نفس کم آورده ام!
الهام هومین فر الهام هومین فر


• هرچه می کنم، سروده نمی شوی
• نفس کم آورده ام

• نفس کم آورده و
• آسمان نزدیکتر می شود

• جهان میز مذاکره ای شده است
• میان من و فصلی بی نام
• بی نشان
• بی صدا



• ترانه ای نه، پرنده ای نه،
• لااقل طنابی باش
• برای حلق آویز کردنم

• در میدانی که پانزده هزار نفر

• کف می زنند و سوت می کشند!

• نفس کم آورده ام

• و زمین

• مماس بر سینه ام، ساعت را تکرار می کند

• سروده نمی شوی

• سروده نخواهم شد

• پنج و سی دقیقه به وقت انعکاس آینه ها ست
• این طناب اوج می گیرد
• آسمان نزدیکتر می شود

• چیزی بگو
• حرفی بزن

• باور کن نفس کم آورده ام

پایان

حسن گفت:
شعری ساده و همزمان بغرنج،
شعری کوتاه و در عین حال، پرمحتوا:

آمیزه ای از انتقادی اجتماعی، عاطفه ای انسانی و اندوهی هومانیستی
آکنده از صمیمیت و صداقت
لبریز از ژرف اندیشی و شعور استه تیکی:

شعری زیبا به تمام معنا که هرگز نمی توان دیدش و نخواندش.
هرگز نمی توان از خواندنش سیر و با خواندنش خسته شد.
عمر شاعر دراز باد!

October 2nd, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان