمز»
در وحلۀ اوّل توجهمان را روی نخستین سرلوحه متمرکز می کنیم که ظاهرا تمام رمان را پوشش می دهد.
« آن چه را که روی کرۀ زمین روی داده برای چه کسی تعریف کنیم، به چه کسی همه جا این آینه های بزرگ را نشان دهیم به این امید که برای همیشه انباشته باشد؟»
این جا می توانیم کاملا با طرح نویسنده برای رمانش آشنا شویم ، یعنی آینه ای که بتواند حقیقت تمام قد و جهان شمول را در آن منعکس سازد و به این امید که همه چیز را گفته باشد.
ولی آن چه بیش از همه باید مورد توجه ما قرار گیرد، آینه به عنوان طرح آذر نفیسی برای نوشتن رمان است، یعنی با استفاده از استعارۀ رمان نبوکوف، و در عین حال با میانجی گری خوانش خودش از ادبیات آنگلوساکسون و مشخصا ادبیاتی که گواه بر تمایلات آلامد طبقۀ بورژوا در جهان نمایش است – که توده ها بتوانند با سرنوشت میلونرها و میلیادر ها انطباق هویتی پیدا کنند و در عین حال به سرنوشت محتوم خود تن در دهند - و یعنی مجموعه ای که باید آینه ای باشد برای منعکس ساختن واقعیت بخشی از جهان بیرونی و یا تمام آن و در هر صورت برای منعکس ساختن واقعیت ایران در برش تاریخی که مد نظر او می باشد.
از طرف دیگر، همان طور که در تحلیل رمان خواهیم دید، آینه به عنوان شیء، و به عنوان هدیه ای از جانب پدر آذر نفیسی بازنمایی می شود.
ولی این سر لوحه در عین حال می تواند مفهوم دیگری داشته باشد. و این مفهوم دیگر نیز در پیوند با مفهوم ملیت نویسندۀ سزلاو میلوس یعنی لهستان به دست می آید. لهستان از دیدگاه ژئوپولیتیک همواره جزئی از منازعات شرق و غرب اروپا بوده است. به این ترتیب اروپای غربی که ایالات متحدۀ آمریکا در تداوم آن واقع شده لهستان را جزء اروپای رمی می داند، در حالی که اروپای شرقی آن را به بیزانس نسبت می دهد. بر این پایه، طرفین دعوا رم و بیزانس (قدیم و جدید) از هر فرصتی برای به روز کردن چنین موضوعی استفاده می کنند. در این مفهوم سزلاو میلوس با تابعیت آمریکایی احتمالا بی ارتباط با تبلیغاتی از این دست نیست و جایزۀ نوبلی هم که به او تعلق گرفته، ساحت دولتی و نهادینه را در این نوع منازعات دخالت می دهد.
در نتیجه سرلوحۀ آذر نفیسی با شبکه ای از مفاهیم سیاسی تداخل پیدا می کند، با آگاهی به این امر که در سال 1980 یعنی سالی که به این نویسنده جایزه نوبل را اعطا می کنند، کورۀ جنگ سرد هم چنان داغ است.
این شبکۀ معانی ژئوپولیتیک، در سرلوحه و آینه ای که آذر نفیسی به ما نشان می دهد مستقیما شرکت دارد، زیرا منازعات قدیمی مرتبط به جنگ سرد، در سال 2003 از جبهۀ کمونیسم به سوی خاور میانه و بخصوص ایران جا به جا می شود.
و این موضوعی است که تمام گفتمان ضد کمونیستی آذر نفیسی را، چه در طول رمان و چه در سخنرانی هایش، توضیح می دهد که البته در پیوند با گفتمان لیبرال او قابل درک است.
در پایان این بخش یادآور می شوم که آینه ای که آذر نفیسی پیشنهاد می کند در عین حال دعوتی است برای تماشای چشم انداز او، در متن رمان چندین بار نویسنده به خوانندۀ می گوید : « من به تو نیازمندم که تو ما را تصور کنی، زیرا در غیر این صورت ما وجود نخواهیم داشت.» (در صفحۀ 19 متن فرانسوی)
در نتیجه، تصور کردن و تماشا کردن آن چه نویسنده، آذر نفیسی، می تواند به ما نشان دهد ضرورت پیدا می کند. که ما خوانندگان رمان بتوانیم آن چه را که او در این آینه منعکس می سازد ببینیم، تا این بازنمایی های مکتوب و معادل آن در ذهن خواننده که جهان تخیلی که به این شکل ساخته و پرداخته شده است، بتواند در ذهن ما تجسم پیدا کند و چه بسا که ما نیز بتوانیم خود را در این آینه بیابیم.
ولی حداقل یک پرسش اساسی بر جا می ماند : تا چه اندازه قهرمان اصلی داستان، یعنی آینه قادر به منعکس ساختن واقعیت بوده است؟ و خوانندۀ غربی و شرقی تا چه اندازه با کدها و معادلات ادبی نویسنده آشنایی داشته اند تا واقعیاتی را که نویسنده منعکس ساخته بازخوانی و دریافت کند؟ و علاوه بر این تا چه اندازه عملکرد این آینه در منعکس ساختن واقعیات، خلاف قول و قرارهای نویسنده قیوا نمایشگر ایدئولوژی خود نویسنده و طبقۀ ایده آل او یعنی طبقۀ بورژوا بوده است؟
آذر نفیسی خواندن لولیتا را از این جهت به شاگردانش پیشنهاد می کند که نشان دهد تا چه اندازه این داستان می تواند با زندگی روزمره در جمهوری اسلامی تطبیق داشته باشد. به عبارت دیگر او می خواهد نشان دهد که چگونه نظام اقتدار گرا افراد را از داشتن زندگی فردی و این که هر یک بتوانند تاریخ فردی و تمنّا و آرزومندی خاص خودشان را داشته باشند، محروم می سازد.
1) Czeslaw Milosz
2) Annalena
خلاصۀ فصل اوّل
لولیتا خوانی در تهران
پائیز 1995 ، آذر نفیسی از پست استادی در رشتۀ ادبیات انگلیسی در دانشگاه علامه طباطبایی، یکی از مراکز لیبرالیسم در ایران، به دلیل ناسازگاری با جمهوری اسلامی، استعفا می دهد.
پس از ترک پست استادی در دانشگاه، آذر نفیسی بر آن می شود تا به یکی از آرزوهای دیرینۀ خود به شکل خصوصی تحقق ببخشد و به این ترتیب در آپارتمان خودش کلاس ادبیات دائر می کند. تعدادی دانشجوی دختر و یک دانشجوی پسر نیز در این جلسات شرکت دارند که آخری در عین حال شوهر «مانا» نیز هست. به عبارت دقیقتر هفت داوطلب مؤنث و یک داوطلب مذکر اعضای این کلاس خصوصی هستند. کلاس ها روزهای پنجشنبه برگزار می شود. ولی شاگردان به ساعت مقرر توجهی نمی کنند.
کلاس های روز پنجشنبه اندک اندک همانند محل زندگی جمعی و در حالت فراغت از جهان خارج شکل می گیرد. با این وجود جهان خارج این کوماندوهای ادبی را به حال خود واگذار نمی کند، و طی یکی از این پنجشنبه ها، کلاس ادبیات با صحنۀ نبرد بین پاسداران انقلاب اسلامی و یک فراری مختل می شود. فراری همسایۀ آذر نفیسی و مستأجر یک سرهنگ بوده و این طور که دربارۀ او می گویند، گویا که جزء اعضای یکی از انشعابات قدرت حاکم است.
کلاس های پنجشنبۀ ادبی در منزل آذر نفیسی در عین حال مکانی برای باز نمایی زندگی روزمرۀ شاگردان است. با چنین طرحی است که به گفتۀ خود نویسنده، خوانندگان رمان او در عین حال می توانند در این آمد و رفت ها زندگی روزمرۀ در جمهوری اسلامی را نیز ببینند.
بخش اوّل «لولیتا خوانی در تهران»
یادداشت شمارۀ 1
در همان صفحۀ اوّل «لولیتا خوانی در تهران» بود که احساس بدی در من بیدار شد و به نظرم رسید که این کتاب نیز باید به آن دسته از کارهایی تعلق داشته باشد که من معمولا آنها را در نقد هایم صرف و نحو اپوزیسیون ایران در خارج از کشور می نامم که باید آن را در پیوست با ناتوی فرهنگی بدانیم.
نویسنده در همان آغاز داستان موضوع استعفایش را مطرح می کند، یعنی استعفایی که به رنگ مقاومت فکری و سیاسی علیه ارتجاع حاکم به نظر می رسد.
آذر نفیسی استعفا می دهد، آفرین! ولی این طور که پیداست او مجبور به پرداخت اجاره خانه نیست، بنابراین می تواند استعفا دهد و این کار را هم می کند. ولی مقامات در وحلۀ نخست با استعفای او مخالفت می کنند تا به او بفهمانند که این او نیست که تصمیم می گیرد.
ولی سرانجام آذر نفیسی به خواست خود می رسد. صحنه آرایی مصیبت، در سرتا سر کتاب قابل مشاهده است که در مقایسه با معادلات اپوزیسیون ایران در خارج از کشور هیچ گونه نوآوری خاصی را عرضه نمی کند. و به عبارت دیگر نه تنها چشم انداز تازه ای را نشان نمی دهد، بلکه به آن چیزی که در جهان رسانه ای چشم انداز انتظارات عمومی می نامند به شکل گسترده پاسخ می گوید، و همان طور که می دانیم نام دیگر این چشم انداز، ناتوی فرهنگی است و بر همین پایه است که موضوع کلاس مختلط در عرصۀ عمومی و خصوصی را مطرح می کند : «برگزار کردن کلاس مختلط در فضای خصوصی و خانۀ شخصی ام خیلی خطرناک بود.» (ترجمه از من است، نسخه فرانسه صفحۀ 15)
البته مختلط بودن کلاس های پنجشنبه صبح در منزل آذر نفیسی با توجه به دو دلیل کاملا مشخص قابل تردید به نظر می رسد، یکی به این دلیل که عضو مذکر شوهر یکی از دانشجویان است، یعنی موضوعی که دورا دور چشم انداز جامعۀ مختلط را مشروط به ازدواج زوجها نموده و به این ترتیب نگاه ما را نسبت به آرزومندی آذر نفیسی در این زمینه دچار تردید می سازد، و دلیل دوّم نیز این است که این عضو مذکر تقریبا در گفتمان نویسنده حضور ندارد.
در این جا برای این که دچار پراکندگی نشویم، پیشنهاد می کنم تحلیلمان را روی دو موضوع کاملا مشخص در این بخش متمرکز کنیم که عبارت خواهد بود از : گفتمان چادر و پوشش اسلامی زنان در ایران و گفتمان نژاد پرستی.
اگر در گفتمان چادر هیچ شک و شبهه ای وجود نداشته باشد ولی در خصوص گفتمان نژاد پرستی باید دقت نظر داشته باشیم زیرا چنین موردی تنها از طریق بررسی تئوریک مسائل و تعبیر خاصی قابل رؤیت خواهد بود.
در مورد ماهیت گفتمان «لولیتا خوانی در تهران» باید دانست که به عنوان عنصری تکراری از مجموعه گفتمان و صرف و نحو اپوزیسیون ایرانی در خارج از کشور در شکل رمان، در واقع المثنّای گفتمان رسانه های غرب سرمایه داری بوده، و غالبا به افق انتظارات عمومی افکار عمومی در اروپا و ناتوی فرهنگی پاسخ می گوید.
زیرا می دانیم که پوشش اسلامی به طور کلی و پوشش زنان در جمهوری اسلامی ایران به طور اخص و به ویژه موضوع «چادر» یکی از موضوعاتی بوده و هست که در رسانه های غربی دائما تکرار شده و می شود و غالبا نیز آن را به مانند یکی از تکیه گاه های رسانه ای برای نقد خردگریزی و افشای نقض آزادی های فردی در رژیم مذهبی مطرح می کنند.
مقاله هایی که دربارۀ «لولیتا خوانی در تهران» در رسانه های انترنتی اروپا منتشر شده است، نمونه هایی از این دست را نشان می دهند. دراین جا می توانیم از مقالۀ سیلوی فلامان(1) یاد کنیم که می تواند نمونۀ بارزی برای این نوع نوشته های انتقادی در سانه های غربی باشد :
«این دانشجویان به محض رسیدن به مقصد (یعنی کلاس پنجشنبه صبح در منزل آذر نفیسی) اولین کاری که انجام می دهند آزاد کردن خود از لباس غم انگیز سیاه رنگی است که به تن دارند که از این پس دسته گلهای با طراوت و با رنگهای شاد جایش را پر می کند..»
نوشتۀ سیلوی فلامان در عین حال با توجه به نظریات آذر نفیسی به استقبال نظریه ای می رود که می توانیم بین طیف گسترده ای از اپوزیسیون های لائیک و دموکراتیک ایرانی نیز مشاهده کنیم، و این نظریه عبارت است از تفکیک قائل شدن برای اسلام انحرافی و اسلام واقعی، به این قطعه توجه کنید :
«آذر نفیسی مشخصا می گوید که این جمع ادبی مخفی برای او تنها شیوۀ مبارزه علیه رژیم بوده که طی آن سلاح خودشان را علیه خودشان به کار می برد. و سلاح کشتار جمعی او، همان طور که خود او می گوید، چیزی نیست به جز شاگردانش...»، با این وجود او علیه اسلام چیزی نمی نویسد زیرا دین اسلام از دیدگاه او دین بسیار مطبوعی است، ولی آن چیزی را افشا می کند که از آن سوء استفاده کرده و ایران را به کاریکاتور مشمئز کننده ای برای مؤمنین واقعی مبدل ساخته است.»
مشکل چنین گفتمانی در چرایی طرح موضوع «چادر» نیست، که در رابطه با ضرورت آزادی های فردی می تواند کاملا قابل توجیه باشد، ولی چگونگی بررسی و اهداف چنین گفتمانی ست که می تواند دعاوی آزادیخواهانه را در این رابطه قویا زیر علامت سؤال ببرد.
این گفتمان چادر ستیزی دربارۀ چادری شکل بودن زنان در ایران و ساز و کار نظارت بر آن در «لولیتا خوانی در تهران» در اشکال توصیفی در تمام فصل های دیگر این کتاب قابل مشاهده بوده و گسترش می یابد.
گفتمان چادر وقتی آغاز می شود که راوی عکس های روز خداحافظی با شاگردانش را مطرح می کند. راوی دربارۀ دو عکس حرف می زند.
در عکس اوّل شاگردانش با پوشش اسلامی دیده می شوند «مطابق بر قوانین رایج در کشور» و عکس دوّم در کنتراست با اولی قرار می گیرد و تصویری است که در آن پوشش اسلامی رعایت نشده، خصوصا وقتی به آن فردی فکر کنیم که در تصویر دیده نمی شود و از این صحنه عکس گرفته است، یعنی شوهر مانا. دومین عکس با «انفجار رنگها» توصیف شده است.
در نتیجه، در ماورای داستان می توانیم به گفتمان ژرژ دابلیو بوش باور داشته باشیم که این بار در نسخۀ ای مختصر و نمادینه از طریق این دو عکس بازنمایی شده اند. علاوه بر این اصطلاح «انفجار رنگها» به عنوان آرزومندی و امید به آینده ای بهتر در فرصت های دیگری نیز دائما در سرتا سر کتاب تکرار می شود. موضوع چادر و پوشش اسلامی باز هم یک بار دیگر در همین بخش به شکل کنایه آمیزی مطرح می شود، و راوی می گوید : «...جهان واقعی که چهره های خجول را در قاب سیاه چادر به تمسخر می گرفت و آنها را می توانستیم در خیابان ببینیم.» (ترجمه از من است. نسخه فرانسه صفحه19).
با چنین صحنه آرایی هایی از جهان ماورای داستان که بن مایه های فکری آن انسجام چندان مطمئنی نداشته و بیشتر شبیه نگاه خود شیفتۀ عاقلان بر سفیه به نظر می رسد، ما همواره با وضعیت جهان دو قطبی، سیاه و سفید، و محور شرارت و محور «انفجار رنگها» و خوبی ها روبرو هستیم.
بی گمان، می توانیم از دیدگاه اجتماعی چنین انتقاداتی را موجه بدانیم، تحمیل پوشش اسلامی و یا بر عکس توسل به زور برای برگفتن چادر که از آن کمتر حرف می زنند، مطمئنا می تواند موجه باشد. ولی با توجه به مسائل سیاسی و ژئوپولیتیک، ما در چنین مواردی نمی توانیم خودمان را به یک برداشت محدود کنیم. زیرا آن زیر بناهای سیاسی و اقتصادی که رمان آذر نفیسی را به 32 زبان ترجمه کرده اند، اهداف کاملا مشخصی را پی گیری می کنند که به طور مختصر و مفید گواه بر آماده ساختن اذهان عمومی برای بمباران اتمی ایران است. آب زیر کاه برای تعریف این نوع ترفندهای ناتوی فرهنگی، واقعا مثل بسیار مناسبی به نظر می رسد.
هفت سامورائی زن به علاوۀ یک سامورایی مرد که حضور چندانی هم در داستان ندارد، به علاوه خود استاد به شکل پاره وقتی به جهان سرشار از رنگ های زنده و شاداب، و آنهایی که در جهان بیرون و خیابان های محافظت شده هستند به «چهره های خجول در قاب سیاه» تعلق دارند.
اولین انتقادی که به این نگرش می توانیم داشته باشیم، این است که این گفتمان ظاهرا آزادی خواهانه و لائیک، تا حدود زیادی مستبدانه به نظر می رسد زیرا نسبت به انتخاب دیگران بی تفاوت باقی می ماند و باز هم به این علت که برخی از زنان مسلمان به دلایل سنتی و اعتقادی چنین پوششی را انتخاب کرده اند. بر این اساس باید هوشیار باشیم زیرا چنین نگرشی در رابطه با مسئله چادر و پوشش اسلامی اگر چه می تواند تحت شرایط خاصی و در رابطه با آزادی های فردی قابل قبول و به جا باشد ولی غالبا نقاط ضعفی را نشان می دهد که با نژاد پرستی نوین رابطۀ مفصلی پیدا می کند.
وجه مشخصۀ نژاد پرستی نوین، در وجه فرهنگی سنگینی می کند و دیگر مثل گذشته روی شاخص طبیعت گرایانه تکیه ندارد، و خیلی سریع این را نیز بگویم که نژاد پرستی و ملیت گرایی و تبعیض طبقاتی همواره در پیوند با یک دیگر هستند. (این موضوع را کمی دور بیشتر توضیح خواهم داد)
به یاد می آوریم که رضا شاه با زور و اعمال خشونت چادر را از سر زنها برداشت. این موضوع تاریخی را آذر نفیسی به تعبیر خاص خودش در فصل دوم کتابش مطرح می کند و به طور مشخص در جایی که موضوع دعوای چادر در آغاز انقلاب اسلامی مطرح می شود(صفحۀ 161ترجمۀ فرانسوی) :
«در سال 1936 رضا شاه قانون منع حجاب را به اجرا گذاشته بود و به ما اجازه می داد که بدون چادر در اماکن عمومی حضور داشته باشیم و این موردی بود که کمابیش با از دیدگاه نمادینه همگام با مدرنیزاسیون کشور بود و نفوذ روحانیت را کاهش می داد.»
به این معنا که زن بی چادر که بعدا مینی ژوپی می شود، در ذهن خانم آذر نفیسی نشان از مدرنیته و مدرانیزاسیون کشور بر خود دارد(البته آذر نفیسی اشاره ای به این موضوع نمی کند که این دختر مینی ژوپ پوش در نظام پهلوی همچنان بکارتش را حفظ می کند. یعنی تناقضی که غیر قابل حل به نظر می رسد).
مدرنیته در نظام پهلوی در بهترین حالت از نوع مدرنیتۀ اقتدارگرا تعبیر شده است. البته من همیشه به این تعبیر نیز معترض بوده ام زیرا ما به هیچ عنوان نمی توانیم خرید کارخانجات صنعتی و تحویل گرفتن کلید در کارخانه را به عنوان مدرنیته و یا مدرنیتۀ اقتدارگرا ارزیابی کنیم.
در نوشته های آذر نفیسی کاملا می بینیم که تا چه اندازه واقعیت قانون منع حجاب در دوران رضا شاه، واپس زده می شود و با زبانی شسته رفته می خواهد دیکتاتوری جهان سومی را به عنوان پیشرفت به ما معرفی کند. و ای کاش که این تنها نمونه می بود ولی متأسفانه این نمونه تنها نمونه نیست بلکه عارضه ای بیمارناک است که به تمام موضوعات دیگر گسترش پیدا می کند. کما این که وضعیت منع حجاب برای زنان ایرانی به شکلی به اجرا درآمد که تأثیرات انحرافی آن خیلی زود آشکار شد : در عصر پهلوی در اماکن عمومی دست بردن به اعضای بدن زن به امری رایج تبدیل شده بود. موضوعی که شاید هنوز در عصر جمهوری اسلامی کاملا از بین نرفته باشد. آذر نفیسی نیز به همین موضوع اشاره می کند و می گوید که دخترها هنگام سوار شدن در تاکسی یعنی جایی که بر خلاف اتوبوس از درجه نظارت کمتری برخوردار است، در خطر دستمالی شدن توسط ریشوها قرار می گیرند (ترجمه فرانسه صفحه48).
ولی اشتباه آذر نفیسی در این جاست که تصور می کند که آنهایی که ریش هایشان را هر روز صبح می تراشند نمی توانند منحرف باشند و دست به اعمال قبیح بزنند. در تحلیل چنین نظریه پردازی هایی در بافت رمان آذر نفیسی، یعنی تحلیل جملات و برخورد دادن آن با واقعیات اجتماعی و روان شناختی و غیره است که می توانیم رمان او را ارزیابی کنیم.
در خصوص کشف حجاب در عصر رضا شاه بد نیست به نتایج تحقیقات برخی از پژوهشگران رسمی ایرانی در فرانسه اشاره کنیم. فریبا عادلخواه و آزادۀ کیان هر دو در این زمینه به این نتیجه رسیده اند که تلاش های مدرنیتۀ اقتدارگرایانۀ رژیم پهلوی با شکست مواجه شده است. فریبا عادلخواه در مقاله ای تحت عنوان «در فراسوی پوشش اسلامی زنان در ایران»(2) مشخصا می گوید که پوشش اسلامی برای زن ایرانی خلاف انتظارات برخی، و خلاف دوران کشف اجباری حجاب، به گسترش جایگاه اجتماعی و فعالیت اجتماعی و زندگی مدنی زنان ایرانی انجامیده است.
براین پایه می توانیم نتیجه بگیریم که موضوع پوشش اسلامی در گفتمان آذر نفیسی و به همین گونه در طیف اپوزیسیون ایران در خارج از کشور بیشتر جنبۀ تزئینی و تبلیغاتی داشته، قویا در جهت نفی و واپس زدن طرح مسائل بنیادی حرکت می کند. چنین رویکردی به مسئلۀ چادر از یک سو ماهیت طبقاتی داشته (بورژوازی وابسته و معامله گر) و از سوی دیگر با ناتوی فرهنگی و نژاد پرستی نوین هم راه می گردد.
دومین موضوع، نژادپرستی نوین در «لولیتاخوانی در تهران» است که باید مورد بررسی ما قرار گیرد.
پیش از هر مطلبی باید دانست که نژاد پرستی مقوله ای تاریخی بوده که در روزگار ما تحولاتی را به خود دیده که باید از چگونگی آن آگاه شویم. نژاد پرستی نوین مثل گذشته طبیعت گرا نیست و یا در هر صورت امروز به چنین شاخصی تکیه نداشته، و شاخص اصلی آن فرهنگ است. بر این پایه می بینیم که نژاد پرستی فرهنگی از نظریات ساموئل هانتینگتن که برخورد تمدن ها را مطرح می کند، چندان دور نیست.
پیرامون موضوع نژاد پرستی یا نژاد پرستی نوین (در مثلث : نژاد، ملّت، طبقه) منتقدین تعاریف مختلفی اراده کرده اند. دیدگاه کولت گیومن(3) می تواند بیش از همه حائز اهمیت باشد، زیرا نژادپرستی نوین را در گسترده ترین مفاهیم تعریف می کند :
« چنین تعریفی بر آن است تا تمام اشکال تبعیض و اقلیت سازی ها را با و یا بدون نظریات طبیعت شناسانه مورد بررسی قرار دهد. کولت گیومن نژاد پرستی «قومی» را از دوران پیشین آن یعنی در منشأ «اسطورۀ نژادی» جستجو کرده و در گفتمان تبار شناسی آن را در طیف «نژاد پرستی طبقاتی» آریستو کراسی پسا-فئودال مورد بررسی قرار می دهد. وجه مشخصۀ تحقیقات او در این نکته است که می خواهد تحت عنوان «نژاد پرستی» هر گونه ضمیمه سازی و ستم بر اقلیت ها را مورد بررسی قرار دهد. بر اساس نظریۀ کولت گیومن چنین تبعیضی در جوامعی که ظاهرا برابر طلب هستند به انواع و اقسام پدیده هایی می انجامد که می توانیم آن را « نژاد سازی» (نژاد پردازی) گروه های اجتماعی بنامیم : گروه های قومی، ولی به همین گونه زنان، منحرفین جنسی، بیماران روانی، پرولتاریای غیر متخصص، و غیره.»(3)
بر این پایه موضوع لباس و پوشش قومی و مذهبی در تلاقی با تمایلات نژاد پرستانه در دوران ما با پیچیده گی خاصی مواجه می شود. به طوری که اگر به دقت این نقطۀ مفصلی را تشخیص دهیم، تمام گفتمان آذر نفیسی و با آن تمام فراخواست های حقوق بشر دوستانۀ این سه دهۀ اخیر را می بینیم که پیرامون موضوعی به نام «چادر» کاملا در پیوند و اتحاد گفتمان نژاد پرستی نوین قرار گرفته است. و از آن جایی که نژاد پرستی نوین و تبعیض طبقاتی و ملیت گرایی در پیوند تنگاتنگ با یک دیگر مطرح هستند، می توانیم ناتوی فرهنگی را نیز به این ترکیب اضافه کنیم . به عبارت دیگر از تاریخ برقراری جمهوری اسلامی در ایران و به راه افتادن دارو دسته های حقوق بشری و اپوزیسیون های ایرانی، گفتمان چادر به عنوان یکی از فصل های دائمی ناتوی فرهنگی و نژاد پرستی نوین بوده در اتحاد با یک دیگر در زمینۀ تبلیغاتی در ابعاد جهانی عمل کرده اند.
درنتیجه به باور من گفتمان چادر در رمان آذر نفیسی با گفتمان وسیعتری در زمینۀ نژادپرستی نوین در وضعیت مفصلی قرار می گیرد. یعنی گفتمانی که تنها گفتمان نیست، بلکه جریانی است عینی با نتایج متأسفانه اسفناک در عرصۀ جهانی. و بر همین اساس است که ژرژ دبل یو بوش هر گونه اعتقاد و راه و روش زندگی را که همسان او نباشد جنایت آمیز ارزیابی می کند. در نتیجه گسترش نژاد پرستی در روزگار ما از یک سو و انحصار طلبی فرهنگ طبقاتی از سوی دیگر آشکار و به روز می گردد.
برای گسترش این موضوع به نوشتۀ خود آذر نفیسی مراجعه می کنیم، او می گوید: «من برای برگزاری کلاس های پنجشنبۀ ادبی در منزل خودم هفت نفر از بهترین شاگردان را انتخاب کردم.»
تکیه ما روی «انتخاب بهترین ها» می باشد که می توانیم آن را در حد ایدئولوژی طبقۀ اجتماعی حاکم ارزیابی کنیم، به عبارت دیگر در حد کد زبانی در این طبقۀ اجتماعی : بهترین ها، زبده ترین ها، نخبه ها، باهوش ترین ها...تا این که در کمال حسن نیّت و در بی گناهی کامل، کاملا در سراشیب و سیر قهقرایی نژاد پرستی و نظام تبعیض متمایل شده و سقوط می کند.
روشن است که ما نمی توانیم استاد مستعفی، راوی، آذر نفیسی را متهم بدانیم، تنها به این علت که هفتاد میلیون آدمی را که مسائل فرهنگی و هنری کشور به آنها نیز مربوط می شود به معبد کوچک سامورائی اش که گاهی نیز آن را «سالن من» می نامد، دعوت نکرده است.
ولی برای ما، موضوع غیر قابل قبول با طرز تلقی خاصی پیوند حاصل می کند که در«لولیتا خوانی » می بینیم، یعنی نوعی گزینش که به حذف بقیه می انجامد.
در این صورت، دعاوی دموکراسی خواهانه و حقوق بشر دوستانۀ امثال آذر نفیسی، شکل تناقض آمیزی به خود می گیرد که نمی دانیم چگونه باید آن را بفهمیم، و شاید هم که اساسا فهمیدن به همه تعلق نداشته باشد.
این زبان ایدئولوژیک و طبقاتی یک بار دیگر در صفحۀ 21 تأیید می شود، یعنی وقتی که به تشریح جغرافیایی محل زندگی اش می پردازد و می گوید که پنجرۀ سالن او به روی ساختمان قدیمی بیمارستان آمریکایی گشوده می شود :
«در آن طرف بیمارستان قدیمی آمریکایی واقع شده بود، این مؤسسه در گذشته به گروه کوچکی از نخبگان برگزیده اختصاص داشت، که در حال حاضر پر و سر و صدا و انباشته از سربازان زخمی شده در جنگ علیه عراق است که برای معالجه به اینجا آورده اند.»(ترجمه فرانسه ص 21).
و با لحن تمسخرآمیزی ادامه می دهد و می گوید :
«طی تعطیلات پایان هفته – پنجشنبه و جمعه – این خیابان پر است از آدمهایی که برای عیادت می آیند، آن هم با ساندویچ و بچه و انگار که به پیک پینک آمده اند.»
ولی این صحنه پردازی ها به همین جا خاتمه نمی یابد و راوی کنایه های تمسخر آمیز خود را تا جایی پیش می برد که سرانجام رفتار عیادت کنندگان را به بزهکاری تعبیر می کند : «ما دائما صدای داد و فریاد و خنده و گریه هایشان و فریاد مادرانی که بچه هایشان را به تنبیه تهدید می کنند، می شنویم. گاهی اوقات هم یکی از آنها زنگ خانه ما را می زند و فرار می کند، مزاحمتی که چند بار اتفاق افتاد.»
در شیوۀ نگارش آذر نفیسی طبیعتا تداوم خاصی دیده می شود. همین زبان و روحیۀ ای که بازدیدکنندگان بیمارستان قدیمی آمریکایی را در صفحۀ 21 در مخلوطی از تأسف و تمسخر به تصویر می کشد، حداقل یک بار دیگر در صفحۀ 152 مشاهده می کنیم.
یعنی وقتی که به یکی از موضوعات داغ رسانه های بین المللی می پردازد یعنی موضوعی که تمام خوانشگران غربی وتمام آن مؤسساتی که از رمان او پشتیبانی کرده اند، منتظر شنیدن آن هستند. آذر نفیسی موضوع گروگان گیری کارکنان سفارت آمریکا در تهران در مطرح می کند تا فهرست اعمال سیاه انقلاب ضد امپریالیستی ملت ایران را تکمیل کند تا جنایت کارترین امپراتوری تاریخ جهان را قربانی جلوه دهد. ولی باید دانست موضوع گروگان گیری، مانند موضوع چادر و بسیاری موارد ریز و درشت دیگر، در واقع، به ذخیرۀ تبلیغاتی ناتوی فرهنگی تعلق دارد که دائما به روی امواج فرستاده می شود تا اذهان عمومی را برای برخی طرح های جنایتکارانۀ ناتو به رهبری ایالات متحدۀ آمریکا آماده سازند. بد نیست بدانیم که اخیرا فیلم مصاحبه ای با بنی صدر در برخی سایت های انترنتی منتشر شد که پرده از اسرار گروگان گیری برداشت و امروز آشکار شده است که گروگان گیری توسط «کیسینجر، راکفلر و اشرف پهلوی» در آمریکا طرح ریزی شده بوده و موسوی خوئینی ها نیز عامل آنها بوده است. گروگان گیری در عین حال در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در آن دوران برای انتخاب ریگان از دیدگاه تبلیغاتی نقش بسیار مهمی بازی کرد. با این حساب می بینیم تا چه اندازه آینه ای که نویسنده به ما نشان می دهد تردیدآمیز از آب می آید.
آذر نفیسی با لحن تمسخر آمیزی می گوید که از چهار گوشۀ کشور برای دیدن « آشیانۀ جاسوس ها» می آمدند : «به آنها پول و خوراکی می دادند، و آنها با خانواده و بچه هایشان جلوی آشیانه جاسوسان پیک نیک می کردند.» (ترجمه فرانسه.ص 152)
کلمۀ «پیک نیک» یک باردیگر در فصل سوّم کتاب صفحۀ 336 ظاهر می شود. او خاطرات حوادثی را که پیرامون مرگ آیت الاه خمینی روی داده به یاد می آورد :
«گروهی از مردم سینه می زدند و نوحه می خواندند و از حال می رفتند، و تعدادی دیگری روی جاده جمع شده بودند و ساندویچ ومی خوردند و سودا می نوشیدند، انگار که به پیک نیک بزرگی دعوت شده باشند.»(ترجمه فرانسه ص 336).
در این جا پیشنهاد می کنم که دربارۀ تمام مطالبی گفتیم یک جمع بندی کلی انجام دهیم تا ببینیم که رمان آذر نفیسی، استاد دانشگاه جان هاپکینز رمانش را بر چه اساسی نوشته است.
اولا باید ببینیم که دانشگاه جان هاپکینز چه نوع دانشگاهی است. دانشگاه جان هاپکینز در سال 1876 بنیانگذاری شد، و نخستین دانشگاهی است که کاملا به پژوهش اختصاص داشته و بیشترین شهرت آن به خاطر دانشکده ها و مؤسسات پزشکی و روابط بین المللی بوده است.
آگر چشم اندازی را که آذر نفیسی از پنجرۀ سالن منزلش ترسیم می کند به یاد بیاوریم، بیمارستان قدیمی و آمریکایی را می بینیم. بی گمان این بیمارستان یکی از مؤسسات همین دانشگاه جان هاپکینز باید باشد که یادآوری آن در چهار چوب چنین رمانی شاید به این علت بوده که آذر نفیسی می خواسته به نوعی از همکاران فعلی اش قدر دانی کند و احتمالا آنها را تشویق کند که به خاطر تبدیل کردن چنین جواهر پژوهشی ارزشمندی به اردوگاه سربازان زخمی با تمام سرو صداهای گوش خراشی که بازدیدکنندگان آن بر پا می کنند، از دولت ایران و ملت بزهکار ایران ادعای خسارت کنند. یعنی به همان شکلی که گروگان گیری پیامدهای جبران ناپذیری مانند جنگ هشت ساله برای ایران در بر داشت.
البته از دیدگاه من موضوع گروگان گیری و تسخیر لانۀ جاسوسی با تبدیل این بیمارستان آمریکایی به اردوگاه سربازان مجروح ایرانی تقریبا مترادف است و به یک پیکرۀ نمادینه و یک پیکرۀ تبلیغاتی یگانه با اهداف کاملا مشخص تعلق دارد.
آنهایی که کتاب «سه خدمتکار» گلی ترقی را خوانده اند، می توانند حدس بزنند که تا چه اندازه در برخی موارد با «لولیتا خوانی در تهران» هم خوانی دارد و به عبارت دیگر از دیدگاه تجربۀ زیبایی شناختی معادلات یکسانی را نزد خوانندگان جستجو می کند، و تا چه اندازه هر دو نویسنده از احساس و اندیشۀ مشترکی الهام می گیرند. بیمارستان از دست رفته مثل اسطوره های به تاراج رفته.
آن چه که آذر نفیسی دربارۀ گذشتۀ بیمارستان قدیمی آمریکایی می گوید نمونه ای است از دیدگاه ایدئولوژی طبقۀ بورژوا، او می گوید : «مؤسسه ای که در گذشته به برگزیدگان و نخبگان تعلق داشت.» که حالا متأسفانه به زخمی های جنگی اختصاص پیدا کرده.
در واقع این یادآوری تاریخی از همان بینشی منشأ می گیرد که «بهترین شاگردان» را برای کلاس های پنجشنبۀ ادبی انتخاب می کند.
بنابراین بیمارستان قدیمی آمریکایی که در گذشته به برگزیدگان اختصاص داشته، ما را با ایدئولوژی طبقۀ حاکم و با تمام برگزیدگان و با تمام نخبگان و با تمام ژنی ها و با تمام شایستگان و با تمام بهترین ها و با تمام صاحبان امتیاز مواجه می سازد. زیرا بورژوازی همواره در جستجوی توجیه امتیازات و آزادی های طبقاتی خود می کوشد.
در وحلۀ اول آذر نفیسی از پروندۀ درخشان آن چیزی که بیمارستان قدیمی آمریکایی در گذشته بوده با تأسف و نوستالژی یاد می کند، از چگونگی دگرگونی اسفناکی که به آن تحمیل کرده اند به تلخی یاد می کند، یعنی تبدیل کردن این محل گرانبها به بیمارستانی که در آن زخمی های جنگی را معالجه می کنند و سپس تأسف دوران شکوفان گذشته به تمسخر بازدیدکننده ها فعلی تغییر جهت می دهد، که با سرو صداهایشان و پیک نیک وساندویچ هایشان همه چیز را به هم ریخته اند و سرانجام به ملامت بزهکاری هایشان می پردازد. ترسیم چشم انداز بیرونی و یادآوری تاریخ بیمارستان آمریکایی در گذشته و متعاقبا تغییر شکل نامطبوع آن (از دیدگاه راوی) کاملا مطابق است بر تصویری که ژرژ دابل یو بوش و هم فکرانش و درنتیجه رسانه های غرب سرمایه داری از جهان ارائه می دهند یعنی در یک سو، محور دموکراسی و آزادی و تمدن یعنی آمریکا و هم پیمانان او و در سوی دیگر محور شرارت. چنین تصویری تنها به «لولیتا خوانی در تهران» نوشتۀ آذر نفیسی تعلق ندارد بلکه بی هیچ استثنائی در تمام محصولات مابین فرهنگی ایران در خارج از کشور قابل مشاهده است. در جایی که آذر نفیسی به ترسیم چشم انداز بیمارستان آمریکایی می پردازد، نه تنها هیچ گونه هم دردی با زخمی های جنگی و خانواده هایشان را مشاهده نمی کنیم، بلکه بر عکس گویی که اینها همگی زیادی هستند، و جایشان این جا نیست و بزهکاری کودکان نیز در عین حال دورا دور نمادی از بزهکاری اصلی یعنی اشغال چنین مکانی برای مداوای زخمی های جنگی است. ولی نگرانی او صرفا بخاطر این مؤسسه و ساکنین ممتاز آن در گذشته است.
پانوشت
1) Sylvie Flamant
2)Fariba Adelkhah. "Au-delà du voile, Femme musulmanes en Iran", Paris, Harmattan.2002
3) Colette Guillaumin.
Sa définition est rapportée par Etienne Balibar dans « Racisme et nationalisme » le troisième article dans « Race, nation, classe – les identités ambiguës- par Etienne Balibar et Immanuel Wallerstein »(La découverte/poche.1997.2002)]
Gatsby-4
گتزبی شخصیت رمان فرانسیس اسکات فیتزژرالد
بخش اوّل
لولیتا خوانی در تهران
یادداشت 2
مدرنیسم
نوستالژی گذشته
سوگواری پایان ناپذیر روی دوّم تفکر تام الاختیار
و سیر قهقرایی
در این جا می خواهم به موضوعی بپردازم که تقریبا درتمام کارهایی که در طیف محصولات مابین فرهنگی ایران خوانده ام، مشاهده کرده ام و آن هم بازنماها و مفاهیمی است که بیشتر سوگواری پایان ناپذیر دوران شکوفان شاهنشاهی را تداعی می کند.
سوگواری آذر نفیسی ها و گلی ترقی ها پایان ناپذیر است زیرا قدرتی را که آنها تمنای باز گشت آن را دارند، قدرتی مطلق بود (بخوانید خرد گریز بود). در نتیجه سوگواری آن نیز باید مطلق و بی پایان و خرد گریز باشد. به عنوان مثال این موضوع را می توانیم در «سه خدمتکار» گلی ترقی مشاهده کنیم. و با تکیه به همین شاخص نیز هست که نمی توانیم چنین آثاری را حداقل به عنوان آثار مدرن بازشناسی کنیم، زیرا دائما در پی گذشته ای می گردد که گویی شکوفان بوده و حالا دیگر از بین رفته و احتمالا باید آن را در آینده باز سازی کرد. به عبارت دیگر ایده آل چنین نویسندگان و جریاناتی به بازسازی گذشته تکیه دارد.
در این جا می توانیم «لولیتا خوانی در تهران» را از دیدگاه مدرنیسم به پرسش بگیریم و می خواهیم بدانیم که آیا این رمان حرف تازه ای برای گفتن دارد یا نه؟ با آگاهی به این موضوع که «تازگی» اساسا یکی از مفاهیم خلاقیت هنری نیز هست. این پرسش در رابطه با رمان آذر نفیسی و امثال آن دست کم از این رو برای من حائز اهمیت است که به عنوان آثار آلترناتیو در رویارویی با تحجر مذهبی معرفی می شود و ارزیابی آن در عین حال به ما اجازه می دهد که چشم انداز روشنی از سیاست غرب امپریالیستی که ظاهرا طرفدار حقوق بشر است در رابطه با ایران داشته باشیم.
«لولیتاخوانی در تهران» همان گونه که پیش از این نیز گفتیم نمی تواند به عنوان اثری مدرن مطرح باشد، زیرا بنابر تعریف بودلر مدرنیته نه تنها دررابطه با اکنون بوده بلکه شامل رفتار و طرز تلقی خاصی در رابطه با جهان پیرامون نیز هست، و چنین رفتاری در متارکه با گذشته ساخت و سامان می یابد و در عین حال طرح جدید را برای آینده پایه ریزی می کند (1). در این مفهوم، هنر مدرن صرفا نمی تواند منعکس کنندۀ واقعیات بیرونی باشد، بلکه سکوی پرواز به سوی آینده ای خواهد بود که متعالی تر و قانونمندتر به نظر می رسد.
اگر ما دراین جا به همان تعریف بودلر بسنده کنیم، یعنی اولویت اکنون بر گذشته و نوظهور بودن اثر .
آذر نفیسی مثل گلی ترقی و مثل طیف گسترده ای از اپوزیسیون که در سوگ گذشته ای شکوفان و در یاد حسرت امیز گذشته به سر می برد، نمی توانند به طیف مدرن تعلق داشته باشند. علاوه براین کمال مطلوب آذر نفیسی خارج از واقعیت موجود نیست، و نیازی به خلاقیت هنری و جادو و جمبل هم ندارد، زیرا سرزمین موعود او با تمام آن چیز هایی که به آرزومندی او می تواند پاسخ بگوید، وجود دارد : یعنی ایالات متحدۀ آمریکا. و نظام ایده آل آذر نفیسی هم بر تمام جهان حاکم است : یعنی سرمایه داری لیبرال. یعنی این که آذر نفیسی نه تنها حرف تازه ندارد، بلکه چیز جدیدی را هم نمی خواهد خلق کند، تمام آرزومندی او در آمریکا تحقق یافته است. و به عبارت دیگر او تفاوت چندانی با ممل آمریکایی پرسوناژ سینمای عصر پهلوی ندارد، و در این جا خواهر خوانده ای پیدا می کند که می توانیم او را آذی آمریکایی بنامیم.
ممل آمریکایی آرزویش این بود که به آمریکا برود و در آنجا ایستگاه پمپ بنزین باز کند، البته برای آذی آمریکایی در دانشگاه جان هاپکینز پست استادی باز کرده اند. حال به قطعۀ زیر توجه کنیم :
«بین زنانی به سن من و این دانشجویان یا دختران هم نسل آنها علی رغم تمام تفاوت ها وجه مشترک بنیادی وجود داشت. همۀ ما به خاطر فقدان و یا از دست دادن گذشته مان شاکی بودیم و گویی که گذشتۀ را از ما ربوده و ما را به تبعیدی هایی در کشور خودمان مبدل ساخته بودند. ولی نسل من گذشته ای داشت که می توانست آن را با اکنون مقایسه کند، و این خاطرات و تصاویر را از ما گرفته بودند. ولی این جوانها هیچ چیزی نداشتند. خاطرات آنها همان تمنایی بود که نمی توانست به بیان بیاید...» (ص 115 ترجمه فرانسه)
به این ترتیب یادحسرت آمیز گذشته را کاملا مشاهده می کنیم که علاوه براین می خواهد خود را به عنوان موضوعی عمومی و همه شمول معرفی کند. و مشاهده می کنیم که اعضای یک طبقۀ اجتماعی چگونه با بیان مشابهی از آرزومندی ها و ملال های کاملا مشابه خود حرف می زنند، و به این ترتیب است که می توانیم میان تمام محصولات اپوزیسیون ایران در تبعید به قطعه ای از رمان «سه خدمتکار» نوشتۀ گلی ترقی اشاره کنیم : «تاریخ، مثل تهاجم قبیله ای ناشناخته عادات قدیمی تا آخرین بازماندۀ خاطرات اسطوره ای ما را به تاراج برد» (از فرانسه ص 10. ترجمه از من است).
پس چنین آثاری هیچ پیام جدیدی جز بازگشت به گذشته ندارد و در نتیجه نمی توانیم چنین آثاری را به عنوان اثر هنری مدرن ارزیابی کنیم. آذر نفیسی از فقدان می گوید همان گونه که گلی ترقی با استفاده از اوّل شخص جمع «ما» سعی در عمومیت بخشیدن به زندگی نامۀ خود دارد، در حالی که بسیاری بوده و هستند که چیزی برای از دست دادن نداشته و ندارند. و به همین علت نیز این آذر نفیسی است که می خواهد به جای آنها آرزومندی هایشان را به زبان بیاورد. او حتی برای هر یک از شاگردانش یک نام مستعار تعیین می کند. به این ترتیب می بینیم که طرح آذر نفیسی برای افشای جمهوری اسلامی که مانع رشد آزاد فردی شده است، و هویت نسل جوان را به تاراج برده، در عین حال به خود او نیز باز می گردد، زیرا در ساحت نمادینه هویت شاگردانش را بر اساس میل خودش تغییر می دهد.
خوشبختانه آذر نفیسی با وجود چنین تمایلات ناخودآگاهی، دچار تناقض گویی می شود و می گوید : «نه هامبر و نه سانسور چی کور هرگز نمی توانند قربانیان خود را تصاحب کنند. قربانیان همواره از چنگ آنان می گریزند، دقیقا مثل فانتاسم های ما که در عین قابل حصول بودنشان از دست ما می گریزند، قربانیان حتی در حالت در هم شکستگی می گریزند.»(لولیتا خوانی در تهران.ص 114)
در نتیجه نمی توانیم بگوییم که چنین افرادی تاریخ نداشته اند، خاطره نداشته اند، هیچ چیزی نداشته اند.
1) به عنوان مثال می توانیم به مقالۀ زیر مراجعه کنیم
F.JOXE : « Ville et modernité« dans « Les fleurs du mal ».in Europe Avril-Mai 1967
تمنّا و اسم مستعار
به موضوع انتخاب 7+1 شاگرد برای برگزاری کلاس های پنجشنبه صبح در منزل آذر نفیسی باز می گردیم، تکیۀ ما روی فعل انتخاب کردن در گفتمان راوی داستان است.
با زیر علامت سؤال بردن چنین فعلی در ترکیبات رمان است که می توانیم به موضوع تمنّا و آرزومندی نزد شاگردان و استاد بپردازیم و مشخصا نتیجۀ کار را، از دیدگاه تجربۀ زیبایی شناسی، در رابطه با طرح نویسنده برای رمانش ارزیابی کنیم، و ببینیم که نویسنده تا چه اندازه از نظام سیاسی و اجتماعی که معترض آن است فاصله می گیرد.
اگر انتقاد آذر نفیسی به جمهوری اسلامی از این رو بوده است که این نظام خواست و آروزمندی افراد را به نفع اعتقادات مذهبی زیر پا می گذارد و آنها را از حق تعیین سرنوشت زندگی خودشان محروم می سازد، حال باید ببینیم که نظامی که خود او از آن طرفداری می کند تا کجا از جمهوری اسلامی فاصله می گیرد. از دیدگاه من کلاس های روز پنجشنبه در منزل آذر نفیسی، در تداوم همین نظام واقع شده است. زیرا شاگردان هم چنان در تمنّا و آرزومندی غیر یعنی آذر نفیسی هستند، و در نفس عمل تحولی ایجاد نمی شود.
البته در برخی مواقع و موارد در تمنّا و آرزومندی غیر بودن برای افراد می تواند مفید واقع شود و سرانجام چنین افرادی که احتمالا فاقد آرزومندی مستقلی هستند، از طریق غیر به آرزومندی خود دسترسی پیدا کرده و به آن تحقق می بخشند. ولی آیا راوی داستان، آذر نفیسی می تواند برای آنهایی که منتخب او بوده اند آرزومندی مفیدی داشته باشد؟
کمی دورتر در صفحۀ 50 راوی می گوید که واقعا نمی داند که آیا این او بوده است که آنها را انتخاب کرده و یا این که آنها بوده اند که او را انتخاب کرده اند.
و همین پرسش دربارۀ باز شناسی هویت فاعل آرزومندی هست که بیش از پیش تأملات ما را روی فعل انتخاب کردن ضروری می سازد. چه کسی برای چه کسی و چه چیزی را آرزو کرده است؟
این پرسش با توجه به این موضوعی که آذر نفیسی برای شاگردانش نام مستعار انتخاب کرده و بر این اساس آنها را معرفی می کند - البته به جز عضو مذکر که از ترس قوانین اسلامی در این کلاس ها شرکت ندارد، حتی اگر شوهر یکی از اعضای مؤنث باشد. در این صورت باید پرسید که پس چرا آذر نفیسی از کلاس مختلط حرف می زند و چرا از این عضو مذکر حرف زده است؟
به این ترتیب مشاهدۀ چنین موضوعی موقعیت کلاس های پنجشنبه صبح را به عنوان محفلی شورشی که قواعد رایج اسلامی را برهم زده است، و این همه رسانه ها در خصوص این رمان در بوق و کرنا گفته اند، زیر علامت سؤال می رود و حرف پوچی از آب در می آید. و می توانیم بگوییم که حضور عضو مذکر بیشتر حالت مجازی پیدا می کند و شاید هم بتوانیم بگوییم که آرزومندی حضور عضو مذکر در حد مجازی و غیابی باقی می ماند.
حال به موضوع اسم مستعار باز می گردیم. انتخاب اسم مستعار برای شاگردان، از دیدگاه من، به نوعی با هویت اولیۀ آنها فاصله ایجاد می کند، و علاوه براین آذر نفیسی با چنین عملی می خواهد شاگردانش را کاملا در تمنّای خود نگهدارد. و باز هم می توانیم بگوییم که در ساحت نمادینه، تعیین نام مستعار برای چنین افرادی، معادل حذف تاریخ شخصی آنها است. و چنین موردی را می توانیم به عنوان یکی از تناقضات رفتار آذر نفیسی بدانیم.
به یاد بیاوریم که اسم مستعار مهشید «لیدی» (به زبان انگلیسی به معنای بانو) است. و با آگاهی به این موضوع که کلمۀ «لیدی» را مادر خود آذر نفیسی به کار می برده، به این قطعه توجه کنید. او در مورد مادرش می گوید : « من هرگز به آن لیدی که او انتظار داشت تبدیل نشدم.» (ص 21)
به این ترتیب نه تنها آذی (مخفف آذر) آن لیدی نشد که در تمنّای مادرش بود، بلکه مهشید نیز کاملا لیدی نیست، مهشید چیزی فراتر از لیدی است و در این مورد، «یاسی» یکی دیگر از شاگردانش می گوید : «ما نه تنها شخصیت مهشید را تعریف کردیم، بلکه چیزی بیشتر به کلمۀ «لیدی» اضافه کردیم.» (ص 21).
حال آیا باید باور کنیم که «آذی» با استعفای خودش و با برگزاری کلاس های پنجشنبه کمی بیشتر به «لیدی» تبدیل شده است؟
ولی تعبیر دیگری وجود دارد که در هر دو مورد نشان می دهد که چگونه نویسنده کلمۀ «لیدی» را به کار می برد از این جهت که به نحوی خاص مفهوم عصیان را مسترد سازد و به این ترتیب از مفهوم رایج آن فاصله می گیرد.
یعنی دختری که از این پس بر اساس تمنّا و آرزومندی مادرش زندگی نمی کند و در پی کسب استقلال شخصی و فردی خویش است. مهشید نیز به همین ترتیب، از این پس کاملا «لیدی» (بانوی فرنگی) نیست، او به مکان و منشأ تحول معنایی چنین کلمه ای ارتقاء پیدا می کند. به این ترتیب آن چه که پیرامون اسم مستعار «لیدی» به وقوع می پیوندد، حاوی بخشی رانشی بوده و بی شباهت به رویارویی «اصل لذّت» و «اصل واقعیت» و یا «رانش مرگ» و «رانش زندگی» به شکلی که در روانکاوی تعریف شده است، نمی باشد. چرا که چنین رانش هایی در پیوند بایکدیگر عمل می کنند.
و این موضوعی ست که به ما اجازه می دهد تا چنین مسائلی را (و حتی تمام اثر را) به عنوان عرصۀ رویارویی رانشها مورد بررسی قرار دهیم.
آذر نمی خواهد به پنجرۀ آپارتمانش پرده بیاویزد، و به عبارتی چشم انداز پنجره اش را به حفاظت از زندگی خصوصی اش ترجیح می دهد. او می خواهد در آینۀ آپارتمانش انعکاس کوههای اطراف و برفی را که بر آن نشسته ببیند و نگاه همسایه ها اهمیت خاصی برای او ندارد. با این وجود فقدان پرده در آپارتمان آذر در مباینت با قوانین رایج است و مادر او از چنین وضعیتی ناراضی به نظر می رسد و می پرسد که آیا واقعا آذر دختر اوست : «آیا من مرتب کردن و تمیز کردن را به تو یاد نداده ام؟» (ص 21).
زیرا این طور به نظر می رسد که آپارتمان آذر کمی به هم ریخته است و در هر صورت بر اساس شاخص های مادرش تمیز و مرتب نیست.
دربارۀ مهشید می خوانیم که او در یک گروه اسلامی – احتمالا اسلام مارکسیستی – فعالیت داشته که به زندانی شدن او در طول پنج سال می انجامد، و به دلیل نفوذ پدرش در دستگاه جمهوری اسلامی، اعدام نمی شود.
بازنمایی جدال اصل واقعیت و اصل لذت را می توانیم در شخصیت روانی آذر و مهشید و انحراف (یا انقلاب) هر یک از قواعد رایج را می توانیم در رابطۀ با والدین در نظر بگیریم، یعنی در چهار چوب اودیپی تعبیر کنیم.
از همان اولین روزی که کلاس های پنجشنبه صبح آغاز می شود آذر نفیسی می پرسد : «کدام یک از شما روزی به من خیانت خواهد کرد؟» (ص 15)
این پرسش از کتاب موریل اسپارک (1) برگرفته شده و بی گمان نزد خوانندگان کتاب، در صورتی که با آن آشنایی نداشته باشند، به ابهاماتی چند دامن خواهد زد.
در صفحۀ 105 می بینیم که آذر نفیسی می خواهد برای مانا و شوهرش اسم تازه ای تعیین کند، و در عین حال در تصوراتش آنها را مثل دو کودک و دو خواهر و برادر می بیند و خودش را نیز به عنوان مادرخوانده ای افسانه ای تصور می کند. فراسوی چنین مواردی، آذر نفیسی را می بینیم که او نیز به سهم خودش در کنار دولت اقتدارگرا، به میل خودش برای افراد هویت پردازی می کند.
به این ترتیب نقد اجتماعی و طرح ادبی آذر نفیسی علیه خود او عمل می کند. این نتیجه گیری شاید در آن چه که نسرین در پاسخ به پرسش آذر نفیسی می گوید، روشن شود :
«شما به خوبی می دانید، زیرا این شما بودید که به ما یادآوری کردید که سرانجام خود ما هستیم که به خودمان خیانت می کنیم، و هر یک از ما یهودای خودش است.» (ص 15)
پرسش این جاست که آیا آذر نفیسی می داند که «یهودا» یا فرد خائن، خود اوست؟ آیا چنین خیانتی ناخودآگاهانه نیست؟ و به همین علت نیز زمین بازی را عوض می کند و پرسش دیگری را مطرح می کند. علاوه بر این تمام این قطعه را می توانیم به عنوان تک گویی خود نویسنده در نظر بگیریم که در آن، به تعبیر خاصی، نسرین نقش همذات او را به عهده دارد.
آذر نفیسی از گل و لای پرسش شگفت انگیزش مبنی براین که کدام یک از شما به من خیانت خواهد کرد، با این سفارش حکیمانه بیرون می آید و می گوید :
«هرگز تحت هیچ شرایطی هیچ اثر تخیلی را به کپی واقعیت تقلیل ندهید، آن چه را که ما دراین کتابها جستجو می کنیم نه واقعیت که ظهور آنی حقیقت است.» (ص 16)
بین پنجشنبه های ادبی آذر نفیسی و تحقق رؤیای قدیمی اش از یک سو و آن چه که دربارۀ همخوانی هامبر پرسوناژ جنایتکار در رمان نابوکوف و جمهوری اسلامی می گوید از سوی دیگر، رابطۀ تنگاتنگی وجود دارد، و گویی همگی علی رغم تمام تفاوت های صوری شان به مانند رودخانه ای آرام در مسیر یگانه ای حر کت می کنند :
«تمام این چیزها طی گفتگوهایمان دربارۀ چگونگی نقشۀ هامبر و این که چگونه او لولیتا را از زندگی محروم ساخت، بر ما آشکار شد.» (61)
و کمی دورتر می گوید :
« لولیتا، مثل شاگردان من، در تخیلات فرد دیگری باز آفرینی شده بودند.»
بر این پایه می توانیم نتیجه بگیریم که طرح آذر نفیسی برای روزهای پنجشنبه صبح نیز تفاوت ماهوی با «طرح اقتدار گرایانۀ» هامبر یا جمهوری اسلامی ندارد. زیرا او نیز می خواهد روح و روان شاگردانش را با یادداشت های کلاس دوست فنیمینستش و به همین ترتیب با بیسکویت های آمریکایی «پیلزبوری داگ بوی» (2) شکل تازه ای ببخشد.
با چنین ساز و برگی در رمان «لولیتا خوانی در تهران» اگر می خواستیم عنوان دیگری برای این رمان انتخاب کنیم، به قطع یقین مناسبترین از دیدگاه من «رؤیای آمریکایی آذر نفیسی» می بود.
این ارزیابی را می توانیم طی چهار فصل کتاب ببینیم، آذر نفیسی بی آن که به خاطرات خوانده هایش از ادبیات آمریکایی مراجعه کند، قادر به درک واقعیت اطرافش نیست، و آن پند و اندرزی که به شاگردانش می دهد («هرگز تحت هیچ شرایطی هیچ اثر تخیلی را به کپی واقعیت تقلیل ندهید...» (ص 16) بیشتر به کار خود او می آید. و شاید هم که ناخودآگاهانه می داند – بی آن که بداند – که در ادبیات آمریکایی دچار از خودبیگانگی شده، و پند و اندرزهایش در واقع زمزمۀ ناخودآگاه خود اوست.
گویی تمام آن چه که پیرامون او روی می دهد همذات آن چیز هایی است که در ادبیات آنگلو ساکسون خوانده. یعنی موضوعی که در اثر تکرار مکررات حالت تصنعی در رمان او ایجاد می کند. موضوع رابطۀ آذر نفیسی با ادبیات آنگلو ساکسون در فصل دوّم از زبان شوهر او مطرح می شود :
«مشکلی که با تو و خانوادۀ تو وجود دارد، این است که شما ها بیشتر در کتاب هایتان زندگی می کنید.»
درصفحۀ 123 وقتی از استعارۀ «دستمال کثیف» استفاده می کند، گویی «آدا»، «گتسبی» و غیره به بخشی از زندگینامۀ شخصی او تعلق دارند. قطعاتی که حاکی از انطباق هویتی او با کتابها هستند بی شمارند و در وقایعی که تعریف می کند غالبا با تفاسیری هم راه است که از خوانده هایش می آورد.
در دومین فصل کتاب در صفحۀ 164 و 165 یکی دیگر از این نمونه ها را می توانیم ببینیم، او از واقعه ای حرف می زند که طی آن تعدادی از دانشجویان انقلابی یکی از مأموران ساواک را در آمریکا شکنجه کرده بودند. آذر نفیسی این واقعه را با مرگ گتسبی تداعی می کند، از این جهت که گتسبی به خاطر جنایتی که مرتکب نشده بود کشته می شود.
به طور کلی می توانیم بگویم که انطباق هویتی آذر نفیسی با شخصیت های ادبیات آمریکایی به تمام رمان او سرایت می کند. ولی پرسشی که در این رابطه بر جا می ماند، این است که آیا چنین انطباق هویتی با ادبیات انگلیسی موجب آگاهی به جهان پیرامون و «ظهور حقیقت» می گردد و یا این که بر عکس، به از خودبیگانگی می انجامد؟
آیا انطباق هویتی در دیالکتیک با جهان خارج بوده و بر اساس گفتمانی چند صدایی (پلی فونی) در تلاش بازنویسی آن است؟
یکی از مواردی که می تواند طرح ادبی آذر نفیسی را در رابطه با پرسش بالا برای ما اشکار سازد، شاید در قطعاتی نهفته باشد که او از آموزش های دوست فمینیستش حرف می زند.
در نتیجه، طرح اولیه او برای تشکیل کلاس های رهایی بخش با شاگردانش، به تزریق نظریات فمینیستی و پرسش نامه ای گره می خورد که به شاگردانش پیشنهاد می کند. برای روشن ساختن این موضوع صفحات 63 و 64 را با هم بخوانیم :
«نام شش شخصیتی را که بیش از همه دوست دارید نام ببرید...چه تصویری از خودتان دارید؟»
به این ترتیب فکر می کنم که با در نظر گرفتن روشی که استاد در اینجا به کار می بندد، طرح اولیه او برای تدریس ادبیات وجه مشخصۀ خاصی پیدا می کند. شاید این روشی باشد که آمریکایی ها برای بررسی ادبیات به کار می بندند ولی به هر جهت، ما در این جا بیشتر به نوعی روانشناسی پردازی در ادبیات روبرو می شویم، و شاید بتوانیم بگوییم نوعی روان درمانی بر اساس نظریات آذر نفیسی. در صفحۀ 114 آذر نفیسی دوباره پرسش قدیمی خود را علی رغم بی اعتنایی شاگردانش با اصرار دوباره مطرح می کند و از آنها می خواهد که « تصویری را که از خود دارند توضیح دهند».
نقاشی ساناز
ساناز به عنوان پاسخ نقاشی می کند. در این جا نقاشی یا طرح ساناز را با دقت بیشتری نگاه کنیم.
به باور من، این نقاشی با مضمون لولیتا و لولیتای ایرانی همخوانی داشته، و در رابطه با داستان دستگیر شدن ساناز می باشد. از دیدگاه من این نقاشی و به عبارت دقیق تر بازنمایی ادبی این نقاشی (چون که خود نقاشی را نمی توانیم ببینیم) به احتمال زیاد از تخیلات خود نویسنده منشأ گرفته است.
من توضیحات آذر نفیسی را دربارۀ این نقاشی چندین بار به دقت خواندم ولی نمی توانستم در ذهنم مجسم کنم که چگونه شخصیتی که در تابلو دیده می شود همزمان با دو دست زانوهایش را گرفته و در عین حال سعی می کند با دست دیگر از حبابی که در آن محبوس است بیرون بیاورد و پنجۀ پرندۀ بزرگ را بگیرد؟
زیرا با چنین تفسیری، ساناز باید یک دست زیادی داشته باشد. البته شخصیت تخیلی در نقاشی می تواند هر چند تا دست که نقاش دلش می خواهد داشته باشد. ولی چنین موضوعی اگر صحت می داشت، حتما در توضیحات نقاشی مطرح می شد، ولی چنین نیست.
علاوه براین نکتۀ دیگری را باید دررابطه با نقاشی سانازمطرح کنیم. ابتدا به یاد می آوریم که نابوکوف گفته بوده است که او یک نویسندۀ تجسمی یا نقاش است، و به این ترتیب می توانیم حدس بزنیم که از چه رو آذر نفیسی طی نخستین فصل کتابش سعی می کند فضای منزل و به همین نسبت فضای کتابش را با عکس و تابلوهای نقاشی و خصوصا آینه ای که پدرش به او هدیه داده است باز نمایی کند. آینه می تواند چشم انداز کوهستانی اطراف تهران را منعکس کند که از طرف دیگر به دلیل قوانین اسلامی که اجباری ساختن پرده در خطر خاموشی قرار می گیرد.
در آن جایی که آذر نفیسی از نقاشی ساناز حرف می زند، فورا به مؤخره ای اشاره می کند که ولادیمیر نابوکوف دربارۀ اثرش «لولیتا» نوشته است. آذر نفیسی از قطعه ای یاد می کند که او انگیزۀ اولیه خود را در نوشتن چنین رمانی توضیح می دهد :
«نخستین بارقه های انگیزۀ من به شکل غریبی با خواندن مقاله ای در یک روزنامه شروع شد که دربارۀ میمونی در«باغ گیاهان» نوشته شده بود.این میمیون پس ازماهها تلاش پی گیر و مراقبت توسط پژوهشگر علمی موفق می شود با ذغال طرحی بکشد. این طرح میله های قفس خودش را نشان می دهد.»(ص 114و 115)
موضوعی را که می خواهم در رابطه با این قطعه مطرح کنم، هیچ ارتباطی به انگیزۀ نابوکوف ندارد، بلکه تمرکز من روی آشکار ساختن انگیزۀ خود آذرنفیسی است. ما می توانیم یادآوری این قطعه را به عنوان تداعی معانی آزاد از جانب آذر نفیسی تعبیر کنیم. بر اساس این تداعی معانی آذر نفیسی جایگزین آن پژوهشگر علمی و حیوان شناس می شود و ساناز هم به جای میمون. چون که ساناز هم مثل آن میمون نقاشی کشیده و به عبارتی می خواسته از اسارات خود حرف بزند و هر دو قفس زندان خود را در نقاشی هایشان بازنمایی کرده اند.
نتیجه گیری من از این قطعه و به حساب این که یادآوری این قطعه در عین حال تداعی معانی توسط نویسنده می باشد، برای کل اثر حائز اهمیت است و تمام مفهوم اثر را به شکل متراکم متأثر می سازد. به عبارت دیگر این قطعه استعاره ای ست برای تمام رمان «لولیتا خوانی در تهران».
1) Muriel Spark. « Le bel âge de miss Brodie »
2) Pillsbury Dough Boy
بخش اوّل. لولیتا خوانی در تهران. یادداشت4 : تناقض
بازشناسی تناقض در «لولیتا خوانی در تهران» در این جا می تواند در دو بعد یا در دو وجه درونی و بیرونی مورد توجه ما قرارگیرد : وجه درونی به معنای هر آن چه که در خود رمان نوشته شده و وجه بیرونی به معنای جایگاه چنین کتاب در فضای میان فرهنگی ایران (یعنی ناتوی فرهنگی).
در این جا اگر ما موضوع تناقض را مطرح می کنیم، این تناقض همواره در رابطه با دعاوی خود نویسنده است.
در این جا باید به جایگاه رمان آذر نفیسی به عنوان کاندیدای اثر هنری تأکید کنیم، زیرا تمام آن چه که در فضای فرهنگی عرضه می شود، هر چند که نهادهای دولتی و یا خصوصی از آن حمایت کرده باشند، و هر چند که رسانه ها در مورد آن فعال بوده و حتی اگر کتاب در شمار پر فروش ترین بوده باشد، و هر چند از جانب محافل رسمی جوایزی دریافت کرده باشد، هیچ یک شاخص معتبری برای باز شناسی آن به عنوان اثر هنری نخواهد بود.
در صفحۀ 27 (نسخۀ فرانسوی) آذر نفیسی دربارۀ شاخص های انتخاب شاگردانش می گوید :
«وقتی شاگردانم را انتخاب می کردم، به محیط خانوادگی، اعتقادات مذهبی و ایدئولوژیک آنها توجهی نداشتم»
در پاراگراف بعدی دوباره همین موضوع را مطرح می کند و می گوید :
«افراد تک رو، دخترانی که به هیچ گروه خاصی و یا هیچ فرقۀ خاصی تعلق نداشتند.»
البته دورادور می توانیم حدس بزنیم که نویسنده در پی ایجاد فضایی غیر سیاسی و در عین حال فضایی خالی از هر گونه مرز طبقاتی است.
در همان صفحه، فکر می کنم که بتوانیم به شکل بارزتری به موضوع تناقض بپردازیم، او می گوید :
«صبح آن روز برای انتخاب لباس وقت بیشتری صرف کردم، لباسهایم را یکی پس از دیگری امتحان می کردم، و سرانجام پیراهن راه راه قرمز و سفید را انتخاب کردم و یک دامن با مخمل سیاه....»
ابهاماتی که در مورد انتخاب شاگردان مشاهده کردیم، در مورد انتخاب لباس نیز می توانیم مشاهده کنیم. زیرا که رنگ راه راه قرمز و سفید باید شباهت هایی با پرچم آمریکا داشته باشد. البته بایداضافه کنم که در این صحنه آذر نفیسی گوشوارۀ طلایی اش را هم به گوشش می آویزد که به عبارتی نشان ثروت و رفاه است.
موضوعی را که ما می خواهیم به آن اشاره کنیم پرچم آمریکا نیست، چرا که پیراهن او به رنگ پرچم دیگری هم می بود از دیدگاه ما فرقی نمی کرد، اگر پرچم ایران هم بود باز فرقی نمی کرد. موضوع به دعاوی نویسنده مربوط می شود. وقتی از انتخاب شاگردان حرف می زند و می گوید که این شاگردان به هیچ دسته و گروه و ایدئولوژی خاصی تعلق نداشتند، ولی از طرف دیگر وقتی می بینیم که خود او پیراهنی انباشته از مفاهیم سیاسی به تن می کند، در مورد بی طرفی خود او دچار تردید می شویم.
و علاوه بر این اگر هدف این است که شاگردان او مثل لولیتا قربانی نشوند و صاحب اختیار سرنوشت و تاریخ خودشان باشند، در این صورت آیا این تناقض آمیز نیست که در نخستین روز کلاس درس آزادی پرچم آمریکا را به اهتزاز درآوریم؟ یعنی کشوری که پدر بنیانگذار آن یک قاتل تمام عیار است و پایه های آن بر کشتار جمعی و ژنوسید استوار بوده که این روش را تا به امروز نیز ادامه داده است. ما در این جا نمی خواهیم از جنایات آمریکا از بدو پیدایش آن تا امروز بنویسیم، موضوع این نیست، موضوع استقلال شخصیتی افرادی است که آذر نفیسی می خواهد آنها را چنگ جمهوری اسلامی نجات دهد ولی برای رسیدن به چنین هدفی پرچم آمریکا را به احتزاز در می آورد. چنین عملی از دیدگاه من تناقض بزرگی به نظر می رسد.
علاوه بر این ها انتخاب لباس آذر نفیسی در نخستین روز کلاس های پنجشنبه صبح دارای مفهوم گسترده تری نیز هست و جهت کشف این مفهوم، پیشنهاد می کنم مقدما بخشی از مقالۀ
را بخوانیم .F.B.HUYGHE «غرب یا وسترن» نوشتۀ
«استثناء آمریکایی
این ملت از تاریخ آدمیان سر برنیاورده و متولد نشده است، بلکه از خواستی برآمده که گواه بر قرارداد جدید و خواهان نوعی زندگی بوده که تنها با تمایلات خاص خودشان سازگاری داشته و در نوع خودش بی نظیر و بی همتا است. این ملت نه تنها رابطۀ خاصی با خدا دارد که گویی مأموریت خاصی در تمام زمینه ها به آنها داده (به گفتۀ جرج دبلیو بوش کشور بهترین ها است)، بلکه این نوع زندگی را برای بشریت و تمام جهان معتبر می دانند، به عبارت دیگر وحدت جهانی مشروط به سازگاری با چنین پنداری است : آمریکایی سازی جهان، یعنی جهانی شدن جهان و این یعنی تقریبا سیر تحولی تاریخ، و از این جهت که جهان شمول است.» (1)
در این گزارش مختصر هدف ما این بود که کمی بیشتر با مفهوم انتخاب پیراهن آشنا شویم و ببینیم استادی که می خواهد شاگردانش را از بند جمهوری اسلامی آزاد سازد، برای کدام آلترناتیو تبلیغ می کند.
(
یادداشت5
لیبرالیسم
آذر نفیسی در مصاحباتش و به همین نسبت در خود رمان صراحتا جبهۀ سیاسی اش را مشخص می کند: لیبرالیسم.
در نتیجه، مثل روز روشن است که با توجه به چنین صراحتی در تعیین جبهۀ سیاسی توسط نویسنده، از این پس تمام داستانی که تعریف می کند متأثر از این موضع گیری سیاسی بوده، و به عبارت دیگر می توانیم مفهوم تمام رمان و تمام تخیلات نویسنده را با تکیه به ضخامت این ایدئولوژی در بطن جریان نظام سرمایه داری حاکم ارزیابی کنیم.
نقطۀ اوج اوتوپی آذر نفیسی در این نکته نهفته است که کمال مطلوب او به تحقق رسیده است. ایده آل او در سرزمین موعود او تحقق یافته تنها همین باقی مانده که پیدایش آن را پیامبرانه به بشریت نوید دهیم. بر این اساس « لولیتا خوانی در تهران» مکان چنین گفتمانی خواهد بود.
به این ترتیب می توانیم «لولیتا خوانی در تهران» را با نقدی که تا کنون علیه لیبرالیسم و جهانی شدن جهان تا جهانی شدن فقر و یا جهانی شدن بمب اورانیوم ضعیف شده و گزینش موضوعات دیگری نظیر مصرف بی رویۀ منابع طبیعی و تخریب طبیعت، و فرهنگ های گوناگون برخورد دهیم، و این همه تنها بخاطر منافع سرمایه داران به عنوان طبقه ای ممتاز، و استثنایی. در نتیجه این طرز تلقی سیاسی و ایدئولوژیک که وجه غالب عصر ما را تشکیل می دهد همان کلید واژه ای است که معرف مفهوم هنر و ادبیات نزد آذر نفیسی و تمام سیستمی می باشد که از کار او پشتیبانی کرده است. در این جا می توانیم پرانتز کوچکی باز کنیم تا به مقالۀ آقای حمید دباشی (1) که در سایت «شورای گسترش زبان فارسی» مطالبی دربارۀ آن بیابیم (2) بپردازیم. از این جهت که در نتیجه گیری های سیاسی تقریبا با نتیجه گیری های من در این جا تطبیق می کند، با این تفاوت که توجه حمید دباشی صرفا به مسائل سیاسی بوده و به تحلیل دقیق رمان نمی پردازد و از طرف دیگر وارد مباحث هنر و زیبایی شناسی نمی شود.
نظریۀ ادبی که در نوشتۀ آذر نفیسی مشاهده می کنیم، یعنی نظریه ای که قدرت توهم انگیز و تخیلی ادبیات را به عنوان مرحم در جوامع استبدادی معرفی می کند، در واقع ریشه در بنیاد ایده آلیستی به مفهوم فلسفی داشته و نزدیکا نزدیک در تبانی تنگاتنگ با بنیادهای فکری لیبرالیسم است.
1) حمید دباشی. مراجعه شود به ویکیپدیای فارسی
2)
http://www.persian-language.org/group/Report.asp?ID=1093&P=8
یادداشت6
دربارۀ ایدئولوژی
دربارۀ زبان یا اثر ایدئولوژیک، جالبتر وقتی است که خود آذرنفیسی در رمانش به انتقاد از «ایدئولوژی» می پردازد و می گوید :
«ما در بطن فرهنگی زندگی می کردیم که هر گونه استقلال اثر ادبی را نفی می کرد و تنها وقتی برای آن ارزش قائل می شد که به خدمت چیزی بنیادی تر در می آمد، یعنی ایدئولوژی .» (ص 45)
به این ترتیب می توانیم «لولیتا خوانی در تهران» را از ورای گفتمان خود آذر نفیسی در نقد روابط اثر هنری و ایدئولوژی مورد بررسی قرار دهیم و ببینیم آیا چنین نقدی شامل حال خود رمان او می شود یا نه؟ آیا خود رمان «لولیتا خوانی در تهران» ونویسنده اش پیش از همه در خدمت ایدئولوژی آمریکایی بوده است یا نه؟ البته تا این جا مطالب متعددی را مطرح کردیم که تا حدودی پاسخگوی چنین پرسشی بوده است.
در گفتمان آذر نفیسی این جا و آن جا مشاهده می کنیم که او پیوسته سعی می کند بگوید که بی طرف است و کار سیاسی نمی کند. این موضوع را کمی دور تر با کفتمان او دربارۀ کمونیست آمریکایی میک گولد(1) با دقت بیشتری بررسی خواهیم کرد.
پرسشی که در خصوص بازی قائم با شکی که آذر نفیسی در رمانش به راه انداخته تا غیر سیاسی بودن خودش را تأیید کند، این است که چنین تمایلی برای تأکید روی بی طرف بودن از کجا منشأ می گیرد؟
ادوارد سعید در کتاب شرق شناسی می گوید :
«آن چه مورد توجه من می باشد، این است که نشان دهم که چگونه نظریۀ لیبرال که دانش و آگاهی را به شکل بنیادی غیر سیاسی می داند ( و بر عکس، آگاهی که نشان از سیاست داشته باشد آگاهی و علم نمی داند) شرایط سیاسی ای را کتمان کرده و بر آن پرده می کشد که قویا سازمان یافته ، و در اشکال مخفیانه در تولید آگاهی دخالت داشته است.» (شرق شناسی. نسخۀ فرانسوی ص 23. ترجمه از من است)
و کمی دورتر ادوارد سعید اضافه می کند :
« مارک «سیاسی» برای بی اعتبار ساختن کارهایی به کار می رود که شهامت این را داشته اند تا ساخت و ساز عینیت گرایی به اصطلاح فرا-سیاسی را زیر علامت سؤال ببرند.» (شرق شناسی)
این مسئله البته در مباحث هنری دائما مطرح بوده و قدمت تاریخی دارد. در عصر برتولت برشت، طرفداران تآتر ارسطویی برتولت برشت را بخاطر موضع گیری سیاسی اش به باد انتقاد می گرفتند، و ادعا می کردند که تآتر و به طور کلی هنر، تماشای ناب و خالص است، در حالی که برتولت برشت سعی می کرد ماهیت تحول پذیر جهان را نشان دهد.و به این ترتیب مهر سیاسی دریافت می کرد، زیرا قوانین تحول و عوامل بازدارنده را نشان می داد. چنین انتقادی به کار برتولت برشت در تآتر، در حالی صورت می گرفت که همانطور که می دانیم تآتر پیش از این که به عنوان هنر مطرح باشد، مؤسسه ای دولتی و کاملا سیاسی است.
ناگفته نماند که وقتی آذر نفیسی از استقلال ادبی حرف می زند، با توجه به تمام پشتیبانی های نهادینه برای انتشار رمانش در آمریکا و سر تا سر اروپا، و ترجمۀ آن به 32 زبان – در حالی که کتاب جان پرکینز با تمام اهمیتش تنها به 12 زبان ترجمه شده – واقعا از استقلال ادبی گفتن، در مورد خود او به کمی بی مورد و تناقض آمیز به نظر می رسد.
1) Mike Gold
یادداشت 7
دربارۀ سانسور
جهت درک نقد باید شاخص های آن را مد نظر قرارداد. در صفحۀ 45 (نسخۀ فرانسوی) آذر نفیسی به موضوع موقعیت سانسور در سینمای ایران می پردازد، و می گوید که مأمور سانسور سینما، فردی است که قدرت بینایی ندارد و نابینا است. و همین فرد نابینا است که برای نشان دادن و یا نشان ندادن صحنه ها تصمیم می گیرد.
ولی مشکل سانسور یا قضاوت دربارۀ تصویر شاید به نابینا بودن فرد بستگی نداشته باشد...ولی در حالت کلی می توانیم انتقاد آذر نفیسی را وارد بدانیم. ولی با این وصف اگر خودمان را به چنین مواردی محدود کنیم، این احتمال وجود دارد که در خصوص درک موقعیت فعلی فعالیت های هنری در فضای فرهنگی ایران به خطا برویم. از دیدگاه من، آذر نفیسی، و با او تمام افرادی که نقد سانسور را تنها به قیچی سانسور چی منحصر می سازند، قویا به خطا رفته اند. زیرا که نقد سانسور به محصولی منحصر شده است که از پیش بودجه اش را دریافت کرده و ساخت آن به اتمام رسیده است.
برای من نقد سانسور از نقد موقعیت آموزش به طور عام و آموزش هنری به طور خاص در سطح آموزش عمومی، و سهم هریک از شهروندان از ذخیرۀ فرهنگی آغاز می شود (می توانستم بگویم در مناسبات تولیدی تعیین می شود). که در هر صورت در قطب کاملا مخالف بینش آذر نفیسی ها از موضوع آموزش سنگر بندی می کند، زیرا سیستم آموزشی که آذر نفیسی از آن حرف می زند و نمونه نظریات او را در مورد بیمارستان قدیمی آمریکا دیدیم، از دیدگاه من تروریسم فرهنگی و به شکل بنیادی مبتذل است.
و بی دلیل نیست که غرب سرمایه داری تنها از چنین آثاری پشتیبانی می کند، و برای پشتیبانی از چنین اثاری نیز، اجبارا در تمام سطوح به سانسور تا خشونت در حد تهدید به بمباران اتمی ایران دست می زند. ابتذال نظریات بورژوازی و آذر نفیسی ها در بافت ویروس هایی نظیر «لولیتا خوانی در تهران» حک شده است که تنها می تواند برای تغذیۀ افکار توده های فاشیست و نژاد پرست آمریکایی و اروپایی به کار رود. ابتذال چنین اثاری در این جاست که برای جامعۀ طبقاتی تبلیغ می کند و گوشت بریان را تنها در بشقاب برگزیدگان روا می داند.
یادداشت 8
دربارۀ خود محوری بینی مستبدان ما
جنبش ادبی آذر نفیسی و شاگردانش دورا دور شباهت هایی با «جنبش نوین چپ» دارد. جنبش نوین چپ در برخی کشورهای اروپایی بر این باور است که می توان خارج از مدار جهان سرمایه داری دست به ایجاد فضاهای جزئی زد(بخوانید دهکده) که در عین حال انعکاس جهانی داشته باشد.
نماد جهانشمولیت جنبش ادبی پنجشنبه صبح در سالن آذر نفیسی، در پراکندگی گروه و در عین حال در تحقق عینی تمنّا و آرزومندی برای رسیدن به سرزمین موعود بازنمایی شده است.
روشن است که کاروان آذر نفیسی از «جنبش نوین چپ» فاصلۀ خیلی زیادی دارد، زیرا او در پی تحقق هیچ تمنّایی نبوده و فاقد اتوپی است. آذر نفیسی به بدنۀ نظام سرمایه داری لیبرال پیوند خورده، و نظریاتش درواقع از نوع لباس های حاضری است. و این تقریبا خصوصیت تمام جامعۀ مهاجرین ایرانی بوده، زیرا طبقۀ اجتماعی آنان (بورژوازی کمپرادور) به شکل بنیادی و قطعی عقیم بوده و در هر کجا که پا بگیرد زمین حاصلخیز را نیز به سرزمینی بایر مبدل می سازد. به همین علت در خارج از ایران هیچ تجمع سیاسی و یا فرهنگی به چشم نمی آید که وجهۀ مردمی داشته باشد و یا حتی با محافل پیشگام کشورهای میزبان رابطه ای داشته باشد. تمام آن چیزی که مهاجرین ایرانی در وجه رسمی و بین المللی، ایجاد کرده اند، ارتشی خیانت کار است که برخی از آنان حتی تا حمایت از بمباران اتمی ایران پیش رفته اند.
در هر صورت آذر نفیسی در جایی از مصاحباتش به تمایل عمومی مردم اشاره می کند که به دخالت کشورهای خارجی دل بسته اند. همان طور که گفتیم آذر نفیسی بی هیچ ابهامی لیبرال است و هیچ اتوپی در کار او دیده نمی شود، زیرا آن چه را که او در پی آن است، پیش از این ساخته اند و در عالم واقع وجود دارد و نامش ایالات متحدۀ آمریکا است. به همین علت نیز هست که، از دیدگاه من، بزرگ داشتی که او از ادبیات و خلاقیت ادبی به عمل می آورد با توجه به چنین فقدانی، برای آفرینش جهانی متعالی تر، رنگ می بازد.
با چنین بینشی، دیگر نیازی به آفرینشگری در عرصۀ تاریخی نیست، زیرا که آن چه را که کمال مطلوب است، آفریده اند : آمریکا.
در صفحۀ 57 در «لولیتا خوانی در تهران» آذر نفیسی می گوید:
«نابوکوف انتقام ما را از خود محوری مستبدان ما گرفته است، از آیت الاه خمینی، از آخرین خواستگار یاسی، و استادی که چهرۀ وارفته ای داشت. آنها در این تلاش بودند که دیگران را بر اساس رؤیاها و آرزومدی های خود شکل دهند. امّا نابوکوف در فراسوی چهرۀ هامبر (پرسوناژ رمان لولیتا نوشتۀ نابوکوف) تمام مستبدانی را که می خواهند زندگی دیگران را به تاراج ببرند افشا کرد.»
اشکال کار در چنین مقایسات و تعاریفی از رمان نابوکوف نیست. بلکه اشکال کار در مقایسۀ همین گفتمان با واقعیاتی ست که در ذهن آذر نفیسی جایگزین اتوپی شده است.
البته چنین عادت فکری منحصر به این نویسنده نیست، بلکه در جمع اپوزیسیون ایران به عنوان کپی بردار رسانه های جهان سرمایه داری رواج آشکار دارد. به عبارت دیگر اگر در جبهۀ حکومت مذهبی بخشی از روحانیت با مخالفتها و افشاگریهایشان در پی خارج کردن مذهب از زیر ضربتهای تاریخی هستند، در جبهۀ سرمایه داری نیز بخشی با حمله به مذهب و صرفا مذهب سعی می کنند، با به نمایش گذاشتن موقعیت مطلوب خود در غرب، سرمایه داری را از زیر ضرب خارج کنند و در عین حال پرچم سرمایه داری را در نسخۀ ایده آل آن در چشم انداز آیندۀ ای بهتر به اهتزار در آوردند.
اگر موضوع انتقام از «هامبر» و تمام آن نظام هایی که می خواهند زندگی افراد را بر اساس آرزومندی ها و نیازهای خود شکل دهند، خانم آذر نفیسی و تمام دستگاهی که از او حمایت کرده است، و تمام آنهایی که برای او دست زدند، نظرشان دربارۀ «کودکان دی اکسین» چیست؟ نظرشان دربارۀ «کودکان اورانیوم رقیق شده» چیست؟ نظرشان دربارۀ جامعۀ طبقاتی چیست؟ نظرشان دربارۀ تبعیض و خشونت طبقاتی (در سطح جهانی) چیست؟
آیا نظام طبقاتی یعنی همان آرمان خانم نفیسی نیست که افراد را از داشتن زندگینامه ای مستقل و آزاد و ...محروم می سازد؟ تحمیل فرهنگ آمریکایی به عنوان فرهنگ برتر و جهانشمول، آیا با «هامبر» شخصیت جنایتکار در رمان نابوکوف قرابتی ندارد؟
علاوه براین، بر اساس برخی تحلیل های منتقدین ایرانی، جنبش های ترقی خواه و دموکراسی خواه در ایران در طول قرن بیستم، دقیقا پنج بار مورد تهاجم تروریستی جهان ایده آل خانم نفیسی قرار گرفته است.
اگر آیت الله خمینی با تخیلات مذهبیش و با نتایجی که دیدیم و هنوز هم می بینیم، مردم را در پی خود روان ساخت، یعنی مردمی که تنها طالب صلح و آزادی و نان و مسکن و کار بودند، نباید فراموش کنیم که ایالات متحدۀ آمریکا و هم پیمانانش به نسل جدیدی از بشریت دامن زدند که نامش کودکان دی اکسین و کودکان اورانیوم رقیق شده است.
آری نظامی که خانم آذر نفیسی از آن دفاع می کند، یعنی نظامی که بشریت را به ورطۀ نابودی حتمی هدایت کرده است. و گفتمانی این چنین بود که در سر تا سر غرب خریداران بی شماری پیدا کرد.
گفتمان آذر نفیسی اگر چه جمهوری اسلامی را به باد انتقاد می گیرد، ولی از طریق نابوکوف به کمونیست ها نیز حمله می کند.
و اگر آذر نفیسی در رابطه با مذهب بین اصول گرا و اصلاح طلب تفاوت قائل می شود، در خصوص کمونیست امّا، هیچ تردیدی به خود راه نمی دهد.
یادداشت 9
مقایسۀ رمان لولیتا و جمهوری اسلامی
سکسوآلیتۀ بیمارناک
مقایسۀ موضوع رمان لولیتا و جمهوری اسلامی، بیش از همه در رابطه با خاطرات نسرین (یکی از شاگردان او) که مورد سوء استفادۀ جنسی قرار گرفته بوده است، هم سویی هایی با رمان نابوکوف پیدا می کند(صفحات 78 و 79).
ولی در این رابطه می خواهیم نشان دهیم که به چه علتی طرح نویسنده، آذر نفیسی در آن جایی که بیش از همه موفقیت آمیز به نظر می رسد، در واقع قابل تردید است. البته باید تأکید کنم که این موضوع را ما اکیدا در رابطه با طرح اولیۀ نویسنده برای رمانش می توانیم مطرح کنیم.
به عبارتی می توانیم بگوییم که کتاب «لولیتا خوانی در تهران» در عرصۀ سیاسی و اجتماعی واقع شده و در هر صورت به همین علت نیز توجه اروپائیان و آمریکاییها را به خود معطوف داشته است.
در هر صورت «لولیتا»ی اصلی نوشتۀ نابوکوف که ترجمۀ جدید آن با مقدمۀ بسیار ارزندۀ موریس کوتوریه، از این جهت مورد توجه عموم قرار گرفته که یکی از معضلات اجتماعی پر اهمیت مثل «پدوفیلی» را به روی صحنۀ اجتماعی آورده بوده است.
وجه اجتماعی اثر(لولیتای نابوکوف) عبارت است از طرح گفتمان سوء استفاده جنسی در شکل رمان، و به آزمون گذاشتن خوانندگان در این تجربۀ زیبایی شناسانه. ولی انتقادی که به طرح آذر نفیسی وارد است، این است که او می خواهد بین سوء استفاده جنسی و جمهوری اسلامی رابطه ای نمادینه ایجاد کند، در حالی که موضوع به نوعی بیماری روانی مربوط می شود که جهانشمول بوده و هیچ جامعه ای در دنیا وجود ندارد که از آن در امان باشد.
البته از این نوع نوشته ها و نماد سازی های مصنوعی و نامتناسب که عوارض بیماری های روانی را به حساب حاکمیت دین می گذارد در طیف اپوزیسیون ایران کم نیستند.
در رابطه با طرح مضمون رمان آذر نفیسی فکر می کنم بتوانیم حداقل به یک نکتۀ دیگر بپردازیم. مقایسۀ موضوع لولیتای نابوکوف و جمهوری اسلامی، و طرح کلاس های پنجشنبه به عنوان ایجاد فضایی تخیلی برای گریز از واقعیت، دورادور حاکی از تلاش نویسنده برای روانشناختی سازی تاریخ است و مثل هر بورژوای دیگری و با آنها گلۀ روانکاوها راه رهایی را نیز در همین وجه روانی جستجو می کنند. یعنی این که در عالم واقعیت هیچ مشکلی وجود ندارد، به جز آخوندها و آنهایی که از نظر روانی بیمار هستند، در نتیجه باید خودشان را معالجه کنند. در این جا جملۀ ژرژ پولیتزر را باید یادآور شویم که در انتقاد از روانکاوی می گوید: « روانکاوی تاریخ را از طریق روانشناسی تعریف می کند و نه روانشناسی از طریق تاریخ»(مراجعه شود به «روانکاوی ایدئولوژی واپس گرا» ترجمه حمید محوی).
یادداشت 10
لولیتای نابوکوف
و
لولیتا خوانی آذر نفیسی
لولیتا خوانی در تهران انباشته از سؤال و جواب در ادبیات و نظریات ادبی است. البته نمی توانیم انتظار داشته باشیم که طرح چنین مسائلی در فضای رمان بتواند به شکل جامع مطرح گردد. در هر صورت ما می توانیم در خوانش رمان رویکردهای متعددی داشته باشیم و در این جا می توانیم، روی نظریات ادبی متمرکز شویم که در خود داستان و در گفت و گوهای بین پرسوناژها مطرح شده است.
اگر به نمونه ای که در صفحۀ 81 مشاهده می شود توجه کنیم، یعنی در یکی از کلاس های روز پنجشنبه مباحثات علی رغم زنگ تفریح ادامه پیدا می کند و مانا می گوید :
«عجیب است، برخی از منتقدین گویی با کتاب ها همان رفتاری را دارند که هامبر با لولیتا داشت. آنها تنها خودشان را می بینند و چیزی را که می خواهند ببینند.»
در این جا به راحتی می توانیم حدس بزنیم که در چند لحظۀ پیش از آن آذر نفیسی دربارۀ منتقدین «لولیتا» مطالبی گفته بوده است. این ترفند آذر نفیسی از این جهت است که با مخلوط کردن مطالب به هدفش برسد، یعنی وصل کردن موضوع به جمهوری اسلامی.
رابطۀ واقعیت و تخیل یکی از دائمی ترین مسائل در رمان آذر نفیسی است. ولی بر خلاف آذر نفیسی، به طریق اولی پرسش این جاست که چگونه نابوکوف واقعیت را در شکل تخیل ساخته و پرداخته، و چه نوع تجربۀ زیبایی شناختی به خوانندگانش عرضه کرده است؟
آذر نفیسی با وصل کردن «لولیتا» به جمهوری اسلامی، که البته در حالت کلی انتخابی آزاد به نظر می رسد، ولی با چنین کاری علت وجودی و ماهیت پیشنهاد زیبایی شناختی نابوکوف را پوچ اعلام می کند.
باید دانست که «لولیتا» حتی در کشورهای غربی نیز سانسور شده است. دراین باره ترجمۀ جدید لولیتای نابوکوف به زبان فرانسه موریس کوتوریه می گوید:
«عرصۀ فرهنگی و اخلاقی که این ترجمۀ جدید در آن عرضه می شود، نسبت به سالهای 50 آزادی کمتری دارد، زیرا در مقابل انحرافی نظیر «پدوفیلی» مشکل بتوان لذتی را که قویا در خوانش این اثر مشاهده می کنیم مجاز بدانیم.» (1)
بر این اساس لولیتا اثری مشکل برانگیز است که بحث بسیار داغی را در عرصۀ زیبایی شناسی در رابطه با مفهوم لذت در اثر هنری مطرح می کند.
در واقع انتقادی که آذری نفیسی علیه برخی منتقدین وارد ساخته که نتیجۀ گفتمان او را از زبان مانا می شنویم، پیش از همه به خود او وارد می شود، چرا که آن چیزی را در لولیتا دیده است که خود او می خواسته ببیند، یعنی موضوعی که ارتباطی به نیّت نویسنده لولیتا یعنی نابوکوف ندارد.
1) Maurcie Couturiet. Introduction.In
Lolita.Folio.2005
بخش اوّل یادداشت 10
اصول صرف و نحو
اپوزیسیون ایران در خارج از کشور
رمان «لولیتا خوانی در تهران» به عنوان اثر انتقادی علیه رژیم مذهبی در ایران، تا جایی که من می دانم، چیزی فراتر از کلکسیونی تکراری از مسائلی نیست که معمولا اپوزیسیون های رسمی و رایج در ادامۀ رسانه های اروپایی و آمریکایی مطرح می کنند.
یکی از همین موضوعات کلاسیک و دائمی در جراید اروپایی و آمریکایی موضوع نویسندۀ هندی تبار سلمان رشدی ست. در صفحۀ 81 مشاهده می کنیم که آذرنفیسی در بحث سانسور در ایران یادآوری چنین موضوعی را فراموش نمی کند. ولی متأسفانه از دیدگاه من موضوع سلمان رشدی و نظایر آن پیش از آن که به شکل بنیادی به معضل سانسور مربوط باشد، در حد نمایش سیاسی باقی می ماند. به روشنی می دانیم که مسلمان ها مثل دیگر مؤمنین یکتا پرست حساسیت خاصی نسبت به اعتقاداتشان دارند، و هربار که رسا نه های غربی با آگاهی از نتایج کارشان، به اعتقادات آنها توهین می کنند، عکس العمل نشان داده و متأسفانه هر بار – بی هیچ استثنائی – یک عده مسلمان در تظاهرات کشته می شوند. یک روز به خاطر رشدی و روز دیگر به خاطر کاریکاتور. و البته اگر چه شاید چنین آثاری که اعتقادات مذهبی را خدشه دار می سازد به عنوان سنگر دفاع از آزادی بیان مطرح می کنند، با این وجود به تعبیری خاص می توانیم بگوییم که آب به آسیاب مذهب می ریزند. زیرا مذاهب یکتا پرست بی هیچ استثنائی برای تداوم و تثبیت و تأیید و حقانیت خود به تضمین دائمی نیازمند هستند. شهید و قربانی در هر سه دین یکتا پرست همانا ضامن اصلی تداوم چنین اعتقاداتی بوده، و به همین علت نیز هر بار که موردی پیش می آید، عده ای می میرند، و باید بمیرند، یعنی این که اگر چه آن عده ای که در تظاهرات به هر دلیل می میرند، تصادفی به نظر می رسد، ولی در واقع در ابعاد کلی شهدا جزء برنامه ریزی های مذاهب هستند. وهمانطور که گفتیم، به همین علت نیز هست که ارکستراسیون رسانه ای برای دفاع از آزادی بیان و حقوق بشر با بنیادی ترین فعالیت مذهبی همراه می شود.
موضوع سلمان رشدی بین ساناز و نسرین و به همین منوال مهشید و آذین مطرح می شود. در گفت و گوی ساناز و نسرین مطلبی هست که بیش از همه باید مورد توجه ما قرار گیرد، زیرا به یکی مباحث مهم زیبایی شناسی مربوط می شود.
ساناز در رابطه با موضوع سلمان رشدی می گوید:
«خیلی از مردم فکر می کنند که سلمان رشدی تصویر نادرست و توهین آمیزی از اعتقادات مذهبی آنها را ترسیم کرده است. می خواهم بگویم که مردم به خود رمان حمله نمی کنند...»
و نسرین در پاسخ می گوید:
«آیا می توانیم رمانی بنویسیم که توهین آمیز نباشد و در عین حال رمان خوبی هم باشد؟...از طرف دیگر، قرار اولیه ای که با خواننده بسته شده بر این اساس است که موضوع به واقعیت ارتباطی نداشته، و ما با جهانی تخیلی سروکار داریم. نمی توانند فضای تخیلی و انقلابی را از ما بگیرند.»
گفت و گوی ساناز و نسرین راه دوری نمی رود و متوقف می شود.
این بحث انقلاب یا عصیان به ویژه مربوط است به آثار مدرن که در پیوند با ضرورت بی بدیل بودن و جدید بودن آن مطرح می شود. بر این اساس برای این که اثر حاوی« چیز» جدید و نوینی باشد، می بایستی که در رابطه با آثار ماقبل خود دست به تحولات و دگرگونی هایی بزند به این معنا که در نظم قدیم تحول ایجاد کند، و طرحی نو در اندازد.
چنین گذشتی نسبت به آثار پیشین، به معنای «توهین» و یا «بی احترامی» به شکلی که در رمان آذر نفیسی مطرح شده، نیست. و توهین و بی احترامی بیشتر موضوعاتی اخلاقی هستند.
در حالی که عصیان و یا انقلاب که در رابطه با آفرینش اثر هنری مطرح می باشد، مقایر اخلاق نیست. اثر هنری جدید با طرح نوین در واقع در مقام قانوگذار عمل می کند. دراین صورت انقلاب و یا عصیان و مدرنیتۀ در اثر هنری نمی تواند به معنای توهین و چرند و پرند گویی باشد. اثر هنری می بایستی در رابطه با آثار پیش خود گامی به جلو بردار، به همین علت نیز هست که آفرینش اثر هنری همیشه کار بسیار مشکلی بوده است.
در هر صورت همین قدر می دانیم که «آیه های شیطانی» نوشتۀ سلمان رشدی یکی از پر فروش ترین کتابهای دوران خود بود، ولی البته با توجه به حجم کتاب نمی دانیم چند نفر واقعا آن را خوانده اند. ولی در رابطه با این کتاب هیچ گاه به عنوان رمان و آن کار هنری و ادبی که احتمالا آن را به عنوان اثر هنری مطرح می سازد در رسانه ها گفته نشد، و عملا چیزی نبود و نیست بجز شیئی سیاسی.
یادداشت دربارۀ صفحۀ 92 (نسخۀ فرانسوی) :
نگار با گریه وارد اتاق می شود
نگار دختر یازده سالۀ آذر نفیسی است، از مدرسه باز می گردد. او در مدرسه صحنۀ جراحت باری را دیده که او را قویا متأثر ساخته است. نگار اشک هایش را برای منزل نگهداشته برای این که نمی توانسته در آن جا و در حضور دیگران گریه کند، و حالا در حالی که مثل ابر بهار اشک می ریزد داستان واقعه را تعریف می کند : «مدیر مدرسه همراه با معلم اخلاق به شکل سرزده وارد کلاس می شوند و به بچه ها دستور می دهند که دستهایشان را روی میز بگذارند.»
مدیر مدرسه و معلم اخلاق می خواستند تمام دختران مدرسه را بازرسی کنند تا مبادا « اسلحه و اشیاء ممنوعه، کاست ممنوعه، رمان،...» در کیفشان حمل نکرده باشند. بر اساس نوشته های آذر نفیسی گویی که این رزیم اسلامی به اندازه ای خشن و در عین حال شکننده است که حتی به دختر کوچولوهای مدرسه هم مظنون است.
کاشف به عمل می آید که ناخنهای یکی از شاگردان کمی بلند تر از حد مجاز است :
«مدیر مدرسه ناخهای او را به شکلی قیچی کرد که انگشتانش به خون افتاد.»
و این یکی از دلخراش ترین صحنه هایی است که در این رمان می توانیم بخوانیم. با چنین صحنه ای البته باید اعتراف کنم که نویسنده در بازنمایی خشونت رژیم حاکم موفق بوده است.
با این وجود می توانیم یک بار دیگر به جملۀ معروف او در صفحۀ 16 مراجعه کنیم : «هرگز تحت هیچ شرایطی هیچ اثر تخیلی را به کپی واقعیت تقلیل ندهید، آن چه را که ما دراین کتابها جستجو می کنیم نه واقعیت که ظهور آنی حقیقت است.» (ص 16)
تخیل یا واقعیت، گنجاندن واقعه ای روزمره و دلخراش در متن رمان که نظایر آن در هر کجایی می تواند صورت گیرد، برای گفتن کدام حقیقت؟
حقیقتی که نویسنده می خواهد ظهور آنی را برای ما ممکن سازد این است که بر حسب اتفاق این دختری را که ناخنش را به این شکل دلخراش از بیخ قیچی کرده و به خون انداخته اند، پیش از این در ایالات متحدۀ آمریکا زندگی می کرده . به تازگی به ایران برگشته و از اوضاع و احوال این جا (یعنی ایران) بی اطلاع است : «او سال گذشته از آمریکا بازگشته است.»
گزارش صحنۀ به خون انداختن ناختن دختر کوچولی ایرانی-آمریکایی با گزارشات دیگری ادامه پیدا می کند که در آن می توانیم از لگدکوب کردن پرچم آمریکا و «فریاد مرگ بر آمریکا» یاد کنیم.
به این ترتیب است که بازنمایی خشونت بجای این که در اشکال همه شمول صورت پذیرد، با قیچی جمهوری اسلامی و ناخن به خون افتادۀ دخترک ایرانی- آمریکایی و با لگد کوب ساختن پرچم آمریکا و فریاد مرگ بر آمریکا تداعی شده، و در نتیجه می توانیم بگوییم که در «لولیتا خوانی در تهران» ما با یک نوشتۀ کاملا ایدئولوژیک و تبلیغاتی روبرو هستیم که علاوه براین با توجه به تنش های سیاسی بین المللی بین ایران و آمریکا، و هم زمانی آن با انتشار چنین رمانی، قطعا می توانیم یکی از مفاهیم رمان آذر نفیسی را در رابطه با همین تنش سیاسی جستجو کنیم. بر این اساس مفهوم چنین رمانی با توجه به معاصر بودن انتشار آن با تنش های سیاسی ، رمانی تبلیغاتی بوده که به جانبداری از آمریکا نوشته شده و توسط همین کشور نیز در جهان منتشر گشته است.
در خصوص گزارش واقعۀ دلخراش، به خون انداختن ناخن دخترک ایرانی-آمریکایی، خانم آذر نفیسی می تواند سری هم به آرشیو اف بی آی در آمریکا بزند تا از حوادث دلخراش دیگری ولی این بار در آمریکا اطلاع کسب کند.
بخش دوّم
گتسبی
یادداشت 13
خلاصۀ بخش دوّم
پس از هفده سال آذر نفیسی به ایران باز می گردد، هنگام رفتن از ایران او سیزده ساله بوده. از دید او انقلاب خیلی چیز ها را دگرگون ساخته و کشور همانی نیست که او به خاطر می آورد. او خیلی زود به عنوان استاد وارد دانشگاه می شود.
همان طور که می دانیم در ایران، دانشگاه همیشه آینۀ جهان سیاست بوده و خیلی وقایع از آنجا آغاز شده است، به این ترتیب زندگی دانشگاهی او متأثر از حوادث آغاز انقلاب است.
در تمام این دوران یک کتاب همراهش دارد و همه چیز را نیز با تکیه به آن تعبیر می کند، این کتاب «گتسبی بزرگ» نوشتۀ فرانسیس اسکات فیتزجرالد است. با آغاز فشارهای رژیم، او در کوران حوادث، گم شده به نظر می رسد. چند حادثۀ مهم تاریخی یادآوری شده : او در آخرین تظاهرات سازمان یافته توسط مجاهدین خلق شرکت دارد. 28 ژوئن 1981 بمب گذاری مجلس عمومی جمهوری اسلامی، که پس از این حادثه دولت انتقام گرفت و هر کسی که زیر دستشان می افتاد اعدام می کرد.
آذر نفیسی هنگام ورود به ایران نخستین نشانه های تغییر و تحولات را مشاهده می کند : آفیش های تصویر خیمنی « که زیر آن شعارهای سیاه و سرخ خون نوشته شده، مرگ بر آمریکا! مرگ بر امپریالیسم! مرگ بر صهیونیسم...» (ص 121)
بخش دوّم.گتسبی
یادداشت 14
دربارۀ حسادت بیمارناک بیژن
آذر نفیسی شوهرش بیژن را به بیماری حسادت متهم می کند. بیژن حسود است زیرا برایش قابل تحمل نیست که همسرش با مردهای آمریکایی روی چمن های دانشگاه بنشیند و «آنلاین چت» کند. روشن است که حسادت بیژن تحت چنین شرایطی می تواند کاملا عادی باشد. به این معنا که بر خلاف نظریات آذر نفیسی، حسادت بیژن بیمارناک نیست. ولی بر عکس نظریۀ آذر نفیسی دراین زمینه، می تواند کاملا تحریک آمیز و بیمارناک باشد. ساعتها گفت و گو کردن با دوستان آمریکایی مذکر، روی چمن ها، فقط برای آذر نفیسی می تواند نرمال باشد.
دربارۀ دورانی که هنوز در دانشگاه نورمن در اوکلاهوما به سر می برد، تعریف می کند که روی چمن های دانشگاه زیر نگاه مضنون و ریاکار دوستان شوهرش ساعتها با دوستان مذکر حرف می زده است (ص124).
در دنیای روانکاوی جملۀ بسیار معروف و رایجی هست که می گویند : «هر رابطۀ عاشقانه رابطه بین دو نوروتیک است»
در واقع ازدواج آذر با بیژن شاهد بارزی است برای تأیید این نظریه در روانکاوی.
به این معنا که بیژن به تنهایی نمی توانسته بیمار باشد، به این علت که آذر نیز در پی موقعیتی پیچیده و مبهم بوده است. زیرا او نه تنها مردی را بر می گزیند که ادبیات را به تمسخر می گیرد، یعنی مردی که کاملا درقطب مخالف پدر خود اوست، بلکه این گزینش از همان روز اوّل برای او مردود بوده. دراین مورد می گوید : « روز اوّلی که بله را گفتم، می دانستم که طلاق خواهم گرفت.»(ص 124)
در همین صفحه می گوید:
« زمانی که پدرم در زندان بود، به من اجازه دادند که یک سال تمام در خانۀ خودم بمانم. بعد، درحالی که هجده سال بیشتر نداشتم، به اندازه ای به امنیت نیازمند بودم که به شکل نا گهانی تصمیم گرفتم ازدواج کنم...شش ماه بعد تصمیم گرفتم که به محض آزاد شدن پدرم از زندان، طلاق بگیرم، این ماجرا سه سال به طول انجامید.»
با چنین زندگینامۀ خصوصی در رابطه با شخصیت داستانی (یعنی آذر نفیسی داستانی) است که می توانیم فراتر از طرح اولیۀ رمانی برویم که می خواهد جمهوری اسلامی را با ذرّه بینی به نام لولیتای نابوکوف ببیند و نشان دهد، و ببینیم که تا چه اندازه انتخاب رمان لولیتا با زندگینامۀ خود راوی یعنی آذر نفیسی داستانی در رابطه است و بیش از همه نمایندۀ چنین زندگینامه ای است.
[نیاز به امنیت] در حالی که او هنوز نوجوان است و تن دادن به ازدواجی که از همان آغاز می داند که با شکست روبرو خواهد شد.
اگر به توضیحات راوی دربارۀ شوهرش توجه کنیم، شباهت هایی با [هامبر] شخصیت بیمار و جنایت کار در رمان لولیتا مشاهده خواهیم کرد.
خصوصیات روانی بیژن را در چهره ای که آذر از او ارائه می دهد مشاهده می کنیم، در جملۀ زیر آذر از بیژن به نقل می گوید:
«وقتی دفتر شخصی ام را به راه انداختم، صندلی ام بلند تر از صندلی ارباب رجوع خواهد بود، این طوری همیشه مرعوب خواهند شد.»
علاوه بر این رویگردانی بیژن از ادبیات، در عین حال به معنای نفی ذهنیت فردی و تاریخ فردی است. زیرا ادبیات شاید چیزی نیست به جز آرشیو تاریخ ذهنیت فردی.
علاوه بر این وقتی آذر تصمیم به طلاق می گیرد با مخافت بیژن روبرو می شود، و به این ترتیب شباهت هامبر- بیژن و در عین حال جمهوری اسلامی پر رنگ تر می شود زیرا، فرد جنایت کار در پی آلوده ساختن قربانی به جنایت بوده، ولی این بار به نام سنّت و اخلاق.
در تاریخ رویدادهای زندگینامۀ شخصی اگر اشتباهی وجود نداشته باشد، دست کم برای خوانندگان رمان ابهام انگیز به نظر می رسد. و علاوه بر این بعدا پی می بریم که او دو بار ازدواج کرده است. و با توجه به این ازدواج دوّم هست که تمام گفتمان او در خصوص زندگینا مه اش به توده ای ابهام آمیز تبدیل می شود.
از جمله مسائل ابهام آمیز می توانیم به رابطه اش با تد(1) اشاره کنیم که موجب می شود تا آذر تعدادی نویسنده و کتاب جدید را کشف کند : آدا نوشتۀ نابوکوف، ملویل، ادگار آلن پو، لنین، مائو، اوید، شکسپیر، مارکس و انگلس.
1) Ted
بخش دوّم. گتسبی
یادداشت 15
آذر نفیسی کمونیست
در دورانی که تمام ایران در تب و تاب فروپاشی نظام شاهنشاهی بی تابی می کند، آذر نفیسی در محافل چپ پرسه می زند. با این وجود جای شگفتی نیست، او می گوید :
« هرگز از علائقم برای نویسنده های ضد انقلابی نظیر الیوت، اوستین، پلات، نابوکوف، فیلتز جرال(1)، دست نکشیدم.»(نسخۀ فرانسوی.ص126)
بهار سال 1977 در ماه سپتامبر ازدواج می کند، و ماه اکتبر مصادف است با آخرین سفر پر جنجال شاه به ایالات متحدۀ آمریکا.
* * *
آذر نفیسی با توجه به علائقی که نسبت به نویسندگانی که به زعم او ضد انقلابی هستند، پس از تجربۀ مختصر و تزلزل آمیزش با محافل انقلابی، از چنین جریاناتی فاصله می گیرد.
ولی آن چه بیش از همه باید مورد توجه ما قرار گیرد مطالبی است که در خصوص انقلاب می گوید تا عقب نشینی خود را از مواضع انقلابی توجیه کند:
« توده های انقلابی بر آن بودند که ما از عادات و سنّت های بورژوایی دست بکشیم و تحصیل نکنیم.»
حال این که تا چه اندازه تحصیل یکی از عادات طبقۀ بورژوایی است، مورد نظر ما نیست، ولی در هر صورت چنین عادتی از وجوه مشخصۀ طبقۀ بورژوا نمی باشد. تعریف بورژوا به طور کاملا مختصر «طبقۀ حاکم در جوامعی است که با شیوۀ مناسبات سرمایه داری شکل گرفته اند...»(2) البته باید اضافه کنیم که طبقۀ مورد نظر خانم آذر نفیسی در اصل بورژوازی اصلی نیست، بلکه بورژوازی خانم آذر نفیسی از نوع وابسته و معامله گر است و همین طور از لولیتا خوانی بر می آید، این طبقه به شکل بنیادی با هر گونه کار و فعالیت خلاق خصومت بنیادی دارد. گفتمان آذر نفیسی در بارۀ خصوصیات بارز طبقۀ بورژوا و این موضوع که به زعم نویسنده گویی انقلاب می خواهد عادات بورژوایی او را به تاراج ببرد، باید دانست که به طور مشخص ما در این جا با یکی از شگردهای شناخته شدۀ درجریانات نژاد پرست و موضع گیری های تبعیض آمیز از هر نوع و تبعیض طبقاتی به طور اخص روبرو هستیم. شگرد امّا چنین است که نوک حمله را به خطای خود قربانی باز می گردانند، و رفتار نژادپرستانه و تبعیض آمیز به خود قربانی نسبت داده می شود.
به این ترتیب است که به عنوان مثال در فرانسه، عربها به رفتارهای نژاد پرستانه علیه فرانسوی ها متهم می شوند.
جملۀ بالا در خصوص اعتراض به توده ها که گویی می خواستند جلوی تحصیل بورژواها را بگیرند...از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. زیرا به نحو خاصی این معنا از آن بر می آید که توده ها تحصیل نمی کنند. در حالی که خانم آذر نفیسی می بایستی به جای منحصر ساختن تحصیل به بورژواها، از تحصیل به عنوان حقوق قانونی هر یک از شهروندان بگوید. ولی چنین مهمی را مطرح نمی کند، و تحصیل را از عادات و سنت های بورژوایی می داند.
در این جا یک بار دیگر به موضوع رابطۀ آذر نفیسی با جریان های انقلابی می پردازیم، ولی این بار با ذرّه بین روانکاوی این رابطه را نگاه می کنیم. البته ذره بینی که من از آن حرف می زنم چیزی نیست بجز خوانش مواج متن توسط خود من و پیوند زدن جملات پراکنده به یک دیگر از طریق تداعی معانی آزاد.
بر این اساس به چگونگی رابطۀ بین جملۀ زیر می پردازیم و خواهیم دید که از تداعی معانی آزاد آن با مطالبی که به رابطۀ او با مادرش مربوط می شود، ما را به چه نتایجی هدایت خواهد کرد.
«کمی بعد، از من روی برمی گرداندند چرا که بر اساس قراردادمان عمل نکرده بودم و از نظر آنها کودکی نافرمان و رام نشدنی بودم.» (ص 130)
پیش از این مطالبی در بارۀ کلمۀ «لیدی» گفتیم، آذر نفیسی در جایی می گوید که او هرگز به آن لیدی تبدیل نشده که مادرش از او انتظار داشته است.
به این ترتیب مشاهده می کنیم که چگونه تنش بین فرزند و والدین، در عرصۀ فعالیت های اجتماعی دراشکال نمادینه تکرار می شوند. البته به کار بردن روانکاوی در نقد ادبی صرفا از این جهت اهمیت دارد که وجود و حضور ناخودآگاه خصوصا در داستان پردازی را نشان می دهد. حال باید دانست که چنین موضوعی چه نتایجی برای مفهوم اثر در بر دارد؟
(1T.S.Eliot, Austen, Plath, Nabokov, Fitzgerald
(2 Labica-Bensussan. Dictionnaire critique du marxisme
بخش دوّم
گتسبی
یادداشت 16
تبعیض در خصوص میکائیل گولد
و مقایسه جمهوری اسلامی و مارکسیسم
در تمام طول و عرض «لولیتا خوانی در تهران» مشاهدات نویسنده متوجه موضوع سانسور برخی کتابها در جمهوری سلامی ایران است. یعنی موضوعی که از یک سو رژیم پهلوی را در امان می دارد و از طرف دیگر تلویحا غرب را از این انتقاد مبرا می کند. از دیدگاه آذر نفیسی سیاستمداران کشورهایی نظیر ایالات متحدۀ آمریکا ادبیات و جهان هنر را در راستای منافع سیاسی خودشان جهت دهی نمی کنند و در غرب استقلال هنر کاملا تضمین شده و هیچ گونه تبعیضی وجود ندارد.
ولی در واقع تنها بررسی دقیق آن چه که به مابین فرهنگی ایران و جهان مربوط می شود، کافی ست تا مفهوم دموکراسی در غرب را قویا دچار فروپاشی کند..
در غرب و در شرق تنها در شیوۀ سانسور است که تفاوت هایی را نشان می دهد. برای مثال، یکی از شواهد سانسور می تواند همین باشد که در پاریس شما وقتی بخواهید از میکائیل گولد کتابی تهیه کنید، تحقیقا چیزی پیدا نخواهید کرد (شاید در برخی فروشگاه های انترنتی بتوانید به چند نسخۀ قدیمی از «یهودی بی پول» در ترجمۀ فرانسوی دسترسی پیدا کنید. البته اگر شانس بیاورید)، در حالی که فیلتز جرالد مثل نان بگت همه جا در دست رس است.
ولی تبعیض در رابطه با نویسنده ای نظیر میکائیل گولد در رمان آذر نفیسی نیز مشاهده می شود. در حالی که نویسنده از موضع بی طرفانه، دموکرات، لیبرال و بورژوای خود، ما را مطمئن می سازد، و علاوه بر این به ما اطمینان می دهد که دوران گرایشات چپ و مارکسیست جوانی اش را پشت سر گذاشته و هرگز از آرمان های بورژوایی و طبقاتی اش روی برنگردانده و از هر گونه «توتالیتاریسم» و سانسور بیزار است. و به این ترتیب است که بی هیچ ابهامی، همان طور که پیش از این نیز به نقل آوردیم، می گوید که هیچ گاه از علائقش نسبت به نویسنده هایی که از دیدگاه او ضد انقلابی هستند قطع نظر نکرده است.
ولی پیش از آن که به موضوع میکائیل گولد به تعبیر آذر نفیسی بپردازیم، به روزی باز می گردیم که نویسندۀ لولیتا خوانی در تهران پس از هفده سال وارد فرودگاه مهرآباد می شود و او عبور خود را از گمرکات به تفصیل تعریف کرده و لیست محتویات چمدانش را معرفی می کند و بین آنها چند کتاب می بینیم : «ادا، یهودی بی پول، گتسبی بزرگ...» (ص 123)
با این وجود دربارۀ لیست کتابهایی که نام می برد، می توانیم بپرسیم که چرا او تنها این سه کتاب را نام می برد و از کتابهای دیگر حرفی نمی زند؟ به عبارت دیگر پرسش این جا ست که آیا این سه کتاب نام برده در لیست محتویات چمدان آذر نفیسی دارای مفهوم خاصی است و یا اینکه کاملا اتفاقی از آنها نام برده؟
دیپلم ها و برگۀ ازدواج او نیز در لیست محتویات قید شده است.
فرض ما بر این است که یادآوری این سه کتاب بر حسب اتفاق نبوده. حال ببینیم چه مفهومی از این سه کتاب بر می آید.
وقتی او هنوز در دانشگاه نورمان در اوکلاهوما تحصیل می کند، همراه با مردی که دوست دانشگاهی او هم نیست، در جشنی شرکت می کند. این مرد همان فردی است که نابوکوف را به او معرفی می کند و یک جلد «آدا» (1)به او هدیه می دهد : «روی صفحۀ اوّل نوشته بود، برای آذر، آدای من، تد» (ص 125 ترجمه از من است)
داستان این آخرین رمان مهم نابوکوفی شاید تا حدودی روشنگر حضور آن در لیست اشیاء نامبرده در چمدان آذر نفیسی هنگام عبور از گمرکات مهرآباد تهران، و در عین حال در رمان «لولیتا خوانی در تهران» باشد. چرا که اگر بر اساس منطق نویسنده داستان لولیتا نماد داستان جمهوری اسلامی است، طبیعی خواهد بود که آدا نماد زندگی خود نویسنده باشد. در هر صورت چنین مقایسات و جابجایی هایی کاملا در حالت انطباق با منطق نویسنده است.
داستان « آدا»، به این شکل شروع می شود که وان وین 14 ساله به قصر عمه اش می آید که دختر عمه هایش آدا و لوست نیز در آن جا زندگی می کردند. آدا و وان حساسیت نزدیک و خاصی با یک دیگر پیدا می کنند، و رابطۀ عاشقانه و جنسی آنها را به یک دیگر پیوند می زند. ولی سیر حوادث آنها را از یک دیگر جدا می کند. پدر آنها، دمون وین از روابط آنها مطلع می شود و فورا آنها را از یک دیگر جدا می کند، زیرا این بچه ها در واقع خواهر و برادر هستند. آدا با مرد بی مایه ای ازدواج می کند و وان از آغوش این زن به آغوش آن زن یاد آدا معشوق اولیه اش را تداعی می کند. لوست خواهر آدا، به شکل غیر مستقیم دیوانه وار عاشق وان است، او طی مسافرت با کشتی تفریحی که وان نیز روی آن است، خود کشی می کند. در دوران کهولت آدا و وان یک دیگر را پیدا می کنند. وان رمان می نویسد و دوران پیری به فراخی سرنوشت آنها است.
به این ترتیب وقتی تد روی برگ اوّل کتاب می نویسد تقدیم به آذر، آدای من، در این صورت می توانیم به رابطۀ عاشقانۀ بین تد و آذر باور کنیم. زیرا اگر آذر، آدای تد است، تد هم بی گمان وان آذر خواهد بود. البته چندان روشن نیست که این رابطۀ عاشقانه رابطۀ فرا زناشویی بوده و یا اینکه جزء حوادثی به شمار می آید که به دوران پیش از ازدواج او با بیژن باز می گردد. چنین ابهامی می تواند با تماتیک داستان آدا قابل حل باشد. به این ترتیب که هم خوابگی با محارم به عنوان تماتیک رمان آدا، می تواند به مصداق روش تعبیر خواب نزد فروید، در جابجایی آن توسط آذر (جابجایی در این جا یعنی این که آذر نفیسی بجای این که مستقیما به شرح رابطۀ خود با تد بپردازد، این امر به رمان آدا واگذار می کند) تغییر شکل داده، و در واقع از آنجایی که هم خوابگی با محارم ممنوع است، رابطۀ عاشقانه با تد نیز جزء مقولات ممنوعه بوده. پس رابطۀ عاشقانه با تد ممنوعه یعنی در زمانی صورت گرفته که او همسر بیژن بوده، و بیژن نیز همان مرد بی مایه ای به نظر می رسد که آدا با او ازدواج کرده است. در نتیجه تا این جا ما به مفهوم یکی از این کتابها و دلبستگی خاص آذر به این کتاب پی بردیم. و مفهوم دیگر حضور این کتاب در چمدان آذر، بازنمایی رابطۀ والاگریانۀ آذر با ادبیات مورد علاقه اش می باشد. یعنی کتاب به جای معشوق و آن هم کتابی که با زندگینامۀ خود او رابطۀ نزدیکی دارد.
کمی دورتر در صفحۀ 154 از فردی به نام جف حرف می زند. جف یک روزنامه نگار نیویورکی است که ذر اطراف سال 1980 آذر با او در خیابانهای تهران قدم می زده و این طور که می گوید این راهپیمایی به همراهی جف برای او خیلی آرامش بخش بوده است.
به این ترتیب می توانیم حدس بزنیم که بیژن از چنین روابطی اطلاعی نداشته، ولی ناخودآگاهانه – یعنی به دلیل رابطه ای که می توانیم آن را رابطۀ ناخودآگاهانۀ مابین فردی بنامیم و یا انتقال قلبی– به موضوع پی برده بوده ولی این موضوع نزد بیژن آگاهانه نبوده. بر این اساس عکس العملی که آذر آن را حسادت بیمارناک می نامد، در واقع بیمارناک بوده زیرا خیانت های پنهان او به مثابه خشونتی ناخودآگاهانه بیژن را متآثر می ساخته و در این صورت طبیعی به نظر می رسد که تحت چنین شرایطی هر فرد سالمی هم اگر بجای بیژن می بود تعادل روانی اش را از دست می داد.
جف در دفتر خاطرات آذر نوشته بود » « گتسبی، از طرف جف»(ص 154. نسخۀ فرانسوی)
در این رابطه نیز ابهاماتی احساس می شود. کمی دورتر در صفحۀ 190 دربارۀ گتسبی می گوید : «در مورد گتسبی نمی توانستم افکار و احساساتم را بیان کنم.»
به این ترتیب می توانیم نتیجه بگیریم که آذر نفیسی رابطۀ خاصی با کتابهایش دارد، زیرا کتابهای او حامل خاطرات او بوده و با روابط عاطفی و شخصی او درهم آمیخته است. در صفحۀ 162 می گوید «اسباب هایم را در ساکم گذاشته بودم و، به استثناء گتسبی که بی آن که به آن فکر کنم در دستم گرفته بودم.»
حال می پردازیم که موضوع میکائیل گولد و تبعیضی که آذر نفیسی در خصوص این نویسندۀ کمونیست آمریکایی قائل می شود. در صفحۀ 129، برای یکی از دوستان دانشگاهی که او را دکتر «آ» می نامد، در دانشکدۀ ادبیات انگلیسی در تهران، توضیح می دهد که به چه علتی موضوع پژوهشی اش را تغییر داده است. موضوع پژوهشی او در آغاژ مقایسۀ نویسنده های پرولتاریایی و غیر پرولتاریایی در سالهای 20 بوده. در این بررسی او فیتزجرالد را به عنوان غیر پرولتاریایی و گولد را به عنوان نویسندۀ پرولتاریایی انتخاب می کند. ولی سرانجام بررسی خودش را به میکائیل گولد منحصر می سازد : «علاوه بر این من خودم انقلابی بودم و نیاز داشتم بدانم که چه انگیزه ای میکائیل گولد و آنهایی که به او شباهت داشتند را به نوشتن وامی داشته» (ص 130. ترجمه از من است)
تا این جا ما با رنگ پرچم سرزمین موعود آذر نفیسی آشنا شدیم، با آرمان سیاسی او آشنا شدیم. و اگر رمان در حالت کلّی به نوعی رابطه با جهان پیرامون و جایگاه بیان آرزومندیهای نویسنده، و طرح او برای آینده ای بهتر باشد، در این صورت نیز با اتوپی او آشنا شدیم و به روشنی دیدیم که او تا چه اندازه به عادات بورژوایی خود دلبستکی نشان می دهد. و البته پشتیبانی جهانی (...) از چنین رمانی و ستایش اپوزیسیون دموکراتیک ایران و آلترناتیوی که مدعی گذشت از حکومت قرون وسطایی است را نیز در خارج از کشور مشاهده کردیم که تمامی این ها البته برای برخی از ما باید جای نگرانی های بسیاری داشته باشد.
در این جا به موضوع میکائیل گولد در نوشتۀ آذر نفیسی می پردازیم، تا ببینم که آرزومندی و نیاز او علاوه بر تابلو کردن تمامی تعلقات ایدئولوژیکش و تبلیغ برای مرغوبیت مارک سیاسی و طبقاتی خود، و به همین گونه جهت تضمین اعتبار نزد اربابان جهان برای اپوزیسیون ایران در خارج از کشور، باید تا بی اعتبار جلوه دادن نویسنده ای نظیر میکائیل گولد پیش برود.
شیوۀ لگدمال کردن میکائیل گولد با تمام جذبه های نادری که می توانیم نزد او بیابیم یعنی یک یهودی کمونیست آمریکایی بی پول، به شکل غیر مستقیم از زبان دکتر «آ» آغاز می شود. دکتر «آ» تأسف می خود که چرا آذر نفیسی فیتزجرالد را رها کرده و به این «فرد بی مایه» (ص130) پرداخته است. سپس همین شیوۀ غیر مستقیم از زبان خود او ادامه پیدا می کند، و می گوید : «ما به گفت و گو ادامه دادیم، خیلی جالب بود و من دعوت او را پذیرفتم.» (ص 130. ترجمه از من است)
البته شام در منزل دکتر«آ» به همراهی تعدادی از همکاران برگزار می شود.
در واقع آن چه از این گفت و گو بر می آید، این است که او نیز تأسف می خورد که چرا این «فرد بی مایه» را برای نوشتن تز انتخاب کرده، احتمالا به همان گونه که بیژن را به عنوان شوهر انتخاب کرده بوده، و باز هم به همان گونه که با محفل انقلابی رفت و آمد می کرده که هیچ مناسبتی با منویات درونی و عادات بورژوایی او نداشته است.
علاوه بر این باید صفحات 168 و 169 را نیز یادآور شویم که به ستایش از دکتر«آ» اختصاص پیدا می کند، که می توانیم آن را به نحو غیر مستقیم تأیید نظریات او در مورد «فرد بی مایه» یعنی نویسندۀ بی مایه ای مثل میکائیل گولد بدانیم و تعبیر کنیم.
اتهام میکائیل گولد به بی مایگی در عین حال با حوادث انقلابی گره می خورد که «لولیتا خوانی در تهران» باید عهده دار بازنمایی تحجر آن باشد.
و از همین رو تلاش می کند که ما به کشتی نوح او باور داشته باشیم و می گوید : «سعی می کردم تا جایی که می توانم از نظر سیاسی بی طرف باشم، و در کنار از گتسبی بزرگ و خداحافظ اسلحه، ازآثار ماکسیم گورکی و میکائیل گولد هم حرف می زدم.» (ص 132. ترجمه از من است)
در این جا مشاهده می کنیم که به شکلی ضمنی (بگی نگی) ماکسیم گورکی هم به سرنوشت میکائیل گولد می پیوندد و «فرد بی مایه» از آب در می آید.
ولی پیش از آن که دورتر برویم، باید دقیقا بدانیم که در ذهن آذر نفیسی به عنوان استاد ادبیات در خصوص ادبیات چه می گذرد؟ اگر به جملۀ او دقت کنیم او می گوید که سعی کرده است که از دیدگاه سیاسی بی طرف باشد، البته ترجمۀ تحت الفظی حرف او در ترجمۀ فرانسوی، «درستکار بودن از نظر سیاسی» است. درستکار آن هم زمانی که میکائیل گولد و ماکسیم گورکی بی مایه معرفی شده ، و ملاقات با دکتر«آ» برای او سرشار از هم فکری و رضایت خاطر بوده است.
به این ترتیب مشاهده می کنیم که تبعیضی که «لولیتا خوانی در تهران» موجب می شود بسیار عمیق است.
دراین جا از این جهت که با صداقت سیاسی خانم آذر نفیسی و صداقت سیاسی نهادها و مؤسسات و به همین گونه اپوزیسیونی که از ایشان پشتیبانی کرده اند، بیشتر آشنا شویم به بررسی دوقطعه می پردازیم.
اولین قطعه نقل قولی است از میکائیل گولد وقطعۀ دوّم تعبیری است دربارۀ او :
«هنر نه نخبه گرا ست و نه بی مسئولیت. هنر شیوۀ استفاده از تراکتور را به کشاورزان می آموزد، برای سربازان سرود می سراید، برای کارگران لباس طرح می زند، برای نمایش در کارخانه ها نمایشنامه می نویسد.، و عهده دار صدها وظیفۀ دیگر می شود. هنر به همان اندازه ضروری ست که نان.»(ص155 ترجمه از من است.)
آذر نفیسی این قطعه از نوشته های میکائیل گولد را از مقاله ای تحت عنوان «به سوی هنر پرولتاریایی» سال 1929 استخراج کرده است.
آذر نفیسی در قطعۀ دوّم در سه صفحه بعد می گوید :
«تلاش من بر این بود که به آنها بفهمانم که میکائیل گولد و اسکات فیتزجرالد موضوع مشابهی را مطرح می کردند، یعنی رؤیا و بطور مشخص رؤیای آمریکایی. آن چه را که میکائیل گولد تنها آرزویش را داشت در کشوری دور به تحقق رسید، که امروز نام تازه ای پیدا کرده، که آن را جمهوری اسلامی ایران می نامند.» (ص 158. ترجمه از من است)
و ادامه می دهد :
«انقلاب میکائیل گولد مارکسیست و انقلاب ما اسلامی بود. ولی هر دو نقاط مشترک زیادی دارند، هر دو ایدئولوژیک و توتالیتر هستند.»
روشن است که آذر نفیسی چنین نظریاتی را با خیال راحت و با تکیه به تمام تبلیغات (ایدئولوژیک) نظام سرمایه داری جهانی، یعنی به پشتیبانی ناتوی فرهنگی، علیه کمونیست ها مطرح می کند. متأسفانه کلمات در این جا به تنهایی قادر به جبران تمام گسترۀ واقعیت نیستند، و ما به سختی می توانیم ابعاد چنین تبلیغاتی را حدس بزنیم.
یکی از دلایل سیاسی که چنین مقایسه ای را بین مارکسیسم (یعنی علوم انسانی مدرن) و جمهوری اسلامی در رمان آذر نفیسی می تواند توضیح دهد، این واقعیت ژئو استراتژیک است که با فروپاشی جبهۀ سوسیالیسم، منازعات بین المللی به محور تازه ای نیازمند بود و در نتیجه قرعه به نام ایران و جمهوری اسلامی ایران افتاد.
کوتاه سخن این که در نظریات آذر نفیسی اگر جمهوری اسلامی و کمونیسم ایدئولوژیک و توتالیتر بوده و نقاط مشترک زیادی دارند، در یک نکته تردیدی نیست و آن هم این است که او راه رهایی بشریت را در لیبرالیسم می داند و سرزمین موعود او نیز آمریکا می باشد. و بر این اساس باید نتیجه بگیریم که لیبرالیسم، نظام سرمایه داری ایدئولوژیک و توتالیتر نیست.
Naboukov. Ada ou ardeur.1969
November 28th, 2010
برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
- جعفر مرزوقی (برزین آذرمهر)بیم و امید
- يحيي دبيركابينه ى ما
- مترجم نگين كارگرداستان«تغییر تدریجی»
- الحاج الھام الدین قیامافغانان یو
- جوهرفروشفروغ از لندن
- جعفر مرزوقی (برزین آذرمهر)جادوگران...
- فروغ ازلندنبیگنه
- يحيي دبيردموكراسي
- (طنز) از . ز. رزمیخصوصیات یک زن گوسفندی و خوب کاری و باری و ...
- مسعود حدادبس کنید
- ترتیب کوونکی : انجنیر عبدالقادرمسعودزما ګرانه وطنه
- عبدالله « وفا »شب یلدا
- نوشته نذیر ظفرسوخت میهن کس نگفت کار منست
- فروغ از لندن آلوده دامانی
- ف. بریخطاب به کرزی
- پوهاند دوکتور م.ا. زيارله نويو سپېدو سره راټوکېدلی ((سحر))
- مسعود حدادیاد پدر
- مولانا کبیر فرخاریشب یلدا
- محمد اسحاق ثنااشک
- داکتر عزیز فاریابیشادروان استاد سید محمد (دروگر )
- انجنیـر خلیـل الله روؤفـیمخاطبــم شمائیــد
- فروغ از لندنآتش افروخت
- نوشته: نذیر ظفرصیاد
- فروغ از لندنقصرِستم
- دکتر بیژن بارانحافظه در شعر فروغ
- نوشته نذیر ظفر بیادت
- زلیخا پوپلدوست دارم این وطن را
- نوشته :جنیدمعمارزادهسرګذشت
- شاعر : عبدالغفور لیوالبارانونه او ډيوې
- دکتر حمیدالله مفیدبه بهانه ای ۸۰۹ مرگ روز استاد سخن
- نوشته نذیر ظفرتاریک
- زلمی رزمی درام زن افغان درسه پرده :
- زلمی رزمیسنگسار
- مسعود حداد به مهدی شما قسم
- امین آريبلريشه
- نوشته نذیر ظفرمرا ببخش
- انجنېر ظهورالدين انديشلغمان__ استراخان
- شاعر : عبدالحمید ماشوخیلغزل
- عبدالله وفا «عمر ما چون نوح در اندیشه توفان گذشت »
- جعفرمرزوقی (برزین آذرمهر)بی تو...
- مسعود حدادبیاد جان باختگان المار
- محمد اسحاق ثناجام غرور
- نوشته نذیر ظفرکنار یار
- نوشته نذیر ظفردروغ بود
- مولانا کبیر فرخاریزبان گهر بار دری و خرم
- نوشته نذیر ظفربیگانه
- مسعود حدادلاله زار من چه شد؟
- الحاج الھام الدین قیامدکابل خوب
- عبدالله وفا گریه آبشار
- نوشته داکتر حمیدالله مفیدکاکا گریزی
- ناهيدبشردوستسمفونى خنده
- عزیزه عنایت خورشید صلح
- مسعود حدادرویا
- محمد اسحاق ثناکج
- الحاج الھام الدین قیامګاوندیه!
- یکونکی پوهندوی اصف بهاندڅه کړمه خدایه چې دغم دپاسه غم دی
- الحاج الھام الدین قیام!کاشکی
- نایابهغه ماښام راته بیا بیا یادیږي
- مسعود حدادغیابت
- انجنیر عبدالقادرمسعود ارواښاد ډاکتر حنیف بکتاش د پښتو ادب نوښتګر، انځورګر او پر ښکلا مین شاعر
- علی کریمیچند پرنده
- مولانا کبیر فرخاریخـــــــــــــــــــــزان
- از: پوهندوی شیما غفوریافق گـُنگ
- نوشته : نذیر ظفرماه محرم ماه حسین علیه السلام
- دکتر بیژن بارانشخصیت اجتماعی شاملو
- اکرامایه های زمینی
- مسعود حداد یاد شهید
- ف.بریمدعیان رهبری
- ع. بصیر دهزادچند قطعه شعر انتخابی
- عبدالله وفا خاک گردِ پا
- صحبت با جناب واحدی صاحب
- نوشته نذیر ظفر شکایت زندانی کابل
- لیلا فرجامیآخرین خورشید
- محمد اسحاق ثناآشفته مو
- نوشته نذیر ظفردست شاعر
- انجنیرعبدالقادرمسعودښاغلی عبدالوهاب سرتیر
- دکتر بیژن باراناختلال شخصیت شاعر
- شادی شریفیانداستان پناهنده
- نوشته از: پوهندوی شیما غفوریپیام مسافر نو
- الحاج الھام الدین قیامڅلوریځه
- نوشته نذیر ظفر ملول
- صالحه وهاب واصلدو عید
- عبدالو کیل کوچی جایگاه طنز در ادبیات دری
- احمد شکیب جانبازیاد وطن
- ترتیب کوونکی : انجنیرعبدالقادرمسعودد ژوند کاروان
- محمد اسحاق ثنا عید
- زمستان
- نوشته نذیر ظفر آرزوی عید
- مختار تاجزیدر کمینگاه نگاهش
- رسول پویانعید قربان
- داوود اکمل احمدیعید بر همگان مبارکباد...
- الحاج الھام الدین قیامدسولی اختر
- عبدالو کیل کوچی عید قربان
- ف.بریرنج مردمان
- نورالدین همسنگرعید قر بانم نگر
- نوشته نذیر ظفررای میدهیم
- علی کریمیرویایی یک پروانه
- نوشته از پوهندوی شیما غفوریزخم اجل
- دکتر بیژن باران مشعر در شعر
- محمد اسحاق ثناغرور
- شاعر : صدیق کاوون توفانيگاونډیه
- از قلم فضل الرحیم رحیمنامه ء پسر به پدر اش !!!!!
- نوشته نذیر ظفرسنگلاخ عشق
- الحاج الھام الدین قیامغالمغال
- شاعر : غني خانمینه او حسن
- دكتر بيژن بارانتبلور اختلالات روحي در 5 شاعر معاصر
- عبدالله وفابازار این زمانه دِگر رنگ و بو گرفت
- نوشته نذیر ظفر بد نبود
- بهروز مطلبزادهاشک شاعر …
- فروغ از لندندرتک و تاز است
- دکتر بیژن بارانشعر و فکر
- نوشته نذیر ظفرخواب
- علی کریمیغفلت های روزمره
- ترتیب کوونکی : انجنیر عبدالقادرمسعودد دوکتور نجیب الله د اوولسم تلین په ویاړ انځوریز شعرونه
- مولانا کبیر فرخاریبیدار دل
- مسعود حدادافسر تخم فروش
- فروغ از لندنانباز
- پوهندوی شیما غفوریچشم به راه
- عبدالله وفابه قهرمانان جنوب آسیا
- مختار تاجزیاز عمق زمین و یا فضا آمدهام ؟
- نوشته نذیر ظفرعاشقانه بگو
- ترتیب کوونکی : انجنیرعبدالقادرمسعودله زمانې سره یو ځای
- کریمیقصه ای که راست بود
- نوشته نذیر ظفر نادم
- الحاج الھام الدین قیامڅلوریځه
- شاعر : ارواښاد استاد ګل پاچا الفتد ښکلیو خیال
- فروغ از لندن درجستجویِ دفترِعُشاق
- دکتر بیژن باران بلاغت در شعر
- نوشته نذیر ظفرمرجع الهام
- فروغ از لندناُمید وارگریه کنیم
- عبدالله وفااشک بی اثر
- نوشته نذیر ظفرمطرب
- مسعود حدادببخشیدم خدارا
- دکتر بیژن بارانشعر- کارکرد مغز
- فروغ از لندنرِندانه پُرس
- مسعود حدادنماد گُل
- مولانا کبیر فرخاریازمون
- فروغ از لندن بَردل نشانه بود
- نوشته نذیر ظفر فدای شکار
- طنز کوتاه: نوشته داکتر حمیدالله مفیدخبر
- عبدالله وفاآواره گان
- فروغ از لندنعلی اصغر
- لیکونکی: ن.س. محجوب دلیکوال یاد
- شاعر : عبدالباري جهانيغزل
- مسعود حدادشنیدم
- فروغ از لندنغلامم نوکرانِ نوکرم را
- نوشته نذیر ظفریادت
- نورالدین همسنگرملک بی قانون
- مسعود حدادنمی دانم چه خواهد شد
- فروغ ازلندندودازسُخن برآید
- شاعر : ارواښادملنګ جانمقام
- زيارراڼه توري
- شیما غفوریاوزان حق*
- نوشته نذیر ظفرتصادفی
- فروغ ازلندننه زرازِغُنچه دانم
- نوشته نذیر ظفرحب وطن
- شاعر :ارواښاد غني خانپلوشه
- نوشته : دکتر حمیدالله مفیدحلال است یا حرام؟
- عبدالکبیر کاکړمیړانه
- فروغ از لندنمُشتِ خاک و ریگ
- مولانا کبیر (فر خاری)حکایت ها
- اناهیتا محبوبحیله
- نوشته نذیر ظفروطن
- فروغ از لندنمحتاج عصا شد
- مسعود حدادنالۀ زن
- فروغ از لندن ازدهانِ قندِ ماست
- سید احمد ضیا نوریعشق در بیشه اندیشه حضرت مولانا
- رسول پويانفرهنگ ستيزان تمدن گريز
- اسحاق ثناآزادی
- نوشته نذیر ظفربگریم
- انجنېر ظهورالدين اندېشآزادی
- فروغ از لندن بوریایِ فقر
- پوهندوی شیما غفوریآزادی
- مسعود حدادخدا اینجاست
- فروغ گردوغُبارِحادثه
- فروغ از لندن آهنگِ سفر
- اناهیتا محبوبجفا
- سلیمان راوشدرنگی بر نقد و نظر ِ یک شعردوشیزه کریمه شبرنگ
- Sumaia Frotanسرزمين خسته ام
- مختار تاجزیفلک
- نوشته نذیر ظفرپیام عید
- مسعود حداد ما وکیلیم ما وکیل
- الحاج الهام الدين قياماختره
- نورالدین همسنگرمژدهء عید
- عبدالو کیل کوچی جشن آزادی وعید رمضان
- فروغ ازلندنخدایاچه کنم
- نوشته نذیر ظفریادم رفت
- مولانا کبیر فرخاریهیولای ستمگستر
- دکتر بیژن باران تنانگی شعر زن خاور میانه
- مهران زنگنهشاهزاده و سیاه
- مهران زنگنهتنهایی (1)
- مهستی شاهرخینگاهی به رمان«هیچکس«از مهران زنگنه
- فروغ از لندن درلوحهٔ تقدیر
- مسعود حدادشِکوَه
- مختار تاجزیسکوت
- حمیدالله مفیدپاسداری از زبان
- شاپوراحمديگزيدهاي از شعرهاي الكساندر پوشكين
- نوشته نذیر ظفرامیدوار
- نورالدین همسنگردام حریص
- فروغ از لندن هریک تبر بدستیم
- داکتر مراد( تأسف )
- سلیمان راوشبانو کریمه شبرنگ یا هودج نشین کاروان ابریشمین راه شعر و اندیشه
- دکتر بیژن باران نقد ساختاری پرستوهای شهلا
- مختار تاجزیملای علم ستیز
- مسعود حدادچه باید کرد
- اناهیتا محبوبروژی
- الحاج الهام الدين قيامګيله من
- شاعر : عبدالحمیدماشوخیلغزل
- فروغ از لندن گلابت میتوان نامید
- ضیاالدین همت ملته ښایسته رنګین غزل یې
- مسعود حدادحیف می
- نوشته نذیر ظفردر پر تو نور
- فروغ از لندنهمچوگلعذارانی
- نویسنده: سید تمیم بهارمرده سرگردان
- نوشته : نذیر ظفرخواست دل
- مسعود حدادسنت شکن
- محمد اسحاق ثنادرد وطن
- فروغ ازلندنزُلفِ چلیپا
- نوشتۀ داکترمراد( پیرپسرِخودپسند )
- نوشته نذیر ظفرمداوا
- فروغ از لندنمُبتلای عشق
- عبدالو کیل کوچیشاه وشبگرد
- بیژن بارانشکوفه
- اناهیتا محبوبانصاف
- مختار تاجزیذوق هستی
- مولانا کبیر فرخاریکوره ی کباب
- انجنیر حفیظ ا له حازمفقط اگربدانم
- محمد اسحاق ثناجلوه حسن
- نبشتۀ داکتر مراد«دکتور»و«پیردختر» اش(1)
- الحاج الهام الدين قيامدمينې پور
- اناهیتا محبوببال شکسته
- از دکتر حمیدالله مفیدگذر شتابنده بر گزیده ای شعری«باغ در پاییز» اثر بانوی گهر نگرکریمه ملزم پرکار
- نوشته نذیر ظفررنگ پیری
- فروغ ازلندنکبابِ ازجگر
- ( زلمی رزمی ) ابر و باران بهار
- عزیزه عنایت امیردانشمند، نظام الدین علی شیرنوایی !
- فروغ ازلندنتوسنِ جهل
- دکتر بیژن باراننقد رمان دکتر محمود صفریان
- نوشته نذیر ظفرنیافتم
- اناهیتا محبوبثنا
- اناهیتا محبوبجانان
- محمد اسحاق ثنازخم زندگی
- دکتر بیژن بارانعشق
- فروغ از لندندرجاده های جبرِزمان
- یونس عثمانیتضرع
- مختار تاجزیمقام عرش
- ف. بریزخود بیگانگی
- شاپوراحمدياسفار
- الحاج الهام الدين قياموايي سوله
- مختار تاجزی چور
- فروغ ازلندنآینه دار
- نوشته نذیر ظفر حیران مانده ام
- نویسنده : داکتر مراداز « لیلی » تا « نازی »بخش نهم
- نویسنده : داکتر مراداز « لیلی » تا « نازی »بخش هشتم
- نویسنده : داکتر مراداز « لیلی » تا « نازی »بخش هفتم
- نویسنده : داکتر مراداز « لیلی » تا « نازی »بخش ششم
- نویسنده : داکتر مراداز « لیلی » تا « نازی »بخش پنجم
- مختار تاجزیمباد
- حسنیه عثمان داودملال
- نویسنده : داکتر مراداز « لیلی » تا « نازی »بخش چهارم
- اناهیتا محبوبملگرتیا
- فروغ ازلندن کرانه هایِ اُمید
- نوشته : نذیر ظفرچشم امید
- از محمد ضیا، ضیاقلم
- شاعر : افضل ټکورغزل
- شاعر اسدالله زمرید وطن د مور اولاد
- نورالدین همسنگراحساس تند
- مختار تاجزیو اینبار خنده میکنم ......
- نویسنده : داکتر مراداز « لیلی » تا « نازی » بخش سوم
- الحاج الهام الدين قيامافغانه
- مولانا کبیر (فرخاری)روز پدر را گرامی میداریم
- مختار تاجزی« گریه میکنم »
- اناهیتا محبوبوطن پریژدم
- فروغ ازلندنخراب شوی
- مسعود حداددروغ است
- هادی عروس سنگمرد بیباک
- محمد اسحاق ثناپدر
- نویسنده : داکتر مراداز « لیلی » تا « نازی »
- نــــگارنده : مــــــــــاریـــــــا داروبه پاسخ محبتهای بی پایان استاد کهزاد گرامی ! ...و مجموعه جدید شان
- یعقوب منګلخماري سترګي
- یونس عثما نیگاوسنگها
- بوسه جوانی نوشته نذیر ظفر ورجینیا
- دکتر بیژن باراننقد ادبی ساختاری
- فروغ از لندنسوخت
- الحاج الهام الدين قيامپوښتنې اوغوښتنې
- از قلم فضل الرحیم رحیم خبرنگار آزادگل لالا ترک وطن می کند !!!
- رحمت الله روند پوشکین شاعر بزرگ وبنیانگذار ادبیات زبان روسی
- مسعود حدادبت دلخواه
- فروغ از لندنپای انصاف
- از قلم : فضل الرحیم رحیمساعات تیری ریئس ، در طول یک روزکاری !!!
- ف. بریاسرار خلقت........
- دکتر بیژن باران زیبایی شناسی شعر-1
- یونس عثمانی گمشده
- عزیزه عنایتبزم عاشقــان
- انجنیرعبدالقادرمسعودد ښاغلی صدیق کاوون توفاني انځوریز شعرونه
- شیما غفوریبر خیز ای زن
- مسعود حدادخسته ام
- یعقوب منګلدآسیادزړه ګلشن
- نوشتهء نذیر ظفر امید واری
- فروغ از لندن پرچمِ قوم وقبیل
- منیر سپاسدر حضور مولانا
- مسعود حداد مرغ هما
- محمد اسحاق ثناطلب عشق
- فضل الرحیم رحیم تکرار
- نوشته نذیر ظفرلا فوک
- فروغ از لندن بعزمِ کویِ یار
- نورالدین همسنگردیو را از پا فگن
- اناهیتا محبوبیا خدا یا
- لیلا فرجامیپیش از خداحافظی
- الحاج الهام الدين قيامپنجابه
- مسعود حدادمن زنسل دیگرم
- نوشته نذیر ظفر عادت کرده ام
- فروغ از لندن مَیِ ناب
- نو شته نذیر ظفر یاد میهن
- اناهیتا محبوبدیوانَگی
- فروغ از لندن ارجمندی
- عبدالله وفا نورستانی گُردان سر زمین من
- یونس عثمانی باران
- مترجم ليلي مسلميداستان«نقطه روشن
- انجنیر عبدالقادرمسعودارواښاد ملنګ جان زموږ دهیواد خوږ ژبې، حماسي او اولسي شاعر
- محمد اسحاق ثناحادثه
- اناهیتا محبوبترانه وطن
- اناهیتا محبوبجور روزگار
- نویسنده: عبدالجمیل شیرزادمولوی پنجره ی به سوی بی نهایت
- نوشته نذیر ظفر دو بیتی های خونچکان
- فروغ از لندنشهیدِ شاشهید
- امان الله سېلاب ((ساپی))آزاد ژوند
- حسنیه عثمان داوددیورند
- فروغ ازلندن خاکِ نیاکان
- نوشته نذیر ظفر بهانه
- اناهیتا محبوبقسمت نشد
- حسن پیمانمقام زن،مقام مادر است
- یونس عثمانی سنگستان
- لطیف کریمی استالفی« شرمنده ام »
- پروین اعتصامیاشک یتیم
- از مرحوم محمد ابراهیم کوهی لشکریسه قطعه شعر در وصف مادر
- مادرمولانا کبیر (فرخاری)
- الحاج الهام الدين قيام مور
- فروغ از لندنمادرازدستِ من وجبرِزمان میسوزی
- م-اسحاق ثنامادر
- نوشته نذیر ظفرپشت ما نگرد
- اناهیتا محبوبدیشب
- ف.بریاز همه بهترین
- نو شته نذیر ظفر غنچه
- محمد اسحاق ثنا نوید وصل
- اناهیتا محبوبیار دل جو
- فروغشام هجران
- دکتر بیژن بارانشهر زمان
- انجنیرعبدالقادرمسعودشهیدامان الله سیلاب( ساپي ) دلوړتفکراوسپیڅلي احساس شاعراولیکوال
- یونس عثمانی عزم
- اناهیتا محبوبمینه
- فروغ ازلندن مردِ سفاک
- محمد اسحاق ثناتخم نفرین
- نوشته نذیر ظفر دل فروش
- فروغ از لندنعالمی یک رنگی
- انجنیر ظهو رالدین اندیشد انقلا ب خصلت
- مولانا کبیر فرخاریپاسخ به یک هرزه گویی
- فروغ ازلندن مُستزاد
- عبدالوکیل کوچیکار گر
- نوشته نذیر ظفرمنت کش
- جعفر مرزوقی ( برزین آذرمهر )سپاه ماه مه
- شعر ـ از یونس عثمانی خواب
- هادی عروسسنگننگ تاریخ
- سید احمد ضیا نوریاستاد خلیل الله خلیلی
- اناهیتا محبوبغوغا
- فروغ ازلندن پرستویِ مهاجر
- نوشته نذیر ظفریعنی من
- محمد ضیا ضیا نگاهی؛ مبنی برممنوعیت کاربُرد: زبانها ولهجه های بیگانه واستفاده از کلمات نامانوس) در افغانستان
- مولانا کبیر (فرخاری)عنصر گیتی
- محمدنعیم جوهرجوهرِهرمصرع اش بیجوره وطاق آمده
- محمد اسحاق ثنااظهار تمنا
- فروغ از لندن خدایِ عشق
- ف.بری زادهء تفتین
- نوشته نذیر ظفر قسمت
- فروغ از لندن حِرص دنیا
- اناهیتا محبوبهیچ چیز بی تو دگر مقبول نیست
- یونس عثمانی شبستان
- کاخ بلندپوهندوی شیما غفوری
- فروغ از لندن نفهمیده برفتم
- مسعود حداد!چه خوابی
- اناهیتا محبوبسرشت ناله
- نورالدین همسنگرچور کردند
- محمدنعیم جوهریادِوطن
- یعقوب منګلسپینه سپوږمۍځلیږي
- نوشته : نذیر ظفرعالمتاب
- یونس عثمانیجال بد گمانی
- فروغ از لندندرسِ عبرت
- مسعود حدادبگو
- فروغ از لندنسلام ای هموطن
- نوشته : نذیر ظفر جلوهء حسن
- نبشتۀ س. راوشبهار سعید بهارینه کاج شعر و خِرد باغستان ادبیات سرزمین ما
- محمدنعیم جوهرګنجِ پُرازغم
- مولانا کبیر (فرخاری)توان
- محمد اسحاق ثنافهم سخن
- نوشته نذیر ظفر بدم می آید
- از مرحوم محمد ابراهیم کوهی لشکریچند قطعه شعر انتخابی
- محمد نادر ظهیراثرات پربار آثار عرفانی اخلاقی بیدل رحمة الله علیه
- اناهیتا محبوبخسته
- شعرـ از یونس عثمانیکدورت
- عبدالله وفا مَیآ ای نوبهار !
- یعقوب منګلچه دډوهل غږشي
- ترجمه رحمت الله روند شعر ازخندیوکوف ادوارد والیتینویچ
- محمدنعیم جوهرجانرابه کف ګرفته وسوداکنم کم است
- نوشته : نذیر ظفرآتش غم
- محمدنعیم جوهرخسته ام
- رحمت الله روند احوال وآثار حکیم عمر خیام
- اناهیتا محبوبزړګی
- ارسالی صمیمیبهارانههای شاعران افغان در وصف نوروز
- نوشته نذیر ظفربوی نگار
- یعقوب منګلدکیڼي سترګي اشاره کړه
- محمد اسحاق ثنایاد جوانی
- آصفه صبابیا بیا
- فروغ شوخی وترفند
- نوشته نذیر ظفراز یاد رفته
- مسعود حداداز من وطن دزدیده اند
- هادی عروس سنگخدای کی ؟
- سرودۀ عبدالله وفا نورستانی گلاره
- سميه فروتن بى خبر از اندوهِ بى پايانِ انسانها
- دکتر بیژن باراناعدام ماه
- مولانا کبیر (فرخاری)بهار من
- چاووش بهار
- محمد اسحاق ثنافصل طرب
- عبدالله وفاارمغان بهار
- اناهیتا محبوببهار دل
- شعر از مرحوم محمد ابراهیم کوهی لشکریبهار آرزو
- انجنیر خلیـل الله روًوفیگل صحرای شقایق
- داسپرلۍ دئ؟الحاج الهام الدين قيام
- محمدالله نصرت میلۀ نوروز
- رحمت الله روند شاهنامه فردوسی،دوجهت متضاد واقعیت زندگی انسان
- ننګیا ربسرلی
- كانون فرهنگي چوك سي و دومين شماره ماهنامه ادبيات داستاني چوك(PDF) منتشر شد
- محمد اسحاق ثنانوروزانه
- ف.برینو بهاران
- عزیزه عنایتتا کهکشان گل
- نورالد ین همسنگر رشک بهاران
- یعقوب منګلپسرلي مومبارک شه
- الحاج الهام الدين قيامميراتې مېلې
- جعفر مرزوقی (برزین آذرمهر )ای گل من !
- عبدالو کیل کوچی یک بهار ودو بهاریه
- سميه فروتن روز خوش
- زلیخا پوپل بهار میرسد
- نوشته: نذیر (ظفر)صدای بهار
- محمد اسحاق ثناانتظار بهار
- انجنیر ظهو رالدین اندیشزړور مبارزهوګوچاوزته ډالۍ دی- د انسا ن مغز
- فروغ از لندن هرچه بادا باد
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) نوبهار
- محمد اسحاق ثناشاعر
- جلیلیاشک غم
- آصفه صباشیون زنجیر
- رحمت الله روند مثنوی سرایی ومثنوی معنوی مولانا جلال الدین محمد بلخی
- مسعود حدادگرگ مکار
- نوشته نذیر ظفر گریه میکند
- زلیخا پوپل بشکن
- د نزار قباني پښتو سکښت : لطیف بهاند
- عبدالو کیل کوچیخورشید آزادی
- الحاج الهام الدين قيامښځه
- نورالدین همسنگرشاهین فلک تاز
- بهروز مطلب زادهروز همبستگی جهانی زنان بر همه مبارک باد!
- نوشته نذیر ظفر زن ستایش خداست
- مسعود حدادصرف بشما
- محمد اسحاق ثنالیلی جان
- مسعود حداد آذین
- رحمت الله روند ابو عبدالله رودکی وآثار او
- صدیق کاوون توفانيزما د هېواد افغاننستان رنځېدلو او ستم زپلو ښځوته :
- پوهندوی شیما غفوری در گیر دو عشق
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) کشور
- رحمت الله روند شاهنامه فردوسی پیکار ابدی انسان بادیو
- دگروال انجینر نصرالله نصرتما در! مره رها نکو
- مهران زنگنهشاهزاده و سیاه[1]
- فروغ از لندن ننگ و نام
- از انجنیر خلیل شجاعسر شک غم
- نوشته نذیر ظفر پیشبرو !!!
- دکتر بیژن بارانساختار در ژرفای هنر
- از قلم فضل الرحیم رحیم خبرنگار آزادشوخی با عناوین مطالب در رسانه ها
- (یعقوب( منګلسري اورڼي اوښکي
- سميه فروتن سخت نیست باور کن سخت نیست
- محمد اسحاق ثنانوازش
- نوشته نذیر ظفربهار نزدیک است
- عبدالله « وفا »نوید وصل
- نوشته نذ یر ظفر فلک فتنه
- اناهیتا محبوببشنو
- مسعود حداد حضور
- پوهاند دوکتور مجاوراحمد زيار مورنۍ( لومړنۍ) ژبه
- فروغ از لندن پیکِ خوشبختی
- الحاج الهام الدين قيامماوې کاشکې
- یعقوب منګلبي آوازه ژړا
- بیژن بارانخانه دو در
- محمد اسحاق ثناقهر
- سميه فروتن داستانى كوتاه در وصف انتحارى
- محبوبگریان
- طنز گونه های از قلم : فضل الرحیم رحیم خبرنگار آزاد شوخی با عناوین مطالب رسانه ها !!!!!!!
- نوشته نذیر ظفر فاصله ها
- الحاج الهام الدين قياملکه زرکه
- سميه فروتن غريب و ساكت و تنها
- نوشته نذیر ظفرخاطر
- مولانا کبیر (فرخاری)پرتو نادری
- نور محمد غفوری پل په پل
- انجنیرعبدالقادرمسعودلنډۍ
- مسعود حدادمن تن به توفان داده ام
- یعقوب منګلدوطن سره مینه
- فضل الرحیم رحیم خبرنگار آزادشوخی با عناوین مطالب رسانه ها !!!!
- اناهیتا محبوبدرد گیتی
- محبوبجواب
- محمد اسحاق ثناآواره گی
- هادی - عروس سنگبستر فرهنگ
- یعقوب منګلخوندکوي
- اناهیتا محبوببه پاس شعر محترم نذیر ظفر
- مسعود حدادسوی جانانه خواهم رفت
- مولانا عبدالکبیر( فرخاری)سبب خلقت
- نویسنده : ا.محبوب امتحانی که ژورنالیست از مردم میگرفت
- محمد اسحاق (ثنا) استاد فضل
- نوشته نذیر ظفر معراج
- نورالدین همسنگرهرچه بادا باد
- محمد نعیم جوهردرگۀ فضل
- دکتور محمد شعیب مجددیمخفی بدخشی و محجوبه هروی شاعران آزاد در قفس
- پوهندوی شیما غفوریچیم و کیم ؟
- مسعود حدادوطن از دیدگاه آغای کرزی
- یعقوب منګلدغیرت چیغه
- محمد اسحاق ثناآه و حسرت
- فروغ از لندن یک مُشتِ قلیل
- فضل الرحیم رحیم خبرنگار آزادشوخی با عناوین رسانه ها
- نورمحمد غفوریڅــــړیــکه
- دکتر بیژن باراننقد یا نق
- مسعود حدادیاد آن شب
- محمد اسحاق ثناننگ دفتر
- نوشته نذیر ظفرگفتم ؛ ولی نشد
- یعقوب منګلملالۍ په میوندکي
- محمدنعیم جوهر صلح وصفا
- نوشته نذیر احمد ظفربلبلان مهاجر
- عبدالو کیل کوچیملت آزاده
- (یعقوب(منګلګلالۍراشه
- محمدنعیم جوهرخداحافظ
- نو شته : نذیر ظفرتعریف شعر
- محمد اسحاق ثنانیرنگ
- فروغ ازلندن اغیارِوطن
- مسعود حداداعتراف مجاهد
- محمد اسحاق ثناآمد بیاد
- فروغ از لندنجوهرِشعروادب
- نوشته نذیر ظفرپدر
- مسعود حدادباور مدار
- فروغ از لندن مُرواری هایِ اشک
- ازپوهندوی شیماغفوری عقیق سوخته
- نوشته : نذیر احمد (ظفر)محجوب
- جوهرازمُلکِ افغانم مپُرس
- محمد اسحاق ثنامیهن
- از قلم فضل الرحیم رحیموزارت مالیه افغانستان چهار نوع بیمه را اجباری می سازد !!!!!!!!
- اناهیتا محبوبکاش
- فروغ از لندنازمیانِ خون وآتش
- امان معاشر ابوالمعانی میرزاعبدالقادر بیدل
- محمد نعیم (جوهر) معماي سروری
- نوشته نذ یر احمد ظفر دعا
- مسعود حدادعشق پنهان
- دکتور لطیف بهاند رنگ او د پير محمد کاروان شعر
- یعقوب منګلآشنادي
- فضل الرحیم رحیم طنز گونهء ( شوخی با عناوین مطالب رسانه ها )
- نوشتهء دکتور فرید طهماسطنز کوتاه در مجلس نماینده گان
- رجنی کمار پران نخواھم کرد
- مصطفی انصاربناهای مسلمانی تنظیم ها
- محمدنعیم جوهر از آلمانفلکِ نامهربان
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری)وزارت کار چلتاراست؟
- برگردان شاپور احمدي شعر زرافه سروده ي گوميلف
- فروغ از لندن نظم و قانون
- نیما فرمین فرهنگ ستیزی دانسته یا ندانسته !
- از قلم فضل الرحیم رحیم خبرنگار آزاد طنز گونه ء (شوخی با عناوین رسانه ها !!!!)
- محمد اسحاق ثنا(فروغ دیده )
- نوشته نذیر (ظفر)عذر
- فروغ از لندن سردوخاموش
- مصلح سلجوقیمولانا جلال الدین بلخی به روایتی دیگر ؟
- محمدنعیم جوهر ازآلمانگنجینه ها
- شوخی با عناوین مطالب رسانه ها !!!! فضل الرحیم رحیم خبرنگار آزاد
- محمد اسحاق ثناخیمه نشین
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) لطف و احسان
- نوشته نذیر ظفردیار دگر
- فروغ از لندن جامِ بشکسته
- بیژن بارانرفتی و نرفتی ز یاد
- محمد نعیم جوهر گمشده
- اناهیتا محبوبدر نیمه شب
- هادی - عروس سنگنهاد باطل
- مولانا کبیر فرخاری ستاک
- مسعود حدادطویله پاک است
- نوشته نذیر ظفر بود؟ نبود
- عبدالودود فضلیشـــاهِ خـــوبــــا ن
- وزیر اویستاوطنم
- نورالدین همسنگرایمان به عشق
- دکتورخلیل وداد حافظ شاعر محبوب و ماندگار سده ها و سرزمینها
- منوچهرجهشبرف
- مسعود حدادقاضی
- عزیزه عنایت حضرت ابوالمعانی بیدل واوضاع نابسامان روزگارش !
- په درنښت او ادبي مینه : انجنیرعبدالقادرمسعودمتلونه زموږ د ولسونو ارزښتناک،ویاړلې ادبي او فرهنګي میراث
- محمدنعیم جوهربه یاد صوفی عشقری
- وزیر اویستا جشن کار خانه!؟؟؟
- فروغ از لندن مَگو که کیستی
- عبدالودود فضلیگــوهـــــرِهـسـتـی
- مولانا کبیر فرخاریدر مورد شهادت انیسه
- محمد اسحاق ثنادیوانه دیوانه
- محمد نعیم جوهرکردند خموش مشعل رُخشان دیارم
- مولانا کبیر فرخاردرد بی دوا
- فروغ از لندن فرعون زاده گان را
- شعر ازبکی از جناب سمیع رسولیافسانه اگر خواهی
- مسعود حداددوپهلو
- عبدالودود فضلیکـلمــات حـیـرت انگـیـز چـهــار حــرفــی
- محمد اسحاق ثنادشمن جان
- نگارنده : زلمی رزمیسخنی کوتاه درباره استادسخن سعدی شیرازی
- (محمدنعیم(جوهربکام ِ نهنگ
- نو شته نذیر ظفرآوای یتیم
- محمد اسحاق ثنا آه و ناله
- پوهانددوکتورم.ا. زيارد نوې پښتوژبپوهنې په مورچل کې
- فروغ از لندنبربند دُکانِ جهل را
- جاویدفرهادگپی با یک ترانه سُرایِ تروریست
- محمد اسحاق ثنادل آرا
- نو شته نذ یر ظفرمصاحب خورشید
- فروغ از لندن دوبیتی ها
- عبدالودود فضلیهـمــرنگِ جـمـاعـــت بـاش
- (محمدنعیم (جوهرلوحِ مزار
- مولانا کبیر (فرخاری)شرم و حیا
- امان معاشرمدام از خون منصورم میی درساغرعشقم
- محمد اسحاق ثناسوال ؟
- (محمدنعیم( جوهرکج
- فروغ از لندن باعَزمِ فدا
- شعرـ از یونس عثمانینازنین
- نورالدین همسنگرلحظه پرواز
- عبدالله « وفا »عصر وحشت
- جوهر بشنو
- شاپور احمديسوار بر سرسرههاي پر از كاه
- برهانافسوس
- ثناشد ، شده باشد
- نورمُحـمَدغـفوريد زړه مینه
- فروغ از لندنداغِ وطن
- نوشته نذ یر ظفراشک محرم
- دمحمد عمر ننګیار لیکنهچاغ ښکار
- فضلیشــــور بـخـتــی
- فروغ از لندن اشکِ مادر
- عمر ننگیارپه ده څه شوي دي؟!
- نوشته نذ یز ظفر معرفت
- (محمدنعم(جوهرجوهرِ شمشیر
- محمد اسحاق ثناانتحاری
- غلامعلی بیگدلی، دکتر در حقوق از دانشگاه تولوز- فرانسهنقدی بر یک برگردان تازه از گاتا های زرتشت
- امان معاشربابا رحیم مشرب
- فروغ از لندن مُحبت پیشه
- محمدنعیم(جوهر)ازآلمانهیچ نگفت
- مسعود حدادپدر وطن
- غلام مصطفی بیدارزمونږ ملائی نه منی
- فروغ از لندنسَرها بپایِ دار کج
- نوشته نذ یر ظفر شام محرم
- محمدنعیم جوهرمهرووفاوبوسه
- انجنیر ظهو رالدین اندیشد انسان مغز
- تانیا زبیر عاکفیکودک ام
- دولت محمدجوشننگین لعل
- از قلم فضل الرحیم رحیموجدان پیوندی !!!
- نو شته نذیر ظفراوج طو فان
- (محمدنعیم(جوهرداستانِ غم
- فروغ از لندن دُکان حُسن
- عمر ننگیار رنگین ژوند
- محمد اسحاق ثناپاس دوستی
- مسعود حداد زن افغان
- عبدالله وفا نورستانیعصر وحشت
- استاد فضل الحق فضلالتماس دعا
- نوشته نذ یر ظفر گله از یار
- فروغ از لندن آتشِ عشق
- فروغ از لندن تیغِ قاتل آتشست
- عبدالودود فضلیپــای خُــشـــک
- مسعود حداد اعتراف
- تانیا زبیر عاکفیعید ما در راه است
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) دست خون چکان طالب
- شیرین نظیری: فعال حقوق زن یادبودی اززنده یاد بانو ناديه انجمن
- عنایت اله پویان ظلم واکي
- فروغ از لندنمرا و ترا
- اناهیتا محبوبهرکه را دست دادم
- نوشته نذ یر ظفربیچاره
- نوشتهء دکتور فرید طهماسمصاحبه – راپورتاژ از فیسبوک
- (محمدنعیم (جوهردنیاي حیله گر
- نوشته نذ یر ظفر اعجاز جانان
- رجنی کمار پران دعا کنید
- شاعر: عنایت الله پویاند غلا په پیسو حج کونکي وکیل ته
- فروغ از لندن فروغِ زندگی
- انجنیر ظهو رالدین اندیشد قدرت ترانه
- (محمدنعیم(جوهرمخمس برغزل سمین بهبهانی
- شاعر: عنایت الله پویاند حق آواز
- نو شته نذیر ظفر غربت پیری
- عبدالله - وفا کشتی شکسته
- نوشته نذ یر ظفرعید مسافر
- اناهیتا محبوببه جواب قطعه شعر جوهر صاحب
- محمدنعیم جوهرعیدمبارک
- محمد اسحاق ثناعیدت مبارک
- عبدالودود فضلیعـیــــدی
- اناهیتا محبوبیاد از خاطره ها
- فروغ از لندنمه کُش درعیدِ قُربانم
- نورالدین همسنگر هموطن عزیز عیدت مبارک
- نورالله وثوقعید میآید ولی
- الحاج الهام الدين قيام دويرونواختر
- عبدالو کیل کوچی عیدانه
- نورالله وثوقدستِ نامرادی
- ناله خلیل نجاتدر سوگ عاشقان خفته به خون سیمرغ البرز
- نورالدین همسنگرتوفان فاجعه
- فروغ از لندنعفریت جنگ
- مسعود حدادنالۀ گوسفند
- (محمدنعیم(جوهرکمکِ بانمک
- نورالله وثوقبحرانِ خیال
- طنزاز قلم فضل الرحیم رحیمسال 2014 چی رقم یک سال خواهد بود !!!!؟؟؟؟
- عزیزه عنایت داغ نهـــا ن
- محمد اسحاق ثنانرگس مست
- نورالله وثوقهنرعاشقانه
- شاعر: اناهیتا محبوبمرد افغان ام نگهبان وطن
- عنایت الله پویاند ملالۍ پیغام خپل پلار ته
- فروغ از لندنخون بهایِ جنگ
- (محمد نعیم (جوهردیدارِروي مردِسخندانم آرزوست
- نورالله وثوقعمق سراب
- مولانا کبیر فرخاریدختر امروزه
- پوهندوی شیما غفوریگفتگوی مادر و دختر
- نوید (ثنا) ناصری مادر
- عبدالودود فضلی عـــروس جــهــان
- نوشته نذ یر ظفر غم بسیار
- (محمدنعیم (جوهرگوش کن
- محمد اسحاق (ثنا)یادی وطن
- فروغ از لندن شهیدِ لاله رویِ من
- نورالله وثوقخاطرِآیینه
- فروغ از لندنآتشِ نِهانی
- د محمد عمر ننګیار لیکنهنوی لیکوال
- محمدنعیم جوهردُختِ آریا
- یونس عثمانی عمر بی آسایش
- نذ یر ظفر دیگ بی سر پوش
- مولانا کبیر فرخاریمعلم
- ارسالی مسعود حدادبهار سعید
- مسعود حدادازما نپرس ماکیستیم؟
- رجنی کمار پران اسیرم
- امان معاشربانوی سنت شکن وبا عظمت کشور ما بهار سعید
- پوهندوی شیما غفوریپیدای ناپیدا
- فروغ از لندنکشورِ ویرانکِ ما
- مسعود حداد یامر آزاد کن
- محمد اسحاق ثناخزان
- فروغ از لندن بهرِچه حج میروی
- فروغ از لندن شِعر میشود
- دکتر بیژن باراندیگران در شعر فروغ
- مترجم «شعله آذرداستان «سلطان باتري»نويسنده «آراویند آدیگا»»
- نورالله وثوقتلاطم
- ارسالی : داکتر عزیز فاریابینقش تبسم
- رسول پویانسکوت شب
- فروغ از لندن خورشید گونه
- (محمدنعیم( جوهربرسرِ مزدورِ پاکستان وایران خط بکش
- پوهندوی شیما غفوریقطرۀ نوازش بر زخم های دخت جاغوری ام
- دمحمدعمر ننګیار لیکنهپردی ږيره
- نو شته نذ یر ظفر سخن سوخته
- لیکوال : انجنیرعبدالقادرمسعود ارواښاد میرزاعلم حمیدي د پښتو د معاصر ادب هوډمن، تکړه لیکوال، ادیب، ژباړونکې او شاعر
- هاکان مسعود نوابییک شعله ی شکسته
- فروغ از لندناِنتحاری
- عبدالودود فضلیبـال شـهـبـاز
- پوهندوی شیما غفوری بتخانه
- نوشته نذیر ظفربتخانه
- نورالدین«همسنگر» غم جانسوز
- (محمدنعیم( جوهرگُلهاي پیراهن
- هاکان مسعود نوابیشب وهم انگیز
- مولانا عبدالکبیر(فرخاری)انتحاری
- مسعود حدادکاشکی
- پوهندوی شیما غفوریبی آبروی تاریخ
- برزین آذرمهرجهان درخواب سنگین است . . .
- (محمدنعیم (جوهرغمشریکِ دلِ بشکستۀ< دهزاد>شوم
- محمد اسحاق ثنافکر کاکل
- فروغ از لندنخــط بکــش
- شعرـ از یونس عثمانیطواف
- مسعود حداداگر انسان همین باشد
- سجیه الهه (احرار)شکر یزدان
- مسعود حدادمیهـن
- نوشته نذیر ظفر ســــــــــــوز
- فروغ از لندنبسکه زیکزاک میرویم درجاده هایِ راستی
- جعفرمرزوقی (برزین آذرمهر) فرو ناهشته شب
- محمد اسحاق ثنا شاعر نیکو سیرت
- رجنی کمار پران پارچہ ادبی
- فروغ از لندنفروغِ ابرِ عشق پیشه ام من
- نگارش : قدیر جهانبین چهار راه ها
- فروغ از لندندور از میهن همی داند عذابِ خویش را
- نورمحمد غفورید زړه احساس
- محمدنعیم جوهرماشه
- م حداد ترا هرگز نمی بخشیم
- رجنی کمار( پران )ببینم چہ میشود
- داکتر حنیف بکتا ش ودیرته چې زما دهیلو پېلوزی دی
- نوشته نذ یر ظفر بی حضور
- ستاره وقتی که عشق را زندانی میکنند
- از پوهندوی شیما غفوریداستان کوتاه درهای بسته
- شعرـ ازیونس عثمانی خارستان آرزو
- حقــــ(شـــمس الحــق)ــــانینقــل مکــان معجــزات الهــی !
- دکتور فرید طهماسطنزکوتاه تفاوتها
- محمدنعیم جوهرهواي بوسۀدزدانه
- عبدالودود فضلیآیــا در شـهـرِ شـمـا بـاران مـیشـود؟
- فروغ از لندنکسیکه پاسِ گهر میکند گهر نشود
- مسعود حدادسیاه پوش
- ارسالی : داکتر عزیز فاریابینمونه از شعرهای استاد سید محمد دروگر
- نورمحمد غفوریویـــــر
- فروغ از لندن چهره ای صلح
- شاپور احمديچقدر خوب به خود روشنایی دادهام
- (محمدنعیم( جوهرعیداست بیـا
- انجنیر ظهو رالد ين اندیش بر ېالي ملتو نه
- لیکونکی: ولی محمد« نورزیاختر به څنګه ښه اخترشي!
- نوشته نذیر ظفرعید سعید فطر برای همه تان مبارکباد !
- فروغ از لندننیمروزِ من!لاله ای خونین جگر بوَد
- نورالدین(همسنگر) عید بهروزی
- الحاج الهام الدين قيامداختردعا
- رسول پویانهلال عید
- حقــــ(شـــمس الحــق)ــــانیانتقال بیت المال از کابل به زاخیل
- نورمحمد غفوری فلک ته
- مسعود حدادهمانم من
- مولانا کبیر فرخاریعید غریب
- حقــــ(شـــمس الحــق)ــــانیدور بعـدی المپیـک در اسـلام آباد
- ناهید بشردوسترقص سما
- (محمدنعیم( جوهرنورِدیده
- شیما غفوری ای آزادی
- فروغ از لندنآواره ای دَهرم من
- نگارنده : زلمی رزمینگاهی اجمالی به زندگینامه خانم بهارسعید شاعر آزاده و شیرین کلام
- فروغ از لندندرقیامت میشود پُرسانِ مایان غم مخور
- (محمدنعیم( جوهربه خانۀمن وتودشمنِ وطن باقیست
- مصلح سلجوقیماه مبارک
- حقــــ(شـــمس الحــق)ــــانیشایعات راکت پرانی پاکستان وعواقب آن
- نگارنده : زلمی رزمییادی از روانشاد فانی شاعری با پرتوی ازفضیلت
- سرودۀ شکیب جانبازنوای عشق
- فروغ ما مورد تمسخرِ شاه و گدا شدیم
- حقــــ(شـــمس الحــق)ــــانیزمــزمه هــای شــب هنــگام کــرزی
- مسعود «حداد»سوز وآه
- ناهید بشردوستسرگذشت یک بی واسطه
- نورالدین (همسنگر ) از جمع این خفتگان
- عبدالودود فضلیفــــــــردا چـــه مـیـشـــود
- پوهندوی شیما غفوریسخنی با نجیبه های وطنم!
- مسعود حداداطفاء
- حقــــ(شـــمس الحــق)ــــانیبقــه کـه تقلــید از مــار کــرد
- سلیمان راوشحکایتِ یک قلعه
- فروغ فِرعونهای قرنِ جدید
- نوشته نذ یر ظفراینجا وطنم نیست
- سميع الدين افغانیبيا ای هموطن
- حقــــ(شـــمس الحــق)ــــانیقــندی گل در المپیــک لنــدن
- شاپور احمديويرايشي تازه از برگردان شعرهاي آنا آخماتوا
- یونس عثمانیزاغ
- عبدالله « وفا » نورستانی چهار غزل در یک قافیه
- مسعود حدادگم کرده
- سميع الدين افغانيغم لړلي ماښامونه
- حقــــ(شـــمس الحــق)ــــانیکــرزی و اعـــمارفــابریکــه یخســازی در کــابل
- برزین آذرمهرلحظه ی پرواز را آماده باید شد!
- محمدنعیم جوهرصلح وآشتی
- شعر: از یونس عثمانیآئینهٔ دریا
- فضلیدربِ سـعـیــــــر
- نوشته : نذیر ظفردرد ها بسیارشد
- حقــــ(شـــمس الحــق)ــــانیماه رمضان ماه تزکیه نفس یا ماه خود فریبی ؟
- مسعود حدادبیادت هست؟
- فروغ ماهِ مُبارک
- فروغصبحِ اُمید کُجاست
- خلیـل الله رووًفیچرا اینگونه خاموشی ؟
- عنایت الله پویانرحمان بابا ته لیک
- محمدنعیم جوهربه گُمانم که کلاه وچپن ازموداُفتاد
- رسول پویانزندگی
- دکتور فرید طهماسدعوتـــــــنـامه
- حقــــــــ(شـــمس الحـــق)ـــــــانیســنت پــیامــبر مــانع اظهــار نظــر مــولــوی کشــاف شــد !
- مسعود «حداد»رویا
- فروغ از لندن ازلاله دُکان کرده اند
- فروغخاکِ اجدادو نیاکان
- نوشته نذ یر ظفرشبگرد
- مسعود حدادتوبیخ شیخ
- حقــــ(شـــمس الحــق)ــــانینشست توکـیو و آخـرین غسـل دالـر کـرزی
- پوهندوی شیما غفوریآدمیت
- صادق افروزچالش ها (190)
- برگردان تراب حق شناسامید می پروریم!
- (محمدنعیم(جوهرگریه میکنم
- هانیه بَرکوهیچه کسی از دیوانهها نمیترسد
- حقــــ(شـــمس الحــق)ــــانیاحمـدی نژاد هیتـلر را خجـالت داد
- عبدالله اورکزیدرد
- نوشته نذ یر ظفر – ورجینیا - امریکاغایب
- رجنی پران کمارمیہن
- فروغ ازلندن ناله ای شبگیر
- عبدالودود فضلیدنـیــــای رنـگ
- (محمدنعیم (جوهرهزاران مسموم
- شکوفه ی گیلاس
- برزین آذرمهرالهام
- تقدیم کننده فروغ از لندن تـاکــی ؟ تـاچـنـد ؟
- مرکه وال : انجنیرعبدالقادرمسعودښاغلې زیب منتظر مسید
- (محمدنعیم(جوهربه یاد صوفی عشقری
- مسموم کودک
- دکتر بیژن باراندهه 60
- عزیز فاریابیازبکی و ازبک
- مسعود حدادصورت گر
- حقــــ(شـــمس الحــق)ــــانیعلت سـؤتفـاهـم در سـخـنان کـرزی بی سـوادی ملت اسـت
- شاعر عنایت الله پویانتصویر او مصور
- مولانا کبیر فرخاری مرغ دل
- حقــــ(شـــمس الحــق)ــــانیکرزی بالای شکم ملت سنگ بسته میکند
- شاه فیضی فیضینسیم صبح
- عنایت الله پویاند دین ټیکه داران
- دکتر بیژن باران زبان مادری
- حسنا صدیقیان (احرار)بزرگداشت از مقام والای پدر
- هاکان مسعود نوابیمهر پدر
- دکتر بیژن باران نیازبان طالقانی
- نوشته نذ یر ظفر چور معادن
- انجنیر ظهورالدين اندیشدغا زي امير اما ن له خا ن سو ګند په انقلا بي مبا رزه په غز ني کې
- برزین آذرمهرجهان درخواب سنگین است . . .
- مولانا کبیر فرخاری مرد ارجمند
- عزیزه عنایتلاله ء دا مانک ما !
- نویسنده: مهرالدین مشیدادبیات قافله دار حوزه های فکری و فرهنگی و درفشدار توسعهٔ سیاسی ٬ تاریخی و اجتماعی
- ګل پاچا الفتغم
- حقــــ(شـــمس الحــق)ــــانیکــرزی و ذبح شــرعی مخــالفــین ســیاسی
- عبدالودود فضلی بــروکـه رسـوانشـیـم
- مسعود حدادپناگاه
- رجنی پران کمار یک پارچہ شعر تقدیم دوست ھا
- نوشته نذ یر ظفر چپه کا کل
- حقــــ(شـــمس الحــق)ــــانیجواز شرعی سمپاسی در مکاتب دخترانه
- مرکه وال : انجنیرعبدالقادرمسعودښاغلی عبدالهادي هادي د پښتوژبې او ادب تکړه، مخکښ اوخوږ ژبې شاعر
- عبدالله وفا نورستانی دلیران آرین
- نوشتهء دکتور فرید طهماسطنز در بارهء خودم
- دکتر بیژن باران پیدایش سرود سراومد زمستون
- ترتیب : از مسعود حدادخطاب به سم پاشان گرامی
- دکتر بیژن بارانشعر سلطانپور در زندان 1353- 1356
- عبدالو کیل کوچیایام جنگ نخواهد ماند
- انجنېر ظهو رالدين اندېشهفته فهمه شېطا ن
- عبدالودود فضلیزنـــده کُـشِ مــرده پـرسـت
- مسعود حداد وحشت سرا
- نگارنده: زلمی رزمی بزرگداشت از باقی قایل زاده شاعر نابینای روشن ضمیر
- هادی - عروس سنگ سرداری ملت
- مسعود حدادتنها
- دکتر بیژن بارانتعیین مولف شعر انقلابی
- اشرف فروغروسپی
- مولانا کبیر فرخاریکلاه دانش
- نوشته نذ یر ظفرتجلی
- صدیق کاوون توفانيتنده
- عبدالودود فضلیرقــص بـســازِ دیگــران
- مصطفی انصارخود شناسی
- عبدالو کیل کوچیهمسفر
- رجنی پران کمارداستان کوتاه : ایکاش شکست دل صدا میداشت
- هادی – عروسسنگ کدام حکم ؟
- رسول پویانفصل نو در ميهن
- عبدالله وفا نورستانیقلب پاره
- ترتیبکوونکی : عبدالقادرمسعودښاغلی صدیق کاوون توفاني
- الحاج الهام لدين قيامدمورغېږه ټوله مينه
- مسعود حداداعتراف زاهـد
- دکتر بیژن بارانوزن هجایی و لحن
- محمدالله نصرتدل خـــســـتـــــه
- سیاوش کسراییاین بار
- میراکبر صابرواسوخت در هرات
- الحاج الهام الدين قيامليونتوب
- رجنی کمارپرانچہ کردہ ای
- عبدالقادر مسعوداکادیمیسن سلیمان لایق اوپښتوڅلوریزې
- امام عبادیهما طرزی شاعره، طراح و نگارگر
- کمباور کابلیکرزی و عشق « پيمان راهبردی »!
- عبدالله ( وفا ) نورستانیباران سنگ
- پوهندوی شیما غفوریآرزو های بارانی
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) نظام کهنه
- کمباور کابلیهشتم ثور و جغدان جهاد فروش !
- مسعود حدادراز نشگفته
- لالاگل پغمانیطنزی به پیشواز بیستمین سالروزپیروزی مجاهدین سربکف
- ناهید بشردوستترک جانان
- سلیمان راوشیادداشتی در بارۀ اظهار نظر یک دوست
- نوشته نذیر ظفرآیینه
- عبدالودود فضلیشکــایــت مـیـهــن
- رجنی کمار (پران) دختـــر ھمسایہ
- سلیمان راوشمرا با مُرید کاری نیست، آنچه دارم با شیخ دارم
- نورالدین همسنگرهوای کوی دوست
- مسعود حداد شروفساد
- شاپور احمديهمبازيان گمشده
- نوشتاری : از دکتر حمیدالله مفیدگذری بر بخشی از دستور زبان فارسی- دری بخش سوم
- سلیمان راوشزوال خرد در زادگاه خرد
- نوشته نذیر ظفرتنهایی
- رجنی کمار (پران) غــم وطن
- بقلم فرهاد فاريابیچرا آقای رويين ، پارسی را پاس نمی دارد!
- عبدالو کیل کوچیگوهر پربار
- ډاکټرحنیف بکتاش منلی علمي اوفرهنګي شخصیت ملګری اولارښودډاکټرمجاوراحمدزیار
- نوشته نذیر ظفرمیلهء بهاری
- سیمین دانشورجدایی و تنهایی
- الحاج الهام الدين قيامدنارنج ګله
- مسعود« حداد»ویرانه آشیانم
- رجنی کمار (پران)ای باد نو روزی
- نوشته نذیر ظفرهیزم
- پوهندوي آصف بهاند زيار، زغم او بری
- اکبر سیدآبادیلبخند شیطان
- داکترحنیف بکتاشکابله مه ژاړه ته
- مريم اسمعلي پورتقسيم بندي اشعار مجموعهي ساعت بدون تيكتاك سرودهي مهدي مرادي
- نوشته نذ یر ظفرمطیع
- پوهندوی شیما غفوریسرودلاله
- عزیزه عنایتخورشید سحر
- مولانا عبدالکبیر فرخاریدرخت باغ پنجوایی
- محبوب الهی حسن زاده ومکتب را آتش خورد
- نوشته دکتر حمیدالله مفیدگذری بر بخشی از ویژه گی های دستور زبان فارسی – دری بخش دوم
- امان معاشرمشاعره
- محمدالله نصرتجشن دهقان
- برگردان یدالله سلطان پورنقل قول هائی از لئو تولستوی
- نگارش: جهانبیندیروز و امروز
- شاعر:صدیق کاوون طوفانيراشه پسرليه
- حلیمه مهرپور بها ر آ مد . . .
- رجنی کمار (پران)ای بهار زیبا
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری)نوروز
- الحاج الهام الدين قيامدسولې سپرلۍ
- سلیمان کبیر نورییک جوان انتحاری را کمک کرده ام
- «نسیم شمال»از زبان و قلم زنده یاد سعید نفیسی
- ارسالی ب. الف. بزرگمهرعید آمد و ما قبا نداریم
- نورالدین«همسنگر»اگر آید بهار ما
- ارسالی ب. الف. بزرگمهرتازیان و مزدوران بیگانه، همبستگی تاریخی و فرهنگی خلق های مان را نشانه گرفته اند!
- از پوهندوی شیما غفوریبهارآرزو
- قیوم بشیرناخلف ها
- فرستنده- دوکتور بشيرافضلیبخت و طا لع
- حقــــــــ(شـــمس الحـــق)ـــــــانیکشــاف وجـــداســـازی قــبرســتان مـــردانه و زنانه !
- محمدالله نصرتمقام زن
- الحاج الهام الدين قيام!ای پرديو !
- رجنی کمار (پران)ظاھر ھویدا
- آصفه صبا پدرود
- فرستنده: امان معاشرمشـاعـره
- خالد رسول پوروطن ادبیات کجاست؟
- مسعود حداد توقف کن ای زمان !
- بهاره ارشدریاحیپنجرهی اتاق خواب خانهی جدیدمان
- نورالله وثوقبه : زنان دربندِ سرزمینم
- عبدالودود فضلیمـقـــــامِ زن
- نصرت شاد بورژوازی و ایدئولوژیک نامیدن ادبیات اجتماعی انتقادی
- اسماعیل هوشیاراصلاح طلب دینی و زن روز ....!
- شاپور احمديمارينا تسوهتايواي من
- نورالدین«همسنگر»نغمه آزادی
- مسعود حداد به مادرم، به خواهرم
- پوهاند دوکتورم.ا. زيارپښتو ټپيزه دجاپاني هايکو تر څنگ يو منلی نوی شعري ځېل دی
- نوشته نذ یر ظفر مقام زن
- پوهندوی شیما غفوریگـِلۀ زنان از مردان
- انجنیرعبدالقادرمسعودټولپېژندلی او ټولمنلی شاعر، لیکوال او رسنوال ښاغلی لایق زاده لایق له خپل اندو ژوند سره
- نوشته: دکتور فرید طهماسفرامین جدید به افتخار 8 مارچ
- میلاد مسیح رشیدیدل
- پژوهشی از داکتر خلیل ودادابوالقاسم لاهوتی شخصیت سیاسی و فرهنگی فراتر از یک کشور و منطقه
- مهدي مراديبررسي روايت و عناصر داستاني در مجموعه شعر كلاغ سه شنبه سروده ي مهدي مرادي
- صابردرد نا پیدا
- رسول پویانبیاد طنزسرای ناقد
- امام عبادیهما طرزی شاعر، طراح و نگارگر
- دکتر بیژن بارانمقایسه 2 سرود ای ایران و سراومد زمستون
- پوهندوی شیما غفوریقالب تازه
- نصرت شاد آغاز رمان اجتماعی زنان در آمریکا
- ولی محمد نورزیمونږ څه لرو
- ترتیب و ارسال کننده: امان معاشرمشاعره
- شعری از: «پابلو نرودا» امروز زندگی را آغاز کن!
- مسعود حدادبرگشت
- نوشته: دکتر حمیدالله مفیدگذری بر دستور زبان
- صابرآفتاب طالع
- نورالدین«همسنگر»بشارت
- از پوهندوی شیما غفورینسخۀ علاج
- عبدالله « وفا » نورستانی وطن در تنور داغ
- خسرو صادقی بروجنیگلسرخی؛ گل سرخ همیشه جاوید
- شاعر : عنایت الله پویانآسمان ته !
- مسعود حدادهوشدار
- زبیر واعظیآید همی
- رجنی کمار (پران)چــہ بــد میبـــود
- فتانه «شمع»نگو کاین ریش؛ چه معنی دارد؟
- آزادیپوهندوی شیماغفوری
- صابرتمکین
- نصرت شادادبیات ، اتوپی آشتی طبقاتی
- مولانا عبدالکبیر فرخاریولادت با میمنت محمد ص
- زبیر واعظیگنهکار
- مصلح سلجوقیمستان قدرت
- رجنی کمار (پران) ترا دیگر نپرستــم
- قیوم بشیروصا ل
- نصیر سهام ببرک ارغند و رُمان ِ «لبخندِ شیطان»
- برتولت برشت تصمیم
- نوشته نذ یر ظفریادوطن
- پوهندوی شیما غفوریجوانه های امید
- هادی - عرو سسنگگرد توفان
- عبدالکریم(خشنود هروی کهدستانی) نیست ! یک رهبر،که دستش پاک بُود
- عبدالودود فضلیچـشــم نـهــان
- رجنی کمار (پران)ز چیســــت
- اسماعیل هوشیارگفتگوی اختصاصی در تیف نیوز!
- جلال - پیروز مواد فضله دربار
- عبدالکریم (خشنود هروی کهدستانی)را ز ســـرو ش نیمــــــه شـــــب
- رجنی کمار پراندحتـــــر افغـــان
- نوشته نذیر ظفردعا به یار
- فرخاریارباب دگر
- نوشته ف. فرشيد به زبان مادری ات ريشخند ميزنی؛ پس حرامزاده ای!
- برتولت برشتآن که گفت آری و آن که گفت نه
- برتولت برشت استثناء و قاعده
- میرزا میر اکبر (صابر)صیاد
- حمید محوی نظریات برتولت برشت
- انجنیـر خلیـل الله رؤوفـیکی میداند چه جانفـرسا
- الحاج الها م الدين قيامدکابل واورې
- mashooddr.Argand
- ارشیاخطابه ای برای جنگ و صلح کودکان فردا
- مصلح سلجوقیچند کلامی با (چارگِردِ قلا گشتم)
- رجنی کمار پرانبرایــــش
- الحاج الهام الدين قيامګرانه وطنه
- عبدالودود فضلیانـسـان و محـبـت
- مسعود حدادجناب رئیس ما
- عزیزه عنایتشیادان دوران !
- نوشته نذ یر ظفردلگیر
- حسیب شریفیمرا با خویش بگذار و بگذر
- عبدالکریـم (خشنود هروی کهد ستا نی)بشنو ا ین حرفــــم ، که تو جا نِ منی !
- جوزجانیخواب کودک
- صــابــرماتم ســر ا
- آرام بختیاری ایستگاههای سیاسی یک نویسنده
- بیژن باراننام تو
- مسعود حدادمشکل است
- انجنېر ظهورالدين اندېشدمينې لټول
- ارسالی ب. الف. بزرگمهرخنده ای که جهان می تواند بشنود ...
- ج-پ-سباتو شناسم
- سلیمان کبیر نوریآهای هموطن !
- فرخاریآستین ذره
- عبدالکریم (خشنود هروی کهدستانی)عجب گنجینه ایست
- مسعود حدادمعنی هردوجهان
- ميرزا مير اکبر (صابر)فر یاد های د م بد م
- عبدالغفور امینیبه استقبال غزل صایب تبریزی
- نوشته نذ یر ظفر سوال از شیطان ؟
- رجنی پران کمارمادر میهن صدایت میکند
- ارسالی ج پلوشهشاهکاری از سیمین بهبهانی
- الحاج الهام الدين قيام دزړه دربار
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) عصر نوین
- آرام بختیاریادبیات اعتراضی سرخپوستان آمریکای لاتین
- شاعر : صدیق کاوون توفانيدرڼا جام
- «نورالدین « همسنگرگلسنگ محبت
- رهیابشب یلدا
- عبدالکریم (خشنود هروی کهدستانی)سالهای سال گُــذ شت ، تو تَوَجُّه نکرده ای !
- از عبقری سکوت گلبدین
- انجنیر عبدالقادر مسعوداستادپوهاند زیار سره مرکه
- عبدالو کیل کوچیعمر بگذشت به جنگ
- مولانا عدالکبر (فرخاری)ریحان جنت
- نذ یر ظفرداوری
- عبدالکریم (خشنود هروی) کهدستانی)مــــــیهـنــــم !
- دکتر بیژن بارانتاثیر فکر بر قالب در شعر فروغ فرخزاد
- انجنیرعبدالقادرمسعودزموږ دهیواد ولسي شاعر
- شاپور احمديشوخيهاي ناگوار
- دوکتور لطیف بهاندنا اشنا ليک
- عنایت الله پویانکابل
- استاد عبدالله وفا جرس
- کمباور کابلیستايش از مردی که قلم را نفروخت !
- مرکه وال: انجنیر عبدالقادرمسعودښاغلي شهسوار سنګروال سره مرکه
- ناهید بشردوستسلطان عشق
- عنایت الله پویانکنځلې او که شعرونه؟
- نوشتاری از دکتر حمیدالله مفیدواژ (واج) همزه(ء) Hamza و جایگاه آن در زبان نوشتاری فارسی- دری
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) سراب
- «نورالدین «همسنگر ملکی که زان ماست
- الحاج الهام الدين قيام!ګاونډيه!
- (خشنود هروی کهدستانی)شعر چیست؟
- ارسالی عثمان صابریمیر
- گاف سنگزادآموزش متد علمی تحلیل در مکتب سیاوش کسرائی (5)
- شین میم شینخود آموز خود اندیشی (27)
- مجید نفیسیهمسایگان من می خندند!
- گاف سنگزادقصه های خانم گا ف (20)
- ع: پویاند شپونکو بیم
- بیژن بارانبیاد تو ام
- نـجـیـب بـهـروشمــراد دل
- نو شته نذ یر ظفرافغان گله دارد
- مرتضی کیوان هاشمی خطبه ای از مرتضی کیوان
- میرعنایت الله ساداتقافله سالاران فرهنگ افغانستان
- عبدالکریم (خشنود هروی کهدستانی)«عشق چیست؟»
- سجیه الهه (احرار)کودکان امروز آینده سازان فردا
- مجید نفیسیدیدار از دیوار
- مسعود دلیجانیتنها عشق
- نذ یر ظفرفتنه
- نـجـیـب بـهـروش خـطـاهـای نـبـخـشـودنـی
- فراخوان فرهنگی :روزگاری جنگی درگرفت
- گاف سنگزادقصه های خانم گاف (17)
- مجید نفیسیبه بست نشینا ن وال استریت
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری)استمگر
- ارسالی انجنیر سید عارف گهریکدمی با اشعار خروشندۀ عبدالقیوم خروش
- الحاج الهام الدين قيامغيرتي ولس
- شاعر: عنایت الله پویانورووستۍ لوبه او وروستی سبق
- لقمان تدین نژاد احمد محمود و رمان درخت انجیر معابد:
- کمباور کابلیلويه جرگه ء امروز روسياهی فرداست!
- مرکه وال : انجنیر عبدالقادر مسعوداستادپوهاند زیار سره مرکه
- شاعر: عنایت الله پویاند قیام صیب د هغه شعر په ځواب کې چې وايي
- نو شته نذ یر ظفرعید عاشق
- عبدالودود فضلیعـمـرنــافـــرمـــان
- نجیب بهروش هـمـدلـی و هـمـرنـگـی
- اسحق ثنا سکۀ تزویر
- مولانا عبدالکبیر فرخاری لکۀ ننگ
- یونس عثمانییورش خزان
- شین میم شینخود آموز خود اندیشی (26)
- ماندانا زندیاناشعاری از دکتر ماندانا زندیان (1)
- عبدالکریم (خشنود هروی کهدستانی)مـُژده اید وست ! که همان عید سعید آمدنیست
- شاعر : صدیق کاوون توفانيهېر
- الحاج الهام الدين قيام! دلته که راځې اختره
- تحلیل واره ای از میم حجریسیری در شعری از رهیاب (6)
- نورالدین همسنگرای عید
- خواجه عبداله (احرار)ایام رحمتبار عید سعید اضحی (قربان)
- زبیر واعظیخط بطلان
- صمدرؤیاها را پرچم کردیم!
- شاعر عنایت الله پویاند بیزو ګانو نڅا
- تحلیل واره ای از میم حجریسیری در شعری از رهیاب (5)
- عبدالو کیل کوچیبار دیگر رسید فصل خزان
- عبدالکریم (خشنود هروی کهدستانی)ای همسفر! کُجاست ،همان منزل و مقا م؟
- برزین آذرمهربیم و امید
- محمدنبی عظیمی این همه ویرگل (، ) وسمیکولن (؛ ) برای چی ؟
- تحلیل واره ای از میم حجریسیری در شعری از رهیاب (4)
- دولت محمدجوشن مختصر سوانح و چند سروده
- تحلیل واره ای از میم حجریسیری در شعری از رهیاب (3)
- قیوم بشیرروز وصال
- مولانا عبدالکبیر ( فرخاری ) آزادی
- برگردان میم حجریجادوگر کوچک و ماهی
- تحلیل واره ای از میم حجریسیری در شعری از رهیاب (2)
- ادامه تحلیل از شین میم شینتئوری ارتجاعی ـ شبه فاشیستی بنیاد نیک و بد (5)
- ن- اسپندمرگ خدايان پيکار
- نوشته نذیر ظفرمهدی ظفر
- محمدعلی شاکری یکتازمزمه های ناپیوسته
- سور اکتبر
- محمد اسحاق ثنا فروغ جمال
- مولانا عبدالکبیر فرخاریخانه انسانی
- دکتور فرید طهماسنابغه های شهرما
- سید زبیر واعظیغم مخور
- حنیف بکتاشد نښت پرټکي
- برگردان میم حجریوحشت و نکبت رایش سوم (5)
- تحلیل واره ای از میم حجریسیری در شعری از رهیاب (1)
- گاف سنگزادقصه های خانم گاف (11 )
- شعر از یونس عثمانیبستر تب آلود
- دعنایت الله پویان لیکنه سپينې خبرې
- مولانا عبدالکبیر فرخاریچرخ گردون
- تحلیل واره ای از شین میم شینتئوری ارتجاعی ـ شبه فاشیستی بنیاد نیک و بد (4)
- گاف سنگزادقصه های خانم گاف (10 )
- عنایت الله پویاند ژوندیوموجوداتوقاتل
- تحلیل واره ای از شین میم شینخود آموز خود اندیشی (25)
- جلال پیروزخون و آتش
- اسحق (ثنا)شهر دل
- کیوان باژنتکیه گاه ها فرو ریخته است(بخش اول)
- تحلیل واره ای از میم حجریسیری در شعری از رضا اکوانیان
- استاد فضل الحق فضلاهداء به حضور استاد فاضل و دانشمند جناب محترم مولاناعبدالکبیر فرخاری
- زبیر واعظیطبع هوسباز
- برزین آذرمهرفردای دریایی
- برگردان میم حجریمعماری
- الحاج الهام الدين قيامبی انصافي
- داکتر عزیز فاریابیالا ای باد
- نو شته نذ یر ظفر پیام همد لی
- علی آلنگمقدمهای بر ناییویسم ( Naivism) در ادبیات و هنر
- سید زبیر واعظیخــــواهـــــش مــــــادر وطن
- برگردان میم حجریجادوگر کوچک و سیرک
- قصه های خانم گاف (7 )
- افضل ټکورغزل
- نو شته نذیر ظفر تکبیر عشق
- شاعر: عنایت الله پویانهغه شپې او هغه شیبې
- برگردان میم حجریطنز برای طنزدانان (5)
- عبدالکریم (خشنود هروی کهدستانی)دُوربا د ازمیهنم ! د ست خسا نِ د د منش
- نورالله وثوقحرف ته دل شما
- عبدالودود فضلیدوری از انسـانـیـت
- برگردان میم حجریطنز برای طنزدانان (4)
- حیدر مهرگان (رحمان هاتفی) انسان طراز نو
- شین میم شینجهان و جهان بینی سیاوش کسرائی (34)
- برگردان میم حجریقصه های خانم گاف (6 )
- نو شته نذیر ظفر کور و بینا
- سید احمد ضیا نوری نقش زبان دری فارسی
- بیژن بارانمیهن2
- علی آلنگ از شماتتهای پدر!
- کامبیز گیلانیدو دنیا
- شاعر عنایت الله پویانورک کاڼی
- گاف سنگزادقصه های خانم گاف (4)
- الهام هومین فرنفس کم آورده ام!
- تحلیل واره ای از شین میم شینتئوری ارتجاعی ـ شبه فاشیستی بنیاد نیک و بد (3)
- برگردان میم حجریقصه های خانم گاف (3)
- افرایم کیشونطنز برای طنازان (3)
- انجنېر ظهورالدين ا ندېشد قدرت ترانه
- نوشته نذیر ظفرباور
- علی آلنگمشیری، شاعری که عشق را از کوچه به دریا رسانید!
- برگردان میم حجریقصه های خانم گاف (2)
- دکتور فرید طهماسعشق فیس بوکی(طنز)
- نو شته نذ یر ظفر سزای ما
- شاعر: عنایت الله پویانقسم
- تحلیل واره ای از شین میم شینتئوری ارتجاعی ـ شبه فاشیستی بنیاد نیک و بد (2)
- شین میم شینجهان و جهان بینی سیاوش کسرائی (33)
- برتولت برشتقصه های خانم گاف (1)
- نورالله وثوقلُنگی انتحاری
- طنز از قلم فضل الرحیم رحیمبه پیش بسوی حمام های شهر !
- ولی محمد نورزیمونږ سوله غواړو
- برگردان میم حجریباغ بهشت برای اجاره از نو (1)
- برگردان میم حجریهمزیستی مدام با ستیز
- عبدالغفور امینیقانون شکن
- الحاج الهام الدين قيامبيابه رڼاراشي
- رضالطفا مرا پشت همین رؤیا نگه دار
- شین میم شینجهان و جهان بینی سیاوش کسرائی (32)
- عبدالکریم (خشنود هروی کهدستانی)عَـــــقل را، کُــن پیشوای هر عــمل
- برگردان میم حجریبخشش آسان و بخشش دشوار
- خسرو صدریچاله ها و چالش ها (69)
- رهیابعشق و آزادی
- شاعر: عنایت الله پویاند باڼو غشي
- تحلیلواره ای از گ. سنگزادشعر نیما در آئینه ضمیر سیاوش کسرائی (1)
- برگردان میم حجریجهان بینی ها و جهان تصویرها
- تحلیل واره ای از شین میم شینتئوری ارتجاعی ـ شبه فاشیستی بنیاد نیک و بد (1)
- مرکه کوونکی : انجنیر عبدالقادر مسعودد هیواد د پښتو ژبې او ادب پیاوړي او وتلي خدمتګار ښاغلي ګل افضل ټکور سره ادبي مرکه
- مولانا عبدالکبیرفرخارینظم آبدار
- برگردان میم حجریجادوگر کوچک و عصای جادو
- الحاج الهام الدين قيامدربار
- سروده دکتر احمد سیفرؤیائی به رنگ کابوس
- قیوم بشیرکشور آبایی
- عبدالودود فضلیدنـیـای ابـلــه پــرور
- مسعود دلیجانیچاله ها و چالش ها (65)
- برگردان میم حجریآقای کوینر وروزنامه ها
- دکتور فرید طهماسمعلم اخلاق(طنز)
- شعر از : یونس عثمانیستاره شناس
- عبدالکریم (خشنود هروی کهدستانی)ای مــاه صــیا م !برای ما صُــلح بیــا ر
- شاعر : صدیق کاوون طوفانيشاړې کوڅې
- برگردان میم حجریجادوگر کوچک و فیل
- مهران رفيعیکه هر شامی سحر دارد
- مسعود دلیجانیپیوند
- تنظیم ش اسحاق زیفر یاد
- رهیابخاک و تاک
- شین میم شینجهان و جهان بینی سیاوش کسرائی (31)
- برگردان میم حجریآقای کوینر و پزشک
- نو شته نذ یر ظفر ریشه در آب
- برگردان میم حجریعشق به کی؟
- مسعود دلیجانیاز من تا انسان
- لیکوال عنایت الله پویانشعر او د شاعر د تخیل خوږه دنیاګۍ
- شاعر عنایت الله پویانرا ځئ چې ؤژاړو ګریوان څیرې ګړو
- محمد عوضسوز دل
- ولی محمد نورزیداڅه غم دی
- استاد عبدالله « وفا »صیا د فتنه جوی
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری)وظیفه ی ممتاز
- شهیار قنبری امان از
- نوشته: دکتر حمیدالله مفیدبد بختی روز اول عید
- برگردان میم حجریجادوگر کوچک در شهر
- نو شته نذیر ظفرخواب پر یشان
- انجنېر ظهورالدين اندېشدمينې زور
- عبدالو کیل کوچی عید مایان و عید آنان
- ناهید بشردوستهواى عيد
- سید احسان واعظیپند زمانه
- تحلیل واره ای از شین میم شین جهان و جهان بینی سیاوش کسرائی (30)
- برگردان میم حجری آقای کوینر و مد دریا
- تر تیب کوونکی انجینر محمود صافیاختر راغی
- نو شته نذ یر ظفر عید
- )استاد علی اصغر اصفهانی (سلیمتو کز محنت دیگران بی غمی
- سیاوش کسرائی یلدا
- فضل الرحیم رحیم خبرنگار آزاد طرح روزنامه انگریزی بند بلا بند برای بن دوم !
- نورالدین همسنگر ای عیدبیا
- برگردان میم حجری غریزه طبیعی مالکیت
- خواجه عبداله (احرار)فیض رحمت بار قرآن
- برگردان میم حجری حس عدالت طلبی
- رهیاببابونه در برهوت
- برتولت برشت سخنرانی در نخستین کنگرهٔ جهانی نویسندگان
- برگردان میم حجری سوء تفاهم
- الحاج الهام الدين قيامداخترخوب
- برگردان میم حجری اسطرلاب
- دکتر بیژن بارانسرقت ادبی
- عنایت الله پویانمه وژنه
- عبدالودود فضلیخــود فـــروشــی
- آذرخش آذرخش
- رسول پویانقندیل نور
- برگردان میم حجریسیری در اندیشه های لا ئو تسه (1)
- هادی خرسندیهيلا صديقی، هالو و شاعر افغان
- الحاج الهام الدين قياممه راځه اختره
- رسول پویانآهنگ رویش
- مسعود دلیجانی دوباره تولدی باید!
- تحلیل واره ای از شین میم شین جهان و جهان بینی سیاوش کسرائی (29)
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری)لطف پسر
- برگردان میم حجری انتظار
- برگردان میم حجری پدریت (ابوت) افکار
- اميد سرخابیچاله ها و چالش ها (44)
- برگردان میم حجری سقراط
- ع. اروند چاله ها و چالش ها (45)
- ولی محمد نورزید امان الله خان غازی په ویاړ
- برگردان میم حجریقضاوت
- ولی محمد نورزیافغانی رسالت
- برگردان میم حجریوحشت و نکبت رایش سوم (3)
- دست غولان منفعت در کار
- برگردان میم حجری درخت آلو
- گلاب الدین سخنورخاطره ی از شب خاطره ها
- برگردان میم حجریوحشت و نکبت رایش سوم (2)
- نوشته نذیر ظفر جلوه
- برگردان میم حجری وحشت و نکبت رایش سوم (1)
- برزین آذرمهرهنگامه ی درو
- عبدالودود فضلیعـکـسِ تــــوقـــع
- حشمت امیدمیدان ِ تحریر ِ دگر ...
- رجنی پران کماراشک
- فاطمه «بهانه» جمالنیاز عشق
- مولانا عبدالکبیر( فرخاری)دختر گل
- ژاله اصفهانیاجازه بدهید آشنا شویم
- برگردان میم حجری تعریف و تمجید
- خواجه عبداله (احرار)فیض معنوی ماه صیام
- برگردان میم حجریایام بربریت
- مسعود دلیجانی سنگ های دوزخی
- الحاج الهام الدین قیامسترسوال
- عبدالله وفاای کاش با بهار....
- برگردان میم حجریطنز برای طنزشناسان! (2)
- برگردان میم حجریوفور بیش از حد درندگان
- حسیب شریفیباغچهی خالی
- حشمت امیدیادگار زندگی ...
- نو شته نذیر ظفر هیچکس
- برگردان میم حجریطنز برای طنزشناسان! (1)
- مولانا عبدالکبیر فرخاری درویش هنر پرور
- برگردان میم حجریآقای کوینر و طبیعت
- مسعود دلیجانیسپیدیْ جاودان
- برگردان میم حجریگرسنگی کشیدن
- شعله رهاچاله ها و چالش ها (28)
- ناتاشا محرم زادهچاله ها و چالش ها (26)
- برگردان میم حجریحق عجز
- هاکان مسعود نوابیمبارک رمضان آمد
- سید زبیر واعظیاشک و خون
- عبدالودود فضلیعـُجــبِ یـک خـاکــی
- مسعود دلیجانینسیم، باد، طوفان، گردباد
- برگردان میم حجریدو شهر
- برگردان میم حجریعمله شکم
- گزيده شعرهاي لي بوبادهپيمايي با لي بو1 در تموز
- نو شته نذ یر ظفر پدر غریب
- اسدالله زمرید ښاغلي کاوون توفاني د «مینې په نامه » شعر په تړاو کې
- شاعر: صدیق کاوون توفانيدمينى په نامه
- تحلیل رباعیات خیام از شین میم شینسیری در جهان بینی عمر خیام (3)
- برگردان میم حجریپاسخی بجا
- مولانا عبدالکبیر(فرخاری)نخل مراد
- برگردان میم حجریمحبوب ترین حیوان آقای کاف
- رهیابما همانیم، شصت و هفتی ها
- برگردان میم حجریدر قبال قلدری چه باید کرد؟
- مسعود دلیجانیطلوع بینائی
- محمدالله نصرتنمی ارزد
- سید زبیر واعظینامهء سر گشاده عنوانی رئیس جمهور کرزی
- عبدالکریم (خشنود هروی کهدستانی)ای وطنــدارِ نیکوسیرتی من !،قـار بس ا ست
- الحاج الهام الدين قياميتيمه!
- عبدالودود فضلیبــاده فـــــروش
- شاعر : غنی خانتصور
- قیوم بشیرانتظارِ دیدن
- دو دوره در شعر فروغ فرخزاددکتر بیژن باران
- رهیابامید
- رهیابگرگ ها و سگ ها
- بیژن باراناعدام ممنوع
- برگردان میم حجریاگر کوسه ها آدم می بودند!
- مسعود دلیجانی من انسانم!
- مسعود دلیجانیبر زمینه سربی رنج
- نو شته نذ یر ظفر طبع شا عر
- طوفان كورِ سود طوفان كورِ سود
- هاکان مسعود نوابیبه فرد فرد وطن
- انگبین وحدتانگبین وحدت
- ا. م. شیرییادداشتهای پراکنده (٢)
- الحاج الهام الدين قيام بی خوندي
- ترجمه: شهاب آتشکارچاله ها و چالش ها (2)
- نویسنده : مهرالدین مشیدزبان واندیشه در شعر و دستگاهٔ فکری شاعر
- دکتر بیژن بارانپدر در شعر فروغ فرخزاد
- عبدالودود فضلینـیکـی وپــاداش
- جلال-پیروزطعمهء اشرار
- شاعر عنایت الله پویاند یتیم وصیت
- بیژن بارانبیاد تو ام
- قیوم بشیرطلوعِ فجر
- برزین آذرمهردریا و درنا (2)
- برگردان میم حجریجادوگر کوچک و دوستش
- فرخارینبض گیتی
- مینا اسدیآفتاب این ویرانه
- برزین آذرمهردر سوگ آن عقاب
- جاویدفرهادنوش جانت چندپیاله شعر!
- قیوم بشیرحق انسان
- عبدالودود فضلیاشــکِ مـیـهــن
- الحاج الهام الدین قیامافغان
- نوشته نذیر ظفر زرع خر بوزه
- عبدالکریم (خشنود هروی کهدستانی)گــُذرکـُن !به آن کــوچه ای فهـــمِ خــویش
- ابوالقاسم لاهوتیگفت و گوی قطره ها (2) (بخش آخر)
- نجیب بهروش دوبـیـتـی هـا
- رهیابنجوای فرصت طلبان
- ابوالقاسم لاهوتیگفت و گوی قطره ها (1)
- نوشته نذیر ظفر فواید فیسبوک
- قیوم بشیربلای جفا
- عبدالودود فضلیقـمــاربـیـــــدلان
- رهيابديرگاهی هست ...
- استاد عبدالله « وفا »شیر دروازه و آسمایی
- عبدالغفار سوزنشاخه ی گـــل
- نوشته نذیر ظفر خال هندو
- مینا حق شناسایستگاه
- انجنیر عبدالقادر مسعود ښاغلی نصرالله حافظ زموږ دهیواد د معاصر ادب اوفرهنګ پیاوړی شاعر او نامتو لیکوال
- دکتور فرید طهماسپتلونِ شیرلالا (طنز)
- جلال پیروز میخواهد دلم
- نو شته نذیر ظفر تصویر بی بدیل
- قیوم بشیر خطاب به کرزی
- برگردان میم حجریجادوگر کوچک و شیر
- جعفر مرزوقیبرگ هائی از یک دفتر (4)
- از زمین تا آ سمـا ن چند سا لـه راه است ؟عبدالکریم (خشنود هروی کهدستانی)
- الحاج الهام الدين قيام!بيننګانوته
- بیژن بارانآسیب شناسی عشق
- قیوم بشیررأی خودسرانه
- اسحاق ثناجزبه عشق
- بیژن بارانفروغ در عصر دیجیتال
- علی آلنگ بنی آندرسن و اخوان ثالث در نگاهیکوتاه
- عبدالغفار(سوزن) خاطــــره
- از پی چند پشیزمحمدرضا راثی پور
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری)مسلمـــــان
- سجیه الهه (احرار)نور تابان
- قیوم بشیرمعیارِ انتخاب
- برزین آذرمهردریا و درنا
- الحاج الهام الدين قيامغزل
- مسعود حنیف زرابمادر بيچاره ام
- شاعر عنایت الله پویانخرابات واړه خراب شو
- عبید زاکانیتو گاو از خر باز نمی شناسی؟
- شین میم شینجهان و جهان بینی سیاوش کسرائی (22)
- بیژن بارانعشق اول من
- مسعود حنیف زرابپدر
- سجیه الهه (احرار)ادب زینت انسانیت
- ج – پیروزبنام مادر وطن
- شین میم شینسیری در جهان بینی خواجه شیراز (11)
- جعفر مرزوقی (برزين آذرمهر)برگ هايی از يک دفتر (3)
- جاویدفرهادچند ویژه گی مدرنیسم در ادبیات
- جاویدفرهادچیزهایی درباره ی شعر
- جاویدفرهادنیچه از زبان نیچه
- خدامراد فولادیزنده باد آزادی!
- برگردان میم حجریجادوگر کوچک و درخت گیلاس
- قیوم بشیرحسرتِ دل
- سید زبیر واعظیاسامه سلسله دار
- لیکوال ع پویانزما هردم شهیده غوا
- سروده یی از انجنیر حفیظ اله حازم دریا
- شین میم شینجهان و جهان بینی فریدون مشیری (2)
- شاعر عنایت الله پویاند کافر او مسلمان جګړه
- عبداکریم (خشنود هروی کهد ستانی)دست ِکــوته بیــن وآستــــــین ِ د راز
- نوشته نذیر ظفرشعر من
- ناهید بشردوستمادر
- برزین آذرمهرسر بر نیارد گر چو نوری از حقیقت
- قیوم بشیرفرمانروای شهر سخن
- عبدالودود فضلیگــوشِ خِــــــرَد
- ترجمه از روسی : دکتور فرید طهماسجوانِ عجیب (از طنزهای مردم دنمارک)
- شین میم شینجهان و جهان بینی سیاوش کسرائی (21)
- جعفر مرزوقی (برزين آذرمهر)برگ هايی از يک دفتر (2)
- نو شته نذ یر ظفرهشدار به طالبان وهابی
- جعفر مرزوقی (برزين آذرمهر)برگ هايی از يک دفتر (1)
- برگردان میم حجریجادوگر کوچک و آدم ها
- دکتر بیژن بارانروند آفرینش شعر
- شین میم شینجهان و جهان بینی فریدون مشیری (1)
- دوکتور شهیر نثاریدیوار
- سید زبیر واعظیطنز قصیده ای در بارهء صلح
- شین میم شینسیری در جهان بینی خواجه شیراز (10)
- عبدالو کیل کوچیجایگاه عمر درادبیات ودید گاه ادیبان
- انجنیر عبدالقادرمسعوداستاد ګل پاچا الفت زموږ دهیواد ملي، ولسي، لوی شاعر، پیاوړلې لیکوال او څیړونکې
- خواجه عبداله (احرار)طواف دل
- فریدون مشیریبوسه و آتش
- نوشته نذیر ظفرکلید جنت
- نجیب بهروشآب بـقـا
- نوشته نذیر ظفر دلتنگ
- الحاج الهام الدين قيامدقلم وصيت
- سید زبیر واعظیوصف یار
- نیمایوشیجمنت دونان
- شین میم شینجهان و جهان بینی سیاوش کسرائی (20)
- محمد اسحق ثنا دلتنگی
- ولی محمد نورزی د جهاد ملګرې
- نو شته نذ یرظفرمنا ظره دزدان
- قیوم بشیرسرودِ همدِ لی
- دکتور فرید طهماسنمرهء تلیفون (طنزـ دیالوگ)
- فریدون مشیریتو نیستی که ببینی!
- عزیزه عنایتهمنوا
- نجیب بهروشمـیـزان خـرد
- برگردان میم حجریشبگرد کوچک و آدمبرفی ها
- ترجمه از دوکتور لطیف بهاند و سکندر ختلانیدلتگنی
- محمدالله نصرتکوکب اقبال
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری)آبستن صبح
- الحاج الهام الدين قيامد استاد روهي د پنځلسم تلين په مناسبت
- قیوم بشیرسنگ فلاخن
- ج – پیروزدرتبعیداز وطن
- شین میم شینجهان و جهان بینی فروغ فرخزاد (5)
- سید زبیر واعظیوصـــــله و پینــــه بــر غـــــزل حافـــــــظ شــــــــــــیراز
- عبدالکریم خشنود هروی کهدستانیهرچه تو گُفتی خواهـــــــــــرم، هست بخدا که باورم !
- عبدالودود فضلینــقــش انـســانــیـت
- شب تا پگاهپل ز جان خویش تا مرز پگاه
- سعید سلطان پوربا کشورم چه رفته؟
- تحلیل واره ای از شین میم شینخود آموز خود اندیشی (21)
- سیمرغطنز: اگه زن شما رئیس تان بشود، چه بلایی سرتان می آید؟!
- نجیب بهروشصـدای وطـن
- مولانا عبدالکبیر(فرخاری)انســــان
- عبدالو کیل کوچیآزاد افغا نستان
- برگردان خسرو باقریپیرمردی کنار پل
- داکتر اسدالله شعورمرواريد گمشده
- خواجه عبداله احرارمقام معنوی انسان
- محمدرضا راثی پورهومانیسمی سرشته به دوراندیشی
- سروده یی از انجنیر حفیظ ا له حازم مرگ باغ
- الحاج الهام الدين قيام مور
- نو شته نذیر ظفردلکش
- شین میم شینجهان و جهان بینی سیاوش کسرائی (19)
- برگردان میم حجریجادوگر کوچک و مترسک ها
- شعر از :محمد اسحاق ثنامادرم
- ع. یزدانیدریا دور نیست
- سجیه الهه احرار مقام والای مادر
- حسنا صدیقیان (احرار)بهشت جاویدان
- عبدالو کیل کوچیدوست دارم مادرم را
- نجیب بهروشتـاج فـلـک
- قیوم بشیرشایگان
- انجنیر عبدالقادر مسعود ارواښاد ډاکترکبیرستوری زموږ دهیواد دادب او فرهنګ نومیالی اواکاډمیک شخصیت
- حسيب شريفيطوفانی که ستاره را ربود
- عبداکریم خشنود هروی کهدستانیفرامـــوش کرده ایم هریک،ظـــــفر های نیاکـــانم
- نورالله وثوقسام اسامه
- طنزکوتاهی از: ز. رزمیمرگ بن لادن و بدبوشدن وزیردفاع
- شین میم شینسیری در جهان بینی احمد کسروی (6)
- خواجه عبداله (احرار)مـباش دور از غم انسان!
- شعری از فلزبانسفره
- رهيابوقت آنست عزم کار کنيم
- بایز افروزیستیزه گر
- از قلم فضل الرحیم رحیم خبرنگار آزادمژده ، مژده و بازهم مژده !!!
- الحاج الهام الدين قيام دژوندلار
- مولانا عبدالکبیر(فرخاری) مــــادر
- شاعر: عنایت الله پویاند پسرلي باد
- د عنایت الله پویان لیکنه کوچنی غل او غټ غل
- عنایت الله پویان پردی کمیس
- جاویدفرهادخودشناسی عرَض جوهریکتایی نیست...
- ناهید بشردوستانگيزه عشق
- نجیب بهروش دلـربـا
- سروده یی از انجنیر حفیظ اله حازمرفتند
- برگردان میم حجریماهی، ماهی است
- شین میم شینجهان و جهان بینی سیاوش کسرائی (18)
- کورت توخولوسکیآنچه آزاد نیست، خود آزادی است!
- عبدالودود فضلیوحشــتِ جـنگــل
- رِنگِ موسیقی نهان در پرده شدخدامراد فولادی
- برزین آذرمهرسپاه ماه مه
- سید زبیر واعظی….... عشق یعنی
- ژاله اصفهانیدریادلان
- مولانا عبدالکبیر(فرخاری)به پیروی از دو شخصیت گرامی
- خدامراد فولادیدر نبردِ «یا مرگ یا زندگی»
- ترجمه از فرانسه به فارسی توسط حمید محویمنشأ اصلی بربریت
- نجیب بهروش بـهـار
- ترجمه از فرانسه به فارسی توسط حمید محویداوری دربارۀ یک کتاب
- الحاج الهام الدين قيام دګناهونوکفاره
- تحلیل واره ای از شین میم شینسیری در جهان بینی احمد کسروی (5)
- شین میم شینجهان و جهان بینی سیاوش کسرائی (17)
- نورالله وثوق گیرِ لیورس
- عبدالو کیل کوچیتیر غم
- ارسال شده توسط شین میم شینشعری از فریدون مشیری
- عبدالکریم (خشنود هروی کهدستانی)هرچـه آیــد برسـرم یا د ر برا ست ،ا ز لُـطــفِ ا و ست
- شین میم شینجهان و جهان بینی سیاوش کسرائی (16)
- شین میم شینسیری در جهان بینی احمد کسروی (2)
- از قلم فضل الرحیم رحیمکاین چنین رفته است درعهد ازل تقدیر ما !
- الحاج الهام الدين قيام ګران افغانستان
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) وصف فرخار
- شین میم شینجهان و جهان بینی سیاوش کسرائی (15)
- بمب «شیرین» ـ موشک با «شعور»بمب «شیرین» ـ موشک با «شعور»
- برزین آذرمهردرنای سرخپوش
- شین میم شینسیری در جهان بینی احمد کسروی (1)
- محمد همایون سرخابی لندنیادی از شاد روان پروفیسور دکتر احمد جاویدتارک نشین علم و ادب میهن
- شین میم شینسیری در شعری از پیرایه یغمائی (1)
- محمدالله نصرت بدخشان
- عبدالو کیل کوچی زبان
- پیرایه یغمائیدر باور قفل، رمز کلیدیم
- عبدالکریم خشنود هروی کهدستانیرباعـــیـــــــــــــــــــات
- نویسنده : مهرالدین مشیدفاش می گویم و از گفتۀ خود دلشادم بندۀ عشقم و از هر دو جهان آزادم
- تحلیل از شین میم شینسیری در جهان بینی محمدرضا راثی پور (3)
- طنزکوتاهی از: زلمی رزمی خروسی که ماکیان شد
- الحاج الهام الدين قيامدجګړوپلرونه
- ج – پیروز – سعدبنام مادر وطن
- شهر یاران شعله رها
- حسنا صدیقیان (احرار)دفع رنج مردمان
- خدامراد فولادیاینهمه سنگ و سار و سنگ سار!
- جاویدفرهادسخنی از دهان بی نشانی
- عبدالحسيب شريفيطوفانی که ستاره را ربود
- حسنا صدیقیان (احرار)وحدت قشر زنان
- سروده از نجیبه آرشبه استقبال از فرا خوان ملی، مدنی وتاریخی
- الحاج الهام الدين قيامدمينې شعار
- دکتور فرید طهماسقندآغای پوسته رسان
- نورالله وثوقفلتر شکن
- عبدالودود فضلیشـیخ عـطارودرویـش
- عبدالو کیل کوچیاجمل ختک شاعر توا نا ، مبارز پرشور وشخصیت آزادی خواه
- خدامراد فولادیحرف های زمختِ پینه بسته
- الحاج الهام الدين قيام راشئ ډالر پرېږدو
- دکتورمحمد شعیب مجددیبهار وطن
- دوکتور لطيف بهاندد شلمۍ پېړۍ پياوړی او نه هېرېدونکی ټوکمار،چارلي چاپلین
- تحلیلی از میم حجریمطلبی عادی و پیش پا افتاده (2)
- توسط حمید محویبرتولت برشت پنج مشکل برای نوشتن حقیقت
- هاکان مسعود نوابیدنیای دو روزه
- مریم عاکفیبهار با تو
- خدامراد فولادییادمانده ها
- نوشته نذیز ظفرپشیمان نمیشوند
- رزم آفرین فرخاریگل و مُل
- محمدرضا راثی پورامید
- مولانا عبدالکبیر فرخاریبهار
- الحاج الهام الدين قياموصيت
- برگردان میم حجریشبگرد کوچک و باد کنک ها
- شعری از هادی خرسندیکه اوباما آمد!
- برزین آذرمهرهمه جا را گرفته روح بهار
- جلال - پیروزبهار آرزوها ها
- برزین آذرمهرکابوس
- خواجه عبداله (احرار)بهار آیینه دار
- دوکتور لطیف بهاندنیکولای واسیلوویچ ګوګول روسي ليکوال او ډرامه ليکونکی
- الحاج الهام الدين قيام افغان وژني
- نورالله وثوقخجسته نوروز 1390 برهمۀ دوستان مبارک باد
- عبدالودود فضلیســال نــــو، خـیـال نـــو
- هاکان مسعود نوابیبیا
- شعر از:محمد یونس عثمانییاد بهار
- شین میم شینسیری در بینش هستی آقا مجیدی
- بیژن بارانگل برف
- بیاندختر بهار
- جلال (پیروز)ترانهء میهن پرستان
- الحاج الهام الدين قيامسپرلۍ نه ده
- عبدالو کیل کوچی طنین فصل بهار
- وزیر اوستا فریاد زمان
- تحلیل واره ای از شین میم شینسیری در جهان بینی محمدرضا راثی پور (1)
- برگردان میم حجریقصه کودکان بویژه برای بزرگسالان (5)
- نجیب بهروش رمـز نـگـاه
- نو شته نذیر ظفربهار
- شین میم شینسیری در جهان بینی صمد بهرنگی (1)
- دوکتور لطيف بهاندماکسیم گورکي روسي ليکوال ،شاعر او ټولنيز شخصيت
- هادی عروس سنگدر سوگ مادر
- نورالله وثوقسونامی فریاد
- مولانا عبدالکبیر(فرخاری) بهـــــار
- جواد میرپورنوروز رسیده و ما خام و نارسیم
- برزین آذرمهرمحبوب من وطن
- تحلیل واره ای از شین میم شینسیری در جهان بینی عمر خیام (1)
- طنزی از فریدون تنکابنیآموزش خواندن و نوشتن به خر
- نجیب بهروش به پیشواز بهار
- لیزا سروشپیام به ام البلاد
- جاویدفرهادنوروز در شعر سخنوران پارسی
- جاویدفرهادگپی در باره ی «تُنک خیالی» بیدل
- طنزی زیبا از هادی خرسندیبسیار زیبا
- دوکتور شهیر نثاریشهر یاس
- سلیمان راوشحکیم خیام
- انجنیرعبدالقادر مسعوددستراونومیالي رحمان بابا د روحاني، تصوفي،عرفاني، ادبي او فرهنګي شخصیت په هکله یو څوخبری
- برگردان میم حجریقصه کودکان بویژه برای بزرگسالان (3)
- جليلىاشك غم
- نوشته نذ یر ظفرهشتم مارچ ( تجلیل از نهضت نسوان) است
- خدامراد فولادیبه امیدِ روز
- شین میم شینجهان و جهان بینی فروغ فرخزاد (1)
- غفور امینیزنده گی
- حلیمه مهر پورآ زا د ی
- خدامراد فولادیپیش کش به همه ی زنان برابری خواه و مبارز
- نورالله وثوقاهدابه ز نان ودختران مظلوم سرزمینم
- عبدالوکیل کوچیبه استقبال هشتم مارچ
- څیړنمل محمد دین ژواکبی بی زینبو
- جلال ( پیروز )به ملت واحد وسازنده
- دوکتور لطیف بهاندزما او د نزار قباني پېژندګلوي
- بشیر بشارت حسینینخل پُر ثمر
- عبدالودود فضلیزن مخـزن اســرار
- ازعزیزه عنایتبه گرامی داشت از هشتم مارچ
- مولانا عبدالکبیر(فرخاری)میهن
- سروده یی از : انجنیر حفیظ ا له حازمسپیدار
- محمدالله نصرت نام زن
- وزیر ا وستا سر انجا م تصمیم
- گزنه، روایت می کند:حکایت خر و گوسفند
- جاویدفرهاد سه توجیه از سه بیت بیدل
- عبدالکریم (خشنود هروی کهدستانی)د ر و طــن،مــرگ ِ جـــابرانــــه چراست؟
- نجیب بهروشای وطن
- به قلم شین میم شین جهان و جهان بینی سیاوش کسرائی (1)
- نو شته عبقری ( گردیزی)پیام ما به حکمتیار
- عبدالو کیل کوچی امید واپسین
- برگردان میم حجری قصه کودکان بویژه برای بزرگسالان (2)
- عنایت اله پویانګنجی پادوان
- مرکه کوونکی : انجنیر عبدالقادر مسعود ښاغلي صدیق کاوون توفاني سره مرکه
- نورالله وثوقکولاک
- عبدالکریم (خشنود هروی کهدستانی )تیـــــشه و تــــــــــــبرم نیست
- نصرت شادادبیات رئالیستی در روسیه تزاری
- دوکتور لطیف بهاندبه خاطر گرامی داشت،از دهمین سالروز جدایی اسکندر ختلانی
- وزیراوستا پیا م همد لا نه
- محمدالله نصرتآواره
- نجیب بهروششـرف و وقـار
- عبدالکریم (خشنود هروی کهدستانی) ( ا ی رود نــــــــیل ! )
- تحلیل واره ای از شین میم شینجهان و جهان بینی سیاوش کسرائی (10)
- امیر هوشنگ ابتهاج (سایه)به ناظم حکمت
- نورالله وثوقراز شگفت
- دکتر بیژن باران خصیصه های تولید شعر شاملو
- برگردان میم حجری قصه کودکان بویژه برای بزرگسالان (1)
- عبدالوکیل کوچی غزل
- عبدالودود فضلینامهءچارلی چاپلین به دخترش
- هادی - عروس سنگآواز خدا
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) گهــــر وقــــــار
- مجید نفیسیگرسنگان صبحگاهی در ونیس
- سیاوش کسرائیشهر هرجائی
- میر محمود بکتاشقرن خشک سالی
- خدامراد فولادیبرهنه
- امیرخا ن جوینده دردِفراق
- دکتور فرید طهماسفراموشکار
- جاویدفرهاد دوبیتی ها
- فریدون تنکابنیشوخی و طنز
- زلیخا پوپلمنم فرزند افغانم
- نورالله وثوقرقص دوره ای
- خدامراد فولادیسرو بلند مرامت
- برزین آذرمهر تا طلسمی این چنین بر جای هست...
- برگردان: ا. م. شیریاحسان به سگ
- ابوالقاسم الشابیخطابه ای برای جبّاران جهان
- شین میم شینجهان و جهان بینی سیاوش کسرائی (9)
- امیرخا ن جوینده عا لم رنج
- تحلیلواره ای از شین میم شینسیری در جهان بینی مجید نفیسی
- نورالله وثوقلات قاهره
- امیرخا ن (جوینده ) ایکا ش
- نو شته نذیر ظفر – ورجینیا – امریکاچراغ
- شاعر:عنایت الله پویاند ښاپیرۍ مینه
- شاعر: صدیق کاوون توفانيلولۍ دنیا
- نبی عظیمی دمی با فرزانه مامون
- دکتر بیژن بارانسرود 8 مارس
- دکتر بیژن بارانصمیمیت عواطف در شعر فروغ فرخزاد
- نوشته نذیر ظفرحدیث ظلمت
- امیرخا ن جوینده دوبیتی های نا ب
- عبدالودود فضلیسکــون مـیـکــده
- سرودۀ: الحاج غلام حبیب "نوابی"باعث ایجاد ما
- نورالله وثوققاضیِ کو ر
- دوکتور لطیف بهاندباریس لئونیدوویچ، پاسترناک
- انجنیر حفیظ اله حازمشیشه و سنگ
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری)هرزه تازیها
- شین میم شینسیری در جهان بینی روشنفکران بورژوائی واپسین (بخش دوم)
- امیرخا ن جویندهبی با ور
- مولانا عبدالکبیر(فرخاری) دانش
- حقمل پ.پجرت!
- شعر از : محمد یونسجنازۀ ابر
- عطا احمدیسوگند نامه
- الحاج غلام حبیب نوابیتیر آه
- نو شته نذیر ظفرگفتگوی گندم و خشخاش
- شاعر : امان الله سیلاب ساپيناز او نیاز
- شاعر :ارواښاد عبدالقدوس (پرهیز)پښتونه ویښ شه!!
- نجیب بهروش قـدر و بـهـا
- نبی عظیمی ازمداهنه گری تا فحاشی
- امیرخا ن جوینده بی همتا
- الحاج غلام حبیب نوابیحمد خدا
- محمد اسحاق ثنا می بود
- برزین آذرمهر بی رنج این سفر
- بیژن بارانستاره
- بیژن باراننقد آثار ویگن
- شاعر :عنایت الله پویاند مینې سبق
- طنزی از: تیراندازاندرفوائد جرت
- عنایت الله پویان تیښته
- شین میم شینسیری در جهان بینی روشنفکران بورژوائی واپسین
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) ای خدا
- نصرت شاد از شعر حوا- تا رمان اروین
- سید احسان واعظی اسپ شاه
- برگردان میم حجریمال من، مال تو
- محمدنبی عظیمیازمُداهَنـــَه گری تا فحاشی
- ازقلم فضل الرحیم رحیمفکر ات باشه که فدا جان خبر نشه !!!!!
- مولانا عبدالکبیر(فرخاری) ظالم
- نوشته نذیر ظفردرد دل
- نگارنده : تیر اندازما و کوچه داکتراکرم عثمان
- جاویدفرهادبازخوانی چندبیت ازشکوه های ناصر خسرو
- مینا اسدی دوباره می شود، آری!
- مطلب دریافتی از ربابهشیر و روباهان
- دکتور محمد شعیب مجددیسعادتملوک تابش سفری از شعر «مادر پیر» تا شعر«هوای قفس»
- نو شته عبقریپیام حکمتیار
- امیرخا ن جویندهَمَجّمَرِعِشّق
- شاعر : صدیق کاوون توفاني دوينو جام
- شین میم شینفردوسی را باید از نو باید شناخت
- نو شته عبقریآهنگ نو
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) ای وطن
- اوستا رومان کوچه ی ما - ترفند نوین برای ابراز معصومیت
- از قلم فضل الرحیم رحیمواژه های نودر عصر نو !!!
- شاعر : صدیق کاوون توفانيددوزخ په څنډو
- کوروش آقا مجیدیباغ ابریشم
- سيد زبير واعظی درد زمان
- زلمی رزمینامه ای از آن دنیا
- انجنیر حفیظ اله حازمآزادی
- الف - محشور خاکستر جان ! سوژه ها بهترین اند , اما ...
- شکیب جانبازاستاد مهربان رفت
- عبدالودود فضلی روبـــا، شــغــال ، بــــاز
- خدامراد فولادیشعر من
- امیرخا ن جویندهآه سرد
- یاسیندو نامه به همسرم
- م . ن . آدم خيل جرت! گفتن ها ، سيماي واقعي محقق را آشکار ساخت
- نو شته نذ یر ظفرزمستان ! فصل تو فصل زیان نیست
- شعر از :محمدیونس عثمانیبهار
- رقص آرامرقص آرام
- میم حا نجارپای منبر هرمان هسه
- محمد اسحاق ثنا انتظار
- جلال پیروز فرزند افغان
- بیژن بارانمانيفست
- ناهید بشردوستسنگتراش
- خدامراد فولادی دست ها و اراده ها
- امیرخا ن جویندهرنجورم امروز
- ازقلم فضل الرحیم رحیم یک نظر سنجی خورشیدی و میلادی !!!
- محمدنادربرلاسفراراست سهم ما!
- ع.فاریابیوارسته مردی از دیار ظهیر فاریابی
- امیرخا ن جوینده دریایی غم
- عبدالو کیل کوچی ترا دو باره میسازم
- هاکان مسعود نوابیچقدر؟
- انجنیر حفیظ اله حازمبیکرانه
- کبیر فرخاری خانه های بی در
- دکتر بیژن بارانعرفان در خاور میانه
- انجنیر عبدالقادرمسعوددمخکښ شاعر اونومیالي لیکوال او داستان لیکونکي ښاغلي عنایت الله پویان دادبي آثارو یوه بیلګه
- جاویدفرهادسیاسی گری در شعر
- اندیشه شاهیدخترم! به افغانستان که جهنم نامیده برگرد!
- حسین فخری جلوه هایی از رمان کوچه ء ما
- امیر خا ن جویندهنا آشنا
- آنتوان چخوفمتشکرم
- امیرخا ن جویندهای د ل
- عبدالودود فضلی رقــــص بــــومــان
- ناهید بشردوستاشتياق وصل
- خجسته الهامبرف
- یاسینتحلیلواره ای بر «سفر دریائی»
- مجید نفیسیقلب خانه
- محمد اسحاق ثنا مرد دانشور
- ارسالی انجنیر سید عارف گهریک در ادامه معرفی یک استعداد پنهان از دیار عرفان فاریاب باستان :
- مولانا کبیر فرخاریهـمـای آرزو
- ل کریمی استالفی حقیقت در سکوت ما میمیرد !
- مولانا کبیر فرخاریمولانا جلال الدین بلخی
- محمد اسحاق ثنا دنیای دون
- شعر از : محمد یونسسکوت دره
- نجیب بهروش آبـرو
- محمدنبی عظیمیکاش کوچهء ما را نمی خواندم بخش فرجامین
- انجنیر خفیظ اله حازمدیده به چشم
- امیرخان جوینده بی وفایی
- جاوید فرهاد روش های درست نویسی ودرست گویی درزبان
- عبدالخالق تنها بینواشام اندوه
- ناهید بشردوستبوى خينه
- محمد زرگرپور درٌدانه
- خدامراد فولادیبه دانشجویان سوسیالیست
- امیرخا ن جویندهجنون
- عزیزه عنایتزمستان و غریبا ن
- عبدالو کیل کوچیسلام بروطنم
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری)متـــاع دکــــان مـــرگ
- نو شته : نذیرظفرتصویر کر بلا درآیینه شعرا
- نو شته نذیر ظفرنا امید
- بیژن بارانشمع روشن ابدی
- برگردان و تغییر : دکتر حمیدالله مفیدبهترین طنز سال
- عبدالودود فضلیآتــش حـســرت
- ل . کریمی استالفی گرامیداشت ازشخصیتی که ناله می نوشت ... !
- شین میم شینرأی دیگر
- محمد اسحاق ثناسلطان آواز
- شعر از : محمد یونس عثمانیدو رنگی باد
- محمدظاهرحکمید طالو په ویش
- محمدنبی عظیمیکاش کوچهء ما را نمی خواندم بخش ششم
- امیرخا ن جوینده عشق مکاری
- نو شته نذیر ظفرزندانی شیرخواره
- حمید محویمدرنیسم
- سروده یی از انجنیر حفیظ اله حازموکفر سجده جو شده
- نجیب بهروش عـلـو هـمـت
- عبدالو کیل کوچیخسته دلان
- مجید نفیسیبه کودکان زندان و تبعید
- بیژن باران یادها- دکتر غلامحسین ساعدی
- دوکتور بشير افضلیبرخيز
- محمدنبی عظیمی کاش کوچهء ما را نمی خواندم بخش پنجم
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) فرهـــــاد (دریـــــــا)
- مژگان ساغر شفا بدهکار
- حمید محویتنها آنان که بر خاک افتادند خاتمۀ جنگ را دیدند
- نورالله وثوقرأی حیران
- امیرخا ن جویندهزچشم ا ند ا ختی
- بیژن بارانپیری
- تحلیل از شین میم شینجهان و جهان بینی
- سید زبیر واعظیرازدل با وطندار
- مژگان ساغروطن
- حمید محوینقدی بر رمان«همنوایی شبانۀ ارکستر چوبها»
- شعر از :محمد یونس عثمانیتندورای حسرت
- عبدالغفور امینیمبا رک عید قربا ن
- عبدالوکیل کوچیای دیده باز شو
- ایوان تورکینفگنجشک
- حمید محویکارگاه نقد ادبی
- نادیه فضلسه سروده زیبا
- محمدنبی عظیمی کاش کوچهء ما را نمی خواندم بخش چهارم
- ترجمۀ سهراب شباهنگ در ستایش دیالک تیک
- امیرخا ن جوینده خُجَسّته عید
- محمد اسحاق ثناعید قربان
- محمدالله نصرتجامۀ عیدانه
- حلیمه مهر پورآ نروز دور نیست . . .
- سلیمان راوشمکان خدا
- نجـیـب بهــروش شـاهـد مقـصـود
- نورالله وثوقشیطانیِ آیینه ها
- تحلیلواره ای از میم حجری تراژدی قورباغه ها
- محمد اسحاق ثنا دلبر کافر
- شین میم شیناختران عطشان آزادی در شعر «تصویر»
- ا. م. شیری بیاد اکتبر سرخمان
- عبدالو کیل کوچیرنج بی پا یان
- امیرخا ن جوینده رنجـورتا کی
- برزین آذرمهراز زبان برگ...
- عبدالودود فضلیدنـیـای عـجـیـــب
- انجنیر عبدالقادرمسعودمتلونه زموږ د ولسونو ارزښتناک،ویاړلې ادبي او فرهنګي میراث
- حلیمه مهر پور جا مۀ تز ویر
- محمدنبی عظیمیکاش کوچهء ما را نمی خواندم بخش سوم
- شین میم شینخود آموز خود اندیشی
- امیرخا ن جوینده دردِ نهان
- کیوان باژنهواي آزاد
- دکتر بیژن باراناروتیزم در شعر فروغ فرخ زاد
- شعری از انجنیر حفیظ ا له حازمنیامدی
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری)کشورم
- برگردان حجریدرخت الفبا
- دوکتور بشير افضلیعشق اولين و آخرين
- نورالله وثوقراویان بردگی
- پیرایه یغمائیپیرایه یغمائی
- مولانا کبیر فرخاریلیلا صراحت روشنی
- ترجمه توسط حمید محویدر باب ضرورت هنر در دوران ما
- شین میم شینجهان و جهان بینی فروغ فرخزاد
- سرلوڅ مرادزی ملنګ جان او پښتوستان
- محمداکبر کرگردجهاني په شعر كې خيال تصوير اوعاطفه
- امیرخا ن جوینده نا چا ر
- صالحه وهاب واصلدر سوگ پدر
- محمد اسحاق ثنامرغ بی بال
- جینا روک پاکوکشور چهار رنگ
- محمدنبی عظیمی کاش کوچهء ما را نمی خواندم بخش دوم
- میم حجریکابوسی به رنگ رؤیا
- بیژن باراناستبداد
- انجنیر عبدالقادرمسعوددپاک زړي، وطنپال او ویاړلي شاعر ارواښادعبدالقدوس پرهیز دشعرونو ارزونه
- سلیمان راوش ادبیات و مسخ اندیشه در سیما ها
- عبدالودود فضلیازمـاسـت کـه بـرمـاسـت
- فرستنده:هاکان مسعود نوابیفکور من
- امیرخان جوینده تا بکی
- عبدالو کیل کوچیبار دیگر رسید فصل خزان
- ارسالی:هاکان مسعود نوابینشاط و ناره
- سعید سلطانی طارمیچشمه
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری)پیـــــــر مـــــا
- انجنیرسید عارف گهریکمعرفی یک استعداد پنهان دردیار عرفان فاریاب باستان
- جاویدفرهاد دودیدگاه در باره ی زبان
- محمدنبی عظیمیکاش کوچهء ما را نمی خواندم
- عبدالوکیل کوچیای دیده باز شو
- شعر از :محمد یونس عثمانیهیکل غم
- نوشته نذیر ظفرمسجد گلگون
- نجیب بهروش هـوش کـن هـمـدم هـر سـفـلـه و نادان نشـوی
- شعر از انجیلا هاشم هدایتوطن
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) با ادب باش
- مرکه کوونکې : انجنیر عبدالقادر مسعودزموږ دهیواد دخوږ ژبي، مبتکر شاعر او ژورنالیست ښاغلي خیال محمد کټوازی سره مرکه
- شعر از :محمد یونس "عثمانیلاله های سیاه
- عبدالودود فضلیچـــــــــــرا ؟
- امیرخا ن جویندهحلا ل
- سيد احسان واعظینميکردم چی ميکردم
- طنزکوتاهی از: زلمی رزمیگریه کردن هنراست - گریه دادن هنری والاتر
- امیر خان جوینده اســــــــــــــیر
- بیژن بارانتحریم
- نورالله وثوقره آوردِ سفر
- دکتر بیژن بارانزبان
- محمد اسحاق ثنا طاهر پر شکسته
- محمدالله نصرتمحمدالله نصرت
- زلیخا پوپلگیریه مکن کرزی
- دمحمد اکبر کرګر لیکنه دشعر اونثر په اړوند راولاړې پوښتني اوپه هغو يو څو خبرې
- صالحه وهاب واصلسلطان خزان
- انجنیر عبدالقادرمسعوددنامتو لیکوال او داستان لیکونکي ارواښاد محمددین ژواک د ادبي آثارو یوه بیلګه
- معظم " روستا "برسریر عرش معلا
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) دربزرگ داشت ازمقام هنری مرحوم استاد قاسم افغان
- دکتر بیژن بارانفارسی
- نجیب بهروش طنز
- برگردان : ز.رزمی چرا نی ها میان تهی اند ؟
- ناهيد بشردوستجدايى
- امیرخان جوینده نشد معلوم
- عبدالوکیل کوچیشورش عشق
- انجنیر حفیظ ا له حازمخانه دوست
- صور اسرافیلهزاران وصله
- امیرخان جوینده درد بیچون
- زبیر شیرزادزمونږ د کلی سپی اوس هم غاپی
- مترجم : حمید محویتخیل ادبی
- جاویدفرهادروایتی برای عاصی
- جما عتنوشته : نذیر ظفر
- شعر از :محمد یونس " عثمانی "باد
- امیرخان جوینده خسته دل
- عبدالودود فضلیخـــرطـوم فـیـــل
- امیرخان جوینده دوبیتی ها
- نجیب بهروشگودال ظلمت
- داكبر كرگر ليكنهيادونه اونكلونه
- م . اسحاق " ثنا "تیر بلا
- داکتراسدالله حبیبیاد داشتی درچندوچونی سبکهای شعرفارسی وسبک هندی
- عبدالغفورامینیغلط
- دکتر بیژن بارانادبیات در جامعه
- امیرخان جویندهچه لحظا تی هیجانی
- شعر از :محمدیونس عثمانیگل
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) شهادت نــــــــوری
- امیرخان جوینده چند رباعی عیدی
- سيد زبير واعظی عید دیگر
- عبدالودود فضلیعـیـد پیغـام محـبـت
- شعر از :محمد یونس عثمانیبرگشت روح
- عبدالو کیل کوچیوحدت
- امیرخان جوینده چند رباعی
- نجیب بهروش تیــــغ دودم
- انجينيرهمت الله امين زیغزل
- جاویدفرهادروش های درست نویسی ودرست گویی در زبان )بخش پانزدهم(
- حنیف بکتاشبی تقدیره شېبې
- محمدنبی عظیمی ازمیان نامه های زریاب ...
- جاوید فرهادرابطه ی زبان وفردیت
- ز.رطنزاندرفوائدمصالحه ملی
- امیرخان جوینده دوبیتی ها
- امیرخان جویندهرنج وفراق
- عبدالله وفاجگرگوشه
- بیژن بارانوطن
- هما میرافشاركــوچـــه
- ایمل خان فیضی سیاه سنگ هنوز جهان جهانی را نگشته است!
- شعر از : محمد یونس " عثمانی "رویا
- امیرخان جویندهچند رباعی
- عبدالو کیل کوچیاز افغانستان چه خبر
- امــــــــــــــــیرخان (جوینده)مادر
- نجیب بهروشاستقلال
- انجنیر حفیظ اله حازمآشیانه
- محمد اسحاق ثنا آزادی
- محمد یونس عثمانیآرزو
- عبدالودود فضلیچـه دهـل و چـه دنگ اسـت
- نجیب بهروش درد هجران دیده را ، در دیده خواب آورده ای
- اسدالله زمریآزادي
- جاوید فرهاددیده گاه پسامدرنیسم در باره ی زبان
- انجنیر عبدالقادر مسعوددخدای بخښلي ارواښاد امان الله سیلاب ساپی د ادبي اوفرهنګي شخصیت ارزونه
- محمدنبی عظیمی بخش هایی از نامه های استاد رهنورد زریاب (بخش دوم)
- ولی محمد نورزی د عبد البا ری جها نی په ویا ړ
- ا. م. شیریبه حج رفتن روباه
- نجیب بهروش آفتاب صبح
- امیرخان جوینده نمیدانی
- نصرت شاد یک رمان میان سه ایدئولوژی
- نورالله وثوقرأ ی باطل
- همت الله امین زیغزل ... سلګۍ ځلا
- مولانا عبدالکبیر "فرخاری" چشم خورشید
- عبدالودود فضلیمـوش و بـقـال
- محمدنبی عظیمیگــــُزیده هایی از نامه های استاد رهنورد زریاب
- عبدالوکیل کوچیاستقلال وآزادی
- نورالله وثوقموسیقیِ آتش
- نجیب بهروش معراج کرامت
- ډاکټر حنیف بکتاشدریڅه
- دكتر بيژن بارانتبلور اختلالات روحي در شعر نو فارسي
- جاویدفرهادچند گپ درباره ی پسامدرنیسم
- انجنیر عبدالقادر مسعودد ښاعلي مفتاح الدین ساپي ادبي اوفرهنګي اثارو ته یوه کتنه
- جاویدفرهادروش های درست نویسی ودرست گویی در زبان
- فرستنده: ب. دهزادخواب شگفت
- عزیزه عنایتبشکسته پـــــر
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) شکایت وطن
- نجیب بهروش عزم دلیرانه
- نورالله وثوقکُشتیِ فرنگی
- دکتر بیژن باراننقاشی و شعر
- عبدالودود فضلیمـعـشـوق ازل
- نصرت شاد آلکساندر بلوک ، شاعر سمبولیسم
- دکتور فرید طهماسمرغ شکم پر( طــنـز)
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری)سرچشمه ی حیات
- شعر از :محمد یونس عثمانیتک درخت
- نورالدین(همسنگر)بیتو این زنده گی
- محمدنادر«برلاس»دختی غزل
- نجیب "بهروش" وصا ل د وست
- نورالله وثوقنفرت نهاد
- مولانا عبدالکبیر "فرخاری" مشک تر
- محمدنادربرلاستک تک
- محمد یونس " عثمانی "عقیق گریه
- كاوه رعديپایان كارناوال مرگ
- شعر از لبیبیوکـــــــیل قــــــوم
- عبدالودود فضلیوطـــــن
- همت الله امین زیله ښاغلي محمداسماعيل څپه سره ادبي مرکه
- سيد زبير واعظی قند پارسی
- ډاکټر حنیف بکتا ش د سوما له خمه اخلي نوش په نوش وروستي جامونه
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) گرمی آه
- جاوید فرهاددوبیتی هایی برای یک شَبَح
- جاویدفرهادروش های درست نویسی ودرست گویی در زبان
- نورالله وثوقپنالتی
- عبدالودود فضلیدنـیـــای مــدهــوشــان
- انجنیرعبدالقادر مسعود ښاغلي عبدالباري جهاني نوښتګر اومخکښ شاعر اولیکوال
- عزیزه عنایت قسمت سوم د ر کوچه با غ عروض !
- انجنیـر خلیـل الله رووًفـی به تماشـا گـران تاریخ
- نورالله وثوق الفبا
- پیام تسلیت و همدردی اوزبیک ها و ترکمن های افغانستان مقیم انگلستان به مناسبت وفات نا به هنگام شاد روان رضوانقل تمنا شاعر و نویسنده نستوه میهن
- دکتر بیژن بارانزبان
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) به مناسبت روز پـــد ر
- شعر از : بهزاد قرایینقش بی غبار
- تهیه و کمپیوتراز توسط محمدالله نصرت حرفِ دل
- عزیزه عنایت بخش دوم در کوچه با غ عروض !
- نجیب (بهروش) جوش می
- انجنیرعبدالقادر مسعودشهید سیلاب( ساپي ) د لوړتفکراوسپیڅلي احساس شاعر او لیکوال
- نصرتمهــمــان
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) موی مشکین
- دکتور فرید طهماسمعذرت می خواهیم!!
- عبدالوکیل کوچیمادر
- دکتر بیژن بارانبگذار هزار گل بشکفد
- نورالله وثوقدرسِ هندسه
- معظم شاه روستاعشق بی پروا
- عبدالودود فضلیستاره هـا میگیـریـنـد
- قیوم بشیرطالع سعید!!!
- طنزاز قلم فضل الرحیم رحیمیک خبر جانانه !
- محمدالله نصرتدل پردرد
- نیلاب موج سلامآیا فراگیر شدن « بیدل » هراس پراگن میشود؟
- داکتراسدالله حبیب یاد داشتی به نویسندۀ « بیدل شناسی یا بیدل جدایی »
- حنیف بکتاش مسکا دې مه درېغوه
- قیوم بشیرخشم خلایق
- عبدالوکیل کوچیمن انسانم من انسانم
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) بازهم درمورد درست نویسی
- مخممسنجیب الله بهروش
- جاویدفرهادگفتمانی باچندشعرویک شاعر
- قیوم بشیرگردش زمان
- محمدنادر«برلاس»جرگه
- یک نقدوچند نگاهجاوید فرهاد
- جاویدفرهاد دونمود، دریک بازنمود
- قیوم بشیرخبر عاجل
- سید احسان واعظیجایگاۀ سوگند نامه در ادبیات منظوم فارسی - دری
- عبدالودود فضلیتـمـاشــا کـــن
- وزیر اوستا ملا رجا بخواند
- انجنیرعبدالقادر مسعود دځواکمن قلم او ادب خاوند ارواښاد استاد محمد دین ژواک
- جاوید فرهادگشتی در عاشقانه ها
- سید زبیر واعظیتهدید طالب
- عبدالوکیل کوچیمعلم
- نورالله وثو قنفرتِ سَیّار
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) آموزگار
- محمدنبی عظیمیدرهمسویی با جناب مولانا عبدالکبیر فرخاری
- طنز از قلم فضل الرحیم رحیمگرنمی دانی بدان او بیخبر!
- عنایت اله پویان لیونی بابا
- محمدالله نصرتخورشید عشق
- انجینر محمود صافیپه هندی اروپایی ژبو کښی دپښتو،اوپارسی دری ژبو دریځ
- داکتر و.ع.خاکسترکابل و ماکوندا
- عبدالوکیل کوچیصبربی شمار
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) درمورد درست نویسی
- زلمی رزمیاعلامیه افغانی حقوق بشر
- از قلم فضل الرحیم رحیم یک مجلس ابتکاری و خیرخواهانه !
- عبدالفغور امینییا ر سفر کرده
- محمدنبی عظیمی دمی با آقای زمان هوتک
- نورالله وثوقفلمِ لحظه ها
- قیوم بشیرچند سروده در وصف مادر
- زمان « هوتک »تبصرۀ پیرامون نوشتۀ محترم جنرال نبی « عظیمی »
- طنزاز قلم فضل الرحیم رحیم سر و آخر ندارد !
- طنز از : زلمی رزمیفوایدآوازخوانی
- صالحه وهاب واصلمادر
- سید زبیر » واعظی « روزت مبارک باد
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) باطـــل پرســـــت
- سید زبیر واعظینفرین
- نورالله وثو قساقیِ سیاست
- ( مير محمد يونس واعظی )مستحکم باد همبستگی بین المللی کارگران جهان!
- نورالله وثوقدنیای محالات
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری)مـــــــادر
- محمدالله نصرتباغ وصل
- دوکتور صلاح الدین سعیدی – سعید افغانی نګاهی به ترویج زبان فارسی در نیم قارهء هند
- عبدالو کیل کوچیفرخنده باد روز همبسته گی کارگران جهان
- ناهید بشردوستهمسايه
- ډاکټرحنيف بکتاشله غصې ترسپېدې
- سید احسان « واعظی » برخی از تصاویر جوانی و پیری در ادبیات منظوم فارسی- دری
- نورالله وثوقصندلی دورانی
- عبدالودود فضلیدزدِ بـاچـراغ
- نصرت شاد نیچه ، شاعر و فیلسوف
- عزیزه عنایت گــــذری در کوچه باغ عروض !
- محمدنبی عظیمی زبان وبیانِ نقد وهجودر ادبیات زبان فارسی دری
- انجنیر عبدالقادر مسعود دستر نومیالي ، ویاړلي، فرهنګي، ادبي، سیاسي او مبارزشخصیت خوشحال خان بابا په هکله یو څو خبرې
- نورالله وثوققطبِ نامردی
- محمدالله نصرتلیلی
- حسیب شریفیطوفانی که ستاره را ربود
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) وطـــــن
- عبدالودود فضلیبـــــد کــــردار
- محمدالله نصرتانتهای زندگی
- نورالله وثوقلگد بر گورِ حاتم
- عبدالغفور امینیگـــــــــذ شـــــــت
- از هادی (( عروس سنگ )) در سوگ عدالت
- طنزکوتاهی از : زلمی رزمی ... نعره تزویر، نعره تزویر ...نعره
- عبدالله غمخور افغانستان
- نصرت شادتاریخ ساده فلسفه لیبرالی
- بهاریه از نذ یر ظفرشورش بهار
- داکتر خاکسترقهار عاصی با ماشیندار پی کا
- نورالله وثوق عروسک
- سجیه الهه (احرار) آرزوی صلح در جهان
- عبدالودود فضلیهـجران صـلح
- شیما غفوریبهارآرزو
- طنزکوتاهی از : زلمی رزمیفوائد راکت پرانی وتروروآدمکشی
- ب، د، گذرگاهیاعلان کاريابی!به مستری لايقی کار پيدا شده؟
- نورالله وثوقخوشۀِ نا خوشی
- از: عزیزه عــنا یـــتســروده هـــای بهاری
- محمدالله نصرتفصل بهار
- ډاکټر حنيف بکتا ش د نرګس مسکا
- شفیقه اصغر نعمتبهار وطن
- وزیراوستا مرزها را بشکنیم
- نصرت شاد هواداران آنارشیسم در ادبیات غرب
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) بهــــــار
- صالحه وهاب واصلبهار
- عبدالودود فضلیگــردش ســـال
- نوشته نذ یر ظفر گله با نوروز
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) ریـــــــا کــــــــاری
- فضل الرحیم رحیم خبرنگار آزاد گفت و شنود با هارون یوسفی سابق استاد پوهنتون یا دانشگاه ء کابل ، ژورنالیست ، نویسنده ، گوینده مستعد و طنزنویس چیره دست افغانستان
- شعر از محمد محسن مختاروطن مینه
- محمد شفیع بیاناشک
- نورالله وثوقصادرات همسایه
- جاویدفرهادروش های درست گویی ودرست نویسی در زبان بخش دوم
- نورالله وثوقتابوشکن
- جاویدفرهادروش های درست نویسی و درست گویی در زبان بخش یکم
- نصرت شادشعر مدرن ، - زیباگرا یا اجتماعی ؟
- دکتور خلیل وداد زنان نامدار تاریخ کشور ما و جایگاه منحصر به فرد رابعهء بلخی
- در وصف زن
- ودود فضلی زن مخـزن اســرار
- نورالله وثوقگلوگاهِ فضا
- شلاق طالبسيد زبير" واعظی"
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) به مناسبت 25 سالگی سردرنقاب خاک بردن علامۀ بزرگ سید افغانی رحمت الله علیه
- نصرت شادادبیات اسپانیا ، - پنج نوبل
- محمدالله " نصرت "روز زن
- مرکچي :انجنيرعبدالقادرمسعوددهیواد د خوږ ژبي شاعراولیکوال عنایت الله پویان سره مرکه
- حلیمه مهرپورمُهر بد بختی
- حشمت امید معـجزه ...
- نورالله وثوقهمصدابامردم درخون خفتۀِ کابل
- محمد شفیع بیانزن
- نصرت شادوداع با شعر و شاعره های غرب
- رستم پیمانیک تاریخ اشتباه
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) تیـــــــر آه
- عبدالودود فضلیخــواب غـفــلـــت
- نصرت شاد شاهکارهای ادبی غرب
- آصفه صباجادهء خون
- سلیمان کبیر نوریطا لب هوشیار
- وزیراوستاراه بسوی رستا خیز
- ظاهرحکمینوای عاشقانۀ مرغ دل
- جاویدفرهادچند سویه گی درشعرشاملو
- نصرت شاد شاعره ، میان جنگ و فاشیسم
- مولانا عبدالکبیرکبیر فرخاری " منظری از میهن"
- میهن فدا --- محشور اجمل خټک اسطوره ی مبارزه ، هنر وادبیات ووطن پرستی
- نورالله وثوقپا پوش
- محمدالله نصرتغم انگیز سالنگ
- وزیراوستا راه بسوی رستا خیز
- عبدالو کیل کوچیزن ای الاهه خورشید آسمان برخیز
- نصرت شاد دو شاعر عرب
- اسدالله زمریدوزخي تنده
- سجیه الهه احرارافتخار آدمیت در چیست؟
- جاویدفرهادچند دقیقه در"عقربه ی چهارم"
- قدیره واسوخت بدخشیآبگینه های شعرقدیره واسوخت بدخشی
- ضیا قاریزادهوحدت
- محمدالله نصرتثروت حیات
- ارسالی حسین سالاریسروده یی از سیمین بهبهانی
- ه. ا. سایهگر سوختنم بايد افروختنم بايد
- عبدالودود فضلیشـاخ شـتـروکلـهءفـیـل
- محمدنبی عظیمی ( تــــــهوع ) La Nausee
- محمد ا صغر( عبا د ی )ملک د وست !!!
- نصرت شاد فروغ و پروین ، - از راه دور
- پوهندوی دوکتور سیدحسام (مل) مبارک شه
- برگردان: بابک صحرانوردعاشق تر از بادام کال
- فضل الرحیم رحیم گفت وشنود با خانم صالحه وهاب واصل، شاعر ظریف اندیش با قریحه و با ذوق
- مژگان ساغر حادثه
- مولانا کبیر فرخاری سخنی با خدا
- عزیزه عنایت جلـــوه گــاه
- محمدالله نصرتاز بدخشان میروی
- محمد شفیع بیان مشت کوبنده
- وزیراوستاروزگا رشوم
- نورالله وثوقکنفرانس
- از نورالدین همسنگرشرم ما باد!
- ظاهرحکمیبه ارمان مهرش
- اصغرعبادیکا بل جـا ن
- محمدالله نصرتگرداب غم
- صالحه وهاب واصلبیا
- امان معاشر ، خبر نگار آزاد بیدل
- فضل الرحیم رحیم خبرنگار آزاد گفت و شنود با شاعر ، بید ل شناس ، پژوهشگر و داستان نویس فرهیخته افغانستان ،کاند یدای اکادمیسین ، دکتر اسدالله حبیب
- نورالله وثوق به مردمِ بی دفاعِ کابل
- محمد شفیع ( بیان )صدای مادر
- صالحه وهاب واصل خون شب
- نصرت شادرودکی و حافظ در منابع غرب
- دکتر بیژن باراننظریه های ادبی
- نورالله وثوقمنارۀاحساس
- محمدالله نصرتمعشل عرفان
- نورالله وثوقدهانِ زندگی
- عبدالودود فضلیپـنـــد حـکـیـمـان
- محمد شفیع بیانمرغ مهاجر
- فرستنده : زلمی رزمی صالحه وهاب واصل نقاش وشاعرزبان عشق
- عتيق الله ساحلدو شعر تازه
- قیوم بشیرمراد دل
- نصرت شادمحمد اقبال ، - رنسانس اسلام مدرن
- نورالله وثوقپوفِ دیگران
- از قلم: ماریا دارو خریداری بپول کلدار
- محمد شفیع بیاندرد هجرت
- مصاحبه کننده : انجنیر عبدالقادر مسعو د با شا عر و نویسنده گرانقـدر کشور ما عزیزه عنایت معرفی شوید
- نورالله وثوقاشکی برگوربیگناهی کودکانِ "نرنگ "ولایت کنر
- محمد شفیع (بیان ) اشک غم
- نصرت شاد پیتر وایس ، - ادبیات سیاسی
- اسحاق ثنـابیــداد خـزان
- نورالله وثوقهمفکرِنامردیِ
- نورالله وثوقاجاقِ همسایه
- جاویدفرهادزبان و هویت
- ودود فضلیسـخــنِ بـی حــا صــل
- نصرت شاد ادبیات و دو نوع " انتظار "
- محقق وگردآورنده ( صباح )هويت ادبي وفرهنگي ماچگونه شکل گرفت ؟؟؟
- وزیر- اوستاما ند گار مقد س
- انجنیـــر خلیـل الله رووًفیرگبـــارحـادثه
- نورالله وثوقسی سال سیه
- ر.پیکارجوکورخودبینای مردم
- وزیر- اوستابنا م انکه میسوزدومیسازد
- سروده ازسیما سمآزن
- مینا اسدیدوباره می شود آری........
- نورالله وثوققسم به شمس
- سروده ای ازسيد زبيرواعظیعيد قربان
- سروده ای ازسيد زبيرواعظی کشتار نامه
- ودود فضلی یــادت نــــره
- ملنگ جانراغله دلربا په گلشن
- جاویدفرهادزبان وهویت فلسفی انسان
- انجنیر حفیظ اله حازمبازگشت
- وزیر- اوستانبرد
- نو شته نذ یر ظفر طالب غدار
- نورالله وثوق دوشِ ناله
- صدیق رهپو طرزی در شط شعر
- میرمحمدشاه رفیعینهضتی
- نصرت شادرمان اتوپیستی و ادبیات سیاسی
- دکتور فرید طهماسطنز دربارهء طنز
- نورالله وثوقشیپورِشیطان
- وزیرصلاحطرد مردم
- حميد برنا وحدت
- مرادزی ملنګ جان : پښتو ، پښتونواله او پښتونستان
- بیژن بارانديوار
- لطیف کریمی استالفیمرگ باور
- نورالله وثوقصدای پرپر
- نو شته نذ یر ظفرقبور شهدا
- فضل الرحیم رحیمپرسش حیران خان و پاسخ تلیفون جان
- دکتور فرید طهماسپدرم به جولا تبدیل شد !
- سروده ای ازسيد زبيرواعظیرشک
- جاویدفرهادفلسفه باوری درادبیات
- صالحه ( رشیدی ) ترس
- عبدالوکیل کوچیتاکی
- نصرت شاد زنان و جایزه نوبل ادبیات تبعید
- محمدظاهر حکمیمخور فریبش
- انجنیــر خلیـل الله رووً فــییخـبسـته گیهـا
- محمدنبی عظیمی یادی ازآفرینندهء رمان بی بدیل " همسایه ها" احمد محمود
- جاويد فرهاد دوبيتي ها
- نصرت شاد یک زن در آغاز ادبیات رئالیستی
- دکتر بیژن بارانمونولوگ درونی
- صالحه رشیدیزن موجود بهشتی است ؟
- عبدالودود فضلیدست خــوش طوفان
- نصرت شاددو زن ، و دو جایزه ادبی نوبل
- صالحه رشیدباور
- محمدالله نصرتتیر نگاه
- نورالله وثوقریشۀ تشویش
- نادر ظهیر اقــــتدار آتش
- نورالله وثوقمیزبانی مهمان
- سیدزبیر«واعظی» عیــــــــــد غربـــت
- نصرت شاد یک زن ادیب ساهپوست
- ع.امانیزاهد ومدهوش
- بیژن بارانبهار سبز
- نورالله وثوقتلخکها
- زبیر«واعظی» " خوبی اندرکس نمی بينيم خوبان را چه شد"
- نویسنده و مرتب عبدالله « وفا»یاد و خاطره استاد وفا گرامی باد
- فرستنده: ف. کبیریسروده ای از غاده السمان زن شاعر سوری
- برگردان به فارسي: بابك صحرانوردشاعر
- محمدالله نصرتگرداب محبت
- نصرت شاد ادبیات آمریکای لاتین ، - زنان مبارز بعدازکودتای نظامی
- حضرت ظریفیاهدأ به کامبخش
- صالحه رشيديپرستو
- نورالله وثوقسرنوشت رأی
- فضل الرحیم رحیم فریاد
- نورالله وثوق !!!!!کورخواندی
- محمد نعمان دوست قبرستان من
- محمد اسحاق " ثنا "حاکم شهر
- نورالله وثوقجبر انتخابی
- محمدالله نصرتندامت
- دکتر بیژن بارانبنمایه شعر 3 هزار ساله فارسی
- ناهيد بشردوستانتظار
- محمدنبی عظيمی حالی اگر چیزی بگویم بازسرم قهرمی شوی
- ظاهرحکمیبه ارمان مهرش
- محمد ا صغر( عبا د ي )خد مت ا نسـا ن !!!
- انجنیر حفیظ اله حازملمس مهر
- محمد الله " نصرتماه لقا
- صالحه رشیدیدر کویر دلم
- عبدالودود فضلییـارب چـه عـذاب اسـت
- جاوید فرهاددوغزل برای "لیلی"
- نورالله وثوق به پاسِ رنگها یی که ازا نگشتان رفتند
- جعفر جبرئیلیفصل انتخاب
- محمد اسحاق " ثنا "استقلال
- محمد ا صغر عبا د ي د ا وطلبی !
- شعر از: حسین مهرانزادگاهَ
- صالحه رشیدیبالاخره
- انجنیر حفیظ ا له حازماز راه
- حضرت ظریفیخدا! یا خداوند!؟
- برگردان:جاویدفرهادسیگاری
- عبدالوکیل کوچیانتخابات
- نورالله وثوقجنگِ تریاک
- محمدالله " نصرت "بدخشـــــــــان
- محمد الله " نصرت "زنده گی بی تو
- نورالله وثوقصندوق رأی
- م . ا صغرعبا د ینه کل با نه ، نه ...
- محمد اسحاق '' ثنا ''آرزوست
- غلام جیلانی "پژوه"ترانه درد
- نظر –برهان عشق!
- دولت محمد "جوشن"شـهپـر سیمـرغ
- نورالله وثوقشهر بی دروازه
- بهادر-الهام سرنوشت
- بیژن بارانماه عامیانه
- صالحه وهاب واصل دیار وطن
- محمدالله نصرتتنهـــائی
- جاویدفرهادباز خوانی چند بیت از یک غزل " بیدل "
- بابك صحرانورددرس های شعر شناسی معاصر
- نو شته نذ یر ظفرخدا خیر کند
- نورالله وثوقپوستین چپه
- نظر - برهانوفا !
- وزیر-اوستامشعل یقین
- محمد اسحاق '' ثنا ''کار مُثمر
- نورالله وثوقمارِکر
- نذ یر ظفرانگور
- سروده ای از منظر حسینیتهران
- محب اله (فکرت)سمنگان باستان
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) ریا کار
- عزیزه عنایت سروده های تازه
- نویسنده : بابک صحرانوردشیوه های روایت در داستان کوتاه
- انجنیر حفیظ ا له حازممزرعه کشته
- صالحه وهاب واصلبرقصم
- صالحه( رشیدی)تنگی دنیا
- بیژن باراناقدس
- نورالله وثوقبرج زهرمار
- محمد ا صغر( عبا د ي )ا ي وطن !
- جاوید فرهادارزش،ابطال پذیری وآسیب نگره های ادبی
- صالحه وهاب واصلزن افغان
- منوچهر خاکی قبله آزادی
- نويسنده: بابک صحرانوردفوتوریسم ؛ مایاکوفسکی
- عبدالوکیل کوچیبمناسبت چهارمین سالروز تاسیس نهضت فراگیر د ت ا
- نورالله وثوقمداری
- صالحه ( رشیدی )طرح ادبی
- عبدالودود فضلیدنـیـای عـجـیـــب
- شعراز: مهران حسینیزادگاه
- طنز: از عزیز نسینپادشاهی که زاغها انتخاب کردند
- صدیق رهپو طرزیما اسطوره و واقعیت
- نظر -برهان پدر قهرمان
- نورالله وثوقسحر فکران
- جاویدفرهاددوکنش دردوواکنش
- وکیل کوچیپدرم را بمن باز دهید
- صالحه رشیدی!برای آخربار
- نورالله وثوقترازوی هوس
- امان معاشریادی از مرحوم مرزا عبدالحمید (حمید )شاعر توانا کشور ما
- ر. پیکارجونوای زنده گی
- صالحه ( رشیدی )تا به کی ؟
- طنزکوتاهی از: زلمی رزمی انتخابات
- صالحه وهاب واصل«ما»
- نورالله وثوقآیینهی فریاد
- زيوری ويژه مدیر مسوول بستر ادبی فرهنگی دریاچه مقیم تخار نامه سرگشاده
- محمد ا صغر( عبا د ي )عجب وقت !!!
- محب اله «فکرت» همسفر
- نظر – برهانبه یاد آشنا
- نورالله وثوقاشکی برگور بیگناهان بالابلوک
- رستم پیمانباز رفتی و رفتی زخویش
- محمد نادر ظهیرفــــدایــت ای معــــلم ، جان من
- جاوید فرهادشرحی از یک بیت
- محب اله «فکرت» مادر
- آذر سلطانیاعترافات ادبی درسلول انفرادی
- نورالله وثوقبلندای شکست
- برگردان: جاوید فرهادهیچ کس، مثل کسی دیگر نیست!
- بابك صحرانورد14 شعر کوتاه
- محمد اسحاق'' ثنا ''آتش تبعيض
- فیلمنامه ای از بابک صحرانوردنیران جان
- نورالله وثوقدره های زمزمه
- حلیمه مهر پوردر آ تش رسو م ....
- آذر سلطانی داستان دو کودک مهربان درخانه های تیمی
- Ehab Lotayefغزوة غزة
- دکتربيژن باران May Day
- محمد اسحاق'' ثنا ''فتنه جو
- اسدالله جعفریمیلاد گل سرخ
- بابك صحرانوردنيما يوشيج و ارزش هاي شعر معاصر ايران
- نورالله وثوقصحن هوس
- انجنیـر خلیـل الله روًوفـی ودرفـــرجام !
- جاویدفرهاد گپی درمورد غزل های فانی
- حلیمه مهر پور مادر
- سيد عبد اللهترياق هجران
- ایرج میرزامادر
- محمد ا صغر عبا د ينورچشــــــم
- عبدالوکیل کوچیپیام شاد باش به مناسبت روزمادر
- محمد اسحاق'' ثنا ''مادر
- حسن علی پورتقدیم به دوست عزیزماستاد اسدالله جعفری
- نورالله وثوقگروه مافیایی
- نورالدين همسنگرفاجعه!
- نورالله وثوقبمب خوشه ای
- محمد اسحاق ثناآيينهٴ حضور
- محمد ا صغر( عبا د ي )هــوای تـو
- ب.د.گذرگاهیشيران درقفس وروباه ها در شکار اند!!
- مژگان ساغرسفر نامه
- نورالله وثوقدارالمساکین
- طنزکوتاهی از: زلمی رزمی اندرفوائد وکمال های نجاری
- شعر از : محمد خالد "فائز"ازار افيون
- شیر هژیرعدالت
- محمد اسحاق '' ثنا ''و رقِ گُل
- نورالله وثوق مهری وگوهر شاد
- محمدنبی عظیمیبه کي سلام کنم؟
- نورالله وثوقبلوار دلها
- انجنیر خلیـل الله روًوفیشقایق بهار
- سيدذبيح الله سهيلگلزار من
- اثر: دوکتور بشير افضليعشق اولين
- طنز از: زلمی رزمی فوایدشفافیت وحساب دهی مقامات دولتی
- نورالله وثوقضمير خسته
- بیژن بارانماگنولیا
- امــیـــــــــــد کـــــــــامجـوحسن و شکنجه
- مولانا عبدالکبیر(فرخاری)لاله
- زبیر شیرزادکچکول
- زبیر شیرزادد ابوغریب مرکه
- نوشته: سید جمال ناصر نوری در ستایش فرهنگ و اندیشه
- نوشتۀ استاد عبدالله وفامرسل
- نظر- برهانآرزو
- آرام بختیاری تداخل داستان کوتاه با یک بیوگرافی ؟
- محمداسحاق ثناديگ ظلم
- محمد ا صغر( عبا د ي )بهــــا ر
- عزیزه عنایت مشـــعل وحدت
- محمدنبي عظيميآرزوهای برباد رفته
- ناهيد بشردوستنوبهار
- رستم پیمانخانه من
- آرام بختیاری ادبیات ؛ عشق مادری و شوق ولایت
- نو شته نذ یر ظفرپیام نو روزی
- محمد اسحاق '' ثنا ''بهار
- د زبیر شیرزاد لیکنهعبرت لنډ داستان
- آرام بختیاریادبیات چپ ؛ تبلیغی ولی انسانی
- نظر- برهانانتظار بهار
- عبدالوکيل کوچيبهار
- محمدحسین محمدیداوری مرحلهی اول کتابهای داستانی در جایزه ادبی نوروز
- محمدحسین محمدیداوری مرحلهی اول کتابهای داستانی در جایزه ادبی نوروز
- زبیر شیرزادد آغاشیرین بوټان (پښتو ادبی ټوټه)
- آرام بختیاری تئاتر و دوگانگی انسان بورژوایی
- پژوهشي ازصباحتقدس مادروعطوفت زن دوکلمه دريک مفهوم « قسمت دوم »
- انجنیر حفیظ ا له حازم تا یک بهار دیگر
- اسدالله زمریزما له خوا به ګور ه لیرې ګر ځې
- محمدنادرظهیرلـطــف خـــــدا
- ناهيد بشردوست زن
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری)گل بشگفته
- محمدنبی عظیمینامه یی از کابل
- محمداسحاق ثناچوتار
- سليمان راوشخطابهء به مردها
- جمشید پیمان بانویِ من ، امروز روز توست
- حلیمه مهر پورسنگ غیرت
- راحله یارلـیـلـی
- بیژن بارانگلنار من
- آرام بختیاریما و گمنامان ادبی غرب
- م . ا صغر( عبا د ي )ګـذ شــت
- نظر -برهان نسل جوان
- عزیزه عنایت مقـــــــام زن
- رستم پیمانشام نامه
- آرام بختیاری نویسنده پسامدرن طبقه متوسط
- حلیمه مهرپورنژاد برتر
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) دیدم آغشته به خون
- انجنیر حفیظ اله حازمخورشید مرده بود
- دکتر بیژن بارانتحلیلی از 7 خوان رستم
- رستم پیمانآدرس: امتم
- محمدنبي عظيميپنبه ء گــــــــوش
- ناهيدبشردوستگريستم
- آرام بختیارییک رمان ، دو قرن اعتراض اجتماعی
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری)شکر شکن
- زبيرشيرزادصنوبرخان
- دوکتوربشير افضلي عقده ها خاطره ها و اميد ها
- بیژن بارانلاله
- نیلاب موج سلام« قمار دیگر »
- ا. م. شیزلی در سوگ غزّویان
- امان معاشرمولا نا عبدالکبیر( فرخاری) شاعر غمدیده در یک حادثه خانم، پنج پسر ویک دخترش را از دست داده است
- انجيلاپگاهيکور که نیستی....
- ا صغر( عبا د ي )زمســـــتا ن
- حضرت ظریفی وحدت ضامن پیروزی مبارزات پیگیر زمان ما وغلبه بر دشواریها
- حلیمه مهر پورجنگ است خصم ما
- سارا ارمنیسه اسم مستعاردریک ترورسیاسی
- عزیزه عنایت اندوه شـــرر بار
- سروده عليرضا قزوهآقای پپسی کولا
- انجيلاپگاهيبه رزمنده گان فلسطینی
- تهیه و نگارش استاد عبدالله وفامردی از تبار عاشقان
- نگارش و برگردان: نیلاب موج سلاماز « برهنه در باد » تا « انسان »
- ناهيد بشردوستفصل غربت
- محمد ا صغر( عبا د ي )چـــه حــا لــست ؟
- انجيلا پگاهيغزه در آتش و خون
- مولانا عبدالکبیر فرخاری درجوش نوبهاران
- صالحه رشيدیزن
- انجينر عبدالکبير کاکړ فلسطين
- محمد ا صغر(عبا د ی)مـــد ا ل
- نذيرظفرسر ما به سر ما
- عبدالحسیب شریفیهوای سرد
- آتوسا سلطان زادهسروانتس ورمان دن کیشوت درادبیات جهانی غرب
- حضرت ظریفی نوای نسل جوان
- میهن فدا محشورسروده های رنگین بیرنگ
- محـمد نادر ظــهـیر یادی مختصر از نخبه گان تاریخ و ادب فارسی درهزارهء اول قمری
- اشرف هاشمیریــيـــــس جمـــــهور انتــــــخاب میشـــــــــــــــــد!
- محمدعارف يوسفيعید شما مبارک
- آتوسا سلطان زادههومرکیست ؟- درسهای ادبی غرب
- بیژن بارانثنویت
- عزیزه عنا یت اندوه غریبـــــان
- داکتر خاکستریگانه آمدو تنها نشست و فردگذشت
- ظاهر حکميپه زمام دی مینان
- روشنزنده با بمب ، زنده باد دینامیت ،- شعارمبارزان بود آنزمان
- نوشته: داکتر حمیدالله مفید گذری بر اندیشه مولانا جلال الدین محمد بلخی در باره عید
- محمد ا صغـر( عبا د ي ) محفل بزرګد ا شت عـــید قربا ن
- صالحه ( رشیدی ) عید غربت
- زبيرشيرزادچه پوه شومه سیفو شومه
- محمد ا صغـر(عـبا د ي) ا مـروز
- روشندرآغازخشم بود- وسپس شورش !
- عبدالو کیل کوچیبیادبودحشمت خان هنرمندافغانستان
- مولانا عبدالکبیر فرخاری رسم و راه زندگی
- م ی هادی ارمغان
- داکتر خاکستراز درفش جوانان تا آکادمی کنگور
- حضرت ظریفیهـــــــــــو ای عـــــــــــــید
- داکتر خاکستر حاصل دور زنده گی صحبت آشنا بود
- داکتر خاکسترنم اشکی و با خود گفتگویی
- بيژن باراندوستی
- از قلم فضل الرحیم رحیم جانم بگو
- روشنشورشگران غرب؛ازآنارشیسم فرهنگی تا سوسیالیسم تخیلی
- محمد عارف یوسفی پــــــــد ر
- خامه ای از داکتر حمیدالله مفیدگذری در اندیشه وافکارعلامه داکتر اقبال لاهوری سخن سرای از شرق
- محــمد ا صـغـر( عـبا د ي )ا هــــل مـعا ر ف
- عبدالله «وفا» وصیت
- روشنغالب آنارشیست ها درتبعید ودور از وطن درگذشتند
- بقلم : محمد نادر ظهیرشـبی تاریک و ظلـمـانـی
- محمد ا صغرعـبا د يمـــــرګ زود رس
- عزیزه عنایتآرزوی بدل بــرده
- محمد عارف یوسفیغــم دل
- روشنرنگ پریده ها در حال مبارزه، وحشتی نداشته باشید !
- حضرت ظریفی حق داده نمیشود بلکه گرفته میشود
- محمد ا صـغـر( عـبا د ي ) خوا ست یتــیــــــــــــم
- بيژن بارانکانون
- محمد نادر ظهیر نگرشی بر افکار و تأملی بر اشــعار حكيم ناصر خسرو
- طنزاز: ز. رمصاحبه با خودم
- محمد عارف یوسفیرهء دشوار
- م ی هادی به استقبال از پیام رفیق محمد داود (عزیزی)
- روشنسه قرن مبارزه اجتماعی آنارشیست ها در آمریکا
- ا صـغـر ( عبا د ي ) ا لـهي
- نوشـتهً انجنیـر خلیـل الله روًوفی صدای شاعری ازتبار هنـدوکش به ابدیت پیـوست
- دوکتور بشير افضلينور درظلمت
- محــمد ا صـغـر( عبا د ي )چــه کـنـــــــم
- علیشاد لربچهروشنفکر و رمانتیک انقلاب در تبعید
- م ی هادی انعطاف
- نذ یر ظفر ائتلاف نا مقدس
- بهار نیکفرموسی میمندی،فلسفه وتاریخ یک قوم سامی
- محمد نبی عظیمی دست خونریز
- محمد عارف یوسفیکوچه
- اسدالله جعفريآيا انسان خيّر وجوان مردي خواهد پيدا شد كه....
- آرام بختیاریزردشت،ازماقبل باستان تا زمان ساسان،ار افسانه تا فلسفه
- بیژن باران منو ترک نکن
- محمد عارف یوسفیاقرارمیكنم
- انجنیـر خلیـل الله روًوفـی انسانی بر افــلاک وانسانی بر حضیض خاک
- عاطفه سلطانيسه قرن فعالیت روشنگری درغرب
- امين الدين ( سعيدي )پښتو متلونه
- محمد عارف یوسفیحسن یا ر
- محـــــمد ا صـغـر( عـبا د ي )یا ر ب
- انجيلا پگاهيآزادی
- ا صـغـرعـبا د ي یـوجـــهـا ن یـوا نســــــا ن
- بهار نیکفرچرا می نویسید ، چگونه می نویسید ؟
- محمد عارف یوسفیروزگـــا ر
- نوشتۀ حسیب شریفی بی زن
- بهار نیکفرفلسفه رواقی ، دین بود یا جهانبینی ؟
- بهار نیکفرشاعر ، واسطه ای میان فرهنگ شرق و ادبیات غرب
- نویسنده عبدالله«وفا» بالاخره لیسانسه قبر کن شد!
- دکتر بیژن باران سخنوری
- محمد عارف یوسفیالتمــــاس
- فـــــواد پامــیری کسی که باید زیر نامش خط درشت کشیده شود...
- نیلاب مـــوج ســــلام« به جایی میروم کانجا نباشد نابرابر، کج، ترازو ها»!
- حلیمه مهر پورخار غر بت
- علیشاه ادبیات فلسفی غرب
- مشعلگراميداشت از سياه سنگ
- محمد عارف یوسفیشیوهء برابری
- محمد عارف یوسفیشیوهء برابری
- عثمان " امانی" آرزو
- م ی هادیوجود تان زنده باد
- حميد برناسريال طنز وروشنگری
- بهار نیکفرادبیات فرانسه ؛ 12 بار جایزه نوبل
- محمد عارف یوسفیمقــــــــد م نیـــکــــــــو
- برگردان از آلمانی: نیلاب موج سلامبدرود شاعر ِ « به گلوله بستن پرنده گان بهشت »
- اسدالله جعفرياو مي آيد كه جهاني از نو سازد!
- بهار نیکفرتاریخ فلسفه غرب ، از پرواز تا فرودی اضطراری
- محمد عارف یوسفیآرزو
- م ی هادیما بفردا میرویم
- حميد برناسريال طنز وروشنگری
- عاطفه سلطانیخاطرات دوران اسارت
- علی شاه نویسنده میان ادبیات اکسپرسیونیستی و رئالیسم سوسیالیستی
- محمد ا صغرعبا د يمــــپرس
- حميد برناسريال طنز وروشنگری
- محمد عارف یوسفیشكست صبر
- نویسنده: سید موسی عثمان"هستی"به بهانه تجلیل از مقام شامخ بیدل
- سلطانهمشاهیرادبی فراموش شده وجایزه نوبل
- محمد یعقوب هادی آدم های چند چهره
- حميد برناسريال طنز وروشنگری
- ناهيدبشردوستهمسايه
- محمد عارف یوسفیگرمی تمنا
- علیشاهشاعر معترض و 80000 صفحه گزارش امنیتی
- حسیب شریفیحادثه (داستان کوتاه )
- بیژن باران زمان
- حميد برناسريال طنز وروشنگری
- محمد عارف یوسفیتمثیل آدمیت
- محمد علی سروریو طن
- م ی هادیتقدیم به نوزادان افغان دور ازافغانستان
- علیشاهما و شاعره های رنگ پریده رمانتیک اشرافزاده
- مولانا عبدالکبیر فرخاری میهن
- سیدموسی عثمان من نمی دانستم که خودم خدا هستم
- محمد ا صغـرعـبا د يمیهـن عـزیز
- حميد برناسريال طنز وروشنگری
- جلوه - فربود شکوهیشوخ شیرین کار
- داوود تنهاخيال دوست
- محمد عارف یوسفیهوس دیدار
- بهار نیکفرازادبیات انقلابی- تا آثاری احتیاط آمیز
- محمدنبي عظيميکـــــــــــــوری - Blindness
- بهار نیکفربه مناسبت مرگ آخرین شاعرواقعی شهرمان
- لطیف کریمی استالفی الف ، نون !
- محمد عارف یوسفیارمغان دل
- زلمی رزمیفوائد نطاقی
- محمد عارف یوسفیوطندار
- وحيد احمد جلال زادهغوغا
- از قلم فضل الرحیم رحیماعلان ، اعلان ، اعلان حکومتی
- هادی طنز به اسقبال نشست پاریس
- محمد ا صغـر( عـبا د ي )پـد ر
- عاطفه سلطانى چوپان زاده هاى ادبى در كلخوز و سلخوز!
- برگرفته از سايت فردا نیلاب موج سلام
- سید موسی عثمان"ملا نصوح "ها ی نکته دان درسایت های "موهن لال" جاسوس انگلیس
- بهار نیکفریادی از دو نویسنده سیاسی زمان فاشیسم
- محمد عارف یوسفییار بدخوی
- محمد ا صغـر( عـبا د ي )کـــرزي
- عزیزه عنایت بهار وحــــدت
- حميد برناسريال طنز وروشنگری
- بلقیس « مل »فاجعه
- از قلم فضل الرحیم رحیمنامهء یک افسر امریکائی برای خانمش!
- حميد برناسريال طنز وروشنگری
- محمد ا صغـر( عـبا د ي )هـوا ی کا بل
- بهار نیکفرمرگ نویسنده تبعیدی غربی در تنهایی
- بهار نیکفرادبیات تبعید غرب – یکی خودکشی کرد،دیگری وزیر فرهنگ شد
- حميد برناسريال طنز وروشنگری
- اسدالله جعفريجهان داري از منظر فردوسي
- سروده ی از :لطیف کریمی استالفی زخم زبان !
- از قلم فضل الرحیم رحیم سه هفتهء کروئ و صد افرین به قدوس کور ذهن !!!
- شفیقه اصغر نعمتکنار مادر
- بهار نیکفررمانتک فقر،ادبیات و رنجهای روشنفکری
- پوهندوی دوکتور سید حسام (مل)دوطن دګوند د شهیدانو پیغام
- انجنیر زریر دیدار آشنا
- حميد برناسريال طنز وروشنگری
- سیدموسی عثمان کاسنی تلخ
- جلوه ( فربود شکوهی)زبان بی زبانی
- حلیمه مهر پورزن سوم
- داستان کوتاه از: عبدالحسیب شریفیتنهاتر
- دکتر بیژن باراناروتیسم خیام
- بیژن بارانروزی خواهد آمد-
- ناهيدبشردوستآيينه خلوت
- محمد عارف يوسفیمرو جایی که من نیستم
- محمد ا صـغـر( عـبا د ي ) زما نه شد بد ل
- ناهيدبشردوست پيام بهار
- روشنآشتی بافلسفه معترض مسیحی قرون وسطایی
- رحیمه توخی ای کار گر...
- نذيرظفرهشت ثور مبارک
- هوشنگ معین زاده بمناسبت بزرگداشت هشتصدمین سالگردمولوی
- خجسته - زيميرو- اسکاريمروري برداستان رابعه و بكتاش
- محمدنبي عظيمي ازسخن شنوتا سخنگو
- لاله امبلیفلسفه مسیحی،عرفان و تکرارحرف ها
- حلیمه مهر پور کا بل
- محمد عارف يوسفیگر نشد امروز عدالت روز محشر ميشود
- حبیبه جهتگریستم
- حضرت ظریفیبــه استـقبــال اول مــه روز هـمـبستـگــی کـارگـران جــهــان
- سيدحسن رشاد
- انجنیر حفیظ الله زریربیاد بـرادر شهیـدم سیـد حبیـب الله
- حميد برناسريال طنز وروشنگری
- آذر سلطانیآرامگاه عاشقان ، زیارتگاه روشنفکران
- گردآورنده وتهيه کننده ) رستاخيز)دوآزاده مهربان: رحيم نامورو مرتضی كيوان
- محمد عارف يوسفیآتش تمنا
- نيلاب سلامشعر فانی گیرا تر از ترنم باران
- آتا مستشارفلسفه مسیحی درمقابل فلسفه اسلامی درسده های میانه
- محـمـد ا صـغـر(عـبـا د ي)مـرگِ ا نـسـا نیـت
- انجنیر حفیظ الله زریــر نالـۀ شهیــــــــد
- بیژن بارانحافظ زیر هشتی
- اسدالله زمریساقې ته!
- انجنیـــرحفیظ الله« زریر»گله دارد
- مولانا عبدالکبیر (فرخاری) سال - روز مشعل
- محمدنبي عظيمي واله هم رفت
- محمد عارف یوسفیفصل نوین
- لاله امبلیمطالعات سکولار و مزاحمت های فلسفه مسیحی
- محـمــــد ا صـغـر( عـبا د ي )مُـحَــبَت
- حلیمه مهر پور کتاب سرنوشت
- محمـد ا صـغـر( عـبا د ي)هـموطن
- محمد عارف یوسفیندانستی
- حضرت ظریفیسرود بهاری
- روشنیادی هم از مردان و فیلسوفان مخالف ازدواج
- عثمان امانی حوای اسیر
- لطیف کریمی استالفی کتاب گربهء عابد
- حلیمه مهرپور درس وحد ت
- حفیظ الله «زریر» بهــــــــــار
- حميد برناسريال طنز وروشنگری
- محـــــــمـد ا صـغـر(عـبـا د ي)بمـنا سـبت مولـود خجـسته ی سرورکا ئینا ت
- محمد عارف يوسفیبه پيشواز بهار
- سارا ارمنی روضه خوانی اخلاقی با گیتار ادبی
- مفتاح الدین ساپیڅـــانګـــــه یو لند داستان
- انجینر برهان عقابحکیم ناصر خسرو فیلسوفی عینی گرا در آیینۀ تاریخ
- محمد عارف يوسفيچهاربيتي هاي بهاري
- خامه ی از داکتر حمیدالله مفیدسزای قروت آ ب گرم
- عفیفه آرزو نو بهاران
- حکمید نوروز په ویاړ
- محـمد ا صـغـر(عـبا د ي) بهـــــــــا ر
- عزیزه عنا یت مقام زن
- محمد عارف یوسفیگلستان غم
- داکتر حمیدالله مفید گوش به دیوار یک خبر
- لاله امبلیادبیات میان آرمانخواهی و حزب گرایی
- تهیه و ترتیب قادر یامانشاروال نمونه
- حميد برناسريال طنز وروشنگری
- بهار سعيدماتم
- وحيد احمد جلال زادهپدر!
- انجنیر زریـــــــــر شکوه از زمانه
- عبادي ز ن
- دوکتور افضلي رباعيات
- انجنیر حفیظ الله «زریر» کور خود بینای مردم
- آتوسا سلطان زادهادبیات و انقلابی سکولار، همکاری ، انتقاد ، سرکشی
- ناهيد بشردوستسرود زنده گى
- زمری نثاری پاییز دار میزدند مرا
- ع . د . پاڅون میرزادهدهیواد وظالمانواوسفاکانوته !
- زلمي رزمي و خدا شيطان را آفريد
- پوهاندحکمي زن به هر جا
- م ي هاديزن بقای هست وبود کاینات
- سمیع رفیع جایگاه زن نزد مولانا جلال الدین بلخی
- عزیزه عنایت بگــــریـــم
- محمد عارف یوسفیزن
- نو شته نذ یر ظفرسلام به زن ؛ سلام به مادر
- انجيلا پگاهيخط ِ نــاله ِ
- ناهيدبشردوست نويد هستى
- ا صـغـر( عـبـا د ي ) سوخـتن
- انجنیر حفیظ الله زریر وطن
- عبدالکبیر(فرخاری) مولانا زن
- محمد عارف یوسفیهم میهن
- محمـد ا صـغـر( عـبا دي ) ا ي ز ن
- حميد برناسريال طنز وروشنگری
- اسدالله جعفريمي خواهم با تو گريه كنم
- لاله امبلیده سال هرج و مرج ادبی پست استالینیستی
- م ی هادیعاقبت
- محمدنبي عظيميظرفیت های ناکرانمند زبان فارسی دری
- انجنیر حفیظ الله زریــــــرمسلمـــــان نمـــــا هـــا
- حضرت ظریفیدر انتظار بهارم
- مولانا عبدالکبیر فرخاری ای خدا
- فقيرشاه فقيريارندا به نويسنده گان و قلم بدستان محترم
- نيلاب سلامیادداشتهای یک شب طوفانی زمستانی
- محمد عارف یوسفیعشق ویران
- آذر سلطانیفلسفه ای میان خدا و انسان
- ا صـغـر( عـبـا د ي)ا ی مـیهـن
- حميد برناسريال طنز وروشنگری
- بيژن بارانانقلاب
- روشنفیلسوف وعمرکوتاه شناخت وتئوری ها
- محمد عارف یوسفیما همه افغانیم و چون دادریم
- حميد برناسريال طنز وروشنگری
- دوکتور افضلي رباعيات
- محـمد ا صـغـر(عـبا د ی) چهــــــا ربیتی هـــا
- ارسالي منتقد گمناممجازات برای به کارگیری زبان فارسی
- آتوسا سلطانیوقتی مهندس ریاضیدان ، فیلسوف شود
- راحله راسخبيرنگ با گيتي پر از رنگ بدرود گفت
- محمدنبي عظيمي پدرپدرم وبایسکل اصیلش
- حضرت ظریفیبــاغ ا نــار
- محمد عارف یوسفیوصل
- حميد برناسريال طنز وروشنگری
- ترجمه و تهیه از : ذاکر عمری عطار پیر
- محـمد ا صـغـر(عـبـا د ي) حــق
- حبیبه جهت جنگ سرد
- ناهيد بشردوست حيران نشسته
- محمد عازف يوسفیهركه خواند قصهء ما ميكند افسانه ها
- لاله انبلیمحاکمه سقراط،اعدام روشنفکر و روشنگری بود
- شعر از نذ یر ظفرحضور چشم گر یان
- حضرت ظریفی تقدیم به پرویز کامبخش
- حميد برناسريال طنز وروشنگری
- محـمــــد ا صـغـر(عـبا د ي)مُـحَــــــــــــــرَ م
- محمدعارف يوسفيهر كه جان دارد دلش پر آرزوست
- مرزا گلاباتون سچهآیا کدام جوانی پیدا میشود که طالب نباشد؟
- روشناز کاخ فلسفی تا کلبه فیلسوف
- حشمت( امید) در جواب شعر ذلیخای کیستم
- برگردان از آلمانی: نیلاب سلام « قضاوت تند حقوقی »
- نوشته: زلمی رزمیپرده نشينان سخنگوی
- محمدنبي عظيميدیگر چه کسی ناله های گره شده بر دل مردم مان را خواهد نوشت ؟
- نا صر طهوری خوش بیان
- حميد برناسريال طنز وروشنگری
- حضرت ظریفی شکوه و جلال
- لاله انبليفیلسوف در جستجوی هدف هستی
- محمد عارف یوسفیقیامت
- فرستنده: مجلهء افغانستان امروز – کندز«مُلزِم» مردی از سلالهء شعر، عشق و ستيز
- از عزیزه عنایتمـــو ج شــرار
- حضرت ظریفی روزهای خونین کابل یاد بود عاشوراست
- حميد برناسريال طنز وروشنگری
- ناهيدبشردوستپگاه نيم خفته
- محمد عارف یوسفیدلا ديوانگي تا كي
- روشننیچه ؛ شاعرآوانگارد، فیلسوف جنجالی
- ناهيدبشردوست خلوص خلوت
- فضل الرحیم رحیم بزرگداشت هشتصد مین سال تولد عارف بزرگ مولانا جلال الدین محمد بلخی
- مولانا کبیر(فرخاری) گشن فکر
- آذر سلطانینویسنده رمانتیک ، میان اداره و طبیعت
- نيلاب سلامدرد دل خاک
- لاله امبلیسارتر ؛ فلسفه از طریق ادبیات
- ناهيد بشردوستروزي که بيرنگ قافله سالار راه عدم شد
- لطیف کریمی استالفی تخت، تابوت،خاکستر
- مژگان ساغر شفاباغ بهشت
- ترجمه و تهیه: از محمد ذاکر عمری ازدفترخاطرات یک نوزاد نیمه مانده
- مژگان مشتاققصه کوتاه
- دوکتور بشير افضلي عشق و طن
- اسدالله کشتمندبه یاد یار عزیزی که اهل دل بود
- حميد برنا طنز و روشنگری
- روشننویسنده میان پوچگرایی و انساندوستی
- حضرت ظریفی هــلا ل عـــیـد
- محمد عارف يوسفيتقدير
- آذر سلطانیداروین اسکاتلندی، جویس ایرلندی
- انجیلا پگاهیاهدا به او که ناله نوشت
- حضرت ظریفیدر گــذشت بیــرنگ کــوهــدامــــنــی
- حميد برنا طنز و روشنگری
- آرام بختیاریدوران کودکی ام بدون ادبیات کودکان! .
- انجنیر حفیظ اله ( حازم) با خزان
- محمد عارف يوسفيكاش من اين سان بودم
- انجينير عزيزبه مناسبت سالگرد وفات محمود بريالي
- خلیل الرحمن سلحشور حیتیديدگاه هاى مولانا و تأثير آن برغرب
- حضرت ظریفی در سوگ جوان نامراد
- بيژن بارانیادها-3
- حميد برنا طنز و روشنگری
- داوی روشان فلسفه غرب، و یا، مولانا بزرگ
- م ـ بلوچریشه
- روشنویکتور هوگو ،و جدا ناپذیری ادبیات از سیاست
- محمد عارف يوسفیوکيل
- دمورچیغهزرغونه عطا ژواک
- عفیفه آرزونه درنژاد و قومیّت،باشد نشانِ سروری
- علیشاد لربچهیادی از نویسنده ی رمان پاشنه آهنین
- حميد برنا طنز و روشنگری
- دوکتور بشير افضلي دو پارچه شعر از دوکتور بشير افضلي
- حميد برنا اظهار سپاس
- لالی امبلیدرگذشت نویسنده ضدجنگ؛ ولی جنجالی آمریکا
- حميد برنا طنز و روشنگری
- امین الله مفکرامینی تحفۀ بغلان
- اسدالله جعفریعلامه طباطبایی پیغمبر زمان خود بود
- حميد برنا طنز و روشنگری
- مژگان ساغربه مناسبت حادثه خونین بغلان
- آتوسا سلطان زادهاز برف های کلیمانجارو تا بریگادهای سرخ
- نويسنده وپژوهشگر »اسکاري«اسطوره درادبيات پارسي دري
- عفیفه آرزو برای نادیا انجمن
- انجيلاپگاهي اهدا: به قربانیان حادثه تروریستی بغلان
- ناهيد بشردوست گريز از انجماد غصه
- ساحلسودابه ، کاوس و سیاوش
- محمدنبي عظيميزن پنجــــــم
- الف . محشور فانی: نام ماندگار و تا ابد باقی
- ع . سلطانی تورگنیف و رئالیسم ادیبانه در رمان
- نويسنده وپژوهشگر »اسکاري«اسطوره درادبيات پارسي دري
- سمیع رفیععرفان مولانا و آموزه های از مثنوی
- بیژن بارانصلح
- ناهيد بشردوست شيشه و سنگ
- دوکتور افضلياهــدا به جوانان وطن پرست
- نوشته : داکتر حمیدالله مفیدراهی از گورستان
- علیشاد لربچهگوگول ، غریبه ای شهرستانی درپایتخت تزاری
- نويسنده وپژوهشگر »اسکاري«اسطوره درادبيات پارسي دري
- صديق وفا طنز وروشنگری
- نگارش: حميد برناسريال طنز وسياست
- اسدالله جعفری نقد ها را اگر عیاری باشد
- آرام بختیاریتولستوی ، خالق سومین زن "نانجیب" ادبیات جهان !
- ناهيدبشردوستکانکور نقاشى
- نگارش: حميد برناسريال طنز وسياست
- نويسنده وپژوهشگر »اسکاري«اسطوره درادبيات پارسي دري
- ناهيد بشردوستفصل زنگارى
- از قلم فضل الر حیم رحیم یک نظر سنجی شفاف
- آرام بختياري با برنده جايزه نوبل در بخش ادبيات معرفي شويد
- عفيفه آرزوچند سروده از عفيفه آرزو
- حضرت ظریفی گــو یــنـد عــیـــد نــیـســـت
- استاد صباحپيام عيد
- پوهاند ظاهرحکميدروصف مولا ناجلا ل الدین بلخی
- نگارش: حميد برناسريال طنز وسياست
- ع . سلطانی داستایوسکی ، و زوال شخصیت انسان دراسارت
- عزيزه عنايتپیـــــک امیـــــد
- ا ز: ا ما م عبا د یر هی معیر ی شا عر، تر ا نه سا زو آ هنگسا ز
- حـضــرت ظــر یــفــی تـــــــــــــنــگـنـــای هـــوس
- نگارش: حميد برناسريال طنز وسياست
- علیشادسال های میلادی ادبیات کارگری؛ گورکی و دیگران
- سهراب آوارهاشکی هم برای آنتوان چخوف !
- حميد برناسريال طنز وسياست
- بیژن بارانزمستان
- دكتر بيژن بارانتبلور اختلالات روحي در شعر نو فارسي
- ترجمه: ذاکر عمریمن کرد هستم
- ناهيدبشردوستدريا
- لاله انبلیدرس های نقد و ادبیات غرب !.
- حميد برناسريال طنز وسياست
- ناهيد بشردوستدو سروده از ناهيد بشردوست
- روشنادبیات تهوع ، محصول ابتذال مدرنیته ؟
- حميد برناسريال طنز وسياست
- حضرت ظریفیشــو ره زار غــربت
- ماریا دارو خسر دوزخی ام وفات کرد
- سارا ارمنیشوپنهاور و سالهای وحشی فلسفه
- نگارش: حميد برناسريال طنز وسياست
- ناهيدبشردوستکودک افغان
- عزیزه عنایت دسته گلی از چمنستان ادب
- دوکتوربشير افضلي پيام مادري از جنت
- آرام بختياري به مناسبت سالگرد اینگهبورگ باخمن
- حضرت ظریفیاستقبالی از88 مین استقلال مان
- شعر از مرحوم م . ابراهیم ((کوهی لشکری))جشن استـــقلال
- نگارش: حميد برنا سريال طنز وسياست
- پوهاند داکتر ظاهر حکمياستقلال
- حضرت ظریفی دایه های مهر بان تر ازمادر
- لالي امبليفيلسوف ميان فرهنگ و جامعه شناسي
- (جلوه ) فربود شکوهی آیین جاودانه
- نگارش: حميد برنا سريال طنز وسياست
- حميد برنا به مناسبت؛استرداد استقلال افغانستان
- نذ یر (ظفر)اشعار چند از نذ یر (ظفر)
- هارولد کورلندافسانه های باور نکردنی
- تهيه کننده وگردآورنده صباحدوشاعروارسته ودوسخن ور برجسته
- عليشاد لربچههرمنوتيك غربي،هرمزگرايي شرقي!
- عزیزه عنایت تنــــــد باد حوادث
- راحله یارمثنوی
- عزیز نسینوصیت مرحومی
- نگارش: حميد برنا سريال طنز وسياست
- مژگان مشتاقزنگو له ها به چه کسی داده اند
- آذر سلطانييادي از جامعه شناس بي خطرساختارگرايي
- استاد قیوم بیسد بوسه بــــــده
- دوکتور بشير افضلي قصه ّ دو برادر
- روشندونام از آغاز و پايان فلسفه غرب
- لالي امبلي فيلسوف انقلابي مخالف عمل
- ستارهنظرات مدرن يك پسامدرن
- ناهيد بشردوستآدمها ى گداخته شده
- ناهيد بشردوستدو سروده از ناهيد بشردوست
- مژگان مشتاقمسافر
- دوکتور بشير افضلي خون انسان
- نگارش: حميد برنا سريال طنز وسياست
- آتوسا سلطان زاده فيلسوف شرق درفرهنگ غرب
- انجيلا پگاهيدو سروده از انجيلا پگاهي
- ارسالي بصيردهزادچندپارچه شعر اززنده ياد ابراهيم كوهي لشكري
- شعراز شاعره آذری: مدینه گلگونتو آمدنی نیستی
- نادره مستشارآدام اسميت و دانشجويان اخراجي!
- محمدنبي عظيميدیدگاه هایی از خالد نویسا در بارهء رمان ورمان نویسی
- مژگان "ساغر شفا"نامه به سياه سنگ
- ستارهآغازگر خوش نيت ليبراليسم ؟
- نیلاب سلامرئالیسم جادویی در داستان کوتاه «بوتهایم»
- نگارش: حميد برنا سريال طنز وسياست
- لالي امبليانقلابيوني كه 60 ساله شدند
- شعراز؛ عبدالفتاح "فنا" سمنگانيروز معلم
- محمدنبي عظيمي بوت هايم
- ترجمه: م. ذاکر "عمری"چگونه حمدی فیل دستگیر می شود؟
- داکتر حمیدالله مفیددر فروغ زمان
- روشنمن كجا – و جان ديويي كجا !
- محـمد ا صـغـرعـبا د ي عـشــق
- نگارش: حميد برنا سريال طنز وسياست
- مژگان مشتاقاستخری با کاشیهای آبی
- مژگان ساغرمادر
- تهيه ،تدوين وپژوهش )دوشي چي ( درخلوت مولا ناي بلخ
- نیلاب سلامبه بهانه ای سیزده هم می، روز جهانی مادر
- رستاخيزجلالالدین محمد بلخی يا مولاناي روم
- شعر از :ابراهيم ( کوهي لشکری) مــــادر
- سهراب م. آوار ژاك دريدا ، فيلسوف و معلم پركار
- محمد ا صـغـرعـبا د ي مــــــــــــــــا د ر
- ا ما م عبا د یفا نی ققنو س شا عر ان به آ تش خو د سو خت
- ع . سلطاني پيام روشنگري ديدرو به دانشنامه ايرانيكا! .
- پوهاند ظاهرحکمي حسود نا سپاس
- نوشته:لطیف کریمی استالفی آیاولایت فقیه اجازه میفرمایند...؟!
- مژگان مشتاقنامه
- سارا ارمني رستاخيز ماكس وبر- و مرگ ماركس .
- نگارش: حميد برناسريال طنز وسياست
- نیلاب سلام شعر فانی، عطر گل نسترن، یک پیراهن یاسمن
- عزیزه عنایت آرزو
- سيما سمابه ياد بود استاد فاني
- منيرسپاسدر رثای مرگ رازق فاني
- آرام بختياري شورش در فلسفه آمريكا
- احمد سلجوق ." ایل کان"زن زنده گانیم هستی
- اسدالله جعفریفرهنگ فارسي و منظومه های عرفاني
- دوکتور افضلي اهدأ برای ماهنامه دوست داشتني مشعل
- ستاره زندگي تراژديك يك شاعر ديگر .
- محمد اصغر( عبـا دي)بــيــــــا
- مژگان ساغر شفااهدا به روان پاک اجمل نقشبندی
- پروانهخاطره
- خسرو بهرامي عقده مندي ناشي از حقارت و دوگاني شخصيت
- آذر سلطاني وداع با شاعر كودتاچي !
- دوکتور بشيرافضليسرود آزادي
- نویسنده :ماریا داروگل کوکو چطور بار دار شد ؟
- انجيلا پگاهيامروز با سپیده
- روشن رمان نويسي با كمك ژورناليسم ؟.
- نگارش: حميد برناسريال طنز وسياست
- محمد اصـغـر(عـبا دی) رهـــــــــــــــــــنمـــــــــا
- نویسنده :ماریا دارو گل کوکو چطور سفید بخت شد؟
- نویسنده :ماریا دارو چطور گل کو کو انباق دار شد ؟
- امین الله مفکر امینیسال نو
- سارا ارمني بي خانمان – ولي جايي در قلبش !
- نگارش: حميد برنا سريال طنز وسياست
- محمـد ا صــغـر( عــبا د ي)بـهـــــــا را نــه
- مژگان ساغر شفاييبهار
- پوهاندحکميپسرلی
- نویسنده: ماریا دارو گل کوکو چطور عینکی شد؟
- نگارش : حميد برناسريال طنز وسياست
- نادره مستشار نرودا-،از سوررئاليسم تا سوسياليسم .
- سلیمان راوش کاروان نور و خرد، در خط بهار
- حضرت ظريفيدو سروده بهاری
- منيرسپاس عید باغ
- سلیمان کبیر نوری میبینم من
- دوکتور بشيرافضلي کبوترصلح
- نگارش: حميد برنا سريال طنز وسياست
- محمد ا صغــر( عـبا د ی) يــــا ر ب
- راحله یاردو غزل ناب
- روشن دفاع قلمي از نوجواني برباد رفته ام !.
- ترجمه از: محمد ذاکر "عمری"در زیباترین گوشه یی قلبم تو هستی
- امين الله مفکر امينيگرامیداشت از روز زن
- مژگان ساغر شفازن بهترین هدیه خدا
- فروغ جمالیای قهرمان
- سلیمان راوشآئینهء خدا
- پروانهروز زن
- غفار عریفتـنــگ نــظــــر
- دوکتور بشير افضلي درس توحيدو عدالت
- الحاج محمد عثمان (نحيب)فرهنگ وتهاجم فرهنگي يعني چي؟
- انجيلا پگاهيهشتم مارچ روز همبستگیی زنان جهان
- نادره مستشار لوتر ، اديب - يا اصلاح گراي دين ؟
- نگارش: حميد برنا سريال طنز وسياست
- عزیزه عنایتروزبین المللی زنان
- لالي امبلي از ادبيات و فرهنگ عاميانه – تا فلسفه زبان
- الحاج محمد عثمان (نجيب)فرهنگ وتهاجم فرهنگي يعني چي؟
- دکتور بشيرافضليدو سروده از دکتور بشيرافضلي
- نگارش: حميد برنا سريال طنز وسياست
- از : لالي امبلي از شعر عبادتگاه تا شاعر ورزشگاه !
- انجنیر حفیظ اله حازمفصل گل
- محمد ا صـغـر( عـبا د ي) تـرا د و ســت دا ر م
- کاوان " تولدي دیگر "
- از :استاد یوسف کهزاد کشور بد ستاره
- نگارش: حميد برنا سريال طنز وسياست
- محمد اسحاق فياضازديودد ملولم و انسانم آرزوست
- ستارهنويسنده ي ورق پاره هاي شيطان
- عاطفه سلطانيبوتيقاي شعر- يا هنرمردمي ؟
- عزیزه عنایتفروغ سحــــر
- نگارش: حميد برنا مناظرهء کاکه تيغون وکربلايی
- روشنتلگراف شادباش به رئاليست هاي ادبي !
- لاله امبلي وقت شاعري است !
- امام عبادیخواهر !
- محسن زردادیدو سروده از محسن زردادی
- آتوسا سلطان زاده آغاز ادبيات انقلابي غرب !.
- ستارهزنان مبارز فراموش شده
- محمد اصغر(عبادی)آرزو
- داکتر سلامت شيفتهدو سروده از داکتر سلامت شيفته
- عاطفه سلطانيشاعر ، دلايل ابدي شدن
- نادره مستشار زني ميان دو در !
- نگارش: حميد برنامناظرهء کاکه تيغون وکربلائی
- ولي منگلرنګين ماښام
- اسدالله زمریعادت
- راحله ياردوغزل ناب
- روشنازجايزه گلشيري تا تراژدي يوناني !
- عاطفه سلطاني سوفوكلس ، نمايشنامه نويس و سياستمدار
- عزيزه عنا يت کودکان غر بـــــــا
- نگارش: حميد برنا مناظرهءکاکه تيغون وکربلائی
- نگارش:ح،برنا طنز وسياست
- از : ناصر مستشارآتا ادبيات ،- از زوال تا ابتذال
- آتوسا سلطان زاده از آرمانشهر تا ناكجاآباد
- اسدالله زمری دوطن د شهيد خواست
- تهيه توسط : لالي امبلي بيوگرافي آنان ،- اتوبيوگرافي ما ؟
- سارا ارمني قربانياني از ادبيات سياسي
- نگارش:ح،برناطنز وسياست
- عزيزه عنايت بگـــــــریــــــم
- تمیم مصلحدموکراتهای کاذب
- نگارش: ح،برنا طنز وسياست
- از : لاله امبلي نوع ديگر مبارزه فرهنگي
- عاطفه سلطاني از فرهنگ عشايري تا ادبيات سوسياليستي
- از : ماریا دارو ما بنده خداییم
- سارا ارمني داستايوسكي ، شكسپير ژانر رمان ؟
- نگارش:ح،برناطنز وسياست
- انجيلا پگاهيپاییز
- بشير بيدار بهروطن كــــــــــار نمايــــــــــــــم
- نگارش: ح،برناسريال طنز وسياست
- منيرسپاسهموطن!
- از : نصرت شاد كافكا و ادبيات كابوسي جهان
- سارا ارمنيافشاگري از طريق جنجال هاي ادبي
- نگارش:ح،برناطنز وسياست
- سارا ارمني جايزه ادبي يك جوانمرگي
- فرشته حضرتيچند سروده از فرشته حضرتي
- بیژن بارانتابستان
- ارسالي فواد پاميریای برادرعید شد
- عاطفه سلطاني جمعگرايي يا فردگرايي در ادبيات ؟
- نگارش:ح،برنامناظرهء کاکه تيغون وکربلائی
- لالي امبلي محاكمه زبان دريك تريبون ادبي
- مژگان ساغردو سروده از مژگان ساغر
- انجيلا پگاهيعید کو؟
- منیر سپاسعید
- عزيزه عنايت عیــــــــد
- آرام بختياري