مشعر در شعر
دکتر بیژن باران  دکتر بیژن باران

 

 

 

از کارکردهای 100گانه مغز انسان مشعر، وجدان، شخصیت در حیطه شعر موجز بررسی می شوند. آیا می توان با بررسی یک شعر به مشعر، وجدان، شخصیت شاعر اشراق یافت؟ مشعر در تمام شاعران وجود داشته؛ ولی وجدان و شخصیت هر شاعر مختص ذات و پرورش اوست. شاعران قله ادبیات وجدان و شخصیت والای انسانی داشته؛ برخلاف خیل شاعران حاشیه خودشیفته اند. لذا بجر سبک شعری وجدان و شخصیت فردوسی، حافظ، مولانا، سعدی، خیام، نیما، شاملو، فروغ- در محبویت آنها دخیل اند.

 

مشعر Consciousness تجربه ذهنی، آگاهی، بیداری، هوشیاری، سیستم کنترل اجرایی ذهن است. این واژه بمثابه چتر در برگیرنده بسیاری پدیده های ذهنی و طبی می باشد. مشعر در طب بیهوشی Anesthesiology، روانشناسی، فلسفه- معنی های متفاوت حس محیط، شناخت از خود و گروه، وجدان اجتماعی و غریزه صیانت نفس  معنی دارد.

 

مشعر در حیطه امور ذهنی مانند اراده، برنامه ریزی، محاوره، تمیز محیط، برنامه حرکت از نقطه ا به ب، گزینش الفاظ بنا به جمع مخاطبان، با پیوند به حافظه کاری و خزینه های خاطرات و اطلاعات فرماندار است. گاهی مشعر مترادف عمد یا آگاه معنی میدهد. مشعر با 2 غایت یا این هوشیاری یا آن بیهوشی، نیز درجه های بینابینی هم دارد که برخی از قوای ذهنی فعالند.

 

جایگاه. مقر مشعر در کورتکس، لایه بیرونی مغز است که در جانوران انسانما هم وجود دارد. مغز انسان از 4 حجم راست، چپ، زبرین، زیرین تشکیل شده. بین مغز چپ و راست و حجم زبرین و زیرین 2 کلاف رشته عصب وصلی/ ربطی وجود دارند. کل مغز از 3 لایه مرکزی عهد خزندگان برای امور بدوی حیات مانند تغذیه، میانی عهد پستانداران برای امور خانگی و بیرونی مربوط به انسانماها برای امور مربوط به تفکر تشکیل شده.

 

تکامل. این که مشعر ارثی است یا محیطی پرسشی است که پاسخی فعلا ندارد. ولی هسته ارثی آن در کودک با تاثیر از محیط شامل تغذیه و تجارب حسی با راه افتادن و زبان ارتباط دارد. کارکردهای عالیتر مشعر از 2 سالگی در کودک مانند دیگر امور عالی مغز چون شخصیت، زبان، غریزه مالکیت پرورش می یابد. پس مشعر هم شاید 20 % طبیعت ارثی و 80 % تربیت محیطی است؛ رشد مشعر با شخصیت متناظر است. صیانت نفس در جانوران غریزه گریز/ گریبانگیری است؛ در انسان بویژه زن یک بدیل دیگر برای مدارا و بحث هم وجود دارد.

 

مشعر همراه حیات جانواران عالیتر تکامل یافته با ارزشمندی برای بقا از طریق برنامه ریزی نه از روی غریزه.  در شجره تکامل از پستانداران به بعد جانواران عالیتر قرار دارند. مشعر در مغز وابسته به حیات بوده؛ با مرگ زایل می شود. در موجود زنده مشعر فرماندار تنظیم آگاهی برای پردازش اطلاعات حسگرها، تنظیم مراکز عالی مغز و مدیریت مراکز خودکار مغز است.

 

ماهیت. مشعر کارکردی ذهنی است که مانند دیگر توانهای مغز ناشی از کلاف عصب برای پردازش، ارتباط، انبار اطلاعات است. لذا می توان آنرا مشتی عصب در رابطه با حافظه کوتاه/ دراز مدت و بخشهای راست و چپ مغز انگاشت. از طریق رشته های وصلی به بخش تحتانی مغز در ارتباط با فعالیتهای خودکار تن مانند تنفس، ضربان قلب، جهاز هاضمه، پلکزدن، زمانیابی زیستی circadian ، جهتیابی/ جی ام اس بیولوژیک می باشد.

 

با محرکات خشم/ترس، شادی/غم، شگفتی/ تنفر که جهانشمول بوده؛ در عضلات چهره همه انسانها و حتی میمونها نمایان می شود. مراکز عالی مغز شامل خلاقیت، حل مسئله، کنجکاوی، هدفمندی، توجه، وجدان، اعتقادات، اطلاعات، اعتماد، منطق، قواعد بازی اند. آگاهی بخود منجر به بقای فرد بوسیله اراده به بقا شده؛ پس خودآگاهی یا مشاهده خود ثابت نبوده؛ تکاملی می باشد.

 

مشعر با تکامل فرهنگ افزایش یافته؛ در آغاز تمدن کمتر از آگاهی مغز سده 21م است. رشد تصاعدی اکتشافات، کنجکاوی، فهم و پیشرفت فنی را با مشعر جمعی می توان توضیح داد. دورکهایم مشعر/ ضمیر جمعی را برای سازماندهی انسان و مناسببات اجتماعی ضروری می داند.  آیا مشعر آموختنی از محیط  و مربوط به محیط است؟ چگونه میتوان آنرا اندازه گرفت؟  آیا دید جهان Merkwelt و روح زمان  Zeitgeist فردی اند؟

 

حافظه کوتاه مدت باختصار حکم یا آنی برای چند ثانیه است.  حافظه دراز مدت باختصار حدم یا عمری برای تمام طول حیات فرد است. حافظه جمعی فرهنگ یا روبنای مناسبات اقتصادی یک قوم و همه انسانهای روی زمین است. مشعر دسترسی به حکم، حدم، شبکه حافظه کاری بینابینی چندروزه اطلاعات را درخود نگه میدارد. مشعر با شبکه های دیگر مغز رابطه داشته تا اطلاعات را با عاطفه، وجدان، منافع فرد، اطلاعات دیگر همتراز کند. در مشعر محتوای واحدهای حافظه های گوناگون انتگره و رای کشی می شوند- چون اطلاعات میتواند ضد و نقیض باشند.

 

کارکردهای تکاملی مشعر بقرار زیرند: الویت بین بدیلها، حل مسئله، تصمیم گیری، عضوگیری پروسه های مغز در خدمت امر موجود، کنترل عمل، کشف خطایابی، برنامه ریزی، یادگیری، انطباق، آفریدن بافتار/ موقعیت، حصول اطلاعات در حافظه.

 

کارکردهای مشعر برای هدفها بقرار زیرند:

1-   ایجاد بستر و مرجع برای ورودیهای کلی

2-   تکامل، یادگیری برای رویدادهای مهم و نو

3-   ویرایش، اخطار، خطایابی برای نظارت بر رفتار

4-   عضوگیری و کنترل برای سیستمهای حرکتی زیر هدف اعمال ذهنی و جسمی

5-   الویت و کنترل رخصت برای آنچه مشعر شود

6-   تصمیم گیری، کارکرد اجرایی/ عامل برای دستیابی به منابع دانش

7-   ابرشناخت یا خود-ایجادی کارکردها برای غور و کنترل کارکردهای هوشیاری و بیهوشی

8-   برنامه ریزی خودکار و تداوم خود برای ثبات بیشینه در شرایط متغیر بیرونی و درونی.

 

مشعر عنصر عامل/ اجرایی اندیشیدن است. یک از عناصر مهم اندیشه فکرهای کتره ای یعنی فعالیت خودکار حافظه است. فکر عمدتا ارادی تحت کنترل مشعر با تداعی به عصبهای ربط به جوانب یک پدیده/ تم و کتره ای یعنی فعالیت خودکار حافظه در 4 نوع کلامی، عاطفی، حسی، عضلانی است. فکر کتره ای 2 نوع است یا به پیاله حافظه آنی وصل شده یا نمی شود. اطلاعات دربرگیرنده ارزیابی سیگنالهای بینایی، سمعی، بویایی، حرکتی است. مراکز خودکار مغز شامل ضربان قلب، دیافراگم تنفسی، جهاز هاضمه، برخی حرکتها مانند پلک زدن اند. حسگرها یا محیطی شامل حواس 5گانه اند یا درونی برای تنظیم اکسیژن و شکر خون.

 

اگر فکر کتره ای به پیاله حافظه آنی برسد تحت کنترل مشعر قرار می گیرد. در این پیاله فکرهای محیطی و ذهنی دیگر هم در تردد اند. توجه فرد به فکر کتره ای موجود در پیاله معطوف می شود. یا آنرا به زنجیره فکری لحظه پیوسته؛ لذا  توجه/ تمرکز دماغی شدت فعالیت فکر کتره ای را زایل می کند. فکر 3 مرحله آغاز، ربط به شبکه های همگن/ متضاد، پایان دارد. فکر کتره ای مانند عضوی از مکتب ماهی ساردین از حیطه پیاله حافظه مشعر خارج است. ولی گیردادن یا تلاقی با فکرهای کتره ای گاهی به خلاقیت منجر می شود.

 

در رویا روی فکر کتره ای موجود در پیاله حافظه آنی مشعر مکث شده؛ مشعر آنرا با فکر های مورد نظر concerned فرد پیوند زده؛ از داخل کله حسگرهای سمعی/ بصری را فعال می کند. این فعالیت در پیاله حافظه آنی مشعر بصورت زنجیره ی اسلایدهای بصری حفظ/ انبار می شود. از خواب برخاستن، باز آوری محتوای این پیاله حافظه آنی یعنی یادماند خواب/ رویا برای بازگویی آن است. نیز با وجود عصبهای ربط، تداعی/ جهش از یک پدیده به دیگری رخ می دهد.

 

تلفیق فکرهای کتره ای با امور مورد نظر فرد در پیاله حافظه مشعر در خواب زنجیره اسلایدهای رویا را پدید می آورد که در شبکه حافظه کاری میان مدت انبار می شود تا فرد بعدا – پس از خواب برخاستن – آنرا بیاد آورده؛ برای دیگری یا با واسطه دیگر کاغذ/ رایانه/ ضبط صوت آنرا بیان کند.  البته تداعی یعنی دیدن یک شیی منجر به اتصال فکر به شیی ای شبیه از طریق استعاره جانشینی یا همنشینی مجاز homonymy نیز می باشد.

 

استعاره ایجاد رابطه بین 2 چیز جدا ازهم مانند داس و هلال ماه است. همنشینی ایجاد رابطه بین 2 چیز موجود در سلسله مراتب/ هیرارشی است؛ مانند کشور ایران و شهر تهران و زبان فارسی. در این مورد آخر ذهن جانشینی از زبر به زیر یا از زیر به زبر را بکار می برد. نمونه: تهرانیها بجای ایرانیها یا ایران بجای فارسی. 

 

در این پیاله فکرهای مورد نظر برای هدف لحظه فرد با فکرهای کتره ای رسیده به مشعر تقاطع می کنند. این تداخل اگر بخاطر تمرکز شدید فکری باشد؛ فکرهای کتره ای و سیگنالهای حسی لحظه ای را دور میزند. فرد با تمرکز بر یک نوع فکر به ورودی حسی دیگر اعتنا نمی کند. حالت دیگر مداقه و رویای روزانه است که پیاله مشعر در آرامش در خود غرق می شود؛ در فرد گسستگی از محیط ظاهر می شود. حالتهای دیگر خلسه، عرفان، خلود، روحانی، وردخوانی، سماع، شعرگویی، رجزخوانی، مرشد پرده داری، ازخود بیخود شدن است.

 

پس در هر شعر می توان کارکردهای مشعر را رصد کرد: الویت بین بدیلها، حل مسئله، تصمیم گیری، عضوگیری پروسه های مغز در خدمت امر موجود، کنترل عمل، کشف خطایابی، یادگیری، انطباق، آفریدن بافتار/ موقعیت، حصول اطلاعات در حافظه، آگاهی بخود، اراده، برنامه ریزی، محاوره، تمیز محیط، برنامه حرکت از نقطه ا به ب، گزینش الفاظ بنا به جمع مخاطبان، با پیوند به حافظه کاری و خزینه های خاطرات و اطلاعات، فرماندار تنظیم آگاهی برای پردازش اطلاعات حسگرها، تنظیم مراکز عالی مغز و مدیریت مراکز خودکار مغز.

 

شعر می تواند مستقیم در باره تم مشعر باشد؛ یا جوانبی از مشعر را در خود تبلور دهد. چند نمونه از نوع اول بقرار زیرند: لائو تسو: تائو ته چینگ، سری چینموی: می خوانم می خندم، فاجعه. سیری آروبندو: نیروانا. امیلی دیکسون: مرا ترک کردی، کبیر: بین 2 قطب مشعر. رومی: مشعر درونی. وردثوروث: قصیده تقلید جاودانگی. جان کیتس: چیز زیبا. سوامی ویوکاناندا: صلح. کریستینا روزتی: زمین رویا. هوانگ پو: روشنگری. رابرت فراست: می توانم همه را به زمان بدهم. والت ویتمن: ترانه جهانی.

 

جریان سیال ذهنی شعر جاری فکر به بیان با حذر از آرایه های ادبی سنتی است که خلاقیت خود شاعر بر بیان سوار می شود. ویسلاو شیمبورسکا، صاحب نوبل ادبیات 1996 استاد اوضاع اجتماعی در شعر زندگی سخت با خاطرات مشعر را بکار می برد. او با تشخص/ انسانوارگی خاطراتش از "توجه به نهیب بیوقفه" مشعرش می گوید. توماس ترانسترومر صاحب نوبل ادبیات 2011 نوشت: "مراقبه با نظر به نیروهای قوی نامریی نامشعر" است.

 

رصد مشعر در هر شعر امکانپذیر است. لذا برخی کارکردهای مشعر را که در بالا ذکر شده اند؛ بر یک قطعه/ مفصل شعر منطبق کرده؛ تقریرات مربوط به انطباق مقولات شعر با کارکردهای مشعر ارایه می شوند. فروغ در برخی اشعارش لیست/ کاتالوگ ریز مقولات را دوست دارد. مفصلی از شعر بعداز تو فروغ برای رصد توانهای مشعر در آن گزیده می شود.

 

بعد از تو ما هر چه زندگی‌ کردیم،

در فضایی از دروغ و نیرنگ گذشت،

بعد از تو خورشید مرده است

و نام آن چیز که از دلها گریخته، عشق است... 

 

فروغ جمعبندی اتفاقات را با بدیل "بعداز تو" در محور زمان، نه پیش از حضور "تو،" می گزیند. لذا مشعر فروغ اولویت بدیلها گذشته را در شعر نیآورده؛ روی حال تکیه می کند. چارهجویی در بیان ادراک خود را از هستی با داوری "دروغ و نیرنگ" و سیاهی مرگ خورشید آورده؛ مشعرش تصمیم به ارایه تصویری از ایستایی و اختناق دهه 40ش می دهد. در این شعر مشعر کنترل عضلات دست را برای نویسش شعر در لحظه معین اعمال کرده؛ تا شاعر مداد و کاغذ را روی میز گذارد.

 

مشعر فروغ مترصد نگارش دستوری، املایی، صدایی، سطور شعری بوده با معیارهای زیبایی و منطقی و عاطفی خطایابی و تصحیح می کند. بر پیشبرد ساختاری شعر برنامه ریزی در مشعر می شود تا سکانس مفصلها و پس و پیشی اقلام هر سطر مشخص شوند. مشع فروغ از پروسی عینی کردن فکر لحظه ای بر کاغذ یادگیری بصری و منطقی هم انجام می دهد. او در عین حال مشعر به صداها، حرکات، تغییرات جنبی پیرامون خود است. رفتارش با تغییرات پیرامونی منطبق می شوند.

 

جوشش سطرهای شعری بنا به ساختار حاضر در مخیله شاعر ترتب جملات را تنظیم می کند. اطلاعات زبانی و جنبی از حافظه را مشعر به حافظه کاری که مرتبط به 2مثلث بروکا/ ورنیکه در مغز چپ و آمر عضلات دست راست بوده؛ شاعر را به نویسش شعر، بلند خوانی با دهان، پیراست با دست راست وا می دارد. بافتار و موقعیت کلمات روی کاغذ را مشعر ارزیابی می کند. در عین حال شاعر به خود آگاهی دارد یعنی جای نشستن، موقعیت دست و کاغذ، مقدار نور و صدا را زیرنظر دارد.

 

مشعر شاعر برای نوشتن شعر شبکه های زیر را فعال می کند: اراده به نوشتن شعر؛ برنامه ریزی برای ساختاربندی نام، آغاز، میان، پایان؛ ترابری فکر محاوره ای به زبان ادبی/ رسمی؛ تمیز محیط در امکانات روشنایی، گرمی، راحتی؛ برنامه حرکت از نقطه ا به ب یعنی از نام، تخیل، کلام به جملات دستوری و آهنگین؛گزینش الفاظ بنا به جمع مخاطبان معمولا اعضای محفل یا مجله مشخص برای نشر. در لحظه نویسش شاعر با پیوند به حافظه کاری، خزینه های خاطرات، انبار اطلاعات ارجاعی فرماندار حرکت مداد بر کاغذ است.


ﻣﻨﺎﺑﻊ. ‏2013‏/10‏/11

http://www.poetseers.org/themes/list-topic/poems-consciousness/ اشعار در باره مشعر.

http://www.vatandar.at/BejanBaran84.htm منطق در شعر- بیژن باران.

 






October 12th, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان