مُشتِ خاک و ریگ
فروغ از لندن فروغ از لندن

ایم سروده به استقبال سرودهٔ آقای نذیر ظفربنام (وطن) سروده شد امید وارم که موردپسند وطنپرستانِ دور ازوطن
قرار گیرد
         
هرشاعری که خُلقِ نکو وحَسن بوَد
پرورده ای زآب وزخاکِ وطن بوَد
دشمن مخوان خاکِ پُر از آبرو مرا
کاین زادگاه و مدفن وگوروکفن بوَد
آنمُشتِ خاک وریگ که تحقیرکردهٔ
ما را بهشتِ رویِ زمین وچمن بوَد
هر آنکه قدرِ مامِ وطن را نمی کند
کی لایق جنازه ای هرهموطن بوَد
لاشش کفن نکرده بزاغ وزغن بده
زیرا که در دِهن همه بویِ لجن بوَد
هرسربه پیش پایِ وطن خَم نمیشود
دارَش بِزن که لایقِ دارو رَسن بوَد
هر زاغی رو سیه نشود بلبلِ وطن
در سازِ بلبلان همه سوزِ چمن بوَدَ
هرخامه کاو بَضدِ وطن میزند رَقم
این خامه چون کلندِ یکی قبرکن بوَد
شاعرمخوان یاوه سرایانِ دهر را
این شعرگونه هاهمه بویِ دهن بوَد
دانم ظفرکه دردِ شما دردِ میهنست
در این سرود پیامِ بهر بیوطن بوَد
مارا فروغِ همتِ والای گفتن است
داغِ بدل چولاله ای دشت ودمن بوَد
          25/8/2013
  باتقدیم احترام
گر ندانی غیرتِ افغانی ام 
چون بمیدان آمدی میدانی ام
*****************
            عاملِ پسمانی ام
تاجک پشتون واوزبک بندهٔ ربانی ام
تاپه ای دیگر مزن افغانم و بامیانی ام
دروجود وساختمانِ ما نباشدهیچ فرق
بنده ای رَبّ ُالجَلیل اندر دیارِ فانی ام
دین و ایمان وخداوند ورسولِ ما یکی
هفت پُشتِ ما مُسلمان بوده و مِیدانی ام
ساکنِ بلخ و بدخشان و مزارو یا تخار
زاده ای افغانستان هرچند ترکستانی ام
آریایی بوده ام گشـته خراسانی کنون
قرنها شد درجهان مشهوربرافغانی ام
کس نمیداند که را خواند خدایِ لایزال
چون برادر باهمه بغلانی وپروانی ام
زادگاه ما یکی وخاکِ پاکِ ما یکیست
گرکنرهاری وننگرهاری یا لغمانی ام
سرفدایت هموطن ای همدیاروجانِ من
قندهاری کندزی پنجشیری ومَیدانی ام
ایکه قربانِ تو کردم جان دل را بارها
بازهم با نامِ این وآن چرا؟ میخوانی ام
پکتیکاو پکیاو خوست ازآن من است
اسعد آبادی و دایکُندی و یا پغمانی ام
ازهریودوهِری تاسِندُ آمومُلکِ ماست
زادهٔ زالم مگر سُحراربِ سمنگانی ام
افتخارم بلخ وغورو بادغیس و میمنه
سربکف اندردفاعِ میهنم جوزجانی ام
کابل است چشم و چراغِ ملتِ آزاده ام
هِلمندی و اوروزگانی وریگستانی ام
غزنه افزاید بشأن و شوکتِ پارینه ام
لوگریِ وردکی تخاری،نورستانی ام
میهنِ من، مهدِ تاریخِ نیاکانِ من است
پاسدارِ یفـتلی ها بوده و کوشانی ام
ازنفاق و دشمنی برباد گردیدیم همه
باعثِ جنگ وجدالم،عاملِ پسمانی ام 
سالها ماطعنهٔ بیگانه گانرا میخوریم
سربدارو کُشتهٔ دستانِ هر ایرانی ام
زیرِپا کردیم غروروافتخارِخویشرا
زیردستِ اجنبی،نَوکربه پاکستانی ام
لکه بَردامانِ اجدادیم هریک دوستان
وای برحالِ من واین غیرتِ افغانی ام
تا بچند با تیغ بیگانه سری را میزنم
تابکی دربندِ جهل وظُلمت ونادانی ام
تا بکی بر گفتهٔ بیگانه سوزانم وطن
تا بچندی عاملِ بربادی و،ویرانی ام
تابکی آواره وبیچاره میگردی فروغ
تابچند زنجیرها بردست وپازندانی ام
            26/8/2013
  باتقدیم احترام فروغ از لندن
 







August 26th, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان