مرده سرگردان
نویسنده: سید تمیم بهار نویسنده: سید تمیم بهار

طــنز                                                

 

 

 

 

خداوند متعال جمله مُرده ها را ببخشه ، تمام آل اسلامه ، شاکوکوجان هم خدا ببخشه کوکوگله ، جوره امباق های سرجویه ، شاخوری ره هم خدا ببخشه ، بوبوگل دروغگویه که غیبتش نشه چه دروغهائی بود که نمی گفت وقتیکه دروغ پیدا نمیشد بازراست خود میگفت، وام به شیمه دل ، پسانها اعتبارزبان ازدست داده وبه گپهایش کسی باورنمیکرد.اما زن خوب وبی ضرربود خداوند همرایش باشد...!! همینطورخوری گل مزاقی را هم خدا ببخشه که چه مزاق هائی بود که نمیکد نقل هرمجلس بود که هرمزاقش آدمه گرده درد میکد اورا هم خدا ببخشه...!!

بوبودل کمرباریک که خدا جنت ها نصیبش کـُنه البته دردعا قسمتش بود که یاد شد اوهم زن بسیارخوب ومهربان بود زن مُرده وزنده بود!!؟ به هرکس خود میرساند تمام نظم ونسق زنده ومرده را بدون ازایکه پیشانی ترشی وشانه خالی کـُنه برابرمیکد. بخاطرخدمتهای زیادش که به مردم میکد خدا حتما ًبخشیدیش!!

ازجنگره گی دوخواهرا شاه گل جان وماه گل جانم خدا نجات بته ، شیطان درگوشش شان نچکانه هردوخوارا نام خدا زبانی داشتن که ازبَرودرازی ازیکمترونیم متربالا بود ازخود وبیگانه ره نمیشناختن همه را درقوطی وشویای بیچاره خود نزدیک به دروازه دارالمجانین رسانده که تحولش دهند. خدا درگناه نگیرنش ورحم خود را بکند.

انسان همیش درتپ وتلاش ازی است که زنده گی خوب وآرام وبا عزت داشته باشد وهم زیادترآرزومیداشته باشد تا مرگ اش هم مثل زنده گی اش باعزت وبا آبروباشد. ولی بعضی اوقات چنین واقع میشه که انسان چیزی را که نمیخواهد وحتا درموردش فکرهم نمیکند جبرا ً ویا تصادفا ً بالایش تحمیل میشه !! خصوصا ً این حالات بالای کسانیکه درخارج زنده گی میکنند رخ میته.

زنده گی درخارج خوب است اما حالت مرگ ومیرکمی ضعیف تربه نظرمیخورد. زیرا وقتیکه انسان درخارج میمیرد معیت بیچاره به هفته ها درسرد خانه های هسپتال تا وقت دفین وتکفین وبعضی امورات قانونی اش نگهداری میشود وصلاحیت آوردن جسد را درخانه خود ندارند!!؟ دراین زمینه مرده سربدهال خدا بیامرزگلشیرین با مرگ عجیب اوکه درجنگله موترتک تنها افتاده بود قابل ملاحظه است.

ماجرای مرگ گل شیرین چنین بود.

گل شیرین بیچاره بالاثرکهولت دربستربیماری میرود!! روزکه میگذرد مریضی اش زیاد ووخیم میشه که دراین وخت برایشان یکتصادف سوء رُخ میته که عروسی ازخواهرزاده اش هم تیاروتوام با مریضی اوتج میکند که ازیکطرف عروسی وازطرف دیگربیماری شدید گل شیرین میترسند که غم وشادی شریک نشه !!؟ اما مردن یک موضوع مبهم وبه دست خداست و معاملات زنده گی به دست خود انسان میباشد!! انسان میتواند درهمه احوال درخود تغیری بیاورد ، ولی بعضی اوقات چنین واقع میشه که انسان درکارهای انجام شده عاجزمیماند که نمیتواند یک خطوه ازحد خود بیرون شود. چونکه برای هردرد دوای است برای رفع این مشکل نیزیک راهی سنجیده وتدابیری بگیرند.

بعد ازفکروسنجش کردن به این تصمیم میرسند که هیچ کس نباید ازعروسی وازمزه یای عروسی بی بهره بمانند وضروراست تا همه درعروسی اشتراک کنند. زیرا که برآورده شدن هوس وارمانها همه اقارب عروس وداماد دراینجا نهفته است. بالاخره مریض را که تقریبا ً درحالت نزع قراردارد با خود به رستورانت می آورند ویک اتاق علیحده در خود رستورانت تدارک می بینند. مریض بیچاره را درهمان اتاق بستری میسازند...!! موءظفین مراقبت از مریض دخترها وخواهرزاده هایش میباشند که هریک به نوبه خود آمده بالای مریض تا از اومواظبت وپرستاری کنند.

عروسی درجمع وجوش خود است تا هنوزبه پایان نرسیده بود که اجل به سراغش آمده وگل شیرین جان به حق میسپارد. شخص موءظف مطلب را به آهسته گی به نزدیکان خود که عروسی برهم نخورده باشد خبرمیدهد. اقاربش موضوع را تا ختم عروسی پنهان وقسمی ترتیب میگـــیرند که معیت را خپ وچپ گـرفته می آرند ودرموتــرکه (( زیادترموترها تول بکس های مانند تابوت دربالای جنگله خود دارند )) درآن ټول بکس تابوت مانند جابجا میکنند وخودشان دوباره به صالون برمیگردند. وبازمانده عروسی همراه با اشک ولبخند میباشد. وقتیکه عروسی ختم میشه غیره مردم مرخص وهرکدام به طرف خانه های خود میروند. مرده دارموضوع مردن گل شرین را آشکاروهمگی توام با گریه بطرف موترمی آیند!! ولی ازموتراثری نیست وبه سرقت برده شده...!! مرده دارورخطا ودست وپاچه شده میگویند: چی کنیم چی خاک برسرما شد. بینی ما بریده شد واین بینی برده گی را حالی به کجا ببریم...!!

ناچارموضوع را به پولیس اطلاع میدهند. پولیس همه جا را خصوصا ً سرحدات کشوررا تحت کنترول گرفته که بعد ازمدتی موتردزدی شده را درسرحد که دزدان میخواستند موتررا به دیگرکشورانتقال دهند توقف ودزدان را تحت تحقیق قرارمیدهند. سارقین ازدزدی خود انکارومطلق ادعای مالکیت موتررا دارند که گویا موترازآن ماست وهرکس که با ما ادعا دارند ادعای شان بیجا میباشد وموترازخود ماست.

وقتیکه پولیس موتررا به تلاشی میگیرد مي بينند كه درټول بکس جسد مرده است !! پولیس دزدان را زیربازپُرس شدید میگرند ومیگویند که شما تنها دزد نی بلکه قاتلین نیزمیباشید زیرا که درموتریک جسد مرده موجود است.

چونکه دزدان ازچگونگی موضوع خبرندارند با حیرانی عاجل به جرم دزدی خود متعرف وبا عذروزاری میگویند: ما دزد هستیم وقاتل نیستیم.

 

 

 

 






July 28th, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان